eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
6.8هزار دنبال‌کننده
516 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خلخال رباب را به غارت بردند از کوچه به کوچه با وقاحت بردند ناموس پرست ها به صورت بزنید ناموس حسین را اسارت بردند @raziolhossein
شیر افتاد و هزاران گرگ در دور و برش هر که آمد نیزه ای می کاشت روی پیکرش کار دنیا را ببین ... کارش به مشک افتاده است او که اقیانوس هم زانو زده در محضرش مشک را تا خیمه ها هر طور می شد می رساند حرمله نگذاشت ‌‌‌.‌‌.. با تیری که زد بر ساغرش زینب کبری، همان کوه حیا، مجبور بود بعد سقا بیشتر باشد به فکر معجرش روضه یعنی از کنار خیمه می بیند حسین در کنار علقمه می پاشد از هم لشکرش غیرت الله است، یعنی میرود بر نیزه ها تا که باشد چند روزی سایه بان خواهرش @raziolhossein
چو دست جدا شد زپیکرِ عبّاس گریست عرش به حالِ برادرِ عبّاس شکست پشت رسول از شکستِ بازویش خمید قدّ علی چون هلالِ ابرویش جهان به دیدهٔ مظلومِ کربلا شب شد سپهر گفت اسیری نصیبِ زینب شد @raziolhossein
آب شد بی‌آبرو، اما تو سقایی هنوز رود، شد مرداب و مُرد، اما تو دریایی هنوز دخترانم با خدای آب، فکرش را نکن غرقِ دریای عطش هم فکر آن‌هایی هنوز بی‌علَم، بی‌دست، بی‌سر هم علمدار منی گرچه افتادی، ستونِ خیمه‌ی مایی هنوز شیرِ زخمی باز هم شیر است، حتی در حصار غم مخور کرَارِ در خون، مثل بابایی هنوز هر کسی یک شاخه از سروِ تو را برداشت برد گرچه غارت شد تنت، خوش قدّ و بالایی هنوز چشم‌ها را خیره کردی با خسوفِ سرخِ خویش ماهِ در حالِ غروبم!، بسکه زیبایی هنوز جانِ بر لب را ببین، برگرد راهِ رفته را یک نفس خرجِ برادر کن، مسیحایی هنوز مادرم آمد تو را یک سر به داغِ کوچه برد اشک‌هایت روضه می‌خوانند، آنجایی هنوز ای مزارِ کوچکت صدها سوالِ بی‌جواب چارده قرن است در مقتل معمّایی هنوز @raziolhossein
آن مادری که زخم‌هایت را زیارت کرد ای نام شیرین ،مثل کوثر خوش گوارت کرد تسنیم را فرمود،اشک چشم تو باشد نیل و فرات و دجله را خدمتگزارت کرد فرموده جان عالمی بر تو «بنفسی انت» پس واجب عینی است ،جان باید نثارت کرد قطعاً تو را خیل ملائک بدرقه کردند وقتی سکینه سوی میدان رهسپارت کرد «یا نفس من بعد الحسین هونی» ات قطعاً در نزد زهرا رو سپید و رستگارت کرد دست تو سقاخانه لب‌های اصغر بود دست بریده بین صحرا شرمسارت کرد پایت از این درگه بریده می‌شود؟ هرگز! پای بریده شک ندارم پایدارت کرد آه از عمودی که تنت را بر زمین انداخت آه از کسی که بر سر نیزه سوارت کرد جان‌ها فدای مادرت که چون تو ماهی را نذر قدوم حضرت پروردگارت کرد @raziolhossein
صدای گریه‌ی باران اباالفضل غم جاریِ نخلستان اباالفضل به قول مهربان مادر بزرگم اوزون قولّاروَه قوربان اباالفضل ترجمه: قربون دستای بلندت … @raziolhossein
خوشا آنکس که کارش دست این دنیا نمی‌افتد خوشا بالا بلندی را که از بالا نمی‌افتد گلویی تازه کن ای آب با ماه بنی هاشم که دیگر جزر و مد عشق در دریا نمی‌افتد نمی دانم که حکمت چیست در کار جوانمردان گره هاشان بدست قوم با تقوا نمی‌افتد تحمل کن تو هم ای مشک اشکش را درآوردی ببین دندان گرفته آبرویش را نمی‌افتد سرش آخر به جای پرچمش با نیزه بالا رفت علمداری که عاشق شد دگر از پا نمی‌افتد کنار نهر افتاده ولیکن خوب می دانم سر عباس جز بر دامن زهرا نمی‌افتد @raziolhossein
دل برده و دل سپرده و دلداده است هرکس که حسینی بشود آزاده است آن دست که دستگیر ما خواهد بود دستی است که از شانه جدا افتاده است.. @raziolhossein
وقتی رسید قافله در مجلس یزید بالا گرفت قائله در مجلس یزید اشک سر بریده در آمد که پا گذاشت زینب میان سلسله در مجلس یزید زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای با پای پر ز آبله در مجلس یزید داغ رباب تازه شد آن لحظه ای که دید بالا نشسته حرمله در مجلس یزید با کینه ای به قدمت تاریخ، کفر داشت با دین سر مقابله در مجلس یزید دف ها به روی دست، و کِل می کشید مست مطرب میان هلهله در مجلس یزید بزم شراب بود و چه کردند پای تشت رقاصه ها پِیِ صِله در مجلس یزید ای وای، بین جام شراب و سر امام چندان نبود فاصله در مجلس یزید بالا که رفت چوب، سه ساله بلند شد صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید شد اشک چشم، بغض و بدل کرد این چنین آتش فشان به زلزله در مجلس یزید صحبت که از خرید و فروش کنیز شد افتاد باز ولوله در مجلس یزید خون خورد زینب و جگرش پاره پاره شد از دست إبن آکله در مجلس یزید @raziolhossein
شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید ساز با نالۀ ذرّیۀ زهرا نزنید سر مردان خدا را به سر نیزه زدید مرد باشید دگر سنگ به زنها نزنید به زنان بر سر بازار اگر سنگ زدید دختران را به کنار سر بابا نزنید علی و فاطمه در جمع شما اِستادند پیش چشم علی و فاطمه ما را نزنید به اسیری که بود در غل و زنجیر زدید به یتیمی که دویده است به صحرا نزنید رقص شادی جلو محمل زینب نکنید پای سر بریده به زمین پا نزنید بگذارید برای شهدا گریه کنیم خنده بر داغ دل سوختۀ ما نزنید کشتن فاطمه بین در ودیوار بس است تازیانه به تن زینب کبری نزنید به تماشای سر پاک حسین آمده اید اینقدر دست به هنگام تماشا نزنید سخن «میثم» دل سوخته را گوش کنید دوستان غیر در خانۀ مولا نزنید @raziolhossein
از من بجز کبود شده پیکری نماند از تو برام غیر شکسته سری نماند از من حسین چادر مادر نمانده است از تو حسین پیرهن مادری نماند تا کوفه که سر تو روی نیزه بند بود اما به سنگ شام تو را حنجری نماند این کوچه های شام کمال جهنم است جز جای دست ها به رخ دختری نماند میدان شهر پر شده از کینه های بدر در شهر شام سنگزن دیگری نماند از بس که سنگ خورد به پیشانی ات حسین دیگر نشان بوسه ی پیغمبری نماند انگشترت به دست سنان برق می زند دیگر مپرس از چه مرا معجری نماند سوغات مکه ای که خریدی ربوده شد اینجا به گوش دختر تو زیوری نماند @raziolhossein
دریا به دیدهء تر من گریه می کند آتش به سوز حنجر من گریه می کند تا روز حشر هر که به گُل می کند نگاه بر لاله های پرپر من گریه می کند سنگی که می زنند به فرقم ز روی بام بر زخم تازۀ سر من گریه می کند از حلقه های سلسله خون می چکد چو اشک زنجیر هم به پیکر من گریه می کند ریزد سرشک دیدهء اکبر به نوک نی اینجا به من برادر من گریه می کند وقتی زدند خنده به اشکم زنان شام دیدم سه ساله خواهر من گریه می کند رأس حسین بر همه سر می زند ولی چون می رسد برابر من گریه می کند زنهای شام هلهله و خنده می کنند جایی که جدّ اطهر من گریه می کند...   @raziolhossein
میبرندم بر سر بازار چشمت را ببند نور چشم حیدر کرار چشمت را ببند کربلا تا شام می گفتم که چشمت را نبند یا اخا اما به شام تار چشمت را ببند* شد نقاب صورت من آستین پاره ام بی تو شد کار حرم دشوار چشمت را ببند پایکوبی و کف و دشنام و سوت و هلهله من کجا و این همه آزار چشمت را ببند تاب سیلی خوردن دختر نداری روی نی دخترت را دست من بسپار چشمت را ببند کاری از دست سر ببریده می آید مگر تو فقط یک کار کن یک کار چشمت را ببند من که می‌دانم تو از زینب خجالت می‌کشی در میان این همه انظار چشمت را ببند چشم عباس تو را بستند با تیر جفا تا نخورده سنگ این کفار چشمت را ببند کوچه ها را یک به یک گشتم به همراه سرت می‌روم در مجلس اغیار چشمت را ببند من کجا و این همه نامحرمان بی حیا من کجا و این همه خمار چشمت را ببند رفت انگشت اشاره سمت دخترهای تو ای برادر می‌کنم اصرار چشمت را ببند خیزران تا رفت بالا قلب من آتش گرفت تو بگو با خواهرت اینبار چشمت را ببند *مرحوم ذهنی در کتاب مدینه تا مدینه: حضرت زینب فرمودند بین کوفه تا شام سر برادرم بر نیزه چشمش باز بود و به اطفال و اهل و عیالش نگاه میکرد اما در شهر شام نگاه به سر برادرم کردم  دیدم چشمهای مبارکش  بسته شده یعنی دیگر طاقت ندارم این همه رقاص و شراب خوار و..... دور اهلبیتم ببینم @raziolhossein
  گاهی زِ روی نی سرِ تو می خورد زمین گاهی سرِ برادرِ تو می خورد زمین فریادِ "یا حسینِ" دلم می رود به عرش تا صورتِ مطهّرِ تو می خورد زمین خوشحال می شوند که از خستگیِ راه در شهرِ شام خواهرِ تو می خورد زمین مَحرم نمانده تا که بلندش کند زِ خاک وقتی زِ ناقه دخترِ تو می خورد زمین با دستِ خویش بر دهنش مُشت می زند پیش سه ساله تا سرِ تو می خورد زمین با ناله ی رُباب، شود هر دلی کباب هر بار راسِ اصغرِ تو می خورد زمین اینجا دوباره دستِ علی بسته می شود اینجا دوباره مادرِ تو می خورد زمین @raziolhossein
بی تو شب و روزم همه سردند عمو گل های دل باغ چه زردند عمو تا رأس تو دیدم زخودت پرسیدم چشمان تو را چه کار کردند عمو ؟ @raziolhossein
کوفه که شهر علی بود چنان کرد به من! وای از شام که بغض پدرم را دارند.‌. سرهرکوچه معطل شده ام،خسته شدم! چشمشان کور! همه قصد تماشا دارند! سر بازار که رفتیم سرم داد زدند... ای ابالفضل بیا! نیت دعوا دارند! جگرم سوخت زمانیکه رقیه میگفت عمه جان!اینهمه دختر همه بابا دارند دخترانی که پس پرده عصمت بودند.. بعد تو در وسط مجلس می جا دارند! @raziolhossein
ای دل! مگر نه خاتمه ماه محرّم است؟ «باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟» گر ماجرای کوفه و کرببلا گذشت «باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟» گویا طلوع کرده به شام، آفتاب عشق «کآشوب در تمامی ذرّات عالم است» صبح ورود شام چنان تیره بُد کز آن «کار جهان و خلق جهان، جمله درهم است» سرهای کشتگان همه بر دوش نیزه‌ها «سرهای قدسیان‌همه بر زانوی غم است» آن محشری که کرد به پا چوب خیزران «بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است» رشک مَلَک خرابه‌نشین شد که «محتشم» گفتا: «عزای اشرف اولاد آدم است» ▫️▫️▫️ ویرانه و دل شب و دردانه و پدر آری؛ بساط عشق به‌خوبی فراهم است فردا سپیده، چشم در آن بزم تا گشود بر گِرد شمع دید که پروانه‌ای کم است @raziolhossein
وای از شام اسیران غم بی حد دیدند خاک از بام به فرق سرشان پاشیدند بر غم و غصه ی اولاد علی خندیدند پای سرهای بریده همگی رقصیدند بغض دیرینه ی خود را به علی نو کردند بی حیاها همه ی قافله را هو کردند پیش چشم اسرا چنگ و دف و تار زدند کعب نی بر بدن عابد بیمار زدند دختران را به سر کوچه و بازار زدند سخت تر از همه در پیش علمدار زدند دختر فاطمه را جا ملاعام دهند دسته دسته به اسیران همه دشنام دهند شامیان ظلم به ذریه ی زهرا کردند خنده بر بی کسی زینب کبرا کردند خون به قلب علی و احمد و زهرا کردند اسرا را سر هر کوچه تماشا کردند خون عباس سر نیزه بجوش آمده بود دور ناموس خدا برده فروش آمده بود @raziolhossein
رسیده روضه به بازار شام واویلا تمام مرثیه در یک کلام واویلا شدند پرده نشینان آیه ی تطهیر شکنجه در ملأ بار عام واویلا ز کوچه ها همه بوی شراب می آید رسیده قافله در ازدحام واویلا در ازدحام نظرها،سلاله های علی اسیر و خسته و بی احترام واویلا به کوچه های یهودی خبر رسانده کسی رسیده مرحله ی انتقام واویلا به هر اشاره ی سنگی سری زمین می خورد سری به نیزه ندارد دوام واویلا مقابل دل زینب چگونه می شکنند به سنگ کینه جبین امام واویلا @raziolhossein
سلام ای سر خونین، سر برادر من سرت چه‌ها که نیامد عزیز مادر من لبی که بوسه بر آن می‌زده‌ست پیغمبر یزید می‌زندش چوب، خاک بر سر من صدای شیون و افغان به گوش می‌آید صدای وا‌ابتا، ناله‌ی برادر من چه خوب شد سر عباس‌ِ من نبود اینجا ندید وضعِ سر‌ِ تو، لباس و معجر من یزید مست شد الباقیِ شرابش را نریخت بر سر تو، بلکه ریخت بر سر من! همین که حرف کنیزی ما وسط آمد نشست دختر تو، رو گرفت خواهر من زنی به طفل خودش شیر می‌دهد، ای وای رباب زمزمه دارد، بخواب اصغر من @raziolhossein
کسی  چون روز من  دیگر نبیند بلای  شام  غم پرور نبیند خبر داری یهودیها چه کردند ؟ مسلمان نشنود ، کافر نبیند @raziolhossein
تو نیستیّ و فراق مدام را چه کنم؟ جفای این همه صیاد و دام را چه کنم؟ فراق و گریه و زخم و غم عزیزانم بگو که گریه کنم من کدام را؟ چه کنم؟ به من گذشت هر آنچه میان کوفه گذشت ولی عزیز دلم شهر شام را چه کنم؟ اگر مرا ببرند از میان جمعیت غیور من تو بگو ازدحام را چه کنم؟ به کودکان تو با جان و دل حواسم هست بگو جسارتِ از روی بام را چه کنم؟ به سنگ کینه گل از روی شاخه اش افتاد زنان بی ادب و بی مرام را چه کنم؟ حریم اهل حرم را شکست اهریمن دلِ شکسته زِ بزم حرام را چه کنم؟ خدا کند که میان خرابه جان بدهم ولی رسالت نیمه تمام را چه کنم؟ @raziolhossein
آهم زصحن سینه اگر پرکشیده است اشکم به شوق دیدن رویت دویده است بغضی گرفته سخت ره حنجر مرا پیش سر بریده صدایم بریده است مانند پیکرت که طپیده به خاک وخون این دل میان داغ وغم وخون طپیده است جز من که دیده ام سرخورشید را به نی خورشید سربریده به نیزه که دیده است زان حنجری که بوسه گه زینب تو بود خون از رگ بریده به نیزه چکیده است خواهم که بوسه ای بستانم ز روی تو نیزه بلند و قامت زینب خمیده است بایک نگاه خویش به طفلان توان ببخش جان های کودکان تو بر لب رسیده است یادآوری کند به من از عمر مادرم هجده سری که بر روی نی خصم چیده است آید صدای گریه ی زهرا به گوش من هرجا رویم ناله ای از آن شهیده است همچون «وفایی » است سفیر پیام ما هرکس حدیث غربت مارا شنیده است @raziolhossein
فتنه و بیداد و بلا بود شام سخت تر از کرب و بلا بود شام شام بلا تیره تر از شام بود آل علی در ملأ عام بود قافله تا وارد دروازه شد داغ جگر سوختگان تازه شد خلق به دور اسرا صف زدند کوچه به کوچه همگی کف زدند ساز و نی و نغمه و آهنگ بود دسته گل سنگدلان سنگ بود خنده به رأس شهدا می زدند طعنه به ناموس خدا می زدند سنگ دل روسیهی جارچی ست جار زند این سر یک خارجی ست شهـر پـر از جلوۀ قرآن شده سنـگ نثـار سرِ مهمـان شده سکینه و فاطمه را می زدند فاش بگویم، همه را می زدند ماه سر نیزه پدیدار بود ؟ یا سر عباس علمدار بود ؟ هیچ شنیدید که از گَرد راه پرده کشد باد به رخسار ماه ؟ سنگ بر آن قرص قمر می زدند بر دل اختران شرر می زدند دیدهء اطفال به سیمای او  چشم سکینه شده سقای او  دوخته چشم از سر نی بر حسین اشك فشان، غرق شده در حسین مانده سر نیزه به حال سجود مهر جبینش شده محو از عمود دیدهء اکبر سر نی نیم باز بر لب او مانده اذان نماز رأس امام شهدا روى نی کرده چهل مرحله معراج، طی هیچ شنیدید که در موج خون صورت خورشید شود لاله گون ؟ ماه، خجل از رخ نورانیش سنگ، زده بوسه به پیشانیش چون تن پاکش که ز زین اوفتاد سـر ز سـر نـی بـه زمین اوفتاد وای ندانم که چه تقدیر بود دست خدا در غل و زنجیر بود وای مـن و وای من و وای من هلهله و گریۀ مولای من چنگ و دف و دیدۀ گریان کجا؟ بـزم مـی و آیـۀ قرآن کجا؟ ایـن سخن سید اهل ولاست شام بلا سخت تر از کربلاست @raziolhossein
پشت دروازه عجب غوغا شده کاری بکن ای برادر خواهرت تنها شده کاری بکن گفتم از اینجا نبر مارا ولی لج کرد و برد روی خیلی ها برویم‌ وا شده کاری بکن خم شدم بردارم این سر را مرا محکم زدند قامتم زیر لگدها تا شده کاری بکن دختری را که سر بازار گم کردم حسین در کنار نیزه ات پیدا شده کاری بکن کوچه گردی با لباس پاره خیلی مشکل است دیدنم سرگرمی زنها شده کاری بکن سنگ آن بدکاره از ایوان سر من را شکست خون این سر غصه سقا شده کاری بکن با‌ کنیزم سمت بازار کنیزان میروم فضه میفهمد چه ها بر ما شده کاری‌ بکن من سر یک روسری صدبار سیلی خورده ام تازه میفهمم چه بر زهرا شده کاری بکن دور زنها یک تماشاخانه راه انداختند میهمانی ذوی القربا شده کاری بکن خیزرانش بیشتر از تازیانه درد داشت که رباب از شدت آن پا شده کاری بکن @raziolhossein