eitaa logo
راز دل با شهدا 🇮🇷
10.1هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
5.6هزار ویدیو
13 فایل
پیامبراکرم(ص): هر عمل نیکی، عملی نیکوتر از خود دارد مگر شهادت در راه خدا، که عملی نیکوتر از آن وجود ندارد تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/2912289073C486e9b0c39
مشاهده در ایتا
دانلود
...و سلام بر او که می گفت: «شما همتون برید یا همه تون بمونید هیچ فرقی به حال نمی کند ما مکلف به انجام وظیفه ایم» حسن‌باقری _____🌷🌷🌷________ ببندیم با تا، برای اسلام بمانیم و برای اسلام بمیریم. که این حالت بهترین و زیباترین دنیا و آخرت را رقم خواهد زد. ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
🌷🕊 ❤️گࢪ دࢪد دل از غم حبیب است مࢪا غم نیست که هم غمش طبیب است مࢪا ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل : سوم 🔸صفحه : ۱۲۸-۱۲۹ 🔻قسمت : ۶۹ همرزم شهید:حسین متصدی سه روز از عملیات والفجر8 گذشته بود. صبح بود. همه ی بچّه های شناسایی، توی سنگر، برای صبحانه دور هم جمع بودیم. همین که صبحانه خوردیم، حسین یوسف الهی پا شد و به بچّه ها گفت:《 آماده بشین بریم خط. جاتون رو با بچّه ها تعویض کنین.》 همه ی بچّه ها جز من و یکی دو نفر دیگر، از سنگر خارج شدند. بیست دقیقه ای گذشته بود. دیدم سقف ساختمان تَرَک برداشت. یک راکت شیمیایی خورده بود بالای سقف. سنگینی اش داشت سقف را روی سرمان خراب می کرد. کمی با دیوار فاصله داشتم. همین که اوّلین الوار به زمین خورد، خودم را محکم به دیوار چسباندم. پاهایم زیر الوار گیر کرد. یکی از بچّه ها آمد فرار کند؛ محکم دستش را گرفتم و سمت خودم آوردم. آن یکی هم خودش را به بیرون رساند. پاهایم را از زیر الوار بیرون آوردم. فوری رفتم بیرون سنگر. دوتا از بچّه ها، بیرون سنگر، زیر آوار گیر کرده بودند. آن ها را بیرون آوردیم. به اطراف نگاه کردم. دشمن، سه راکت به فاصله ی 100 متری از هم زده بود. از بویی که در منطقه پخش شده بود، فهمیدیم که راکت های پرتاب شده، شیمیایی هستند. همه ی بچّه ها داد می زدند《شیمیاییه... شیمیاییه...》 حال همه ی بچّه ها خراب بود. بمب شیمیایی، کار خودش را کرده بود.سرفه های شدیدی می کردند. نگاهم به حسین یوسف الهی افتاد. گفتم《مگه شما نرفتین خط؟!》 گفت《چرا. همین که شنیدیم، برای کمک اومدیم.》 ادامه دارد..... ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
در کرمان حسینه ای داشت و خودش هییت داری میکرد...بارها شاهد بودم حاج قاسم قبل هر مراسم و روضه ای، ابتدا شخصا درِ همسایگان را می زد، عذرخواهی می کرد و اذن می گرفت!  میگفت:"ما می خواهیم مراسم برای اهل بیت برگزار کنیم، بابت مزاحمت های آن عذرخواهیم  و حلال کنید"... ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤔 خدای درونی من واقعا کجاست؟؟؟🤔 😳این پست برای تو یک هدایته😳 🛑 نعمت بزرگی به نام عزت نفس باعث شد این خانم رو به خود باوری که دنبالش بود برسونه😃 🛑 استاد ارجمندی که ۸سال به صورت تخصصی روی عزت‌نفس کار کرده و افتخار این را داشته به بالای ۳۰۰هزار دانشجو ندایی از خدای درونی بده قراره وبینار برگزار کنه😃😃 ⏰سریع اینجا عضو بشید و ثبت نامتون تکمیل کنید تا دیر نشده😍👇 https://eitaa.com/joinchat/1484521993C96332bdced 🛑 ظرفیت وبینار محدوده 😬
هدایت شده از ⛔️ خبر سِری|khabar_seri
.👆🏻 استاد ارجمندی چالش ۳روزه افزایش عزت نفس دارند ویژه اعضای محترم کانال 🥰 برای ثبت نام سریع کلیک کنید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1484521993C96332bdced
شهیدی که بعد از شهادت گریه کرد... هیچگاه پاهایش رو جلوم دراز نکرد جلوی پام تمام قد می ایستاد وتا من نمی نشستم، او هم نمی نشست فقط یکجا پایش رو دراز کرد اونم وقتی بود که شد... بهش گفتم سید تو هیچوقت جلوی من پاهات رو دراز نمیکردی؛ حالا چی شده مادر؟ یهو دیدم چشمای پسرم به اذن خدا برای چند لحظه باز شد و یک قطره اشک از چشمانش اومد شاید میخواسته بگه مادر اگر مجبور نبودم جلوی پاهات تمام قد می ایستادم... منبع: کتاب رموز موفقیت شهدا جلد۱ | ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
| 📖 ″برشی از خاطرات″ | شهید مهدی نوروزی ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
📸 آینه تمام قد ایثار و مردانگی ... «سید احمد سادات کیایی» با ۱۲ سال سن از شهر لنگرود، روستای پایین محله چاف جوان‌ ترین و کم‌ سن‌ترین شهید عملیات بیت‌المقدس است. شهیدی که در مرحله اول عملیات، ۱۰ اردیبهشت ۶۱ اطراف خونین‌شهر بعد از یک نبرد سنگین با دشمن بعثی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 در سالروز عملیات بیت المقدس , حاشیه ی اروند ، حال و هوای روزهای حماسه و دفاع مقدس را گرفت و جوانان با حاج قاسم عزیز بیعت کردند... . ( آقا مرتضی هم در کنار این بود. ۴۰ ساله‌ی حاج و کسی که فاتح و لشکرش در عملیات هشت خط شکن بودند...) . ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
کار در منزل بدون سرمایه اولیه⁉️ کلیک کن👇 🔴خانه دار هستم 🔴دانش آموزهستم 🔴دانشجو هستم 🔴کارمند هستم درآمد روزانه 500,000تا2,000,000 میلیون تومان🤩 با تسویه روزانه از دست نده👇💰 https://eitaa.com/joinchat/3525575268C7322d0963f
هدایت شده از ⛔️ خبر سِری|khabar_seri
متولد چه سالی هستی❓ 👈 دهه50تا60 👈 دهه70تا80 👈 دهه80تا90 بیا تا بهت بگم چجوری تو خونه دراز بکشی پول بیاد تو حسابت 🤩👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3525575268C7322d0963f
💠صلوات💠 خیلی اهل صلوات فرستادن بودند. دائم دستشون تسبیح و صلوات شمار بود. اینقدر صلوات میفرستادند که صلوات شمار دیجیتالی هم همراهیشون نمی کرد. سال گذشته تو منزلشون پنج تا صلوات شمار دیجیتالی پیدا کردم که همه خراب شده بود! اونقدر باهاش صلوات فرستاده بودند که یا باتریش تموم شده بود یا دکمه اش دیگه کار نمی‌کرد! یه دفعه بهشون گفتم میخواهید صلوات بفرستید، بفرستید چرا تسبیح یا صلوات شمار دست می‌گیرید. اونطوری به اخلاص هم نزدیک تره! گفتند من نذر کردم یک مقدار مشخصی صلوات بفرستم، مرتب می‌شمارم تا به اون تعداد مشخص برسه. پیگیر شدم چندتا؟ فرمودند حاجتی داشتم نذر کردم برای برآورده شدنش ۱۴ میلیون صلوات برای ۱۴ معصوم بفرستم! برای هر کدام از معصومین یک میلیون صلوات! بعد از مدتی هم فرمودند نذرم ادا شد اما این عادت خوب تا روزهای آخر هم باهاشون بود. بعضی وقتا هم از خونه یک مشت لوبیا یا نخود خام یا بادام یا .... بر می‌داشتند تو جیبشون می‌ریختند، توی جلسات هر یک دور تسبیح که صوات میفرستادند یک دانه از اینها را جابجا می کردند تا عدد صلوات ها از دستشون خارج نشه. بعد هم می‌اومدند خونه اینها رو به اهل خونه میدادند. می‌فرمودند داخل غذاها بریزید برای هر کدومش صدتا یا دویست تا صلوات فرستادم. ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و شهدا زنده اند🌷🍃 ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
🌟 دفتری که قرار گذاشته بودیم اشکالات هم را در آن بنویسیم، تقریباً همیشه با ایرادات من پر می‌شد .حمید میگفت تو به من بی توجهی! چرا اشکالات مرا نمینویسی؟ 🌟 گوشه چشمی نگاهش کردم گفتم تو فقط یک اشکال داری دستهایت خیلی بلند است تقریباً غیر استاندارد است من هرچه برایت میدوزم آستین هایش کوتاه می آید وحمید مثل همیشه خندید. برایم جالب بود و لذت بخش او به ریز ترین کارهای من مثل لباس پوشیدن، غذا خوردن، کتاب خواندن، و... دقت می کرد. 📚برشی از زندگی شهید حمید باکری منبع کتاب نیمه پنهان ماه ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
🕊 همیشه میگفت: "برای ‌اینکه ‌گره ‌محبت ‌ما برای‌ همیشه محکم ‌بشه باید در حق ‌همدیگه دعا کنیم🤲🏻 🌷🕊 ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥗👇👇 با تزییناتی که اینجا یاد میگیری 😍 مهموناتو سورپرایزکن و سفره ت رو رنگی کن 💃💃👇 ⭕️تزیین سبزی🥗🥒 ⭕️میوه آرایی 🥝🍇 ⭕️دسرهای تک نفره🍷🍮 ⭕️ژله های تزریقی 🍧🍹 ⭕️چیدمان میز 🍱 ⭕️نقاشی روی ماست 🥟 وـ...... https://eitaa.com/joinchat/2253193395Cbbb81bbf21 همه وهمه باتمام نکات ریزو درشتش یک کدبانوی باسلیقه میشی🥰
هدایت شده از ⛔️ خبر سِری|khabar_seri
‌ خانم های که تو مشکل دارن بیاد اینجا مرحله به مرحله به شما داده میشه👇👇 ایده میز تولد و مهمانی 🌮 آموزش نقاشی روی ماست 🍥 تزیین برنج و سالادو ژله ودسر🥗 آموزش انواع ترشی و شور و لیته😋 پر از ایده و چیدمان میز یلدای🍉🍉 و سفره آرایی همش اینجاست بدو🏃‍♀ جا نمونی👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2253193395Cbbb81bbf21
شهیدی که بعد از شهادت گریه کرد... سید مهدی هیچگاه پاهایش رو جلوم دراز نکرد جلوی پام تمام قد می ایستاد وتا من نمی نشستم، او هم نمی نشست فقط یکجا پایش رو دراز کرد اونم وقتی بود که شهید شد... بهش گفتم سید تو هیچوقت جلوی من پاهات رو دراز نمیکردی؛ حالا چی شده مادر؟ یهو دیدم چشمای پسرم به اذن خدا برای چند لحظه باز شد و یک قطره اشک از چشمانش اومد شاید میخواسته بگه مادر اگر مجبور نبودم جلوی پاهات تمام قد می ایستادم... منبع: کتاب رموز موفقیت شهدا جلد۱ ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
🌱شیعه خوب کسی است که حضور امام زمان عجل الله را حس کند و خود را در حضور او احساس نماید؛ این؛ به انسان امید و نشاط می بخشد ... ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢خوابی شنیدنی چند روز قبل از شهادت استاد مرتضی مطهری ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل: سوم 🔸صفحه: ۱۳۱_۱۳۲ 🔻قسمت: ۷۰ همرزم شهید: رضا نژاد شاهرخ آبادی به اهواز که رسیدیم، ما را داخل سالن گلف بردند. صحنه ی عجیبی بود. تا چشم کار می کرد، تخت بود و مجروح. پزشکان و پرستارها همگی در جنب و جوش بودند. ولوله ای برپا بود. به رغم آن همه تلاش پزشک ها و پرستارها، خیلی از بچه ها، همان ساعات اولیه شهید شدند. امکانات و جا برای رسیدگی بیشتر نبود. وضعیت من، از بقیه ی بچه ها بهتر بود. می توانستم راه بروم و ببینم‌. دکتر آمد سمت من. گفت تو که حالت بهتره، به این بچه ها رسیدگی کن. با دستش به سمت کمپوت ها اشاره کرد. گفت اونجا کمپوت بردار. به زور بده به بچه ها بخورند. یک کمپوت باز کردم. رفتم بالای سر یوسف الهی. گفت نژاد، از من گذشته. برو ببین محمدرضا کاظمی کاری نداره. به بچه ها برس. رفتم سمت محمدرضا کاظمی. یوسف الهی را تکرار کرد. گفت کار من دیگه تمومه. برو به بقیه ی بچه ها برس. رفتم بالای سر حسین بادپا و مهدی زینلی... بالای سر هر یک از بچه ها رفتم، هیچ کس حاضر نشد کمپوت بخورد. حسین یوسف الهی صدا زد و گفت نژاد، بیا اینجا. رفتم کنارش. گفت نژاد، اتوبوس‌ها دارن میان تا ما رو اعزام کنند. برو کف یکی از اتوبوس ها، پتویی پهن کن. بیا من رو ببر. از حرف یوسف الهی تعجب کردم! گفتم حسین آقا، چی داری میگی؟! آخه اتوبوس کجا بود؟! همین که آمدم جمله ی بعدی را بگویم، صدای اتوبوس را شنیدم. زود رفتم سمت پنجره. خدایا، چه می دیدم؟! هفت اتوبوس، پشت سر هم پارک کردند! دوتا پتو برداشتم و رفتم سمت یکی از اتوبوس ها. صندلی های اتوبوس ها را برداشته بودند تا مجروحان را راحت کف اتوبوس بخوابانند. دوتا پتو کف اتوبوس پهن کردم‌. رفتم حسین یوسف الهی را کمک کردم و آوردم کف اتوبوس خواباندم. یوسف الهی گفت نژاد، برو محمدرضا کاظمی رو بیار پیش من. گفتم چشم. هنوز پایم را از اتوبوس پایین نگذاشته بودم، صدای داد و بیداد محمدرضا را شنیدم که می گفت نژاد، کجایی؟ بیا منو ببر پیش حسین یوسف الهی. دویدم سمتش. ادامه دارد...... ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
هدایت شده از ⛔️ خبر سِری|khabar_seri
🔴 پایان دیابت 🔴 میخوای دیگه دیابتی نباشی⁉️ ❌دیگه نیازی نیست تا ابد انسولین بزنی و قرص مصرف کنی ❌ میخوای بدونی چه جوری؟ آدرس کانال ما در ایتا https://eitaa.com/joinchat/1771897381C10172a5453 به ما بپیوندید🌱❤️ لینک برا درمان https://formafzar.com/form/fhpnj
♥️عشق به امام حسن علیه السلام 🌱یکی از ویژگی هاش این بود که همیشه میرفت سمت اونهایی که تنهان... 💚این ویژگی خوب رو از عشق و علاقه ی زیاد به علیه السلام بدست آورده بود. 🌿رضا حسش نسبت به امام حسن یه حس خاصی بود... 🍃بعضیا تو رفتارشون مشخصه امام حسنی هستن... یجورایی اسم امام حسن که میاد اینها انگار برافروخته میشن... 🌹رضا همینطور بود. 🍃 توی مناسبت های منسوب به امام حسن سر از پا نمیشناخت... 💔 میگفت برا امام حسین همه عالم مشکی پوش میشه و همه جا مجلس میگیرن ولی امام حسن غریبه... ❤️‍🩹توی مصیبت ها غربت امام حسن و غربت اسارت حضرت زینب رو همیشه به زبون میآورد... ❤️‍🔥همین هم شد که نتونست تحمل کنه فکر جسارت به گنبد و بارگاه حضرت زینب سلام الله رو. 🌹تلاش کرد تا راهی سوریه شد و لقب شهید مدافع حرم رو برای خودش انتخاب کرد... به امید روزی که برای حرم امام حسن با دستای خودمون گنبد و بارگاه بسازیم... 🌷همسر شهید رضا دامرودی (اولین شهید مدافع حرم سبزوار) ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
🔰انس شهدا با قرآن 🌹شهید والامقام ابومهدی المهندس 🔸معمولا بعد از نماز عصر حاج ابومهدی در دفتر خود در تهران با صوتی بسیار عالی یک جزء از آیات را تلاوت می‌کرد. 🔸زمانی که حاج ابومهدی و سلیمانی برای انجام عملیات حرکت می‌کردند، در صندلی‌های عقب خودرو می‌نشستند و معمولا قرآن به دست داشتند و گاهی هم آیات قرآن را قرائت می‌کردند . حتی حاج ابوالمهدی هر زمان که از مساله‌ای ناراحت می‌شد، برای رسیدن به آرامش آیات قرآن را می‌خواند. 🔸در سال‌های آخر حیات حاج ابوالمهدی با او ارتباط نزدیک‌تری داشتم و شاهد بودم که در ماه‌های رجب و شعبان روزه می‌گرفتند و معمولا غذای سبک می‌خوردند . 🌷روح همه شهدا شاد یادشان گرامی راهشان پر رهرو باد ✨ الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فرَجَهُمْ الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَـــرَج ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی