eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.1هزار دنبال‌کننده
517 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
پا به پای پدر سفر کردم در میان خرابه سر کردم پدرم بینِ ریسمان بود و با رقیه پدر پدر کردم عمه ام تا به رویِ خاک افتاد دیده ام را ز اشک، تر کردم از همان روزِ تلخ، تا امروز گریه هر روز تا سحر کردم دست در دست عمه ام آن روز از دلِ نیزه ها گذر کردم سُمِ مرکب بوی گلاب گرفت از تنی که به آن نظر کردم تا سه ساله میان راه افتاد پدرم را خودم خبر کردم آنقدَر داغ دارم از آن دم که از این زهر، خون، جگر کردم @raziolhossein
پا به پای پدر سفر کردم در میان خرابه سر کردم پدرم بینِ ریسمان بود و با رقیه پدر پدر کردم عمه‌ام تا به رویِ خاک افتاد دیده‌ام را ز اشک، تر کردم از همان روزِ تلخ، تا امروز گریه هر روز تا سحر کردم دست در دست عمه‌ام آن روز از دلِ نیزه‌ها گذر کردم سُمِ مرکب بوی گلاب گرفت از تنی که به آن نظر کردم تا سه ساله میان راه افتاد پدرم را خودم خبر کردم آنقدَر داغ دارم از آن دم که از این زهر، خون، جگر کردم @raziolhossein
شمیم عطر رحمت می وزد از کوچه ها امشب دوباره دیده شد در آینه وجه خدا امشب میان گاهواری که ملک گهواره جنبان است به جلوه آمده روی علیِ مرتضی امشب بخوان چندین فراز از جامعه در نیمه ای از شب که حال دیگری دارد مناجات و دعا امشب چرا باید به دارو و دوا و نسخه دل بندم چرا که نام هادی می شود درد و دوا امشب ز یمن مقدم مولود زهرا حضرت هادی شده آیینه بندان خانه ی ابن الرضا امشب شبیهِ کنج ایوانِ طلا، در کنج این هجره نشستن پای گهواره عجب دارد صفا امشب دخیل دامن این نازدانه شهرِ پیغر نمایان شد که فرقی نیست در شاه و گدا امشب نه اینکه در مدینه کوچه های شهر روشن شد چراغان می شود از نور او عرض و سما امشب شب میلاد، ساقی پر کند جام مرا از می چه شوری در زمین و آسمان گشته به پا امشب شده عرش برین شهر مدینه، لیک می دانم خبرهایی است در هر جای جایِ سامرا امشب دمِ بابُ الجواد آنگونه خیلِ زایران دیدم که گفتم هست این میخانه هم دارالشفا امشب @raziolhossein
گاهی نگاه کن همه جا را هدف کجاست باید به هوش باشی در این جاده، طَف کجاست بعضی خواص را بِنِگر دورِ مصطفی تا پِی بَری به ظاهر و باطن، شرف کجاست تنها علی کنارِ نبی تیغ می‌زند ای اِبنِ تِیمیه تو بگو، ناخَلَف کجاست آنها همیشه پشت نبی حرف می‌زدند معلوم شد در این جَرَیان، آن طرف کجاست این هم مثالِ واضِحی از جایگاهشان واضح ببین که بر روی این موج، کَف کجاست در روزِگارِ سخت مشخص شود فقط نسلِ زنا کجا و امیرِ نجف کجاست دوشِ نبی محل عروجِ علی است، پس... روشن شده که جایِ شَهِ لوکَشَف کجاست مرد آن بُوَد که دیده نگردد به کارِ خِیر حالا ببین میانه‌ی دریا صدف کجاست  @raziolhossein
سجاده ی سجاد پر از اشک روان بود چل سال خودش پای دلش مرثیه خوان بود کابوس حرم از جگرش زخم گرفته چل سال به یاد عطش غم زدگان بود با یاد اسیران حرم, آب و غذایش چل سال شب و روز فقط آه و فغان بود چل سال دلش تنگ صدای علی اکبر چل سال وضو ساخت و دلتنگ اذان بود از خاطر او محْو نشد جسم برادر در سینه ی آزرده ی او داغ جوان بود عمامه ی او سوخت, ولی موی سرش نه شرمنده ی موی سر دلسوختگان بود چشمان ترش زخم شد از اشک سحرها از آن همه گل در نظرش باغ خزان بود موی سرش از گوشه ی گودال سفید است این روضه برای دل او بسکه گِران بود در گوشه ای از حجره, به یاد تن عریان یک عمر خودش بود و همین قَدِ کمان بود تا آبِ گوارا به لبش خورد, دلش ریخت لبهای علی در نظرش آه, عیان بود چندی است که سجاده ی نیم سوخته ی او در سجده به حالات امامش نگران بود در کرببلا قاتل او زخمِ سنان شد دروازه ی ساعات فقط زخم زبان بود @raziolhossein
ای مدینه دوباره برگشتم با دل پر شراره برگشتم بی علی ، بی رقیه ، بی عباس با همین گاهواره برگشتم از مسیری که بهرِ سنگ زدن می گرفتند استخاره، برگشتم همرهم بود زیور آلاتم ولی بی گوشواره برگشتم آه، از خیمه ای که غارت شد با دو چشم ستاره برگشتم از کنار تن لگد مال و بدنِ پاره پاره برگشتم با حجابی که بینِ آتش سوخت از دل هر نظاره برگشتم @raziolhossein
آتش زده این زهر، تمامِ بدنم را انداخته در گوشه ای از هجره تنم را در غربتم و یار و مددکار ندارم باور نکنم این همه تنها شدنم را افتاده ام از پا و کسی نیست ببیند این لحظه ی آخر، من و پرپر زدنم را در آتشِ هجرِ پسرم آه کشیدم تا آید و بیند کمی از سوختنم را بال و پرم از زهرِ جگرسوز، کبود است فریاد زنم لحظه ی برخاستنم را تشنه لبم و تار شده چشم پر اشکم سیراب نکرد آب گوارا دهنم را عمری است شده کارِ دلم روضه سرایی مشکی زده ام سردرِ بیتُ الحَزَنم را تنهاییِ من باعثِ اشکِ بصرم نیست تاریخ گواه است فقط این سخنم را در غربتم اما بدنم تیر نخورده از من که نبردند عقیقِ یمنم را غارت نشدم شکر خدا لحظه ی آخر دستی نکشیده است ز تن پیروهنم را با این همه سوزِ جگرم شکرِ خدا که دارم به تنم گرچه غریبم، کفنم را روی تنم از سُمِ ستوران خبری نیست بر حنجرم از تیزیِ خنجر اثری نیست @raziolhossein
همیشه طبعِ غزل حِس برتری دارد برای توست اگر شعر، مشتری دارد تو از تبار که هستی سلاله ی زهرا ؟ که خط به خطِ غزل طعم دیگری دارد تو آن امامِ شریفی که بینِ انگشتش ز جن و انس و ملک خیل لشگری دارد صفات حق همه جمعند در صفات شما اگر که کفر نباشد برابری دارد همیشه قامت تو در مدینه دیدن داشت ز بسکه هر قدمت شور محشری دارد خدا دوباره تبارک به خویشتن گفته که این عَطیّه به سر تاج افسری دارد تو آمدی و مدینه ندیده بود کسی... ...که اینچنین جلواتِ پیمبری دارد تو آمدی همه گفتند تهنیت آقا زمین پس از پدرت خوب رهبری دارد در آسمان که درخشیدی عرشیان گفتند عروس فاطمه به به، چه اختری دارد عروس فاطمه از هر پیمبری امشب به گاهواره گلِ یاسِ اطهری دارد صدف مدینه، تو گوهر شدی در آغوشش مدینه فخر کند که چه گوهری دارد زلالیِ نفست عطر و بوی کوثر داشت شکوهِ هیبت تو نور حیدری دارد تو هم حسن شدی، هم عسگری، دل ما هم به لطف این دو صفت، حال بهتری دارد تو در مدینه قدم رنجه کردی و، حالا زمینِ سامره در خویش عسگری دارد زمینِ سامره محوِ تجلیّات تو شد زمینِ سامره نامِ مطهری دارد همیشه سایل این خانواده محتاج است همیشه دست توسل به محضری دارد @raziolhossein
آیه ی انتظار معصومه عزت پایدار معصومه مایه ی افتخار معصومه همه جا سفره دار معصومه دختر و خواهر امامت بود خانه اش معدن کرامت بود چه قدَر حامیِ ولایت بود از پدر یادگار معصومه دستهای گره گشایی داشت تا سحر ذکر ربنایی داشت سجده می کرد و های هایی داشت عبد شب زنده دار معصومه روضه می خواند با خودش هرشب اینچنین بود روضه اش بر لب السلام علیک یا زینب عاشق بی قرار معصومه نیمه شب ناقه را سوار شد و مثل زینب چه باوقار شد و به بلا هم کمی دچار شد و غربت بی شمار معصومه در دلش عکس ماه افتاده از مدینه به راه افتاده در پیِ سر پناه افتاده دل برید از دیار معصومه بین راه از دلش هوار کشید ناله از دل بی اختیار کشید آه، از هجر روی یار کشید بارها زد هوار معصومه غربتش داشت بیشتر می شد لشکر کفر حمله ور می شد و به زینب شبیه تر می شد زینب روزگار معصومه لشکرش روی خاک افتادند با تن چاک چاک افتادند بی نشان و پلاک افتادند شد به غم ها دچار معصومه چشم هایش هماره دریا شد شاهد جسم ارباً اربا شد کربلایی دوباره بر پا شد اشک بی اختیار معصومه حاجتش دیدن امامش بود یارضا یارضا کلامش بود خنده این روزها حرامش بود خواهر غمگسار معصومه حیف حاجت روا نشد خانم دردهایش دوا نشد خانم از روی خاک پا نشد خانم به رضا جان نثار معصومه بین بستر دلش قرار نداشت غیر اوضاع سوگوار نداشت غیر یک نامه یادگار نداشت هست ابر بهار معصومه حال که من نیامدم، تو بیا نصفی از راه آمدم، تو بیا من زمینگیرتر شدم، تو بیا قلب او گشته زار معصومه گرچه در غربتی رضاجانم! من هم از راه دور گریانم! پس به فکر غریب عطشانم روضه ی آشکار معصومه بدنت زیر و رو نشد هرگز با سنان روبرو نشد هرگز نیزه سهم گلو نشد هرگز هست در احتضار معصومه @raziolhossein
وقتی که گهواره است دستان برادر خواهر رسید اول به دامان برادر بعد از ولادت گریه کرد و مادرش گفت آرام باش ای دخترم، جانِ برادر معلوم شد از کودکی یار حسین است این خواهری که هست درمان برادر عکس حسینش بینِ قاب چشم هایش عکس خودش هم بینِ چشمان برادر زینب اگرچه زینتِ باباست، اما اثبات کرده هست گریان برادر دست برادر بالش زیر سرش بود اینگونه بود هر روز مهمان برادر لالاییِ شبهای او نام حسین است پس بوده از اول مسلمان برادر یک شب نشد بی روی دلدارش بخوابد این است ماندن پای پیمان برادر پنجاه و چندی سالِ بعد، آمد به مقتل افتاد روی جسمِ بی جان برادر فریاد زد حالا که پیراهن نداری زینب فدای جسم عریان برادر... @raziolhossein
من عزادارِ شهِ تشنه لبم کوهی از صبر و وقار و ادبم من کنیزِ پسر فاطمه ام مادرِ شیرِ نرِ علقمه ام مادر جعفر و عبداللهم جان نثارِ درِ ثارااللهم مادرِ چار غیورِ عربم زین سبب اُمِ بنین شد لقبم مادر باغِ گلِ یاسم من مادرِ حضرتِ عباسم من پسرم بود علمدارِ حسین ساقی و میر و سپهدارِ حسین پسرم یک تنِ یک لشکر بود قوَتِ بازوی او حیدر بود پسرم فانیِ فی اللهِ حسین اولین جان به کفِ راهِ حسین سیدی! ذکرِ لبش هرشب بود پاسبانِ حرمِ زینب بود پاسبانِ حرمی پژمرده حرمی سوخته، آتش خورده پسرم در ادبش معنا شد تشنه لب بود ولی سقا شد تا که او راهیِ دریا می شد در حرم مرثیه بر پا می شد ناله ی اهل حرم واویلا دستِ عباس قلم، واویلا رفت تا آب بیارد اما دست ها از بدنش گشت جدا تیری آمد به دل مشک نشست تیر دیگر دلِ زینب بشکست مشک افتاد و ز دل آه کشید ز دلش ناله ی جانکاه کشید گفت ای تیر به چشمم خوردی در حرم آبرویم را بردی وعده ی آب به اصغر دادم حال با مشک زمین افتادم گفت طفلان همه در تاب و تبند همه ی اهلِ حرم تشنه لبند عاقبت گل پسرم را کشتند نورِ چشمان ترم را کشتند حال، من مانده ام و تنهایم تا قیامت خجل از زهرایم نه پسر دارم و نه فرزندی به لبم نیست دگر لبخندی @raziolhossein
بشیر گفت زمانی علم زمین افتاد... که دست حضرتِ صاحب کرم زمین افتاد بشیر گفت همین که سرت ز هم وا شد عقیله ای نگران، در حرم زمین افتاد بشیر گفت به چشمت سه شعبه کوبیدن ز کاسه چشمِ تو از این ستم زمین افتاد بشیر گفت که بالاسرت حسین آمد شکست پیشِ تو، در هر قدم زمین افتاد شنیده ام که تو قبل از حسین جان دادی شنیده ام ز غمت زینبم زمین افتاد تو در گلوی حسین حکمِ هر نفس بودی نفس نبود اگر بازدم زمین افتاد حسین قامتِ اِستاده و رشیدی داشت چه شد که تا شد و با قَدِ خم زمین افتاد؟ اگر چه بارِ مصیباتِ تو مرا خم کرد اگر چه با خبرِ تو، پرم زمین افتاد همینکه گفت بشیر آسمان ز عرش فتاد ز غُصه مادرِ پیر و کمانِ تو جان داد @raziolhossein
نسیمی آمد و درهای آسمان وا شد در آسمان مدینه ستاره پیدا شد همینکه غنچه‌ی یاسی دگر شکوفا شد خبر رسید دوباره حسین بابا شد سحر شد و شرف‌الشمسی از سما آمد رقیه دختر سلطان کربلا آمد عروس فاطمه این بار دختر آورده برای حضرت صدیقه کوثر آورده چه کوثری، چه بگویم چه گوهر آورده برای حضرت ارباب، نوبر آورده دهید مژده که نوری ز کبریا آمد رقیه دختر سلطان کربلا آمد لباس پولکیِ این بنفشه الماس است و عطر و بوی تنش از عصاره ی یاس است شبیه فاطمه این نازدانه حساس است و در شگفتی‌اش این بس، عموش عباس است بشیری آمد و گفتا گل خدا آمد رقیه دختر سلطان کربلا آمد به روی دست اباالفضل تا تبسم کرد فرات، از هیجان در خودش تلاطم کرد کبوتری به مناره شد و ترنم کرد فرشته دور و برش، دست و پای خود گم کرد حسین را گلی از باغ هل‌اتی آمد رقیه دختر سلطان کربلا آمد کشیده پای لبش قطره قطره دریا را اسیر خویش نموده وجود سقا را نوشته‌اند به پایش نگاه زهرا را و زنده کرد به یک یاحسین، دنیا را برای تهنیت از عرش، مرتضی آمد رقیه دختر سلطان کربلا آمد نگینِ شمسیِ انگشتر علمدار است کنار حضرت ارباب، گرم اذکار است علیِ اکبر لیلا بر او گرفتار است جمال حضرت زهرا در او پدیدار است ستاره‌ی شب تاریک نینوا آمد رقیه دختر سلطان کربلا آمد چه قدر غنچه‌ی لبهای او عسل دارد گرفته شاخه‌ای از یاس و در بغل دارد که گفته دختر ارباب ما بدل دارد ؟ به زیر هر قدمش کوهی از زُهَل دارد کسی به شکل بشر با فرشته‌ها آمد رقیه دختر سلطان کربلا آمد کلام و حرف خدا بوده ذکر آغازش همیشه و همه جا بوده عمه هم‌رازش حسین، از دل و جان می‌خرد به دل نازش به روی دوش ابالفضل اوج پروازش بهشت گفت، بهشت من از کجا آمد؟ رقیه دختر سلطان کربلا آمد @raziolhossein
ششم امامِ غریبی که جود کارش بود مدینه باز هم امروز بی قرارش بود اگرچه آخرِ عمری غریب و تنها شد ولی دقایق آخر پسر کنارش بود ملائکه همه پوشیده‌اند رخت عزا برون ز هجره اجل هم در انتظارش بود نبود در وسطِ آتشِ جفا جایش کسی که عالم هستی در اختیارش بود شکست حُرمتِ ریشِ سفید او افسوس به مجلسی که فقط آه، غم‌گسارش بود سه بار دشمنِ دون حمله کرد بر قتلش پیمبر آمد و اینجا خلاصه یارش بود ولی حسین خودش بود و نیزه و شمشیر که خواهرش نگران بود و داغدارش بود رسید شمر و سرش را برید و بر نی زد همان دقیقه که ارباب، احتضارش بود @raziolhossein
چشمی که دریا می شود شبهای جمعه محبوب زهرا می شود شبهای جمعه توبه همان اشک است، با اشکی که دارم این دیده زیبا می شود شبهای جمعه گرچه گنهکارم، ولی با دست زهرا این نامه امضا می شود شبهای جمعه درد فراق کربلا، درد گناهم این دو هم آوا می شود شبهای جمعه خیلی دلم حال و هوای گریه دارد در سینه غوغا می شود شبهای جمعه از اول هییت همیشه رسم این است با روضه معنا می شود شبهای جمعه عطر حرم تا بر مشام من می آید دردم مداوا می شود شبهای جمعه فرقی به فرزندان زهرا نیست اما باب الحسین وا می شود شبهای جمعه هرجا که نامی از حسین آید یقیناً عرش معلا می شود شبهای جمعه با روضه های شاه بی لشکر همیشه غم خانه بر پا می شود شبهای جمعه چون قامت زهرا خمید از زخم حنجر هر قامتی تا می شود شبهای جمعه اصلاً نميخواهم دگر روضه بخوانم... ...مادر که تنها می شود شبهای جمعه شبهای جمعه سوختن را دوست دارم گریه به شاه بی کفن را دوست دارم @raziolhossein
سلام معنیِ توحید یا امام جواد سلام مَاْمَنِ امیّد یا امام جواد مدینه نور گرفت از جمال زیبایت تویی عشیره‌ی خورشید یا امام جواد گدا گرسنه نخوابید در مدینه شبی ز بسکه جود و عطا دید یا امام جواد تمام شهر درِ خانه‌ات دخیل شدند همین‌که نام تو پیچید یا امام جواد مدینه خشک نبود و، همیشه باران هم به ربنای تو بارید یا امام جواد تمام جود و عطا را از اول خلقت خدا به نام تو بخشید یا امام جواد نقاب چهره‌ی تو لحظه‌ای کنار کشید به عرش نور تو تابید یا امام جواد به علمِ کودکیت دشمن تو ایمان داشت سؤال از تو که پرسید یا امام جواد بمیرد آنکه به سن جوانی از رهِ کین بساط عمرِ تو برچید یا امام جواد تمام جسم تو از گریه‌ی جگر خون شد ز هم درونِ تو پاشید یا امام جواد تو زهر خوردی و پشت در ام‌الفضل به حال و روز تو خندید یا امام جواد @raziolhossein
پا به پای پدر سفر کردم در میان خرابه سر کردم پدرم بینِ ریسمان بود و با رقیه پدر پدر کردم عمه ام تا به رویِ خاک افتاد دیده ام را ز اشک، تر کردم از همان روزِ تلخ، تا امروز گریه هر روز تا سحر کردم دست در دست عمه ام آن روز از دلِ نیزه ها گذر کردم سُمِ مرکب بوی گلاب گرفت از تنی که به آن نظر کردم تا سه ساله میان راه افتاد پدرم را خودم خبر کردم آنقدَر داغ دارم از آن دم که از این زهر، خون، جگر کردم @raziolhossein
پا به پای پدر سفر کردم در میان خرابه سر کردم پدرم بینِ ریسمان بود و با رقیه پدر پدر کردم عمه‌ام تا به رویِ خاک افتاد دیده‌ام را ز اشک، تر کردم از همان روزِ تلخ، تا امروز گریه هر روز تا سحر کردم دست در دست عمه‌ام آن روز از دلِ نیزه‌ها گذر کردم سُمِ مرکب بوی گلاب گرفت از تنی که به آن نظر کردم تا سه ساله میان راه افتاد پدرم را خودم خبر کردم آنقدَر داغ دارم از آن دم که از این زهر، خون، جگر کردم @raziolhossein
شمیم عطر رحمت می وزد از کوچه ها امشب دوباره دیده شد در آینه وجه خدا امشب میان گاهواری که ملک گهواره جنبان است به جلوه آمده روی علیِ مرتضی امشب بخوان چندین فراز از جامعه در نیمه ای از شب که حال دیگری دارد مناجات و دعا امشب چرا باید به دارو و دوا و نسخه دل بندم چرا که نام هادی می شود درد و دوا امشب ز یمن مقدم مولود زهرا حضرت هادی شده آیینه بندان خانه ی ابن الرضا امشب شبیهِ کنج ایوانِ طلا، در کنج این هجره نشستن پای گهواره عجب دارد صفا امشب دخیل دامن این نازدانه شهرِ پیغر نمایان شد که فرقی نیست در شاه و گدا امشب نه اینکه در مدینه کوچه های شهر روشن شد چراغان می شود از نور او عرض و سما امشب شب میلاد، ساقی پر کند جام مرا از می چه شوری در زمین و آسمان گشته به پا امشب شده عرش برین شهر مدینه، لیک می دانم خبرهایی است در هر جای جایِ سامرا امشب دمِ بابُ الجواد آنگونه خیلِ زایران دیدم که گفتم هست این میخانه هم دارالشفا امشب @raziolhossein
سجاده ی سجاد پر از اشک روان بود چل سال خودش پای دلش مرثیه خوان بود کابوس حرم از جگرش زخم گرفته چل سال به یاد عطش غم زدگان بود با یاد اسیران حرم, آب و غذایش چل سال شب و روز فقط آه و فغان بود چل سال دلش تنگ صدای علی اکبر چل سال وضو ساخت و دلتنگ اذان بود از خاطر او محْو نشد جسم برادر در سینه ی آزرده ی او داغ جوان بود عمامه ی او سوخت, ولی موی سرش نه شرمنده ی موی سر دلسوختگان بود چشمان ترش زخم شد از اشک سحرها از آن همه گل در نظرش باغ خزان بود موی سرش از گوشه ی گودال سفید است این روضه برای دل او بسکه گِران بود در گوشه ای از حجره, به یاد تن عریان یک عمر خودش بود و همین قَدِ کمان بود تا آبِ گوارا به لبش خورد, دلش ریخت لبهای علی در نظرش آه, عیان بود چندی است که سجاده ی نیم سوخته ی او در سجده به حالات امامش نگران بود در کرببلا قاتل او زخمِ سنان شد دروازه ی ساعات فقط زخم زبان بود @raziolhossein
سجاده ی سجاد پر از اشک روان بود چل سال خودش پای دلش مرثیه خوان بود کابوس حرم از جگرش زخم گرفته چل سال به یاد عطش غم زدگان بود با یاد اسیران حرم, آب و غذایش چل سال شب و روز فقط آه و فغان بود چل سال دلش تنگ صدای علی اکبر چل سال وضو ساخت و دلتنگ اذان بود از خاطر او محْو نشد جسم برادر در سینه ی آزرده ی او داغ جوان بود عمامه ی او سوخت, ولی موی سرش نه شرمنده ی موی سر دلسوختگان بود چشمان ترش زخم شد از اشک سحرها از آن همه گل در نظرش باغ خزان بود موی سرش از گوشه ی گودال سفید است این روضه برای دل او بسکه گِران بود در گوشه ای از حجره, به یاد تن عریان یک عمر خودش بود و همین قَدِ کمان بود تا آبِ گوارا به لبش خورد, دلش ریخت لبهای علی در نظرش آه, عیان بود چندی است که سجاده ی نیم سوخته ی او در سجده به حالات امامش نگران بود در کرببلا قاتل او زخمِ سنان شد دروازه ی ساعات فقط زخم زبان بود @raziolhossein
ای مدینه دوباره برگشتم با دل پر شراره برگشتم بی علی ، بی رقیه ، بی عباس با همین گاهواره برگشتم از مسیری که بهرِ سنگ زدن می گرفتند استخاره، برگشتم همرهم بود زیور آلاتم ولی بی گوشواره برگشتم آه، از خیمه ای که غارت شد با دو چشم ستاره برگشتم از کنار تن لگد مال و بدنِ پاره پاره برگشتم با حجابی که بینِ آتش سوخت از دل هر نظاره برگشتم @raziolhossein
آتش زده این زهر، تمامِ بدنم را انداخته در گوشه ای از هجره تنم را در غربتم و یار و مددکار ندارم باور نکنم این همه تنها شدنم را افتاده ام از پا و کسی نیست ببیند این لحظه ی آخر، من و پرپر زدنم را در آتشِ هجرِ پسرم آه کشیدم تا آید و بیند کمی از سوختنم را بال و پرم از زهرِ جگرسوز، کبود است فریاد زنم لحظه ی برخاستنم را تشنه لبم و تار شده چشم پر اشکم سیراب نکرد آب گوارا دهنم را عمری است شده کارِ دلم روضه سرایی مشکی زده ام سردرِ بیتُ الحَزَنم را تنهاییِ من باعثِ اشکِ بصرم نیست تاریخ گواه است فقط این سخنم را در غربتم اما بدنم تیر نخورده از من که نبردند عقیقِ یمنم را غارت نشدم شکر خدا لحظه ی آخر دستی نکشیده است ز تن پیروهنم را با این همه سوزِ جگرم شکرِ خدا که دارم به تنم گرچه غریبم، کفنم را روی تنم از سُمِ ستوران خبری نیست بر حنجرم از تیزیِ خنجر اثری نیست @raziolhossein
همیشه طبعِ غزل حِس برتری دارد برای توست اگر شعر، مشتری دارد تو از تبار که هستی سلاله ی زهرا ؟ که خط به خطِ غزل طعم دیگری دارد تو آن امامِ شریفی که بینِ انگشتش ز جن و انس و ملک خیل لشگری دارد صفات حق همه جمعند در صفات شما اگر که کفر نباشد برابری دارد همیشه قامت تو در مدینه دیدن داشت ز بسکه هر قدمت شور محشری دارد خدا دوباره تبارک به خویشتن گفته که این عَطیّه به سر تاج افسری دارد تو آمدی و مدینه ندیده بود کسی... ...که اینچنین جلواتِ پیمبری دارد تو آمدی همه گفتند تهنیت آقا زمین پس از پدرت خوب رهبری دارد در آسمان که درخشیدی عرشیان گفتند عروس فاطمه به به، چه اختری دارد عروس فاطمه از هر پیمبری امشب به گاهواره گلِ یاسِ اطهری دارد صدف مدینه، تو گوهر شدی در آغوشش مدینه فخر کند که چه گوهری دارد زلالیِ نفست عطر و بوی کوثر داشت شکوهِ هیبت تو نور حیدری دارد تو هم حسن شدی، هم عسگری، دل ما هم به لطف این دو صفت، حال بهتری دارد تو در مدینه قدم رنجه کردی و، حالا زمینِ سامره در خویش عسگری دارد زمینِ سامره محوِ تجلیّات تو شد زمینِ سامره نامِ مطهری دارد همیشه سایل این خانواده محتاج است همیشه دست توسل به محضری دارد @raziolhossein
وقتی که گهواره است دستان برادر خواهر رسید اول به دامان برادر بعد از ولادت گریه کرد و مادرش گفت آرام باش ای دخترم، جانِ برادر معلوم شد از کودکی یار حسین است این خواهری که هست درمان برادر عکس حسینش بینِ قاب چشم هایش عکس خودش هم بینِ چشمان برادر زینب اگرچه زینتِ باباست، اما اثبات کرده هست گریان برادر دست برادر بالش زیر سرش بود اینگونه بود هر روز مهمان برادر لالاییِ شبهای او نام حسین است پس بوده از اول مسلمان برادر یک شب نشد بی روی دلدارش بخوابد این است ماندن پای پیمان برادر پنجاه و چندی سالِ بعد، آمد به مقتل افتاد روی جسمِ بی جان برادر فریاد زد حالا که پیراهن نداری زینب فدای جسم عریان برادر... @raziolhossein