eitaa logo
رازدانه
3.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
295 ویدیو
281 فایل
💝 مجری جنگ های دانش آموزی،مهدکودک، جشن تکلیف،جشن قرآنی،جشن الفبا وجنگ های خانوادگی درسراسرکشور ✔مدیرکانون:باقری 09157390051📱 ✔مدیر کانال:مهدوی فر 09157950277 📲 💠 @Hmahdavifar ادمین وارتباط ✔ @ad_razehdaneh رزرو تبلیغات رازدانه💻
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 
دو روایت 🌸 دعوت کودکان روزی گروهی از کودکان مشغول بازی بودند. تا چشم آنان به امام حسن مجتبی(ع)افتاد، آن حضرت را به مهمانی خود دعوت نمودند.امام حسن(ع)نیز به جمع کودکان پیوست و با آنان غذا خورد.بعد هم آن بچه­ها را به خانه خود دعوت کرد و به آنان غذا و لباس نو هدیه داد.با این همه محبت، امام(ع) فرمود:بخشش این بچه­ها بیشتر از من بود.آنان هرچه داشتند به من دادند، درحالی که من بخشی از آنچه را داشتم، به آنان دادم. منبع:مجموعه داستان دوستان(مهدی وحیدی صدر 🆔 @razedaneh
هدایت شده از 
🌸مسخره نکردن امام حسن(ع)و امام حسین(ع)در حال بازی بودند که پیر مردی را دیدند که مشغول وضو گرفتن بود اما وضویش اشتباه بود.آنها دست از بازی کشیدند.کنار آب رفتند بدون اینکه او را مسخره کنند و یا اشتباهش را به رویش بیاورند مشغول وضو گرفتن شدند و با صدای بلند (طوری که پیر مرد بشنود)، می­گفتند وضوی من کامل­تر است تا پیرمرد نگاه کند.بچه­ها به پیر مرد گفتند: وضوی کدام­یک از ما کامل­تر است؟ وقتی وضوی بچه­ها کامل شد، پیرمرد گفت : عزیزان من وضوی هر دوی شما صحیح است و من اشتباه می­کردم. منبع:داستانهای بهشتی (دکتراعظم فعال) 🆔 @razedaneh
هدایت شده از 
🌸حیوان گرسنه امام حسن مجتبی(ع)در مکانی نشسته بود و غذا می­خورد. در این موقع،سگی جلو آمد و پیش روی حضرت ایستاد.در این هنگام امام حسن(ع)یک لقمه غذا می­خورد و یک لقمه هم به سگ می­داد.یکی از دوستان حضرت گفت:اجازه بدهید این سگ را از اینجا دور کنم.امام(ع)به او فرمود:نه!هرگز این کار را نکن!چون دوست ندارم درحالی که غذا می­خورم جانداری به من نگاه کند و چیزی به او ندهم.بگذار باشد،وقتی که سیر شد خودش می­رود. منبع:مجموعه داستان دوستان(مهدی وحیدی صدر) 🆔 @razedaneh
هدایت شده از 
عروس به سوى حجله یا خانه بخت در احادیث متعدّدى وارد شده و نیز مورّخین ثبت کرده اند: چون جشن عروسى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها برگزار شد و خواستند که آن عروس بى همتا را به خانه سعادت و بخت ببرند، جبرئیل ، میکائیل و اسرافیل علیهم السلام به همراه هفتاد هزار فرشته در مشایعت آن عروس شرکت کردند. پس مرکب حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله را که به نام دُلدُل معروف بود آوردند و عروس را برآن سوار نمودند. و لِجام آن را جبرئیل علیه السلام در دست گرفت و اسرافیل کنار مرکب مواظب عروس بود و میکائیل نیز مِشگ و عنبر دود مى کرد. هنگام حرکت عروس از منزل پدر به سوى منزل سعادت یعنى خانه شوهر جبرئیل تکبیر مى گفت و دیگر همراهان و مشایعت کنندگان نیز مى گفتند: ((اللّه اکبر)). و از همان زمان بود که شعار تکبیر و صلوات در مجالس عروسى و جشن هاى مذهبى مرسوم گردید. در برخى از روایات گفته شده که در شب عروسى ، یک ظرف شیر توسّط حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله براى عروس و داماد فرستاده شد و فرمود که آن را بیاشامند. و در بعضى دیگر از روایات چنین آمده است که صبح عروسى ، خود حضرت رسول براى عروس و داماد شیر آورد و فرمود: بیاشامید. صبح عروسى ، پدر عروس جهت دیدار داماد و عروس به منزل ایشان تشریف آورد و ضمن تبریک و تهنیت و بیان تذکّراتى به هر دو نفر، فرمود: فاطمه جان ! تو را به شخصى شوهر دادم ، که سرور تمام صالحان و نیکان دنیا و آخرت مى باشد. و سپس خطاب به داماد کرد و فرمود: این دخترم بسیار عزیز است ، پس هر که او را گرامى دارد، مرا گرامى داشته و هر که به او توهین نماید، مرا توهین کرده است . و نیز فرمود: خداوند، زمین را مهریّه و صداق دخترم فاطمه قرار داد؛ پس هر که روى زمین راه رود و مخالف وى باشد، همانا غاصب خواهد بود. 🆔 @razedaneh
هدایت شده از 
ابو اسماعیل گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم فدایت شوم شیعه در محیطى که ما زندگى مى کنیم بسیار زیاد است . امام علیه السلام فرمود: آیا توانگر به فقیر توجه دارد؟ آیا نیکوکار از خطا کار در مى گذرد؟ و آیا نسبت به یکدیگر همکارى و برادرى دارند؟ عرض کردم : نه . حضرت فرمود: آنها شیعه نیستند شیعه کسى است که این کارها را انجام دهد. 🆔 @razedaneh
هدایت شده از 
ابوعبیده گوید: من همراه امام باقر علیه السلام بودم ، به هنگام سوار شدن به کجاوه اول من سوار مى شدم و سپس او. وقتى بر روى مرکب قرار مى گرفتیم حضرت به من سلام مى کرد و همانند مردى که رفیقش را به تازگى ندیده باشد احوالپرسى مى کرد و دست مى داد، و هنگام پیاده شدن پیش از من پیاده مى شد و وقتى از کجاوه پیاده مى شدیم سلام مى کرد مانند کسى که رفیقش را به تازگى ندیده باشد احوالپرسى مى کرد. من گفتم : یابن رسول اللّه شما کارى مى کنید که هیچکس از مردم نزد ما نمى کنند و اگر یک بار هم چنین کنند زیاد است . حضرت فرمود: مگر ثواب مصافحه را نمى دانى ؟ دو مومن به یکدیگر مى رسند و یکى با دیگرى دست مى دهد پس همواره گناهان آندو مى ریزد همان گونه که برگ از درخت مى ریزد و خدا به آنها توجه مى کند تا از یکدیگر جدا شوند 🆔 @razedaneh
هدایت شده از 
(ص) 🌷داستان پيامبر (ص) و بازي با كودكان ✨روزی پیامبر اکرم(ص) برای اقامه نماز عصر از منزل خارج شد. در کوچه‌های مدینه کودکان وقتی حضرت را مشاهده کردند دست از بازی کشیدند و به دور آن حضرت حلقه زدند و به هوا میپریدند و می‌گفتند: شتر من باش! ✨پیامبر(ص) هم یکی یکی آنها را روی کول خود میگذاشت. اصحاب حضرت که در مسجد به انتظار نشسته بودند وقتی با تأخیر حضرت مواجه شدند نگران شدند. بلال از مسجد خارج شد تا ببیند چه اتفاقی باعث تأخیر پیامبر(ص) شده است. همین که بلال در راه با این جریان مواجه شد، به کودکان اعتراض کرد و خواست کودکان را از اطراف پیامبر دور سازد و آن حضرت را از دست آنان نجات دهد، ولی پیامبر اکرم(ص) با اشاره او را از این کار بازداشت و آرام به او فرمود: به منزل برو ببین چیزی پیدا میکنی برای اینها بیاوری. بلال به منزل پیامبر(ص) رفت و هشت گردو یافت و آنها را نزد پیامبر(ص) آورد. ✨پیامبر گردوها را در دست گرفت و خطاب به کودکان فرمود: آیا شتر خود را به این گردوها می‌فروشید؟ کودکان به این معامله رضایت دادند و با خوشحالی حضرت را رها کردند. پیامبر نیز عازم مسجد شد و فرمود: خدا رحمت کند برادرم یوسف را که او را به چند درهم فروختند و مرا نیز به هشت گردو. عوفی بخاری، سدید الدین محمد، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، باب دوم از قسم دوم، ص 30، تهران، دانشگاه تهران(مؤسسه چاپ و انتشارات)، چاپ اول، 1371ش. 🆔 @razedaneh
هدایت شده از 
(س) داستان کودکانه نامگذاری حضرت زینب (سلام الله علیها)   صداهای دلنشینی در این روزها از خانه امام علی علیه السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها به گوش می رسد که حکایت از خبرهای خوشی دارد؛ خانه امیرالمومنین علیه السلام رنگ و بوی دیگری به خود گرفته بود رحمت الهی بیش از همیشه بر این خانه سرازیر شده صدای نوزادی فضا را پر کرده است، آری خداوند به علی و فاطمه دختر داده . نامی باید برای این دختر بچه انتخاب شود که برازنده او باشد حضرت فاطمه سلام الله علیها به امام علی علیه السلام گفتند: برای این کودک نامی انتخاب کنید. اما امام علی علیه السلام به احترام رسول خدا صلی الله علیه و آله اقدامی نکردند و کار را به پیامبر خدا واگذار کردند رسول خدا صلی الله علیه و آله مسافرت هستندخبر تولد دختر را هنگام بازگشت از سفر دریافتند و نامگذاری را به خداوند متعال واگذار کردند و فرمودند: درست است که فرزندان دخترم(فاطمه)، فرزندان من هستند اما نام این کودک را باید خدا انتخاب کند.   حضرت جبرئيل نازل شدند و سلام خداوند را به پیامبر رساندند و گفتند خداوند متعال می فرماید: «نام اين دختر را زينب بگذاريد كه اين نام را در لوح محفوظ نوشته‌ام. » آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله زينب را گرفت و بوسيد و فرمود: توصيه مي‌كنم كه همه اين دختر را احترام كنند، كه او مانند خديجه كبري است. زینب یعنی زینت پدر (س) 🆔 @razedaneh
هدایت شده از 
مفهوم سوره سوره کوثر 3 آیه داره ودر مکه نازل شده سلام امروز میخوام داستان سوره کوثر رو براتون تعریف کنم داستان برمیگرده به زمان پیامبر ،وقتی پیامبر با خدیجه ازدواج کرد خدا بهش دو تا پسر داد بنام عبد الله و قاسم ولی بچه ها هردوشون وقتی خیلی کوچولو بودن مریض شدن و از دنیا رفتن،بچه ها آدم بدا خیلی خوشحال شدن گفتن بچه هاش که رفتن خودشم پیر میشه و از دنیا میره از دستش راحت میشیم پسرم که نداره پس مردم یادشون میره پیامبر کی بوده. 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 یه آدم بد میاد به پیامبر میگه من یه عالمه پسر دارم پیامبر ناراحت میشن ،خدا چون پیامبر رو خیلی دوست داره فرشته شو میفرسته پیش پیامبر و میگه ما به تو کوثر عطا میکنیم ،پیامبر خیلی خوشحال میشن فرشته میگه کوثر یعنی خوبی زیاد ،یه دختر به تو میدیم اون از همه اینها بهتره، زمان پیامبر وقتی که به پیامبر دختر داده میشه زمانی بوده که از دختر بدشون میومده وهر کی دختر دار میشده انقدر ناراحت میشده صورتش سیاه میشده و دختراشون رو زنده به گور میکردن وقتی پیامبر دختر دار شد آدم بدا خوشحال شدن و گفتن تو (ابتری) پسر نداری بی دنباله ای اسمی از تو نمیونه (میریم به داستان حضرت زهرا) خدا به پیامبر فاطمه رو داد به فاطمه دو تا پسر داد امام حسن و امام حسین علیه السلام که هنوزم مردم بیادشون هستن بچه ها آدم بدا خودشون ابترن یک سری تو جنگ کشته شدن تازه اپری از اونا باقی نموند نه اسمی نه چیزی ولی بچه ها بچه های حضرت فاطمه انقدر زیاد شدن همه جا پر از سیده ما باید به اونها احترام بذاریم اگه حاج آقا یا حاج خانم سیدی رو دیدیم ما بریم براشون نون بخریم بهشون احترام بذاریم اگه یه بچه سید هست که شیطون هست و اذیت کنه بگیم ما بخاطر جدتون به شما احترام میذاریم و کمکشون بدیم رفتارشون رو خوب کنن اعوذ بالله من الشیطان الرجیم پناه میبرم به خدا جونم تا شیطون بد دور دورش کنه برای همیشه بسم الله الرحمن الرحیم به نام خدایی که چیزای خوب به ما داده باز هم میده إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ (1) خدا به رسولش چی عطا کرد کوثر یعنی خوبی زیاد مثل دختر نازین یعنی حضرت زهرا پیامبر برای این همه خوبی باید چکار میکرد فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ (2) از خدا تشکر میکرد نماز میخوند و قربانی میکرد إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ (3) دشمنای پیامبر که ایشون رو مسخره میکردن هیچ اسمی از شون نموند اما پیامبر حضرت زهرا رو داشت که از همه بهتر و بهترینه شعر سوره کوثر: یک روز و روزگاری 🌸آدم های خیلی بد رسول رو اذیت کردن🌸گفتن که ای محمد بی پسر و بی یاور 🌸تویی تنها و ابتر خدا جوابشون داد🌸این آیه رو نشون داد هرکس که گفته ابتر🌸خودش شده بی یاور ما به تو هدیه دادیم.🌸 زهرا رو بخشیده ایم هدف سوره :بیان شان حضرت زهرا سلام الله علیها و اهل بیت ایشان کاردستی سوره تصویر عطا کردن کوثر به پیامبر ،تصویر مسخره کردن مردم وسایل آموزشی : عبا ،بال فرشته یک نفر از بجه ها نقش پیامبر یک نفر نقش فرشته ،یک سری هم نقش آدمهای بد رو داشته باشن 🆔 @razedaneh
هدایت شده از 
روزى امام حسین علیه السلام در گوشه اى از مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته بود. مردى عرب نزد او آمد و گفت: “یابن رسو ل الله من باید یک دیه کامل بپردازم و توان اداى آن را ندارم. کسى را کریمتر از اهلبیت رسول خدا صلی الله علیه و آله نمی شناسم.” امام حسین علیه السلام فرمود: “اى برادر عرب من سه سوال می کنم اگر یکى از آنها راجواب دادى یک سوم بدهى تو را می پردازم و اگر دو مسئله را پاسخ دادى دوثلث آن را ادا مى کنم و اگر هر سه سوال را جواب دادى تمام بدهى تو را می پردازم.” مرد عرب گفت: “یابن رسول الله آیا مانند شما از مانند من (که عربى جاهل و بى سواد هستم) سوال مى کند؟ شما که اهل علم و شرف و بزرگى هستید؟” امام حسین علیه السلام فرمود: “شنیدم که جدم رسول الله خدا صلى الله علیه و آله فرمود: به اندازه معرفت احسان شود.” مرد عرب گفت : “هر چه می خواهید سوال کنید اگر دانستم جواب می‌دهم و اگر ندانستم از شما می‌آموزم.” امام علیه السلام پرسید: “کدام اعمال بهترند؟” جواب داد: “ایمان به خدا.” حضرت پرسید: “راه نجات از مهلکه کدام است؟” پاسخ داد: “اعتماد و توکل بر خداوند.” امام علیه السلام سوال کرد: “چه چیزى به مرد زینت مى بخشد؟” مرد عرب جواب داد: “توکل توام با بردبارى.” حضرت فرمود: “اگر علم و حلم نداشت چه چیزى او را زینت مى دهد؟” مرد عرب: “مال همراه بامروت.” امام علیه السلام: “اگر از فقر و صبر هم بر خوردار نبود چه؟” مرد عرب: “صاعقه اى از آسمان پائین آید واو را آتش زند که مستحق چنین عذابى است.” امام علیه السلام خندید و کیسه‌هاىی را که در آن هزار دینار زر سرخ بود به او داد و انگشترى را که دویست درهم ارزش داشت به او بخشید و فرمود: “طلاها را به طلبکارانت بپرداز و پول انگشتر را صرف مخارج زندگى نما.” مرد عرب آنها را برداشت و گفت: “خداوند بهتر مى‌داند که رسالتش را در کجا قرار دهد.” 🆔 @razedaneh
هدایت شده از 
قلک های نیکوکاری بچه ها! نمی دونید امروز چه غوغایی بود. کجا؟ خوب توی مدرسه. همه بچه های خوب، قلک های خودشونو بالای سرشون گرفته بودن. قلک هایی که خودشون پرش کرده بودن. حتما می پرسید برای چی؟ خوب بچه ها، دانش آموزای خوبِ این مدرسه، می دونستن که امروز روز تشکیل کمیته امداد امام خمینی رحمه الله ؛ برای همین، از مدت ها قبل پول هاشون رو توی این قلک ها جمع کرده بودن و حالا می خواستن این قلک ها رو به کمیته امداد هدیه کنن تا به دست افراد نیازمند برسه. من به همه این بچه های نیکوکار، به خاطر این کارشون تبریک می گم و امیدوارم که ما هم بتونیم تا اون جایی که می تونیم، به افراد نیازمند کمک کنیم 🆔 @razedaneh
هدایت شده از 
💠 مزد دشنام 🆔 @razedaneh
هدایت شده از 
💠 داستانهایی از امام سجاد(ع) 🌀 مزد دشنام روزی امام سجاد(ع)از راهی می­گذشت. مردی ناآگاه بر سر راه آن حضرت ایستاد و فحش و ناسزای زیادی به ایشان داد! اما امام(ع)با خوش­رویی به او فرمود:« اگر چیزی از ما بخواهی به تو خواهیم داد. اگر گرسنه ای سیرت می­کنیم. اگر برهنه­ای تورا می­پوشانیم. اگر نیازی داری بی نیازت می­کنیم.» هم اکنون بیا مهمان ما باش.مرد از دیدن این همه مهر و محبت به گریه افتاد و گفت:« شهادت می­دهم که خلیفه­ی خدا در زمین هستی و خداوند بهتر می­داند که مقام خلاقت و رسالت را در کجا فرار دهد بدهد.» ⭕️ منبع : داستان دوستان جلد5 کاری از آقای مهدی وحیدی صدر 🆔 @razedaneh
هدایت شده از 
  💠 کار و تلاش در روز امام سجاد(ع)خانواده­اش را خیلی دوست­داشت و هر روز صبح برای کارکردن از منزل خارج  می­شدند. روزی، یکی از دوستان به ایشان فرمود:«برای چه صبح به این زودی از خانه خارج شده­اید؟»فرمودند: برای طلب روزی حلال. هرکس برای روزی حلال تلاش کند خداوند برای او احسان و صدقه می­نویسد. ⭕️ منبع : داستانهای بهشتی کاری از خانم دکتر فعال 🆔 @razedaneh
هدایت شده از 
🌹❤ خیلی با بچه ها مهربان بودند امام خميني داشت كتاب مي خواند كه علي كوچولو به اتاقش آمد. امام كتابش را بست و با مهرباني علي كوچولو را در آغوش گرفت. علي روي زانوهاي پدربزرگش نشست. نگاهي به او كرد و پرسيد: «آقا جان! ساعتت را به من مي دهي؟» آقا جان پاسخ داد: «بابا جان! نمي شود، زنجيرش به چشمت مي خورد و چشمت اذيت مي شود، آخر چشم تو مثل گل ظريف است.» علي كوچولو فكري كرد و گفت: «پس عينك را به من بدهيد. » پدربزرگ خيلي جدي پاسخ داد: «نه! دسته اش را مي شكني و آن وقت ديگر من عينك ندارم. بچه كه نبايد به اين چيزها دست بزند.» علي از روي پاهاي امام پايين آمد و از اتاق بيرون رفت.  چند دقيقه بعد، علي كوچولو دوباره به اتاق پدربزرگ آمد و گفت: «آقا جان! بيا بازي كنيم. تو بشو بچه و من هم بشوم آقا جان!» امام قبول كرد. علي لبخندي زد و گفت: «پس از اين جا بلند شويد. بچه كه جاي آقا نمي نشيند.» امام با مهرباني بلند شد. علي كوچولو با شيطنت گفت: «عينك و ساعت را هم به من بدهيد، آخر بچه كه به اين چيزها دست نمي زند.»  پدربزرگ خنديد. دستي بر سر علي كوچولو كشيد، او را بوسيد و گفت: «بيا اين ها را بگير كه تو بردي.» علي كوچولو ساعت و عينك را با شادماني گرفت. 💠منبع:پرسمان کودک ┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
هدایت شده از 
مهدوی تخریب بقیع یکی بود یکی نبود تو دنیای خدای خوب و مهربون یه کبوتری بود به اسم کبوتر بخشنده😊 ، کبوتر بخشنده 🕊توی حرم امام رضا(ع) مشغول خوردن دونه بود.🌾 یه هویی دید یه کبوتر با بالهای قهوه ای اومد پیش کبوتر بخشنده و شروع کرد به غذا خوردن به به یاامام رضا توچقدر مهربونی چقدرم خوشمزه است خدایا شکرت..😋 کبوتر بخشنده که کبوتر پرقهوه ای رو تاحالا ندیده بود بهش گفت:سلام. تو از کجا میای؟🤔 من تاحالا تورو تو هیچ کدوم از صحن های امام رضا (ع)ندیدم. کبوتر پرقهوه ای همینجوری که مشغول غذا خوردن بود سرشو اورد بالا وگفت علیک سلام، من مسافر هستم از راه دوری هم اومدم اسمم کبوتر باوفا هست. -کبوتر بخشنده گفت پس حتما خیلی هم گرسنه ای بیا از دونه های من هم بخور خب ازکجا اومدی؟ -کبوتر باوفا گفت وای ممنونم خیلی گرسنه ام بود واقعا تو کبوتر بخشنده ای هستی. کبوتر باوفا گفت من کجا میتونم آب💧 بخورم بعدش برات توضیح میدم که از کجا اومدم کبوتر بخشنده که خیلی دوست داشت داستان کبوتر باوفا رو بشنوه -گفت با من بیا میبرمت تو یکی از صحن های امام رضا که یه حوض آب بزرگ داره 🌊هرچی دوست داری آب بخور. کبوتر باوفا که خیلی خوشحال شده بود -گفت آخ جون بریم آب بخوریم. پر زدند و پرزدند تا رسیدن به حوض آب، کبوتر باوفا بااینکه خیلی تشنه اش بود قبل از آب خوردن سریع گفت بسم الله الرحمن الرحیم 😍بعد از اینکه آب خورد بال پرپری شو گذاشت رو قلبشو گفت سلام بر امام حسین.😍 -کبوتر باوفاگفت من از مدینه اومدم. تازه خیلی هم توراه بودم. اینجا خیییلی قشنگه خوش به حال شما کبوترا. -مگه مدینه چجوریه؟🤔 -من از پیش پدر بزرگ امام رضا میام. -منظورت امام جعفر صادق علیه السلام هستش. بله امام جعفر صادق (ع)، 🌹و سه امام دیگه ،امام حسن (ع) 🌹و امام محمد باقر(ع)🌹وامام سجاد(ع).🌹 -خوش به حالت حتما کلی تو صحن هاشون میری و با دوستات بازی میکنی و کلی حوض دارید. -کبوتر باوفا سرشو انداخت پایین و گفت، نه. اونجا مثل اینجا اینقدر قشنگ نیست😔 -کبوتر باوفا از لای پرهاش یه عکسی رو اورد بیرون گفت ایناهاش قبر 4تاامام خوبمون اینجا هستش. اینجا اسمش بقیع هست - اینجا که گنبد نداره!! چرا همه جا خاکیه !!چرا اینجا اینقدر خلوته!! -کبوتر باوفا که سرشو پایین انداخته بود و داشت گریه میکرد😢 گفت آدمای بدجنسی به اسم وهابی ها اومدن و گنبد و قبر 4 تااماممون رو خراب کردند.حتی نمیزارن شیعه ها برن سر قبرشون.😔 -کبوتر بخشنده بالشو مشت کردو بلند گفت لعنت بر وهابی ها.😡 کبوتر باوفا گفت من از دوستام شنیده بودم تو کشور ایران امام هشتم ما امام رضا(ع) هستش برای همین این همه راه اومدم که بگم یاامام رضا من و دوستام یه آرزویی داریم اونو برآوده کن.🙏 -کبوتر بخشنده گفت چه آرزویی.؟ کبوتر باوفا گفت من از یه روحانی شنیدم به مردمی که اومده بودن به بقیع میگفت آقایون، خانم ها و بچه ها همه تون دعا کنید تا خدا امام مهدی مهربونمونو زود زود برسونه 😍 همه گفتن الهی آمین.🙏🙏 بعدش گفت اگر امام مهدی قوی 💪و مهربون💝 بیاد دیگه آدم بدجنسی نمیمونه و وهابی ها دیگه نیستن و دیگه شیعه ها میتونن اونجا ضریح و گنبد درست کنند ماکبوتر ها که شنیدیم امام مهدی مهربون😍 اگر بیاد همه چی خوب خوب میشه خیلی خوشحال شدیم گفتیم آخ جون دیگه ما هم میتونیم کلی تو صحن های امام ها بازی کنیم😌 و کلی زائر بیان برامون دونه بریزند، 😋 دوستام به من گفتن،کبوتر باوفا برو ایران و سلام مارو به امام رضا برسون و بگو ما کبوترا یه آرزو فقط داریم اونم اینکه امام مهدی مهربون زود زود ظهور کنه😍 👫 ویژه کودکان 4-6 سال 📜 نوشته :خانم ن. علی پور ازهمراهان ┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
هدایت شده از 
امام صادق (عليه السلام) به همراه برخي ياران به راهي مي رفت که در اين راه بند کفش امام پاره شد. به طوري که کفش ها از پاي حضرت در مي آمد و راه رفتن را براي ايشان مشکل کرده بود. امام پس از مقداري که راه رفت، ايستاد و کفش ها را در آورده و به دست گرفت و پا برهنه به راه ادامه داد.  يکي از صحابه فوري بند کفش خود را باز کرد که به آن حضرت بدهد، ولي امام حاضر نشد بند کفش او را قبول کند. سپس [ به عنوان درس] فرمودند: اگر مشکلي براي کسي پيش آمد، خود به تحمل آن از ديگران سزاوارتر است و معنا ندارد به خاطر به وجود آمدن حادثه اي براي يک نفر، ديگري به رنج و زحمت بيفتد. 🔰 الکافي، ج6، ص464 ┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
هدایت شده از 
کسب روزي   «شخصي امام صادق (عليه السلام) را مشاهده کرد که در مزرعه خويش مشغول بيل زدن است و عرق زيادي کرده، به طوري که پيراهن آن حضرت خيس شده است. شخص با ديدن اين منظره به ايشان گفت: اگر اجازه بدهيد من اين کار را انجام مي دهم تا شما استراحت فرماييد. امام صادق (عليه السلام) فرمود: دوست دارم که مرد براي به دست آوردن روزي خويش در برابر آفتاب اذيت ببيند». 🔰 الکافي، ج5، ص76، ┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
هدایت شده از 
«شخصي با اضطراب و هيجان خاصي به حضور امام صادق (عليه السلام) آمد و گفت: درباره من دعايي بفرماييد تا خداوند به من وسعت روزي عنايت کند که خيلي فقير و تنگدست هستم. امام فرمود: هرگز دعا نمي کنم مرد گفت: چرا دعا نمي کني. امام در پاسخ فرمود: براي اينکه خداوند راهي براي اين کار معين کرده است. خداوند امر کرده که روزي را پي جويي کنيد و طلب نماييد، اما تو مي خواهي در خانه بنشيني و با دعا روزي به خانه خود بکشاني». 🔰 وسايل الشيعه، ج 4، ص 520،  ┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛