11.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در مکتب شهادت
در محضر سرداران🎤
🎥 روایتی کوتاه از کارنامه پر افتخار شهیدی که رژیم صهیونیستی از او وحشت داشت....
💢شهیدی که سردار سلیمانی فرمودند: آن که خوف را در لبنان شکست و به ترس سیلی زد...
#عماد_مغنیه،#حاج_رضوان
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 #کــلامشهـــید
🌱سر دو راهی گناه وثواب.
به حب شـ .هادت فکرکن.
به نگاه امام زمانت فکرکن.
ببین میتونی ازگناه بگذری...؟!
ازگناه که گذشتی از جونت هم
میگذری...
شهید محمدرضا بیضایی❣🍃
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
عاشق هم بودیم
شب آخرتاصبح بیداربودم ونگاهش میکردم
موقع رفتن بهم گفت:
دلم را لرزاندی،اما ایمانم را نمۍتوانی بلرزانی
درمعراج بهش گفتم:
حلالم کن که دلت رالرزاندم
شهید#حمید_سیاهکلی_مرادی
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
🌱شهید سید مجتبی علمدار:
سیّد همیشه «یا زهرا (س)» میگفت، البته عنایاتی هم نصیب ما میشد، مثلاً دو سه بار اتفاق افتاد که بیپول شدیم، آنچنان توان مالی نداشتیم، یکبار می خواستم دانشگاه بروم اما کرایه نداشتم، 5 تا یک تومانی بیشتر توی جیبم نبود، توی جیب ایشان هم پول نبود، وقتی به اتاق دیگر رفتم دیدم اسکناسهای هزاری زیر طاقچهمان است، تعجب کردم، گفتم: آقا ما که یک 5 تومانی هم نداشتیم این هزاریها از کجا آمد، گفت: این لطف آقا امام زمان (عج) است، تا من زنده هستم به کسی نگو.
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
7.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 وقتی یک شهید، دنیا را در دستان حاج آقا علی اکبری گذاشت
🔷️ شوخی عجیب و معنادارِ یک شهید با حجّت الإسلام و المسلمین حاج علی اکبری رئیس ائمهٔ جماعات کشور، که با اجرای یک روایت در دوران دفاع مقدس که دنیا را دستان حاج آقا علی اکبری قرار داد
#دفاع_مقدس
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل چهارم: گردان سوارزرهی و شغل آزاد
🔸صفحه: ۱۷۱-۱۷۲-۱۷۳
🔻ادامه قسمت: ۸۹
خلاصه، آن روز ،طوری مسئول تدارکات را توجیه کرد که انگار بزرگ ترین اشتباه را کرده.
همه با هم زدند زیر خنده.
با اعتراض حسین، بچّه ها توانستند ماهی های دریای عمان را بخورند.
در این سفر ،حسین، با آرامش و فروتنی بسیار، پر تلاش ترین فرد در گروه بود.
سخت ترین کارها را بر عهده می گرفت.
رعایت حال همه را می کرد. خیلی افتاده بود.
اگر ظرفی می ماند، حسین برای شستنش پیش قدم می شد.
سعی می کرد کارهای هم رزمانش را هم بکند.
چیزی که مرا بیشتر شیفته ی حسین کرده بود ،این که صبر می کرد بچّه ها بخوابند، بعد می رفت سراغ نماز شب و قرآن خواندن.
خیلی عرفانی بود.
از کوچک ترین فرصتش استفاده می کرد.
قسمت: ۹۰
همرزم شهید : محمد مطهری
سال ۱۳۸۲، مسئول معاونت عملیات لشکر مکانیزه ۴۱ثارالله بودم.
من و حسین باهم همکار شده بودیم.
خیلی خوشحال بودم.
حسینی که آوازه ی شجاعتش در جنگ، برسرزبان ها بود ،حالا کنارم بود.
علاقه داشتم این دوستی مان عمیق تر بشود؛ ولی همکاری ما بیشتر از یک سال دوام نیاورد.
حسین در زمان جنگ، چندین بار مجروح شده بود.
از ناحیه ی چشم ۷۰درصدجانبازبود.
یکی از چشمانش کامل آسیب دیده بود.
بعد از یک سال کار کردن در لشکر اصرار کرد که با انتقالی اش به اداره ی کل بنیاد جانبازان موافقت کنم.
گفتم«حسین جان، من و بچّه ها تازه تورا کشف کرده ایم! تازه بهت عادت کرده ایم.
چه جوری می خوای ما رو بذاری و بری!؟ ».
گفت«مؤمن، من هر جابرم، یاد شما هستم. ».
گفتم«باشه. من حرفی ندارم ؛ولی باید موافقت سردار رئوفی را بگیری. ».
خندیدو گفت«مؤمن خدا،پس من چرا اومده ام پیش تو!؟».
گفتم«حالابرو. من سعی خودم رو می کنم ؛ولی قول نمی دم. ».
خیلی از همکاری با حسین لذّت می بردم. خیلی دوست داشتنی بود.
دلم می خواست بیشتر پیش ما بماند.
هی این مسئله را پشت گوش می انداختم.
هیچ وقت ندیدم در این مدّت همکاری اش،کسی از دستش ناراحت شده باشد.
وقتی پی گیری های مرتب حسین را دیدم ،ناچار با سردار رئوفی صحبت کردم.
آقای رئوفی به صورت رسمی جواب دادکه «امکان انتقال ایشان نیست.
شما همین جور بگذارید برود؛ولی حضور و غیاب ایشان ،در معاونت خودتان باشد. ».
گوشی را برداشتم.
به حسین گفتم«اون موضوعی که پی گیرش بودی،حل شد. ».
گفت«مؤمن،دیدی گفتم کار،کار خودته!خداخیرت بده. ».
گفتم«تحمل ما این قدر سخت بود!؟»
گفت«نه،مؤمن،باشما بودن،سعادت می خواد؛ولی من…».
گفتم«نه. این ها همه بهونه است. دوستی بهتراز ما مثل حاج مرتضی پیدا کردی. ».
خندید و تشکر کرد.
حسین،یک سال هم در بنیاد جانبازان،کنار آقای «حاج باقری»مشغول کاربود،و به خانواده ی معظم شهدا خدمت می کردند.
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
هدایت شده از گستردهتبلیغاتیترابایت
‼️تو چهل روز زندگیم زیر و رو شد!‼️
به همه چییی رسیدم!
خونه، پول، ماشین، آرامش همههه چی 🥺😍
با چله های بی نظیــــر استاد حیدری
خواسته ای نیست که بهش نرسم😭👇🏽
https://eitaa.com/joinchat/327286981C92e7782990
کانالی که اگه بری توش هر ثانیه دعام میکنی! 👆🏾
تکنیکاش .آموزش هاش و پکیچ هاش شبیه معــــجزست😳‼️
جوین شو تا ایتا لینکو پاک نکرده🏃🏻♀👀
هدایت شده از ⛔️ خبر سِری|khabar_seri
زندگے همیشه عالے و ڪامل نیست
اما همیشه همانے است ڪه تو میسازی.💪
پس آن را به یادماندنے بساز،💎💎🏚🏚🏘🏡
و هرگز اجازه نده ڪسے خوشبختے تو را از تو بگیرد
اگر دنبال آرامش. آموزش. ثروت. سلامتی و روابط خوب هستی این کانال را سر بزنید
https://eitaa.com/joinchat/327286981C92e7782990
- با شھدا صحبت کنید ؛
آنھا صدای شما را به خوبی میشنوند . . .
و برایتان دعا میکنند )!
ارتباط با شھدا دو طرفه است =)!
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
7.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 وقتی یک شهید، دنیا را در دستان حاج آقا علی اکبری گذاشت
🔷️ شوخی عجیب و معنادارِ یک شهید با حجّت الإسلام و المسلمین حاج علی اکبری رئیس ائمهٔ جماعات کشور، که با اجرای یک روایت در دوران دفاع مقدس که دنیا را دستان حاج آقا علی اکبری قرار داد
#دفاع_مقدس
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
مگه خدایی خدا عوض شد؟.mp3
5.27M
رفاقتام ، رفاقتای جبهه
این طرف خط، احمد کاظمی و
اون طرف شط، مهدی باکریه
میگه برادر، بیا که جانمونی
حق رفیقو، میده این آخریه
احمد احمد... مهدی
اینجا خود بهشته،
آخر سر نوشته،
دنیا نده بازی دلتو
مولا برام، شهادتو نوشته
این طرف خط، جون هیئتی و
اون طرف خط، شهدامون که زندهاند،
میگن اگه تووو ... مسیر کربلایی
بدون که شاید راه آب هم ببندند
سینا سینا .... عباس
بابا صدامو داری؟!
تو سختی و دشواری،
از آسمون سنگم بارید
سلاحتو روی زمین نذاری...
🎶 #واحد |مگه خداییِ خدا عوض شد؟|
👤 محمدرضا بذری
#شهدا
#دفاع_مقدس
#مدافعان_حرم
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
🔹 صد هزار بار هم اگر این عکس از اسرای ایرانی جنگ را بنگریم، هیچ از اسرارش نخواهیم فهمید مگر آن که با آرامی متن عجیب و تکان دهندهی احمد یوسفزاده عزیز که خود اسیر نوجوانی از بچه های موسوم به «آن بیست و سه نفر » است را در زیرش بخوانیم ، البته آرام و شمرده ....
📸 « سال شصت و یک است. ایستادهاند کنار دیوار بهداری اردوگاه عنبر که عکس بگیرند بدهند صلیب سرخ ببرد برای خانوادههایشان. چند ماه بعد عکسها می رسند ایران.... مادرها نفس راحتی میکشند وقتی میبینند بچههایشان صحیح و سالم روی پای خودشان ایستادهاند...
واقعیت اما چیز دیگریست. خارج از کادر عکس، سه جفت عصا روی زمین افتاده است. یکی مال حسن تاجیک شیر، نفر ایستاده سمت چپ، پسر دایی عزیز من که استخوان رانش شکسته و به قدر یک عکس گرفتن توانسته بی عصا بایستد.
قصه آن دو نفر ایستاده کنار حسن خیلی جالبتر است، آنها پاهای از زانو قطع شده اشان را پشت نفرات جلویی پنهان کرده اند که مادر هایشان متوجه نشوند و غصه نخورند!
طفلی مادر هایشان! ))
#جنگ_به_روایت_تصویر
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی