🌷رازخـــــدا 🌷
* #لذت_آغوش_خدا.... * 54 💕◈•══•🔹💖💞🌺 #مدیریت_رنج_ها 53 طعم ایمان... 💗 ایمان رفیق عالی برای آدم د
* #لذت_آغوش_خدا.... * 55
💕◈•══•💖💞🌺
#مدیریت_رنج_ها 54
"ایمان، پایان تنهایی ها"
🌺 توی زندگیتون همیشه دنبال لذّت ایمان باشید.
«ایمانِ یه عبد به مولا، یه دلگرمی خیلی عالی هست». 💓💗😌💞
✔️ مثل یه پسری که دست توی دستای پدرش با یه حس اطمینان و آرامش توی خیابون قدم میزنه...😊
🔶 ایمان باعث میشه که انسان هیچ وقت توی زندگیش تنها نمونه.
👆👆👆
✅ ایمان به خدا باعث میشه که مهربان ترین وجود در عالم به انسان نزدیک بشه.
«آدمی که لذّت ایمان رو نچشه، اسیر لذّت های کوچک و حقیر میشه!»
⭕️⛓⭕️⛓⭕️
🔶 مثلاً تمام آرزوش این میشه که یه جمع هزار نفری براش کف بزنن و تشویقش کنن! 😒
یا لذّت میبره از اینکه یه مدرک دکتری بگیره یا مدیر کل یه جایی بشه و...
😒
✅ اما وقتی که انسان لذّت ایمان رو بچشه، دست در دست خداوند بزرگ میذاره و لذّت های بزرگ رو تجربه میکنه...
💞 لذت های بی نهایت...
چون دیگه بزرگ شده...💖
╔››═:":══💖══:":═‹‹╗
@razkhoda
╚››═:":══🌷══:":═‹‹╝
🌷 #دختر_شینا – قسمت 83
✅ #فصل_هفدهم
💥 فردای آن روز نزدیکهای ظهر بود که چند تا بچه از توی حیاط فریاد زدند: « آقا صمد آمد. آقا صمد آمد. »
خانه پر از مهمان بود. دویدیم توی حیاط. صمد آمده بود. با چه وضعیتی! لاغر و ضعیف با موهایی ژولیده و صورتی سیاه و رنجور. دلم نیامد جلوی صدیقه با صمد سلام و احوالپرسی کنم، یا جلو بروم و چیزی بگویم. خودم را پشت چند نفر قایم کردم. چادرم را روی صورتم کشیدم و گریه کردم.
💥 صدیقه دوید طرف صمد. گریه میکرد و با التماس میگفت: « آقا صمد! ستار کجاست؟! آقا صمد! داداشت کو؟! »
صمد نشست کنار باغچه، دستش را روی صورتش گذاشت. انگار طاقتش تمام شده بود. هایهای گریه میکرد. دلم برایش سوخت.
💥 صدیقه ضجّه میزد و التماس میکرد: « آقا صمد! مگر تو فرماندهی ستار نبودی؟ من جواب بچههایش را چی بدهم؟ میگویند عمو چرا مواظب بابامان نبودی؟! »
جمعیتی که توی حیاط ایستاده بودند با حرفهای صدیقه به گریه افتادند. صدیقه بچههایش را صدا زد و گفت: « سمیه! لیلا! بیایید عمو صمد آمده. باباتان را آورده. »
💥 دلم برای صمد سوخت. میدانستم صمد تحمل این حرفها و این همه غم و غصه را ندارد.
طاقت نیاوردم. دویدم توی اتاق و با صدای بلند گریه کردم. برای صمد ناراحت بودم. دلم برایش میسوخت. غصهی بچههای صدیقه را میخوردم. دلم برای صدیقه میسوخت. صمد خیلی تنها شده بود. صدای گریهی مردم از توی حیاط میآمد.
از پشت پنجره به بیرون نگاه کردم. صمد هنوز کنار باغچه نشسته بود. دلم میخواست بروم کنارش بنشینم و دلداریاش بدهم. میدانستم صمد از هر وقت دیگر تنهاتر است. چرا هیچکس به فکر صمد نبود. نمیتوانستم یک جا بایستم. دوباره به حیاط رفتم.
ادامه دارد...
@razkhoda
مادر تا زمانی که روی پا بود، در خانه را باز میگذاشت میگفت شاید مصطفی بیاید. گاهی دل شب سراسیمه از خواب بلند میشد و میرفت سمت در. میگفت انگار یک نفر در خانه را میزند فقط روضه حضرت زهرا آرامش میکرد ولی دیروز بعد از 35 سال برای همـــیشه آرام شد، مادر شهید بی نشان مصطفــی ردانی پور به فرزندش پیوست😭
@razkhoda
شبتون شهدایی🌹🌹🌹
#انرژی_مثبت_رازخدا 😍
🌹باب رحمت خدا همیشه باز و فانوس قشنگش همیشه روشنه
🌺فکرت را از همۀ این اما و اگرها دور کن ترس و ناامیدی و تردید رابخاک بسپار
🌷و امید و صبر راراه زندگیت قرار بده
🌸🍃 @razkhoda
🌷رازخـــــدا 🌷
#نکات_تربیتی_خانواده 65 ⭕️ متاسفانه در جامعۀ ما عمدتا نگاه اول وجود داره و این خیلی خطرناک هست. رو
#نکات_تربیتی_خانواده 66
رنج مقدس
✅ طبق روایات اهل بیت (ع)، مومن کسی هست که بیشتر اهل بخشیدن هست تا اهل گرفتن.
🌸 خصوصیت مومن اینه که دوست داره به دیگران ببخشه و اتفاقا "کمترین تقاضا" رو از سایرین داره.
✔️مؤمن همیشه دنبال رنج های خوب هست، چون میدونه که فقط با تحمل رنج های خوب هست که میتونه خدا رو عاشق خودش کنه...
🌸❤️💞
🔷 مؤمن میدونه که آدم اگه دنبال رنج کشیدن در راه پروردگارش نباشه، شیطان و هوای نفس، اون رو مجبور به پذیرش رنج های بد خواهند کرد.
http://eitaa.com/joinchat/1708589056C593da06cb5
♥♥راز خدا♥♥ 🌺