#سوتی 😁
سلام به همگی ❤️ امیدوارم حال دلتون عالی باشه ❤️
این سوتی بنده برمیگرده به تیر ماه پارسال که پدربزرگ مادرم فوت کرده بود . توی یکی از مراسم های پنجشنبه اون مرحوم ( بیشتر ترک ها تا چهلم فردی که فوت شده هر پنجشنبه مراسم میگیرن و قرآن میخونن) که بیشتر فامیل های دور و نزدیک بودن و همشون گریه میکردن و قرآن میخوندن من ۱۲ ساله جوگیر شده بودم و کار میکردم 😁 زن دایی مامانم بهم گفت یه لیوان آب بده .منم با یه سینی بزرگ که توش یه لیوان بود 😂 آب رو بردم .پسر خاله ۶ سالم در حال بدو بدو چشم بسته بود که خورد به من و سینی بزرگ افتاد روی زن دایی مامانم 😅 طفلی کلا خیس شد و مجلس عزا تبدیل به مجلس خنده شد 😅😅
کوچیک شما دختر کوچولو💜
╔═🍃♥️🍃══════╗
@raz_del
رازِ دِل🥰 raz_del@ 😶🌫️
╚══════🍃♥️🍃═╝
رازِدِل 🫂
🌱🌹 سامان با تته پته گفت این مزخرفات چیه میگی؟؟ پوزخندی زدم و گفتم کاش مزخرف بود تو اسمت و به م
🌱🌹
اولش حرفهایش و باور نکردم و از شرکت انداختمش بیرون ولی دست بردار نبود فردا دوباره اومد با یه سری مدارک
که یه جورایی حرفهاش و ثابت میکرد ولی باز من زیر بار نمیرفتم آخه حرفهاش باور کردنی نبود میگفت ما با هم برادریم میگفت
سالهاست پدرمون مرده در صورتیکه من داشتم با پدر مادرم و خانواده ام زندگی میکردم.
تا پیشنهادی داد که وسوسه ام کرد گفت بیا بریم تست دی ن ای بدیم اگه من برادرت نباشم که اونجا مشخص میشه اگه هم باشم که معلوم میشه حرفهام درسته.
قبول کردم و رفتیم و در کمال ناباوری جواب تست دی آن ای مثبت اومد.
من و رامین برادر بودیم من برادری داشتم که هیچ وقت حتی روحمم از وجودش خبر نداشت.
همه چیز از همینجا شروع شد.
مادر رامین با پدر من چند ماهی صیغه بودن و بعد آشنایی با مادر من صیغه اش و دیگه تمدید نمیکنه و ول میکنه زن رو میره ظاهراً پدرم از وجود بچه ای که از این زن داشته خبر نداشته.
ادامه دارد...
┏━━━━━🦋📕━━━━━┓
🎓 @raz_del 🎓
┗━━━━━🦋📕━━━━━┛
#سوتی 😁
گفتم منم یه سوتی بگم
این سوتی بر میگرده به سال تحصیلی قبل ، ما امام جماعتمون لکنت داشت ،یه معاونم داشتیم،اخ همه ازش میترسیدن،من قدم بلنده همش اخر صف بودم
اون روز به زور اول صف یه جا گیر اوردم رفیقمم پشت سرم این امام جماعت داشت حرف میزد وگفت دلسته(میخواست بگه درسته لکنت داشت)برگشتم اداشا برا رفیقم درووردم وباخیال راحت برگشتم سرجام که یکی زد روشنم منم با عتماد به سقف برگشتم وای چشمتون روز بد نبینه همون معاونه بود گفت بپر عقب دلسته(ادا ما درو ورد گفت دلسته)وای خیلی بد بود این معاون هر سری منا میدید اخم میکرد
حالا اگه خنده دارم نبود شما ببخشید
╔═🍃♥️🍃══════╗
@raz_del
رازِ دِل🥰 raz_del@ 😶🌫️
╚══════🍃♥️🍃═╝
#قناعت
🔴باید پذیرفت که در برخی از زندگیها قناعت، مفهوم غریبهای شده و در برخی از زندگیها هم توقعات به قدری بالا رفته که قناعت که گنج تمام ناشدنی است، از معنای حقیقی خود فاصله گرفته است.
نیازهای کاذب در زندگیها رسوخ کرده؛ نیازهایی که عدم پاسخگویی به آنها هیچ اتفاقی را در زندگی تولید نمیکند:
امسال باید مبلمان خانهام را نو کنم. پردۀ آن چنانی باید در خانه نصب کنم. تلویزیونlcd باید در خانه بیاورم. تلفن همراهم باید آن چنان باشد. در مهمانیهای ویژه؛ مثل عروسی نباید لباس تکراری بپوشم. مدل ماشینم را باید بالا ببرم. در مهمانیهایم باید چند نوع غذا باشد. دکوراسیون خانهام باید به روز باشد و ... .
اینها همه نیازهای کاذبی است که اگر در خانه نباشد، هیچ اتفاق خاصی نمیافتد و در شب اول قبر هم کسی نخواهد پرسید که چرا دنبال اینها نرفتی؛ اما حالا که تبدیل شده به نیاز، من برای به دست آوردن آن دیگر شب و روز نمیشناسم و اگر آن را به دست نیاورم احساس کمبود میکنم.
وقتی این نیازها در عرصۀ چشم و همچشمی بیفتد، عطش انسان برای به دست آوردن آن دوصد چندان میشود. تأمین پول برای پاسخگویی به این نیازها لازمههایی دارد؛ مثل این که پدر باید دو شیفته کار کند و مادر هم باید شاغل شود؛ این هم یعنی کمگذاشتن از وقت تربیت فرزند و پرداختن به نیازهای کاذب.
╔═🍃♥️🍃══════╗
@raz_del
رازِ دِل🥰 raz_del@ 😶🌫️
╚══════🍃♥️🍃═╝
رازِدِل 🫂
#سوال 🤔 #درخواست_راهنمایی 🍀🌹 سلام توخدا به من یکی مشاوره بدین من دیگ نمیدونم چکار کنم شوهرم 5سال
#پاسخ_اعضا 🌹
سلام
وقتتون بخیر
درجواب خانوم گلی ک ۵ساله عقد.....
خانومی بنظرم همسرتون از لحاظ روانی سالم نیستن ک همچین رفتارهایی دارن
اگه قبول میکنه حتما پیش یه مشاور برو
اگه امیدی بود ک ادامه بده ب زندگیت
اگه ن امیدی نیست تا بچه نداری طلاقتوبگیرویه زندگی شادو بدوراز همچین مشکلایی رو واسه خودت بساز .
آیدی ادمین کانال برای ارسال درد و دل و سوال و تجربیاتتون😌🫶
@setaraaaam(. ❛ ᴗ ❛.)
╔═🍃♥️🍃══════╗
@raz_del
رازِ دِل🥰 raz_del@ 😶🌫️
╚══════🍃♥️🍃═╝
#سوتی 😁
سلام. میخواستم به این خواهرمون که گفتن چهارساله با همسرش بخاطر خانوادش قهره ی نصیحتی بکنم.
عزیزم منم مشکل شمارو داشتم 35ساله ازدواج کردم همیشه با همسرم سر خانواده من بحث داشتیم تا اینکه پارسال دخترم باردار بود بچه 8ماهه اش مرد مجبور شدن سزارین کنن دختر من زیر عمل رفت احیاش کردن خدارو شکر الان حالش خوبه ولی خانواده من اصلا نه بیمارستان اومدن نه خونمون ولی خانواده همسرم نصف شب تا شنیدن خودشونو رسوندن بیمارستان من الان پشیمونم چرا اینهمه سال بخاطرشون زندگیمو تلخ کردم ولی خیلی دیر شده چون همسرم شدیدا افسرده شده 😔
درضمن تو در قبال خانواده خودت مسئولی منظورم بچه هات و همسرت مسئولی پس زندگیو براشون و برا خودت تلخ نکن برو ارایشگاه به خودت برس ی کادو هرچند کوچک برا همسرت بگیر و ازش عذرخواهی کن و ختم بخیر کن
تو از من خوش شانس تری که همسرت اجازه میده خودت بری خونه پدرت همسر من اجازه اینم نمیده ولی ای کاش از اول سر هیچکس با همسرم نمیجنگیدم چون خودم و خانوادم زجر کشیدیم بدون اینکه کسی بفکر ما باشه😔
╔═🍃♥️🍃══════╗
@raz_del
رازِ دِل🥰 raz_del@ 😶🌫️
╚══════🍃♥️🍃═╝
رازِدِل 🫂
❤️🖤 الان عصر اطلاعات عصر تکنولوژی دیگه کسی مثل تو فکر نمی کنه تو شهر همه دوست پسر دارن همه دختره
❤️🖤
رو عکس زن های هرجایی بذاره وتهدیدمون کنه چی ؟؟!!
غزاله با صدای بلندی زد زیر خنده
کفری شده بودم وبا کلافگی گفتم اصلا تو از دایی نمی ترسی اگه بابات بفهمه که یه کتک مفصل در انتظارته
می ترسم با این کارهات اخر یه دردسر برامون درست کنی
غزاله از خنده ریسه رفته بود و
کف زمین افتاده بود
با مشت محکم به بازوش کوبیدم و
گفتم کوفت نخند
خنده غزاله شدت گرفت
با حرص گفتم باشه بخند موقع گریه کردنت هم می رسه
با حرص از جا بلند شدم و لگد آرومی به غزاله زدم و به سمت رختخواب ها رفتم
و برای خودم و غزاله تشک و پتوو بالش آوردم روی زمین انداختم و
گفتم پاشو بیا کپه آت رو بذار
غزاله که هنوز درحال خندیدن بود
بلند شد و گفت چرا عقب افتاده بازی در میاری...
روی تشکم دراز کشیدم و پتو رو روی خودم کشیدم و گفتم من عقب مانده ام....
من دارم حقیقت رو می گم
به پسرهای شهری نمیشه اعتماد کرد همه شون هزار رنگند از سادگی ما سو استفاده می کنن...
فریبمون می دن...
ادامه دارد...
┏━━━━━🦋📕━━━━━┓
🎓 @raz_del 🎓
┗━━━━━🦋📕━━━━━┛
#سوتی 😁
من یه مدتی معلم زبان انگلیسی توی مهد کودک بودم،اینو داشته باشید
یه روز تولد داشتیم تو مهد بعد یه سوتی افتضاح دادم
یکی از مربی ها برگشت گفت خانم... بشمر ببین چندتا بچه تو کلاس دارید(برای تقسیم کیک تولد)
منم هول شدم خودمم حساب کردم😂😂😂😆
مثلا ۸ تا شاگرد داشتم گفتم ما ۹ نفریم😁😁
واقعا ام دلم کیک میخواست خب😋😋
اونم گفت بدون خودت چند نفرید!!🤭🤭🤭🤭🤭🤭😄فعلا به مربی ها کیک نمیدن
خداییش ضایع شدم یواشی صحنه رو ترک کردم.
╔═🍃♥️🍃══════╗
@raz_del
رازِ دِل🥰 raz_del@ 😶🌫️
╚══════🍃♥️🍃═╝
ﻣﻴﺪﻭنید ﺧﻮﻧﻪ ﻛﺠﺎﺳﺖ ؟
ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎﻳﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻳﻪ ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻰ
ﺻﺪ ﻣﺘﺮﻯ ﻭ ﭼﻬﺎﺭﺗﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ
ﻛﻠﻰ ﺍﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ : ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺩﺭک ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ : ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻬﺶ
ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻰ ﻳﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﻴﺎﺩ ﺭﻭ ﻟﺒﺎت ؛
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ : ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ ﺍﻣﻨﻴت
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ : ﻳﻪ ﺍﺳﺘﻜﺎﻥ ﭼﺎﻯ ﮔﺮﻡ
ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻛﺴﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﻯ.
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ : ﻓﻀﺎﻳﻰ ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺧﺸﻢ ،
ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺩﻭﺩ و ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺮﺱ...
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ : ﻭﻗﺘﻰ ﻭﺍﺭﺩﺵ ﻣﻴﺸﻰ
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﻰ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺒﻴﻨﻰ
ﻳﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﺘﺮﺍﮊﺵ ﺑﺎﻻ ﻧﻴﺴﺖ ؛
ﻭﺳﻌﺖِ ﻗﻠﺐِ ﺁﺩﻣﺎﺵ ﺯﻳﺎﺩه
ﻫﻤﭽﻴﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﻯ
همه تون ﺁﺭﺯو میکنم....
❖
عصرتون دلچسب😍❤️
رازِدِل 🫂
❤️🖤 رو عکس زن های هرجایی بذاره وتهدیدمون کنه چی ؟؟!! غزاله با صدای بلندی زد زیر خنده کفری شده ب
❤️🖤
غزاله گفت :ما هم ساده نباشیم گول نخوریم خدا بهمون عقل داده
چرا زود عاشق می شیم چرا احساساتمون روی عقلمون غلبه می کنه ...
ماهم مثل اون ها زرنگ باشیم ازشون سو استفاده کنیم یه کم قوی باشیم
_این چه طرز فکری مثل این که
یه طناب رو بندازی دور گردنت
اون طناب میشه طناب دارت
غزاله با تمسخر گفت نه من از طناب به عنوان کمک برای بالا کشیدنم استفاده می کنم آنقدر ها احمق نیستم بندازم دور گردنم تا خفه بشم...
نگاه برزخی بهش کردم و
گفتم باشه تو مسخره کن....
غزاله کنارم درازکشید و
گفت نترس به خدا دوست پسر داشتن آنقدر هم که تو می گی خطر نداره تو می دونی همین سهیل اوایل به من می گفت
بیا شهر بیا خونه مون هم رو ببینیم
اما من آب پاکی رو ریختم رو دستش فهمید من از اون دسته دخترها نیستم که بشه سرم کلاه گذاشت...
چند بار به خاطر من اومد این جا
کلی هدیه خریده بود گردنبند و دستبند و ازاین چیزها آنقدر خوشگله از طلا قشنگتره
حالا اومدی خونه مون بهت نشون
می دم ببین من ازش می خوام رسماً تیغش می زنم اونم هرچی بگم نه نمیاره می خره
ادامه دارد...
┏━━━━━🦋📕━━━━━┓
🎓 @raz_del 🎓
┗━━━━━🦋📕━━━━━┛