eitaa logo
🌷رازخــــ‌ـدا 🌷
441 دنبال‌کننده
3هزار عکس
287 ویدیو
29 فایل
ما اینجا جمع شدیم که بگیم... 💯میشه هم دیندار بود و هم به بالاترین لذت ها رسید رسالت دین در همین هست 👆 ارتباط با ما: @hajeb114
مشاهده در ایتا
دانلود
⛔️ روش ابلیس 🔷 حتما یه بار هم که شده داستان رانده شدن شیطان از درگاه خدا رو مجددا توی قرآن بخونید. نکات خیلی زیبایی داره. ✅ نکاتی که به درد همین امروز ما هم میخوره. یکی از فریب های قدیمی ابلیس این بود که اومد به حضرت آدم گفت 🌹ای آدم! به خدا قسم اگه تو از این درخت ممنوعه بخوری تا ابد جاودانه میشی! 🌳👈😈 و آدم بیچاره هم باور کرد و رفت از اون درخت خورد. بعدش فهمید که چه کلاهی سرش رفته! 😒
⭕️ و این روش ابلیس رو هر گروه شیطان صفتی دنبال میکنن. 💢 سازمان یهود که در حال حاضر "ابزار دست شیطان" هستند هم با همین روش انسان ها رو فریب میدن. 🌺 مثلا پیامبر اکرم روحی فداه سفارشات زیادی در مورد مسواک زدن دارن از طرفی هم میبینیم که رسانه های زیر نظر یهود به شدت مسواک زدن رو تبلیغ میکنن!😒 بعد که میگیم خب باشه، ما پذیرفتیم که مسواک بزنیم. حالا باید چیکار کنیم؟! سریع میرن یه مسواک و خمیردندون میذارن جلوی ملت! در حالی که اون مسواکی که پیامبر مد نظرشونه چوب اراک هست 💢 ولی اینا مسواک و خمیردندونی رو میذارن وسط که هزار تا بیماری میاره برای آدم! دقت کردید؟ نمیگن مسواک نزن! ⭕️ بلکه میگن مسواک بزن اما اون مسواکی رو باید بزنی که "ما بهت میدیم! " 😒❌
در ابعاد اجتماعی هم به همین شکل هست. مثلا میان و یه قرارداد بین المللی رو راه اندازی میکنن و میگن آقا همگی بیاید با همدیگه دست به دست هم بدیم و با تروریسم مبارزه کنیم! بیاید یه معاهده ببندیم به نام FATF و طی اون هر کشور و سازمانی رو که به کمک کرد، کنیم و باهاش مبارزه کنیم! بعد تعداد زیادی از کشورها خوشحال و خندان میگن چقدر خوب😊 دیگه از دست تروریست ها خلاص میشیم! ⛔️ بعد یه تعدادی نفوذی یهود توی دولت و مجلس ما هم تمام مشکلات کشور رو میذارن کنار و میگن آقا همه باید تلاش کنیم تا فقط هرطور شده این قرارداد توی ایران تصویب بشه! 😈 اینجاست که اگه یه ملت و مجلسی زرنگ باشه میپرسه آقایون غیر محترم! میشه بفرمایید که از نظر شما به کیا تروریست میگن؟ 💢 اونا هم یه لیست بلندبالایی میذارن جلوتون و تازه همه متوجه میشن که بله! تمام سازمانای انقلابی و جهادی همه از نظر اونا تروریست هستن!!! میگن از نظر ما قاسم سلیمانی تروریست هست!!! سپاه و حزب الله و .... بقیه همه تروریست هستن! 😒
و اینطوریه که کاری میکنن که ملت ما با دستای خودش، گلوی خودش رو بگیره و فشار بده تا خفه بشه! 💢 این روش همیشگی ابلیس هست.... حالا در این مورد چه باید کرد؟!
✅ ببینید اولا که جریان انقلابی باید توی دشمن شناسی ۲۰ باشه! 🔷 یعنی حرکت های دشمن رو از ده حرکت قبلش متوجه بشه تا هی رودست نخوره! ✅ بعدشم اینکه باید از چند سال قبل از انتخابات تلاش کنن که مردم عمیقا آگاه بشن و به هر نامرد و منافقی رای ندن!👌 در واقع به خاطر دو تا شام و چهارتا وعده دروغ رای ندن. ⛔️ انقلابیون نباید جامعه رو رها کنن به حال خودش و بعد یه هفته مونده به انتخابات تازه یادشون بیاد و بلندگو بگیرن و برن توی روستاها تبلیغ کنن! بلکه از سال ها قبلش کار عمیق فرهنگی و تربیتی باید صورت بگیره. ☺️
⭕️ بعدش هم اینکه انقلابیون نباید نمایندگانی رو که با فریب و رانت و لیست رای اوردن رو به حال خودشون رها کنن 😒 بلکه مدام باید ازشون مطالبه کنن. ✅ انقدر که اونا جرات نکنن پاشون رو کج بذارن. 💢 برای همین باید اول راهنمایی بشن و اگه مقاومت کردن باید تهدید به بی آبرویی رسانه ای بشن. ✅ باید انقدر فشار رسانه ای بر چنین نمایندگان پلید بیاد تا خودشون برن استعفا بدن یا اینکه دست از نقشه هاشون بکشن. در اخر هم انقلابیون میتونن از طرح هایی مثل طرح زیر استفاده کنن👇
⭕️ دوستان عزیز امشب تا صبح به همه نماینده هاتون پیام بفرستید باید ثابت کنیم که مگه ماها مردیم که باز هم رهبری بخوان ورود کنند بسم الله از همین الان شروع کنید به نیت شادی روح امام خمینی(ره) و سلامتی امام خامنه ای(مدظله) و تعجیل در فرج صاحب الامر(عج) بسم الله رفقا ما مردم باید به داد کشور برسیم این متن رو با درج اسمتون زیرش برا نماینده هاتون بفرستید شماره نمایندتون رو تو گروهای واتساپی و ایتایی و ... برا همشهریاتون بفرستید👇 سلام علیکم جناب .... خدارحمت کند مجتهدشهید،آیت الله سیدحسن مدرس که فرمود: "از ترسِ مرگ خودکشی نمیکنیم" نماینده گرامی خواهشمندم باحفظ عزت، مصلحت و براساس حکمت اجازه تصویب لوایح۴گانه درارتباط باFATFراندهید(ورود به فتف با رای شماست اما خروج از آن فقط با رای اعضای آن است) لذا شما به عنوان وکیل ما مامور به انقلابی عمل کردن هستید باشد که شرمنده امام و شهدا و آیندگان نباشیم برادرکوچکترتان باید ثابت کنیم که مگه ماها مردیم که باز هم رهبری بخوان ورود کنند بسم الله از همین الان شروع کنید به نیت شادی روح امام خمینی(ره) و سلامتی امام خامنه ای(مدظله) و تعجیل در فرج صاحب الامر(عج) بسم الله رفقا ما مردم باید به داد کشور برسیم این متن رو با درج اسمتون زیرش برا نماینده هاتون بفرستید شماره نمایندتون رو تو گروهای واتساپی و ایتایی و ... برا همشهریاتون بفرستید👇 سلام علیکم جناب .... خدارحمت کند مجتهدشهید،آیت الله سیدحسن مدرس که فرمود: "از ترسِ مرگ خودکشی نمیکنیم" نماینده گرامی خواهشمندم باحفظ عزت، مصلحت و براساس حکمت اجازه تصویب لوایح۴گانه درارتباط باFATFراندهید(ورود به فتف با رای شماست اما خروج از آن فقط با رای اعضای آن است) لذا شما به عنوان وکیل ما مامور به انقلابی عمل کردن هستید باشد که شرمنده امام و شهدا و آیندگان نباشیم برادرکوچکترتان
1_12526612.pdf
678.1K
شماره تمام نماینده های مجلس لطفا به نماینده های خودتون پیام بدید و مخالفت خودتون و جلوی تصویب FATF رو بگیرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مبارزه با نفس یعنی:" لذتهای کوچیک و سطحی روکناربزارتــــــــا👈به لذتهای بیشترو بالاتر برسی"👏☺️ شمااگه میخوای یه غذایی رو با لذت بخوری، کافیه قبلش یکم گرسنگی تحمل کنی✨ انتخاب با شماس✅ @razkhoda
🌷 – قسمت 5⃣4⃣ ✅ 💥 صمد می‌رفت و می‌آمد و خبرهای بد می‌آورد. یک شب رفت سراغ همسایه و به قول خودش سفارش ما را به او کرد. فردایش هم کلی نخود و لوبیا و گوشت و برنج خرید. گفتم: « چه خبر است؟! » گفت: « فردا می‌روم خرمشهر. شاید چند وقتی نتوانم بیایم. شاید هم هیچ‌وقت برنگردم. » بغض ته گلوبم نشسته بود. مقداری پول به من دادو ناهارش را خورد. بچه‌ها را بوسید. ساکش را بست. خداحافظی کرد و رفت. خانه‌ای که این‌قدر در نظرم دل‌باز و قشنگ بود، یک‌دفعه دل‌گیر و بی‌روح شد. نمی‌دانستم باید چه کار کنم. بچه‌ها بعد از ناهار خوابیده بودند. چند دست لباسِ نششسته داشتم. به بهانه‌ی شستن آن‌ها رفتم توی حمام و لباس شستم و گریه کردم. 💥 کمی بعد صدای در آمد. دست‌هایم را شستم و رفتم در را باز کردم. زن صاحب‌خانه بود. حتماً می‌دانست ناراحتم. می‌خواست یک‌جوری هم‌دردی کند. گفت: « تعاونی محل با کوپن لیوان می‌دهند. بیا برویم بگیریم. » حوصله نداشتم. بهانه آوردم بچه‌ها خواب‌اند. منی که تا چند روز قبل عاشق خرید وسایل خانه و ظرف و ظروف بودم، یک‌دفعه از همه چیز بدم آمده بود. با خودم گفتم: « جنگ است. شوهرم رفته جنگ. هیچ معلوم نیست چه بر سر من و زندگی‌ام بیاید. آن‌وقت این‌ها چه دل‌خوش‌اند. » زن گفت: « می‌خواهی هر وقت بچه ها بیدار شدند، بیایم دنبالت؟ » گفتم: « نه، شما بروید. مزاحم نمی‌شوم. » آن روز نرفتم. هر چند هفته‌ی بعد خودم تنهایی رفتم و با شوق و ذوق لیوان‌ها را خریدم و آوردم توی کمد چیدم و کلی هم برایشان حظ کردم. 💥 شهر حال و هوای دیگری گرفته بود. شب‌ها خاموشی بود. از رادیو آژیر وضعیت زرد، قرمز و سفید پخش می‌شد و به مردم آموزش می‌دادند هر کدام از آژیرها چه معنی و مفهومی دارد و موقع پخش آن‌ها باید چه‌کار کرد. چند بار هم راستی‌راستی وضعیت قرمز شد. برق‌ها قطع شد. اما بدون این که اتفاقی بیفتد، وضعیت سفید شد و برق‌ها آمد. اوایل مردم می‌ترسیدند؛ اما کم کم مثل هر چیز دیگری وضعیت قرمز هم برای همه عادی شد. 💥 چهل و پنج روزی می‌شد که صمد رفته بود. زندگی بدون او سخت می‌گذشت. چند باری تصمیم گرفتم بچه ها را بردارم و بروم قایش. اما وقتی فکر می‌کردم اگر صمد برگردد و ما نباشیم، ناراحت می‌شود. تصمیمم عوض می‌شد. هر روز گوش به زنگ بودم تا در باز شود و از راه برسد. این انتظارها آن‌قدر کش‌دار و سخت شده بود که یک روز بچه‌ها را برداشتم و پرسان‌پرسان رفتم سپاه. آن‌جا با هزار مصیبت توانستم خبری از او بگیرم. گفتند: « بی‌خبر نیستیم. الحمداللّه حالش خوب است. » 💥 با شنیدن همین چند تا جمله جان تازه‌ای گرفتم. ظهر شده بود که خسته و گرسنه رسیدیم خانه. پاهای کوچک و ظریف خدیجه درد می‌کرد. معصومه گرسنه بود و نق می‌زد. اول به معصومه رسیدم. تر و خشکش کردم. شیرش دادم و خواباندمش. بعد نوبت خدیجه شد. پاهایش را توی آب گرم شستم. غذایش را دادم و او را هم خواباندم. بچه‌ها آن‌قدر خسته شده بودند که تا عصر خوابیدند. 💥 آن شب به جای این‌که با خیال راحت و آسوده بخوابم، برعکس خواب‌های بد و ناجور می‌دیدم. خواب دیدم صمد معصومه و خدیجه را بغل کرده و توی بیابانی برهوت می‌دود. چند نفر اسلحه به دست هم دنبالش بودند و می‌خواستند بچه‌ها را به زور از بغلش بگیرند. یک‌دفعه از خواب پریدم. دیدم قلبم تندتند می‌زند و عرق سردی روی پیشانی‌ام نشسته. بلند شدم یک لیوان آب خوردم و دوباره خوابیدم. عجیب بود که دوباره همان خواب را دیدم. از ترس از خواب پریدم؛ اما دوباره که خوابم برد، همان خواب را دیدم. بار آخری که با هول از خواب بیدار شدم، تصمیم گرفتم دیگر نخوابم. با خودم گفتم: « نخوابیدن بهتر از خوابیدن و دیدن خواب‌های وحشتناک است. » 💥 این‌بار سر و صداهای بیرون از خانه مرا ترساند. صدایی از توی راه پله می‌آمد. انگار کسی روی پله‌ها بود و داشت از طبقه‌ی پایین می‌آمد بالا؛ اما هیچ‌وقت به طبقه‌ی دوم نمی‌رسید. در را قفل کرده بودم. از پشت پنجره سایه‌های مبهمی را می‌دیدم. آدم‌هایی با صورت‌های بزرگ، با دست‌هایی سیاه. 🔰ادامه دارد...🔰 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 @razkhoda