eitaa logo
رازِدِل 🫂
15.7هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
2.8هزار ویدیو
2 فایل
اینجا همه چی واقعیت داره💯 سرگذشت زندگی مخاطبان کانال اینجا گذاشته میشه رازدل تو اینجا بگو تا هم کمک بگیری هم آروم بشی🥰 @setaraaaam اصلا هرچی دل تنگت میخواد بگو🥰💗 ❣️برای تبلیغات خصوصی به اینجا مراجعه کنید👇 https://eitaa.com/tabligat_poro
مشاهده در ایتا
دانلود
ما را برای بیست و چهار ساعت زندگی، در امروز طراحی کرده‌اند و نه بیشتر. نگرانی امروز برای مشکلات فردا، دردی از ما دوا نخواهد کرد. نیچه ‌┏━━━━━🦋📕━━━━━┓ 🎓 @raz_del 🎓 ┗━━━━━🦋📕━━━━━┛
😁 پارسال قرار بود از تهران برامون مهمون بیاد و از اونجایی که زبان اکثر ما کرمانشاهیا کردی هست و دختر عموم پنج سالشه و روستا زندگی میکنن اومده بودن شهر خونه ما و ما از تهران مهمان داشتیم😂خلاصه اینکه زن تهرانیه سر سفره گفت میشه اون نون رو بدید دختر عموم بنده خدا نمیدونست نون همون نانه گفت منم نون میخام بهش نان دادیم میگفت نه من نون میخام این نانه من نون میخام🤣🤣🤣🤣🤣بیچاره فکر میکرد که نون یه چیز دیگست قیافه اونشب همه ما😄😄😐😐🤣🤣 ‌┏━━━━━🦋📕━━━━━┓ 🎓 @raz_del 🎓 ┗━━━━━🦋📕━━━━━┛
رازِدِل 🫂
🤎💛 این دفعه مادرم گوشی و برداشت و چند لحظه بعد صدای جیغ و فریادش بلند شد مادرم ضجه میزد و رویا رو ص
🤎💛 دوباره زنگ زدم علی اینبار جواب داد و وقتی گفتم چه اتفاقی افتاده سریع خودش و رسوند📞 مادر علی مشکل قلبی داشت و سکته قلبی کرده بود و بنده خدا فوت کرده بود.😞 حال روحی علی خرابتر از چیزی که بود شده بود. از طرفی مادر خودم که سکته کرده بود و گوشه خونه افتاده بود از طرفی هم رویا از طرفی مادر علی و از همه بدتر آیدا که تو کمترین سن بی مادر شده بود.😣🥺 ولی بعد از فوت مادرش علی کلا خونه ما بود من و علی و آیدا و مادرم.!! تنها دلخوشی اون روزای من بودن علی کنارم بود🥲 همین که تو یه خونه بودیم برام بس بود. هر چند علی حتی یک کلمه هم حرف نمیزد ولی بودنش کافی بود.😮‍💨🤭 چهلم رویا و بعدش مادر علی گذشت. ولی علی همچنان پیرهن مشکیش و در نیاورده بود. تصمیم گرفته بودم هر طوری شده راضیش کنم تا پیرهن مشکیش و در بیاره🤔 چند روز بعد رفتم و براش یه پیراهن رنگی خریدم و برای مادرمم یه بلیز رنگی و برای خودمم یه بلیز رنگی خریدم. میدونستم راضی کردنشون کار راحتی نیست ولی باید اینکار و میکردم. برای شام قرمه سبزی گذاشته بودم غذای مورد علاقه علی بود.🍛 از صبح سعی کرده بودم فضای خونه رو یه کمی بهتر کنم ، مادرم و برده بودم حموم آیدا رو حسابی مرتب کرده بودم یه لباس خوشگل تنش کرده بودم.!! رفتم جلوی آینه خودم و نگاه کردم و یه کمی خودم و مرتب کردم و رفتم تو حیاط سراغ علی.، مثل همیشه تکیه اش و داده بود به پشتی که کنج حیاط بود و تنها نشسته بود. رفتم کنارش و صداش کردم.😓 _علی؟ ‌┏━━━━━🦋📕━━━━━┓ 🎓 @raz_del 🎓 ┗━━━━━🦋📕━━━━━┛
رازِدِل 🫂
#سوال 🤔 #درخواست_راهنمایی 🍀🌹 سلام خاهرا اگه ممکنه به منم روحیه بدید،من ۲۷ سالمه تقریبا ۶ ساله پدرو
🌹 سلام خانومی ک دلتنگ خونوادتی🥺 عزیزمممم چرا انقد خودتو اذیت میکنی چرا فکر می‌کنی بری خونه مامان بابا مزاحمی که الان داداش زندگی می‌کنه خودت داری اینجوری فکر می‌کنی اگه داداشت حرفی زده باشه یه چیزی ولی داری میگی خودم نمیخوام مزاحم بشم مامان گلم به نظر من شما مثلا ماهی یک بار یه نهاری یا شامی درست کن داداش اینا رو دعوت کن که اینجوری هر موقع میری خونشون معذب نباشی راحت بتونی رفت آمد کنید . هفته ای یک بار برو سر بزن اینطوری هم خودشون خوشحال میشن هم شما تو اون خونه مادری میتونی آرامش داشته باشی✨ مامان گلم موقع که دلتنگ میشید حتما برای مامان بابا قرآن بخون،سرخاکشون برید دلت آروم میگره. شما با گریه کردن خودتو اذیت میکنی به خودت روحیه بده . روحشون شاد ‌┏━━━━━🦋📕━━━━━┓ 🎓 @raz_del 🎓 ┗━━━━━🦋📕━━━━━┛
شان هپبورن یه جا می‌گه: آسان ببخش، صادقانه عشق بورز راحت بخند، به آرامی ببوس و هرگز از چیزی که لبخند به لب‌هایت نشانده، احساس پشیمانی نکن ! ‌┏━━━━━🦋📕━━━━━┓ 🎓 @raz_del 🎓 ┗━━━━━🦋📕━━━━━┛
* رایج‌ترین اشتباهات زن و شوهر‌ها در زندگی مشترک*۹ اشتباه آقایان را بخوانیم❌ _مقایسه کردن همسر با زنان دیگر: مقایسه کردن، احساس حقارت به زن می‌دهد و فکر می‌کند مهم‌ترین زن در زندگی شوهرش نیست، حتی اگر یک مقایسه کوچک باشد. _بی توجهی به احساسات زن: برخی مردان احساسات همسر، ناراحتی‌ها، درددل‌ها و ... را درک نمی‌کنند و هیچ توجهی به تغییرات ظاهری و روحی-روانی همسرشان ندارند. _فراموش‌کردن رویداد‌های مهم زندگی: برخی مردان اتفاقات مهمی مثل سالگرد ازدواج، تولد و ... را فراموش می‌کنند. _شلختگی مرد و به هم ریختن خانه _ابراز علاقه نکردن: بعضی شوهر‌ها با این که همسرشان را دوست دارند، اما کوچک‌ترین ابراز علاقه‌ای به او نمی‌کنند و هیچ جمله عاشقانه‌ای از دهان‌شان خارج نمی‌شود! _کمک نکردن در کار‌های خانه: برخی از مردان با این‌که می‌دانند همسرشان به کمک نیاز دارد، اما دست به هیچ کاری نمی‌زنند. _اعتیاد به بازی با گوشی: این هم از مواردی است که این روز‌ها به فراوانی بیش از حدی رسیده _گوش شنوا نبودن _مشورت نکردن با همسر: مردانی که تصمیمات مربوط به خانواده را یک نفره و بدون نظرخواهی از همسر می‌گیرند، نقش همسرشان را کم رنگ و کم رنگ‌تر خواهند کرد. ❌۹ اشتباه خانم‌ها را بخوانیم:_کنترل کردن شوهر: زنانی که مثل جاسوس به شوهر خود نگاه می‌کنند و منتظر هستند شوهر یک لحظه نباشد و فورا شروع به جست‌وجو در گوشی، کیف و لباس او می‌کنند، چرا به خوشبختی امیدوارند؟ _شوهر را مثل کودک دیدن _احترام قائل نشدن برای اوقات تنهایی مرد: تمام مردان به لحاظ روانی به اوقاتی برای خلوت و تنهایی خود احتیاج دارند. _توهین کردن به شوهر در جمع _وقت‌گذرانی بیش از حد با دوستان: ارتباط با دوستان تاثیر خوبی بر روحیه فرد دارد، اما اگر بیش از حد باشد، تعادل زندگی را به هم می‌ریزد _پرسیدن این‌که به چی فکر می‌کنی؟ این هم یکی از سوالات پوچی است که برخی زنان خیلی زیاد از شوهر خود می‌کنند و هرطور شده هم به دنبال شنیدن یک جواب قانع کننده هستند. _صحبت نکردن درباره مشکلات: برخی زنان موقع بروز مشکل در زندگی مشترک‌شان، حرفی نمی‌زنند و با سکوت یا بغض، انتظار دارند شوهرشان حدس بزند مشکل چیست! _توجه نکردن به آراستگی _غرغر کردن دائمی و انرژی منفی داد ‌┏━━━━━🦋📕━━━━━┓ 🎓 @raz_del 🎓 ┗━━━━━🦋📕━━━━━┛
😁 برادر شوهر عمم ی دکتر سرشناس و معروفه هرسال عاشورا نذری میده  ولی خب فقط دکترا رو دعوت میکنه تو خونه خودش .بقیشو میبره مسجدخلاصه شوهر عمم به باجناقش که شوهر عمه دیگم میشه(اسمش  حسینه)میگه امسال توام بیا بریم خونه برادرم اینم با کله قبول میکنه .به خودش میرسه کفش نوهاشم میپوشه میره .شوهرعمم میگه حسین که رفت تو بعد دو دقیقه گفتن این رد پای سیاه مال کیه رو موکتای سفید رد پاهارو دنبال میکنن میرسن به حسین ننه مرده😂.نگو کفشای نوش رنگ پس داده این بیچاره تا اخر مراسم سرش پایین بوده تا وقتی همه میرن بعد از لاکش میاد بیرون😂😂😂😂😂😂 ‌┏━━━━━🦋📕━━━━━┓ 🎓 @raz_del 🎓 ┗━━━━━🦋📕━━━━━┛
بچه که بودم "پاییز" با روپوش سرمه ای از راه می رسید. بزرگتر که شدم، پسر همسایه بود سربازی که اسمم را توی کلاهش نوشته بود مادرش می گفت: گروهبان جریمه اش کرده که هفت شب کشیک بدهد آن وقتها دوستت دارم را نمی گفتند کشیک می دادند.... [رویا شاه حسین زاده] ‌┏━━━━━🦋📕━━━━━┓ 🎓 @raz_del 🎓 ┗━━━━━🦋📕━━━━━┛
🤔 🍀🌹 سلام خانمای عزیز خواهش میکنم پیام منو هم با دقت بخونید🙏🙏مادرم چهل سال سن دارن دو سالی میشه که این مشکل دارن چشمهاشون یه مدته که خیلی پلک میزنن طوری که احساس میکنم چشماش کوچیک شده خودش میگه اول صبح خوبم یکم از روز که میگدره چشمهام هم درد میکنه هم پلک زدنام شروع میشه دکتر هم خیلی بردیم یه دکتر گفت چشمات میخواد آب سیله بیاره باید لیزر کنی که سریع رفتیم لیزر کرد ولی بعد لیزر پلک زدناش اصلا تعقیری نکرد .بازم بعدش چند تا دکتر دیگه رفتیم که گفتن خشکی چشمه و قطره و شامپو مخصوص چشم دادن که بازم تعقیری نکرد راستش به دلم افتاد اینجا به اشتراک بزارم شاید یکی بتونه به از تجربش بگه یا راهنماییمون کنه به امی خدا مشکل مادرم حل بشه کمکمون کنید دعاتون میکنم حتما عزیزان جهت ارسال پاسخ و کمک کردن به دوستمون و هر سوالی که داشتین به آیدی ادمین محترم پیام بدید🌹❤️✨👌@kosar_98_z ‌┏━━━━━🦋📕━━━━━┓ 🎓 @raz_del 🎓 ┗━━━━━🦋📕━━━━━┛
😁 عروسي دخترداييم رفتيم بروجرد اونجا رسم دارن داماد وقتي وارد ميشه يه تشت اب ميذارن جلوش اونو با پا ميريزه آقا داماد جو گرفتش تشت ابو شوت كرد بين اونهمه جمعيت ريخت رو خواهرم  از گردن به پايین خيس اب شد يعني يه وضعي😂😂 وقتيم وارد حياط خونه شديم رسمه يه نفر از پشت بوم يه كاسه اب ميريزن جلو عروس اون كاسه آبم ريخت رو سر خواهرم😂😂 ديگه از موهاشم آب چيكه ميكرد با يه حال اسفناك و عصباني سرتا خيس نشسته بود توخونه😂😂 ديگه دلشون سوخت سشوار و اتو براش اوردن يكم بهتر شد اما تا شب تو شك عجيبي بود ‌┏━━━━━🦋📕━━━━━┓ 🎓 @raz_del 🎓 ┗━━━━━🦋📕━━━━━┛
رازِدِل 🫂
🤎💛 دوباره زنگ زدم علی اینبار جواب داد و وقتی گفتم چه اتفاقی افتاده سریع خودش و رسوند📞 مادر علی مشک
🤎💛 حتی نگاهمم نکرد چه برسه به اینکه بخواد جوابم و بده ولی نا امید نشدم کنارش نشستم و دوباره صداش کردم.! _علی شام حاضره بیا غذا بخوریم. بدون اینکه نگاهم کنه گفت میل ندارم شما بخورید.😒 _یه نگاه به سر و قیافه خودت بنداز شدی پوست استخون به خودت رحم نمیکنی به اون بچه رحم کن. نگاه سرد و بی تفاوتش به نقطه ای نامعلوم خیره مونده بود. _تا کی میخوای همینجوری ادامه بدی؟ -تا همیشه😮‍💨 _تو فکر کردی رویا راضیه؟ سکوت کرد و جوابم و نداد. _گناه داره آیدا طفلک که مادرش و از دست داده پدرشم باید از دست بده؟ زندگی بدون رویا برام معنی نداره. _پس آیدا چی؟؟ آیدا یه خاله داره که مثل مادرش مواظبشه از این حرف علی بادی به غبغب انداختم و با لحنی آروم گفتم پدر چی؟؟به پدر احتیاج نداره، میدونی چند وقته این بچه رو حتی یک لحظه بغل نگرفتی.! -خواهش میکنم ریحانه برو تنهام بزار‌ با ناراحتی گفتم شام نمیخوری؟؟ نه سیرم. با حرص بلند شدم و اومدم تو خونه😤 برای مادرم غذاش و تو ظرف کشیدم و بردم تو اتاقش. برای آیدا هم فرنی درست کرده بودم غذای آیدا هم دادم و خودم بدون اینکه غذا بخورم با آیدا رفتیم تو اتاق تا بخوابونمش. تو اتاق بودم و داشتم لالایی میخوندم انقد تو حس بودم و سوزناک میخوندم که دل سنگ آب میشد.🥺😢 دلم خیلی گرفته بود فکرش و نمیکردم یه روزی همچین آدمی بشم از خودم بدم میومد ، دلم میخواست نفس بکشم دلم میخواست برم و خودم و معرفی کنم دلم میخواست از این دنیا برم ولی عشقه به علی مانع همه چیز میشد...!! ‌┏━━━━━🦋📕━━━━━┓ 🎓 @raz_del 🎓 ┗━━━━━🦋📕━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا