eitaa logo
رازدانه
3.3هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
284 ویدیو
281 فایل
💝 مجری جنگ های دانش آموزی،مهدکودک، جشن تکلیف،جشن قرآنی،جشن الفبا وجنگ های خانوادگی درسراسرکشور ✔مدیرکانون:باقری 09157390051📱 ✔مدیر کانال:مهدوی فر 09157950277 📲 💠 @Hmahdavifar ادمین وارتباط ✔ @ad_razehdaneh رزرو تبلیغات رازدانه💻
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز عرفه چه روزیست؟ بچه های گلم! هر سال عده زیادی از مسلمانان برای زیارت خانه خدا ـ کعبه ـ راهی مکّه می شوند. مکّه یکی از شهرهای کشور عربستان است که کعبه در آن جا قرار دارد. به کسانی که به مکّه می روند، اگر در ماه ذی الحجه که یکی از ماه های قمری است، باشد، حاجی می گویند. این سفر که سفر حج نام دارد، شیرین ترین سفر دنیاست و واجب است که حاجیان برنامه ها و کارهایی را انجام دهند. روز عرفه هم نهمین روز از ماه ذی الحجه است که اعمال مخصوص خودش را دارد. حاجیان در این روز در سرزمینی نزدیک شهر مکّه، در بیابانی نزدیک شهر مکّه به نام «عرفات» دور هم جمع می شوند و خدا را عبادت می کنند. روز عرفه، روز دعا و نماز و راز و نیاز با خداست، روز بخشیده شدن گناهان است. ‌┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
‌┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
‌┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
‌┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📃 اعمال مهم شب وروز عرفه 🤲 التماس دعا ‌┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
نام قصه : دست های با برکت ! موضوع : دعا، نیایش به نام خدایی که به پرندگان و حشرات بال پرواز داد ! در یک باغ سرسبز و زیبا، با درختان و گلهای رنگارنگ، پرنده ها و حشرات زیادی با خوشی کنار هم زندگی می کردند . دسته های بسیاری از حشره های کوچک از صبح زود، شروع به کار و تلاش می کردند. زنبورک طلایی آهسته و بدون سر و صدا به هر طرف پرواز می کرد از روی این گُل برخاسته به سراغ گُل دیگری می رفت و از روی این شاخه به شاخه ی دیگری می پرید. پاها و شاخکهای نازکش، از گرده های گلها، زرد و نارنجی شده بود. زنبورک، همان طور که برای خودش آواز می خواند : هنگام سحر*گُل را از شادی* می کنم بغل*با بال زرین*می پرم هر سو*عسل می سازم*داخل کندو*هر صبح روشن*در فصل بهار*می بینی من را*گرم کار و کار و ... به نزدیک خانه ی باغبان که تَهِ باغ بود، رسید. پنجره ی اتاق باز بود و صدای باغبان خوش قلب، می آمد که داشت صحبت می کرد اما کسی داخل اتاق دیده نمی شد ! زنبورک جلوتر رفت و لبه ی پنجره نشست. باغبان نگاهش به آسمان بود و گاهی دستهایش را بالا می آورد ... زنبورک رفت تو فکر، باغبان چی میگه و با کی صحبت می کنه؟ زنبورک پَر زد و از آنجا دور شد،کنار بوته ی کَلَمی، حلزون دانا را دید، سلام کرد و گفت: ای حلزون پیچ پیچ، غذات چیه کلم پیچ؟! حلزون لبخندی زد و جواب سلامش را داد. زنبورک آنچه را در اتاق آقای باغبان دیده بود برای حلزون تعریف کرد. حلزون دانا گفت: باغبان مهربون، مشغول دعا کردن بوده ! - دعا یعنی چی؟ _ دعا یعنی خدا رو صدا زدن، با خدا صحبت کردن، دردِ دل و راز و نیاز با او . زنبورک جان ! وقتی تو از خدا کمک بخوای یا از او چیزی خواسته باشی، یعنی داری دعا می کنی. زنبورک به فکر فرو رفت بعد گفت: آیا درباره ی هر چیزی می تونیم دعا کنیم؟ حلزون دانا در حالی که یواش یواش از روی بوته ی کلم پایین می آمد ادامه داد: بله، همه می تونن هر وقت دوست داشته باشن با خدا صحبت کنن و هر چیزی رو از او بخواهن چون خواسته های کوچیک به دست همون کسی برآورده می شه که خواسته های بزرگ رو برآورده می کنه ! مثلا من برگ و کلم خوشمزه از خدا می خوام. عنکبوت دعا می کنه به وسیله ی تارهاش بتونه شکار کنه. مورچه ها دعا می کنن موقعی که بارون تندی می باره، لانه شان خراب نشه. کفشدوزک دعا می کنه تا موقع چیدنِ سبزی ها، وسط اونا نباشه تا از محل زندگیش دور نشه. کِرم دعا می کنه سیب آبدار و خوشمزه ای از درخت بیفته تا بتونه سوراخش کنه و بخورش و ... بله زنبورک جان ! دعا درباره ی همه چیز آزاده و پروردگار، صحبت همه ی آفریده ها رو می شنوه. در همین حال، ملخی لاغر و باریک و بلند، از لای بوته های خشک، مثل یک تکه چوب، جَست زد و به طرفشان آمد. زنبورک گفت : ملخک چرا این قدر خوشحالی؟ - آخه دعایی که مدتها می کردم برآورده شد. - مگه از خدا چی می خواستی؟ - یک بار موقع جهش، یکی از پاهام آسیب دید و درد می کرد نمی تونستم خوب بپرم اما؛ حالا دیگه پام درد نداره و راحت می تونم این ور و اون ور بپرم . نزدیک ظهر شده بود، باران نم نم می بارید و خورشید خانم وسط آسمان، با لبخندش، رنگین کمانِ خوش رنگی درست کرده بود. زنبورک طلایی، به سرعت به کندو برگشت، صدای ویز و ویز زنبورها، نشان از کار و تلاش زیادشان داشت. بابا زنبور اتاقکِ قشنگِ کندو را تمیز و برّاق کرده بود. بابا زنبور گفت: چی شده امروز شاد و سرحالی؟ زنبورک تمام ماجرا رو برای پدرش تعریف کرد. بابا زنبور گفت: چه چیزهای خوبی یاد گرفتی . راستی تو چه دعایی داری؟ - بابا زنبوره ! خدا که می دونه من چی میخوام پس به من بده دیگه، چرا باید دعا کنم و به خدا بگم؟ - زنبورک عزیزم ! خدا دعا رو دوست داره دعای آدمها، حیوانات، گیاهان و ... خودش گفته که منو صدا بزنین، با من حرف بزنین آنچه نیاز دارین به من بگین، این طوری لذت گفتگو با خدای مهربون رو میتونی بچشی، همون طور که از چشیدن شیرینی شهد گلها لذت می بری، تازه دعا کردن، ما رو به خدا نزدیک می کنه و دوستی بین ما و او محکم تر میشه . دعا در هر جا و در هر وقت که باشه مفیده . زنبورک دلش می خواست فریاد بزنه و بگه: خدایا خیلی دعا دارم که بهت بگم ! خُب بچه های امام رضایی، شما چه دعایی تو حرم می کنین؟ ... ‌┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠داستان عید قربان برای کودکان بچه های عزیز حضرت ابراهیم علیه السلام یکی از پیامبران بود . این پیامبر خدا پسری داشت به اسم اسماعیل که او هم از پیامبران بود . در یکی از شب ها حضرت ابراهیم علیه السلام در خواب دید که یه فرشته ای نزدش آمد و فرمود خداوند متعال می فرماید : اسماعیل فرزند خود را برای من قربانی کن . حضرت ابراهیم علیه السلام وحشت زده از خواب بیدار شد . و با خود فکر کرد که این خواب یه دستوری از خداست یا وسوسه شیطان . دو شب دیگر هم این خواب را دید و کاملا متوجه شد که مامور به انجام این کار شده است.   صبح روز بعد به هاجر ( هاجر همسر حضرت ابراهیم علیه السلام و مادر اسماعیل بود ) گفت: برخیز و به اسماعیل لباس های زیبا بپوشان! زیرا می خواهم او را به مهمانی دوست بسیار بزرگی ببرم. هاجر، اسماعیل را شستشو داد و معطر ساخت . حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهم السلام از هاجر خداحافظی کردند . حضرت ابراهیم فرزند خود را برداشت و برای اینکه قربانی کردن اسماعیل از چشم مادرش دور باشد بسوی مناحرکت کرد ( بچه ها منا محلی است که در حدود ۱۰ کیلومتری مکه واقع شده است و حجاج در آنجا قربانی می کنند ) در هنگام حرکت بسوی منا، در سه جا شیطان در برابر حضرت ابراهیم ظاهر شد و به وسوسه او پرداخت ( این محل هم اکنون جمرات سه گانه است و حجاج به هر ستون از ستون شیطان که می رسند سنگ پرت می کنند ) اما حضرت ابراهیم (ع) با اراده ای استواری که داشت شیطان را از نزدیک خود راند و بسوی منا ادامه مسیر داد. دست های جوان خویش را بست و او را مانند قربانی به زمین خواباند و کارد خود را بر گلوی او گذاشت و محکم کشید اما کارد گلوی اسماعیل را نبرید. دو بار، سه بار اینکار تکرار شد اما ابراهیم (ع) در کمال تعجب دید که کارد گلوی اسماعیل را نمی برد. بچه های عزیز اینجا بود که خداوند متعال در قرآن کریم فرموده اند:  ای ابراهیم ! آن رویا را تحقق بخشیدی (و به ماموریت خود عمل کردی) (۱) سپس خداوند متعال قوچی را فرستاد و حضرت ابراهیم (ع)هم بسیار خوشحال شد و پسرش را بوسید و به جای او، گوسفندی که از بهشت برای او فرستاده شده بود را قربانی کرد. از آن روز به بعد که روز قربان نام گرفت رسم و سنت شد که حجاج پس از انجام اعمال حج ، حیوانی را قربانی کنند و گوشت آنرا در بین فقرا تقسیم نمایند و رضایت خداوند متعال را جلب کنند. 🌀 منابع:  🔰۱- قرآن کریم- سوره صافات- آیات ۱۰۴ و ۱۰۵ ‌┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عید قربان است عید قربان است خداوندا چه قربانت کنم خانه ای جز دل ندارم تاکه مهمانت کنم گر تو مهمان  دل زارم شوی غمگسار قلب بیمارم شوی جان من گردد فدایت ای خدا سینه ام گردد سرایت ای خدا گرد آن خانه چو پروانه بگردم روز و شب بی خبر از خود چو دیوانه بگردم  روز و شب عاشقم من عاشق روی توام من غلام کوچک کوی توام ای خدا از عشق محرومم مکن با گنهکاران تو محشورم مکن عید قربان قلب من قربان دوست هرچه از او میرسد،خوب و نکوست ‌┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
یک گوسفند چاق و چله بابابزرگم از ده آورد داداش من مانند قرقی زود آمد و بغل کرد   اول کمی پشم سرش را با شانه ی خود،یک وری کرد آن وقت با بوس و نوازش یک کم برایش مادری کرد! حرف پذیرایی که آمد آماده کرد آب و علف را مشتی کلم،یک دسته سبزی حتی کمی نان و مربا   بابابزرگم گفت:به به خیلی تو خوب و مهربانی تحویل می گیری حسابی هم دوستی،هم میزبانی   با این تبرک،چند روزی تا عید قربان مهربان باش خیلی ثواب و اجر دارد پس خوش به حالت،فکر آن باش! ‌┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
‌┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
‌┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه عید دیگر       عید غدیر است عید یک امام       امام علی است پیامبر ما      رسول اکرم        دست علی را          گرفته در دست     این است مردم  بعد من امام قدرش بدانید    حرفم این است پندش بشنوید      حرفش گوش کنید تا نشید گمراه          دین من این است (3) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
🔰 شعر کودکانه عید غدیر   مژده ی  عید غدیر بچه ها شادی کنید، آمده عید غدیر   باز گوید مادرم، قصه های دلپذیر بار دیگر شهر ما، نور باران می شود بافروغ چلچراغ، شب چراغان می شود   باز هم امشب پدر، نقل و شیرینی خرید باز بوی عطرِ و گُل، می دهد پیغام عید بنده خوب خدا، یار پیغمبر علی علیه السلام  او امام اول است، بهترین رهبر علی علیه السلام بانگ قرآن مجید، می رسد از کوچه ها  مژده عید غدیر، شادی ما بچه ها  (1) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛
غدير چشمة جوشان   غدير ، آب خروشان   غدير، يه بركة خوب  غدير، يه روز محبوب  غدير، يه روز زيبا   يه عيدِ خوبِ خدا غدير، عيد ولايت  شده روز هدايت پيغمبر خدا گفت نبي مصطفي گفت: «علي امام شماست  برايتان رهنماست» امام متقينه   اميرالمؤمنينه حرف شيطون گوش نشه    غدير فراموش نشه ما بچه‌هاي شيعه  با هم مي‌گيم هميشه غديرو دوست مي‌داريم   جشناي خوب مي گيريم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┏━━━🍃🍂━━━┓ 🆔 @razedaneh ┗━━━🍂🍃━━━┛