آرامش یعنی؛
در میان صدها مشکل
عین خیالت هم نباشد
لبخند بزنی ... زندگی کنی ...
چون میدانی خدایی داری
که هوایت را دارد ...
#شبتون_ماه_دوستان🌜
@razkhoda 💟
🌷رازخـــــدا 🌷
* #لذت_آغوش_خدا.... * 55 💕◈•══•💖💞🌺 #مدیریت_رنج_ها 54 "ایمان، پایان تنهایی ها" 🌺 توی زندگیتون هم
* #لذت_آغوش_خدا.... * 56
💕◈•══•💖💞🌺
#مدیریت_رنج_ها 55
🔶 وقتی مردم توی حسینیه جماران شعار میدادند «روح منی خمینی، بت شکنی خمینی» برای امام(ره) لذّتی نداشت.
🌺 چون امام(ره) از ایمان به خدا لذّتی برده بود که این ابراز محبتهای مردم در مقابل محبتهای خدا هیچ بود....
💖😌
✅ امام اینقدر ترک شهوات و خوشیها کرده بود که به "لذّت ایمان" رسیده بود.
🔶 پیامبر اکرم (ص) یه حدیثی رو به این مضمون دارن:
کسی که دوست داره لذّت های دیگه رو بچشه، هیچگاه به لذّت ایمان نمیرسه! چه برسه به اینکه پیگیر و دلبستۀ لذّت های دیگه هم باشه!
⛔️⛔️⛔️
⭕️ اگه توی زندگیت دنبال این بودی که لذّت ها و شهوت های مختلف رو بچشی، دیگه به خودت اجازۀ چشیدن لذّت و طعم ایمان رو ندادی...
😒
╔››═:":══💖══:":═‹‹╗
@razkhoda
╚››═:":══🌷══:":═‹‹╝
☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘
🌺☘🌺
☘🌺
🌺
#شوهرم_حین_حمام_کردن_کجا_میرود؟!
ساعت ۱۰ صبح جمعه ۲۴ شهریورماه زنی گریان با همسرش به دادگاه وارد شدند و زن هق هق میکرد و مى گفت هر روز ساعت ۳ بعدازظهر همسرم باحالت عادی به حمام میرود و بعد از ۳ ساعت از حمام بیرون می آید... او میگفت در این ۳ ساعت همسرم در گوشه ای از حمام است و فقط صدای شیر آب می آید...زن گریه میکرد و میگفت که شوهرش رفتار کاملا غیر عادی دارد...
با رضايت شوهر دادگاه ترتيبى داد تا در حمام منزل دوربين قرار دهند ... تا واقعيت ثبت شود
روز اول در ابتدا كاملا عادى شوهر به شستشوی خود پرداخت و همه چيز خوب بود تا در ساعت ٣:٢٥ دقيقه شوهر به گوشه ای از حمام پناه برد و تا ۲ ساعت از آن نقطه تکان نخورد...
این رفتار هر روز از ساعت ۳ تا ۶ بعدازظهر تکرار میشد و بعد از بررسی های تکمیلی مشخص شد که ۱۵ سال پیش در حمام این خانه زنی ۴۵ ساله به قتل رسیده بود...بعد از این تحقیق مرد به درخواست پلیس مشاور به اماکن مذهبی فرستاده شد تا شرایط روحی و آرامش گذشته را کسب کند....
مشکلات روحی روانی اعضای خانواده یمان را جدی بگیریم
مشکل ساده عواقب جبران ناپذیری رو در پی خواهد داشت😞
@razkhoda
🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌺هرروزِ خدا یک غزل از
دفتر عشق ست
🌸سرسبزترین مثنوی
از منظر عشق ست
🌺هر روز سلامی
به گل روی تو زیبا
🌸چون یاد گل روی تو
یادآور عشق است
روزتون بخیر😊
@razkhoda
🌷رازخـــــدا 🌷:
#کوکو_سبزی
نون تست ها رو وسطشو خالی کردم و تو روغن داغ گذاشتم و وسطشونو از مایه کوکو ریختم
و گذاشتم سرخ بشه رو شعله ملایم وقتی یه طرفش سرخ شد برگردوندم طرف دیگش سرخ بشه میتونید تو نون باگت حلقه زده شده که توشو خالی کرده باشیدم درست کنید بچه ها هم خیلی دوس دارن ؛ برا مهمونیا هم ایده خوبیه شعله بالا نباشه
@razkhoda
🔝
🍃 #احادیث_پزشکی
⚜ امام رضا(ع) ⚜
🍃هر کس بخواهد فراموشی اش کم شود و دارای حافظه ای قوی شود هر روز، سه قطعه زَنْجَبیل به عسل درآمیخته بخورد
@razkhoda 🍯
🌷رازخـــــدا 🌷
🌷 #دختر_شینا – قسمت86 ✅ #فصل_هفدهم 💥 بعد از شام صدایم کرد. طوری که صدیقه متوجه نشود، آماده شدم و آ
🌷 #دختر_شینا – قسمت 87
✅ #فصل_هفدهم
💥 فردای آن روز رفتیم همدان. صمد میگفت چند روزی سپاه کار دارم. من هم برای اینکه تنها نماند، بچهها را آماده کردم.
سمیهی ستار را هم با خودمان بردیم.
توی راه بچهها ماشین را روی سرشان گذاشته بودند. بازی میکردند و میخندیدند. سمیهی ستار هم با بچهها بازی میکرد و سرگرم بود.
گفتم: « چه خوب شد این بچه را آوردیم. »
با دلسوزی به سمیه نگاه کرد و چیزی نگفت.
گفتم: « تو دیدی چهطور شهید شد؟! »
چشمهایش سرخ شد. همانطور که فرمان را گرفته بود و به جاده نگاه میکرد، گفت: « پیش خودم شهید شد. جلوی چشمهای خودم. میتوانستم بیاورمش عقب... »
💥 خواستم از ناراحتی درش بیاورم، دستی روی کتفش زدم و گفتم: « زخمت بهتر شده. »
با بیتفاوتی گفت: « از اولش هم چیز قابلی نبود. »
با دست محکم پانسمان را فشار دادم. نالهاش درآمد. به خنده گفتم: « این که چیز قابلی نیست. »
خودش هم خندهاش گرفت. گفت: « این هم یک یادگاری دیگر. آی کربلای چهار! »
گفتم: « خواهرت میگفت یک هفتهای توی یک کشتی سوخته گیر افتاده بودی. »
برگشت و با تعجب نگاهم کرد و گفت: « یک هفته! نه بابا. خیلی کمتر، دو شبانهروز. »
گفتم: « برایم تعریف کن. »
آهی کشید. گفت: « چی بگویم؟! »
گفتم: « چهطور شد. چهطور توی کشتی گیر افتادی؟! »
ادامه دارد...
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
@razkhoda