بسم رب النور
یک ماه بنده نوازی، یک ماه بر سر خوانِ مهر و عطوفت ازلیات نشستن، باز هم رمضان را دیدن، باز هم آیههای نور را به سر گرفتن، در آغوش کریمانهات جا خوش کردن، زیاد بود از سر این سراپا تقصیر پر از نقص و کاستی و معصیت و طغیان و گناه... و تو باز هم نشان دادی حلم و عشق و محبتت را. سپاس به شمار رودها و دریاها و قطرات باران، به شمار ریگهای بیابان و به شمار ستارگان آسمان... سپاسگزارم که امسال هم ماه میهمانیات را دیدم و از نور عظیمش بهره بردم...
عید فطر بر تمام بندگانِ خالق عشق و راستی مبارک...💛✨
لب فرو بستهام از غیر، چرا وا بکنم؟
من دگر بعد تو خود را چه تماشا بکنم؟
رفتی و شانهی سرخورده و خاکم به دهان
من چرا شکوه ز تو، بهر خلایق بکنم؟
~عآبس
و مگر نه اینکه زندگانی جز با مبارزه، در جان آدمیزاد جریان نمییابد؟ پس خوشا به هنگامهی رزم، مرگ را در آغوش کشیدن...
~عآبس
بسم الله الرحمن الرحیم.✨
سلام بر حسین، به هنگامهی رزم. آنگاه که با یادِ سرخی خونش، خیل مبارزین دست بر زانو میگذارند و برمیخیزند به قصدِ برافراشتنِ بیرقِ حق. به قصد تکاندن گَرد میدان از جامهی روح و تن. به قصد فتح و پیروزی. یا با زنده ماندن و جنگ، یا با حیات ابدی و شهادت...
سلام بر حسین، به هنگامهی عطش. در آن زمان که شوقِ وصال در تمامی رگهای جان جریان مییابد و در مقابلِ عطشِ قرب، جاذبههای دنیوی رنگ میبازند. در آن زمان که آدمی حائل میشود میان خود و معبود و سلام بر یادآورِ عطشِ رسیدن.
سلام بر حسین، به هنگامهی اشک. آنجا که حزن خنجر میشود، طاقت آدمیزادگان را میدرد و تاب و توان را میگیرد و پس از آن، ذکرِ مصائب او، چشمهی اشکِ چشمها را روان میسازد و یارای ایستادگی میدهد در مقابل دردهای بیقدر و مقدار این جهانی...
سلام بر حسین، به هنگامهی بیپناهی. وقتی که میان حجم پر هیاهوی دنیا مأوایی نداریم، آغوشی برای گریستن نیست و خود را تنهاتر از همیشه مییابیم. وقتی که در اوجِ بیپناهی، دل را به پرچمِ سیاه او خوش میکنیم. وقتی که کنجِ هیئت او، در خود جمع شده و زیرِ نگاهِ پدرانهی او غرق محبت میشویم. وقتی که یادمان میفتد پرندهی جَلد اوییم و جز آغوش او، جایی برای رفتن نداریم.
سلام بر حسین، به هنگامهی ندامت. پس از آنکه در باتلاق معصیت و گناه فرو رفتهایم. و همچنان اوست که دستِ بخشش و واسطهگریاش را به دستِ استدعای عبد میرساند. اوست که حتی در قلتلگاه هم آمادهی عفو و شفاعتِ قاتل خود است. اوست که از حر «حر» میسازد.
سلام بر حسین، به هنگامهی مرگ. آنگاه که نورِ رایحهی آسمانیاش در سیاهی قبر میپیچد و حضورش، تنهاییِ انبوهِ انسان را میشکافد. آنگاه که به فریاد نوکر دیرینهی خود میرسد و کجا دیدهای که اربابی تا به این حد به نوکر مرحمت داشته باشد؟! تا جایی که حتی در تاریکترین لحظات هم او را تنها نگذارد؟!
و سرانجام سلام بر حسین، به هنگامهی هجر. به هنگامهی دوری از آن بارگاه ملکوتی و فراق از عطر سیب حرمش و ضریح شش گوشهاش. سلام در آن زمانی که چشم و قلب و جان، تمنای رسیدن دارند. در آن زمان که انبوهی از کلمات در ذهن میچرخند برای لحظهی دیدار. سلام بر او، از طرف محکومینِ به هجران، و دلتنگان، و دوستداران و محبان. سلام بر حسین، بر فرزندان حسین و بر یاران او. سلام از فرسنگها فاصله...
«سلام بر حسین...🤍»
~عآبس
- شما خاندانِ نور -
[و جد تو گفت اگر دین ندارید، آزاده باشید.]
شیاطین، از همان ابتدا عزم داشتند برای برداشتنِ نور از زمین. و روحِ درد کشیدهی شما خاندان نور، گاه با شمشیر و گاه با تلخیِ زهر از جسم جدا میشد؛ برای حق، برای آزادی ارواح پاک از چنگالِ اسارت باطل. مبارزهی شما، در طول تاریخ ادامهدار بود و اکنون، به ما و این قرنها رسیده. قرنهایی که عطرِ قدمهای مهدیِ موعود را میدهند. نتیجهی استقامتهای شما و شیعیان مکتبِ شما، حالا در همهی جهان تکثیر شده است. حالا، جهان در حال مبارزه است با دشمنان صلح و علم و آزادگی...
~عآبس
جاری چون آب، روشن همانند ستاره، پررنگ چون مِهر، زیبا چون ماه؛ خداوند تو را از یاس ساخت و نرگس. از رایحهای نیک و لطافتی بینظیر... روزت مبارک.🤍
در شرحِ آدم بزرگها...
...چون که آنها عاشق عدد و رقماند. وقتی با آنها از یک دوست تازهتان حرف بزنید هیچوقت ازتان دربارهی چیزهای اساسیاش سوال نمیکنند که. هیچوقت نمیپرسند: آهنگ صداش چهطور است؟ چه بازیهایی را بیشتر دوست دارد؟ پروانه جمع میکند یا نه؟
میپرسند: چند سالش است؟ چند تا برادر دارد؟ وزنش چقدر است؟ پدرش چقدر حقوق میگیرد؟
و تازه بعد از این سوالها است که خیال میکنند طرف را شناختهاند.
اگر به آدم بزرگها بگویید یک خانهی قشنگ دیدم از آجر قرمز که جلو پنجرهاش غرقِ شمعدانی و بامش پر از کبوتر بود، محال است بتوانند مجسمش کنند. باید حتماً بهشان گفت یک خانهی صد میلیونی دیدم تا صداشان بلند بشود که: - وای چه قشنگ!
یا مثلاً اگر بهشان بگویید دلیل وجود شازده کوچولو این است که تو دل برو بود و میخندید و دلش یک بره میخواست و بره خواستن، خودش بهترین دلیل وجود داشتن هر کسی است، شانه بالا میاندازند و باهاتان عین بچهها رفتار میکنند. اما اگر بهشان بگویید سیارهای که ازش آمده بود اخترکِ ب ۶۱۲ است، بیمعطلی قبول میکنند و دیگر هزار جور چیز ازتان نمیپرسند. اینجوریاند دیگر. نباید ازشان دلخور شد...
شازده کوچولو| آنتوان دو سنتاگزوپری