eitaa logo
رازدانه
3.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
295 ویدیو
281 فایل
💝 مجری جنگ های دانش آموزی،مهدکودک، جشن تکلیف،جشن قرآنی،جشن الفبا وجنگ های خانوادگی درسراسرکشور ✔مدیرکانون:باقری 09157390051📱 ✔مدیر کانال:مهدوی فر 09157950277 📲 💠 @Hmahdavifar ادمین وارتباط ✔ @ad_razehdaneh رزرو تبلیغات رازدانه💻
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 کار و تلاش در روز ┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
  💠 کار و تلاش در روز امام سجاد(ع)خانواده­اش را خیلی دوست­داشت و هر روز صبح برای کارکردن از منزل خارج  می­شدند. روزی، یکی از دوستان به ایشان فرمود:«برای چه صبح به این زودی از خانه خارج شده­اید؟»فرمودند: برای طلب روزی حلال. هرکس برای روزی حلال تلاش کند خداوند برای او احسان و صدقه می­نویسد. ⭕️ منبع : داستانهای بهشتی کاری از خانم دکتر فعال ┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠کودکی در سفر عبدالله مبارک در یکی از سالهایی که به سفر حج می رفت ، در میان راه ، کودک هفت یا هشت ساله ای را بدون توشه و مرکب دید . بر او سلام کرد و گفت : «با چه کسی بیابانها را پیموده ای ؟» . گفت : «با خدای متعال ». سخن کودک که نشانه ی نیکی مقام او بود ، در نظر عبدالله جالب بود . سپس درباره ی زاد و توشه اش پرسید. کودک پاسخ داد : «توشه ام تقوا و مرکبم ، پاهایم و مقصدم پیشگاه مولاست » . تعجب عبدالله بیشتر شد و بزرگی مقام و عظمت معنوی او بر وی آشکار گشت و بر آن شد که از نسب وی سئوال کند ، لذا از آن کودک پرسید : «از چه طایفه ای ؟» گفت : «از خاندان مطلب». از او خواست توضیح بیشتری بدهد. گفت : «هاشمی هستم » از او خواست تا بیشتر خود را معرفی کند. گفت : «از خاندان علی (ع) و فاطمه (س) هستم». عبدالله که علاوه بر آگاهی یافتن به نسب آن کودک ، شاهد ادب و فن بیان آن کودک نیز بود ، از این رو در موردی شعری از او خواست . فورا شعری سرود : «ما آب دهندگان بر سر حوض کوثریم و وارد شوندگان به آن را سیراب می کنیم . هر کس رستگار شد ، به وسیله ما رستگار شد ، و هر کس توشه ای دوستی با ما باشد ، زیانی نمی بیند . هر کس ما را مسرور کند ، از ما مسرور خواهد شد ، و کسی که با ما بدی کند ، برای او بدی است و هر کس حق ما را غصب کند ، وعده گاه او روز قیامت است ». عبدالله از او جدا شد و دیگر او را ندید تا در مکه ، او را با حالتی غیر از وضع میان راه مشاهده کرد . او را دید که نشسته است و اطراف او عده ای جمع شده اند و از او سئوال می کنند. وقتی تحقیق کرد ، فهمید او امام زین العابدین (ع) است . ┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مانده در “بقیع” جسم پاک او داده بر زمین اشک و آبرو روی ماه او رفته زیر خاک رفته رهبری مهربان و پاک شد شهیدو شد روح او جدا یادگار آن شاه کربلا دشمنش به او داده زهر و سم شد دلم پر از درد و رنج و غم شد چهارمین رهبرم شهید مثل مجتبی رفت و پر کشید 💠 شاعر:مهدی وحیدی صدر ┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند: دل نوجوان👧👦 به زمین آماده و پاکی می ماند که هر بذری در آن بپاشند، همان را قبول خواهد کرد.☘ [نهج البلاغه نامه ۳۱] ┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 شهید 13 ساله: ⭕️ آقای خامنه‌ای! بگویید دیگر روضه حضرت قاسم(ع) نخوانند! ┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
🏴 شهید 13 ساله: ⭕️ آقای خامنه‌ای! بگویید دیگر روضه حضرت قاسم(ع) نخوانند! 🔸فریاد میزد: "آقای رییس جمهور! آقای خامنه‌ای! من باید شما را ببینم." حضرت‌آقا پرسیدند: "چی شده؟ کیه این بنده خدا؟" "حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل اومده اینجا و با شما کار واجب داره." حضرت‌آقا می‌فرمایند: "بگو پسرم. چه خواهشی؟" شهید بالازاده می‌گوید: "آقا! خواهش می‌کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند!" حضرت‌آقا می‌فرمایند: "چرا پسرم؟" 🔹شهید بالازاده: "آقا جان! حضرت قاسم (ع) ۱۳ ساله بود که امام حسین (ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم ۱۳ ساله‌ام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم هر چه التماسش می‌کنم, می‌گوید ۱۳ ساله‌ها را نمی‌فرستیم, اگر رفتن ۱۳ ساله‌ها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم (ع) را چرا می‌خوانند؟» حضرت آقا دستشان را دوباره روی شانه شهید بالازاده گذاشته و می‌فرمایند: "پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است" شهید بالازاده هیچ چیز نمی‌گوید، فقط گریه می‌کند و این بار هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش می‌رسد. 🔸حضرت‌آقا شهید بالازاده را جلو کشیده و در آغوش می‌گیرند و رو به سرتیم محافظانش کرده و می‌فرمایند: "آقای...! یک زحمتی بکش با آقای ملکوتی (امام جمعه وقت تبریز) تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است, هر کاری دارد راه بیاندازید و هر کجا هم خودش خواست ببریدش, بعد هم یک ترتیبی بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل, نتیجه را هم به من بگویید." 🔹حضرت‌آقا خم شده صورت خیس از اشک شهید بالازاده را بوسیده و می‌فرمایند: "ما را دعا کن, پسرم درس و مدرسه را هم فراموش نکن, سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان." ┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
دستمال کاغذی ┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جشن شکوفه ها امروز روز شکوفه هاس  روز کلاس اوّلیاس گوشه کنار مدرسه پر از صدای بچّه هاس   شکوفه های مهربون غنچه های شیرین زبون مدرسه خونه ی شماس خوش اومدید به خونه تون   تو مدرسه درس می خونید دانا و باسواد می شید خیلی چیزا یاد می گیرید خیلی چیزارو می دونید   شکوفه های نازنین خندون و خوشحال بمونید با همدیگه بازی کنید سالم و سرحال بمونید ┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
زنگ مدرسه يك و دو و سه زنگ مدرسه زود باش كه دير شد هنگام درسه. دو و سه و چهار همه خبردار بايد كه باشيم دانا و هشيار. سه و چار و پنج دانش بود گنج در راه دانش بايد كه برد رنج. چار و پنج و شش شد فصل كوشش بايد بكوشيم در راه دانش. پنج و شش و هفت فصل تفريح رفت شد فصل تحصيل هنگام كار است. شش و هفت و هشت تابستان گذشت دبستان شد باز آموزش برگشت. هفت و هشت و نه دير شده بدو كتاب را باز كن حرفش را بشنو. هشت و نه و ده مي رويم همره چه روز خوبي مدرسه به به! ┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
💠 شعر برای جشن شکوفه ها باز باران… آب…بابا آب داد خاطرات خوبِ دیرین یاد باد خاطرات روزهای کودکی خاطرات کاغذی و چوبکی 🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️ خورشید مهربان تابیده روی بام صبحی دگر شده ای مدرسه سلام صف بسته ایم همه آماده در حیات شاداب و خنده رو باشور و بانشاط نام خدای خوب آغاز کار ماست هوش و توان ما از یاری خداست ┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جملات برای بازگشایی مدرسه مهر که می آید، پاییز آغاز می شود. برگ های درختان که شروع به ریزش می کنند، شکوفه های لبخند کودکان، یکی یکی گل می دهند. در فضای کلاس ها. تخته سیاه ها، چشم انتظارند تا دوباره سراپا پر شوند از عطر لبخندهای هم شاگردی ها. کلمات مهربان، بی تابند تا دستی کوچک، با مداد شوق، بر صفحه های سفید دفترهای چهل برگ، بنویسدشان. مهر، ماه مهربانی مهتاب است؛ ماه میزبانی نیمکت های عاشق درس و مدرسه، ماه شکوفایی نیلوفران در دعای نم نم باران های عاشقانه پاییز. مهر، ماه مدرسه است. سال تحصیلی که آغاز می شود، همه ی آبشارها با کودکان کلاس اولی، صدای آب را می کشند و بادها، صدای ابرها را با باران بخش می کنند. نسیم، عطر پرواز را از سطرهای مقدس کتاب ها، همراه با صدای کودکان سر خوش مدرسه، به آسمان هفتم می رساند. فرشته ها از پشت پنجره های کلاس سرک می کشند به تماشای کودکانی که مشتاق ، به درس های معلمی که زندگی را به آنان می آموزد، گوش سپرده اند. هوا در این فضای مقدس نفس می کشد تا معطر شود. ┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛