•
مَن دائماً برای تـو
اسبـابِ زحمتم
پایِ گنــاهـِ من
تو فقط ایسـتاده ایی !
•
#السلامعلیکیااباصالحمهدۍ🍁
•
@Razeparvaz|🕊•
•••🕊
فعالیـت امروز ڪانال متبرڪ به نام شـهید
#وحیدفرهنگیوالا🌿🌻
تاریخ تولد: ۱۳۷۰/۷/۱۵
محل تولد: تبریز
تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۸/۱۵
محل شهادت: سوریه_بو کمال
وضعیت تأهل: متاهل
مزار شهید: گلزار شهدای وادی رحمت تبریز
#روزی۵صلوات♥️
@Razeparvaz|🕊•
.
همتونمستحضرید
که اگه فقط جمعه ها یادِ امامزمانمون
میفتیم حقیقتا تباهیم دیگه؟!
.
#العجل_یامهدی💔
@Razeparvaz|🕊•
••🇮🇱💣
-
ما دولت که هیچ..؛
قریه که هیچ..؛
مزرعه که هیچ..؛
حتی طویله ای به اسم اسرائیل را هم، به رسمیت نمیشناسیم. . .👊🏻♥️
||🐂🐃
#استوری📲
#سید_حسن_نصرالله🧔🏻
@Razeparvaz|🕊•
🥀✨
ٺَمٰامِ هَفْٺِہ گُنٰـاهُ
غُࢪوبِ جُمْعِہْ دُعــٰا
کمےخجالتازاینانتظارهمخوباست...
@Razeparvaz|🕊•
گر دلهایمان با تو بود
دیگر مجبور نمی شدیم هر لحظه صدای تکراری
....
مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد
را بشنویم
یا صاحب الزماڹ...💔
🥀💔 #فدایےعباس ؏
@Razeparvaz|🕊•
#کلامشهید ✨🌷
اگڕ از دست کسے ناراحت شدید؛
دو رڪعت نماز بخوانید و بگویید:
خدایا!
این بندھ تو حواسش نبود؛
مݩ از او گذشتم؛
تو هم بگذڕ!❤️
•|شهید حسݧ باقڕے|•
#فدایےعباس ؏
@Razeparvaz|🕊•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
●°•|💔
.
والله به خدا قسـم مسئولیم !✋🏾
.
#بیدارشویم❗️
@Razeparvaz|🕊•
4_6041722347730241510.mp3
3.14M
صوت #شهیدمحمدحسینمحمدخانی
راجبامامحسین(ع)وهیئت . . . |🥀
#ڪلامشهدا ..🔉
#سالروزشهادت ..🌱
@Razeparvaz|🕊•
"رازِپَـــــرۈاز"
صوت #شهیدمحمدحسینمحمدخانی راجبامامحسین(ع)وهیئت . . . |🥀 #ڪلامشهدا ..🔉 #سالروزشهادت ..🌱 @Ra
●°•| حاج عمّار میگفت :
اگه در خواستههایت حکمت خدا را
درنظر بگیری هیچ وقت ناراحت
نخواهی شد . . .✋🏼|
#شهید_محمدحسینمحمدخانی♥️
#عمارحلب🍃
@Razeparvaz|🕊•
4_5796675290759441620.mp3
5.67M
●|🎧°•.
تـو گࢪیہ میکنے و
صدایټ نمےࢪسد..
گممےشود صداۍتـو
در خندههاۍشهࢪ..💔
#امیربرومند🎤
#مداحی🎼
@Razeparvaz|🕊•
یکروزمیآیدکھتمامزنـدگیاتازجلوي
چشمــانتمیگذرد..؛
پسڪـاریکنکہارزشدیـدنداشـتہ
باشـد.. 🍃❤️🙂
#فدایےعباس؏
@Razeparvaz|🕊•
.
👤سرو ناز یار کلاه قرمزی↯
.
یعنی الان آمریکایی ها دارن میگن:
ابطال انتخابات، پایان اعتراضات؟؟!
.
#اوضاع_تماشایی🤷🏻♂
#توئیت
@Razeparvaz|🕊•
#تلنگـࢪ
آدم بهترین نماز رو بخونه
بهترین حجاب رو داشته باشه
بهترین روزه رو بگیره
خمس بده
حاج آقا باشه
حاج خانم باشه
هر کاری بکنه...
وقتی تو رابطه ات با امام زمان خرابه
و جزء برنامه های زندگیت نیست
جزء اصول زندگیت نیست
جزء دغدغه های زندگیت نیست
از صراط سقوط میکنی!
فایده ای نداره...
یعنی مهم ترین سوال قیامت از اون پنجاه سوال
این هستش که
با امام زمان چه کردی...؟!
@Razeparvaz|🕊•
✨اگر جلوےخود را در ارتڪاب بھ گناهاڹ نگیریم؛
ڪارماݩ بھ انڪار و تکذیب و استهزا آیات الهی..
ویا به جایے مےرسد ڪه از رحمت خدا نا امید مےشویم🥀
|آیت الله بهجٺ|
#فدایےعباس ؏
@Razeparvaz|🕊•
#سࢪداࢪدلهـا
دشٺخشڪیدوزمینسۅخٺوباراننگࢪفٺ
زندگے،بعـدٺۅبـࢪهیچڪسآساننگࢪفٺ
@Razeparvaz|🕊•
•••📖
#بخش_پنجاه_و_سه
#کتابآنبیستوسهنفر📚
باغها آن قدر انبوه بودند که جابهجا، در میانه بوتههای درهم پیچیده تمشک وحشی، غاره گُرازها را میشد شنید و به همین دلیل هیچ وقت تنها پا در باغ نمیگذاشتیم.😬😰
بارها اتفاق افتاده بود که گرازها به اهالی روستا حمله کرده بودند.😱🐃
حتی خرس هم در تاریکی باغهای انبوه دیده شده بود.🐻😑
یکی از خرس ها را دادمحمد، شکارچی روستا، بالای نخل موسهین[نوعیخرما] دیده بود و با تفنگ تَه پُر به طرفش شلیک کرده و خرس به زمین غلتیده بود.😐🔫🐻
لیموچینی قشنگ ترین روزهای خومین در موردان بود.😍🍋
بازار دکان های توی کَندِر[بستررودخانه] سکه می شد. کوش های[دامنلباس] پر از لیموی کودکان موردانی و پاسفیدی[اسمیکروستا] با سرعت در ترازوهای دکان دارها خالی و روی زاگ[کپهبزرگ] گوشه مغازه پخش میشد.
بوی خوش لیموی تازه همه جای روستا و به خصوص فضای دکان های ده را معطر میکرد.😇💚
بچه ها، در ازای هر کوش لیمویی که توی ترازوی شکرالله میریختند، شکلات و بیسکویت و از همه مهم تر بادکنک میخریدند؛ طاقه های پارچه، گونی های قند کلوخمی و مرودشتی، صابون گلنار، و چراغ قوّه هایی که همیشه آرزو داشتم یک پنج قوهاش را داشته باشم، اما با یک کوش و دو کوش لیمو نمیشد خریدش و ده من لیمو میخواست😟، همه این ها توی مغازه شکرالله پیدا میشد.😅
شب ها، توی کندر، تا پاسی از شب برو بیا بود. نور کامیون هایی که در حال بارگیری بودند گاهی روی کوه میافتاد.🚛🚚
بچه ها با چراغ قوه های قلمیشان در شب🌙 تاریک عالمی داشتند و روزها توی باغ ها پُر از های و هوی کارگرانی بود که با چوب های بلند میافتادند به جان درختان لیمو و صاحب باغ، برای تشویق کارگران به کار بیشتر، تند تند بر خاتم انبیا، محمد مصطفی، صلوات میفرستاد.😌💖
کارگران، میان شاخه های پُرخار، تا دانه آخر لیموها را میچیدند و زنان کارگر، با تولک و هِندا، به جمع آوری لیمو مشغول می شدند.🍋✨
آنها لیموها را در گونی ها میریختند و بارکش ها به زاگ میرساندند و غروب که میشد بارخرها با قپان های سنگین فلزی میرسیدند و زاگ لیمو را، که همه به گونی رفته بود، وزن میکردند و بارکش ها گونیشهای سنگین را روی پشت خود تا کنار کامیون، که توی کندر منتظر بار ایستاده بود، میبردند و بارخر رسیدی به صاحب باغ میداد تا روزهای بعد برود و پولش را بگیرد.💴💶
سرخوشیما تا اواسط شهریور بیشتر دوام نداشت. برمیگشتیم به پاسفید با لباسهای نو نوار، که از دکان شکرالله خریده بودیم، برای مدرسه.😫😑📚
#ادامهدارد ..🖇
#انتشاراتسورهمهر🖨
#کپیفقطبانامانتشارات❗️
@Razeparvaz|🕊•
•••📖
#بخش_پنجاه_و_چهار
#کتابآنبیستوسهنفر📚
نمیدانم چقدر از راه را رفته بودیم که دستی خورد روی شانه ام.😨
باز همان سرباز کُرد عراقی بود.🙄
رسیده بودیم به اول شهر بصره و او اصرار داشت خانه ها و خیابان های بصره را ببینم.😑🤦🏻♂
ـ هی، خالو احمد، بلند شو ببین. رسیدیم بصره.👀 نگاه کن آدمارو.🤨
آفتاب داشت آن طرف شهر بصره غروب میکرد. مردان عرب، با دشداشه و عقال و دمپایی، در پیادهروهای شهر میرفتند و میآمدند.🚶🏻♂🚶♀
زن ها، با چادرهای سیاه عربی، جلوی خانههایشان ایستاده بودند و با هم حرف میزدند.💁🏻♂💁🏻♀
زندگی آنجا هم جریان داشت؛ مثل رود بزرگی که سنگین و پُر آب از وسط شهر بصره میگذشت.🍃🌊
قایق ها و لنج ها بر سطح آرام و کم تحرک رود دیده میشدند. زندگی جریان داشت. رود جریان داشت.🌱✋🏻
مردی، با پلاستیکی گوجه در دست، از روی پل رد میشد. از آن بالا میشد قسمت بیشتری از شهر بصره را دید.😲
مردها و زنها و بچهها در ماشینها در رفت و آمد بودند.🚗🚕🚙🚌🚎
بچه ها با دشداشه توی زمین های خاکی فوتبال بازی میکردند. زندگی جریان داشت. رود جریان داشت.🌿✨
همه آزاد بودند هر جا که دلشان میخواهد بروند.💔
بچهای حتی یک بغل نان گرم خریده بود و میبرد خانه که بگذارد توی سفره و لابد بوی نان گرم بپیچد توی خانه و شب سفره پهن بشود و شام بخورند؛ بیدغدغه، بیهراس، با دستانی که بسته نیست و آیندهای که مبهم و تاریک نیست.☹️😪
در آن لحظه ها چقدر به خوشبختی آن مرد گوجه به دست و کودکانی که فوتبال بازی میکردند و زنانی که با هم گرم گفت وگو بودند غبطه میخوردم.🤕🍅
آیفا سر پل بزرگ بصره ایستاد. مردمی که در حال عبور و مرور بودند زود فهمیدند مسافران خودروهای نظامی، که با استیشن های شیشه دودی اسکورت میشوند، اسیران ایرانی اند.🤕😩
آن ها دور آیفا تجمع کرده بودند و برای دیدن ما یک دیگر را کنار میزدند.😣😒
زنی میان سال، که چادری عربی روی سر و ردیفی از نقطه های سبز خالکوبی میان ابروهایش داشت، چشمش که به اسرای مجروح و خسته افتاد، نرمی انگشت سبابه اش را گاز گرفت.🤒🧕🏻
بعد ناخن های دستش را کشید روی صورتش.😱
بعد دست راستش را زد روی دست چپش.✋🏾
آهی کشید، سرش را به طرف آسمان گرفت، دعایی کرد، و بعد با گوشه چادرش نم اشکی را که در گودی چشمانش نشسته بود پاک کرد🙄😐🤷🏻♂
با صدایی که من هم شنیدم گفت: «الله کریم!» و خودش را از میان جمعیت بیرون کشید و رفت.😶👋🏽
🧔🏻مردی، که فرق سرش مو نداشت، با ریش نامرتب و بلند و چشمانی نامهربان، همه را کنار زد و خودش را تا کنار لوله تفنگ سرباز کرد رساند.
🗣چیزهایی، که لابد فحش بود، با صدای بلند گفت و بعد انگشت سبابه اش را گرفت زیر حلق خودش و محکم کشید و در همان حال زبانش را تا نیمه بیرون آورد و من از همه آن حرکات برداشتم این بود: «فلان فلان شده ها ... حقتان است که همه تان را سر ببُرند!»😐🤬🗡
او، بعد از این تهدید، همة آب دهانش را یک جا کرد و تا آنجا که زور داشت آن را پرت کرد توی ماشین و راهش را کشید و رفت😐🙆🏻♂🚶🏻♂
#ادامهدارد ..🖇
#انتشاراتسورهمهر🖨
#کپیفقطبانامانتشارات❗️
@Razeparvaz|🕊•
[• #هدیه🎁 •]
امامرضا﴿؏﴾:
هدیـہ کینہها را از دلھـا مےزُداید . . .🧡
📚عیوناخبارالرضا؏؛ج۲؛ص۷۴
#حدیثسیوهفتم
#چهلحدیثزندگےساز
@Razeparvaz|🕊•
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
قرار هرشبـمون♥️
.
عاشقاۍ مهدے بخۅنیم تا
میلیوݧها دعا خوندھ بشہ🌿
.
🌙 #گوشبدیدنوازشرۅحرۅ🙂
@Razeparvaz|🕊•
[🌿♥️•°
•اينرَقصِجنوندرسرِهربيسروپا نيست•
•جزنامِحسينابنعلي،درسرِما نيست•
#حࢪمتخیلیخوشگلھآقا♥️
@Razeparvaz|🕊•
سلاماً عَلَی مَن حـٰارَبو الّیل و
عِند الصّبـٰاح بالاکفانِ قَدعادو...
سلام برکسانے کھ شب را میجنگند
و صبح هنگام با کفن باز مۍگردد..✋🏼
#حاجی💔
@Razeparvaz|🕊•