👓 هر وقت از زندگی ناامید شدید، یاد #مزدک میرزایی بیفتید!
❗️ اینجا راحت میرفت جام جهانی گزارش میگرفت پول خوب میگرفت زندگیشم تو ایران راحت میکرد!
🔹 رفت اینترنشنال! نه تنها قطر راهش نداد😂
بلکه الان حتی تصویر جام جهانی رم نمیتونه نشون بده چون حق پخش نخریده😂😂😂
چقد تو بدبختی وطن فروش!
از قول ولی خدا فرمودند:
مدام پرسیده میشود که برخی ها میگویند در فتنه ی اکبر رهبر معظم انقلاب به شهادت می رسند
خدایا تو شاهد باش
این قول شیطان است
یقینا، حتما و قطعا به اذن الله وبعونه پرچم به دست رهبر انقلاب به دستان مبارک حضرت حجت ارواحنا فدا داده خواهد شد
ان شاالله
🌴گوهر معرفت 🌴
مرحوم حجّة الاسلام ملاَّ اسد الله بافقی به نقل از برادرش مرحوم آیت الله محمّد تقی بافقی میگوید: «قصد داشتم از نجف اشرف پیاده، به مشهد مقدّس برای زیارت حضرت علیّ بن موسی الرّضا (علیه السلام) بروم. فصل زمستانی بود که حرکت کردم و وارد ایران شدم. کوهها ودرّههای عظیمی سر راهم بود وبرف هم بسیار باریده بود. یک روز نزدیک غروب آفتاب که هوا هم سرد بود وسراسر دشت را برف پوشانده بود، به قهوه خانهای رسیدم؛ که نزدیک گردنهای بود، با خودم گفتم: «امشب در میان این قهوه خانه میمانم، صبح به راه ادامه میدهم».
پس وارد قهوه خانه شدم، دیدم جمعی از کردهای ایزدی در میان قهوه خانه نشسته ومشغول لهو ولعب وقمار هستند، با خودم گفتم: «خدایا چه بکنم؟! اینها را که نمیشود نهی از منکر کرد، من هم که نمیتوانم با آنها مجالست نمایم، هوای بیرون هم که فوق العاده سرد است».
همینطور که بیرون قهوه خانه ایستاده بودم وفکر میکردم و کم کم هوا تاریک میشد، صدائی شنیدم که میگفت: «محمّد تقی! بیا اینجا». بطرف آن صدا رفتم، دیدم شخصی باعظمت زیر درخت سبز وخرّمی نشسته ومرا بطرف خود میطلبد.
نزدیک او رفتم واو سلام کرد وفرمود: «محمّد تقی آنجا جای تو نیست».
من زیر آن درخت رفتم، دیدم، در حریم این درخت، هوا ملایم است وکاملاً میتوان با استراحت در آنجا ماند وحتّی زمین زیر درخت، خشک وبدون رطوبت است، ولی بقیّه صحرا پُر از برف است وسرمای کُشندهای دارد.
به هر حال شب را خدمت حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) که با قرائنی متوجّه شدم او حضرت بقیّة الله (علیه السلام) است بیتوته کردم وآنچه لیاقت داشتم استفاده کنم از آن وجود مقدّس استفاده کردم.
صبح که طالع شد ونماز صبح را با آن حضرت خواندم، آقا فرمودند: «هوا روشن شد، برویم».
من گفتم: «اجازه بفرمائید من در خدمتتان همیشه باشم وبا شما بیایم».
حضرت فرمود: «تو نمیتوانی با من بیائی».
گفتم: «پس بعد از این کجا خدمتتان برسم؟»
حضرت فرمود: «در این سفر دوبار تو را خواهم دید ومن نزد تو میآیم. بار اوّل قم خواهد بود ومرتبه دوّم نزدیک سبزوار تو را ملاقات میکنم». ناگهان آن حضرت از نظرم غائب شد.
من به شوق دیدار آن حضرت، تا قم سر از پا نشناختم وبه راه ادامه دادم، تا آنکه پس از چند روز وارد قم شدم وسه روز برای زیارت حضرت معصومه (سلام الله علیها) ووعده تشرّف به محضر آن حضرت در قم ماندم، ولی خدمت آن حضرت نرسیدم.
از قم حرکت کردم وفوق العاده از این بی توفیقی وکم سعادتی متأثّر بودم، تا آنکه پس از یک ماه به نزدیک شهر سبزوار رسیدم.
همین که شهر سبزوار از دور معلوم شد با خودم گفتم: «چرا خُلف وعده شد؟! من که در قم آن حضرت را ندیدم، این هم شهر سبزوار باز هم خدمتش نرسیدم».
در همین فکرها بودم، که صدای پای اسبی شنیدم، برگشتم دیدم حضرت ولیّ عصر (ارواحنا فداه) سوار بر اسبی هستند وبطرف من تشریف میآورند وبه مجرّد آنکه به ایشان چشمم افتاد ایستادند وبه من سلام کردند ومن به ایشان عرض ارادت وادب نمودم.
گفتم: «آقا جان! وعده فرموده بودید که در قم هم خدمتتان برسم، ولی موفّق نشدم؟!»
حضرت فرمود: «محمّد تقی! ما در فلان ساعت وفلان شب نزد تو آمدیم، تو از حرم عمّه ام حضرت معصومه (سلام الله علیها) بیرون آمده بودی، زنی از اهل تهران از تو مسألهای میپرسید، تو سرت را پائین انداخته بودی وجواب او را میدادی، من در کنارت ایستاده بودم وتو به من توجّه نکردی، من رفتم» .
🌴گوهر معرفت 🌴
12.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علی علیزاده با بولدوزر از روی دایی رد شد
🔸آقای علی دایی!
🔹دیروز که بازیکن و مربی تیم ملی بودید با امروز چه فرقی کرده است؟
آقای دایی، شما هرچه داری به اعتبار بازی در تیم ملی جمهوری اسلامی داری و اگر الان دختر شما در انگلیس به مدرسه خصوصی میرود که شهریه آن سالی ۴۰هزار پوند است که با این پول میشود هر سال حداقل ۱۰ روستای سیستان را آبرسانی کرد، به اعتبار تیم ملی است!
آقای دایی اگر تیم ملی نبود نهایتاً الان در یک کارخانه ای به عنوان مهندس مشغول به کار بودی و ماهی ۲۰ میلیون حقوق داشتی
@madare0120
📌مینویسم حسن آقامیری ملعون
تو بخون معاویه!
#پایان_مماشات
✍دیده بان انقلاب
@didebane_enghelab
شبنامه 1033.mp3
زمان:
حجم:
8.94M
🔹 استقرار پلیس مسلح جلوی اینترنشنال برای محافظت از مزدوران / سایه ی وحشت بر زندگی مزدوران ...
شبنامه / سعودی اینترنشنال برای حضور در قطر از یک سال پیش برنامه ریزی کرده و یکی از بزرگترین و مجهزترین استودیوها را به راه انداخته بوده است / حالا نه تنها در قطر که در خود لندن هم زندگی کارمندان این شبکه با مشکلاتی جدی رو به رو شده است / مشکلی که حالا گریبان گیر کارمندان بی بی سی هم شده است / به طوری که برخی میگویند: بهتر است به تقابل با ایران پایان داده شود چرا که ادامهی این روند میتواند به متلاشی شدن شبکه ی رسانهای ضد ایرانی منجر شود .../ آقای تحلیلگر
@madare0120
🔹کاریکتور مازیار بیژنی از حال و روز براندازان
✍دیده بان انقلاب
@didebane_enghelab
مرحوم حجّة الاسلام ملاَّ اسد الله بافقی به نقل از برادرش مرحوم آیت الله محمّد تقی بافقی میگوید: «قصد داشتم از نجف اشرف پیاده، به مشهد مقدّس برای زیارت حضرت علیّ بن موسی الرّضا (علیه السلام) بروم. فصل زمستانی بود که حرکت کردم و وارد ایران شدم. کوهها ودرّههای عظیمی سر راهم بود وبرف هم بسیار باریده بود. یک روز نزدیک غروب آفتاب که هوا هم سرد بود وسراسر دشت را برف پوشانده بود، به قهوه خانهای رسیدم؛ که نزدیک گردنهای بود، با خودم گفتم: «امشب در میان این قهوه خانه میمانم، صبح به راه ادامه میدهم».
پس وارد قهوه خانه شدم، دیدم جمعی از کردهای ایزدی در میان قهوه خانه نشسته ومشغول لهو ولعب وقمار هستند، با خودم گفتم: «خدایا چه بکنم؟! اینها را که نمیشود نهی از منکر کرد، من هم که نمیتوانم با آنها مجالست نمایم، هوای بیرون هم که فوق العاده سرد است».
همینطور که بیرون قهوه خانه ایستاده بودم وفکر میکردم و کم کم هوا تاریک میشد، صدائی شنیدم که میگفت: «محمّد تقی! بیا اینجا». بطرف آن صدا رفتم، دیدم شخصی باعظمت زیر درخت سبز وخرّمی نشسته ومرا بطرف خود میطلبد.
نزدیک او رفتم واو سلام کرد وفرمود: «محمّد تقی آنجا جای تو نیست».
من زیر آن درخت رفتم، دیدم، در حریم این درخت، هوا ملایم است وکاملاً میتوان با استراحت در آنجا ماند وحتّی زمین زیر درخت، خشک وبدون رطوبت است، ولی بقیّه صحرا پُر از برف است وسرمای کُشندهای دارد.
به هر حال شب را خدمت حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) که با قرائنی متوجّه شدم او حضرت بقیّة الله (علیه السلام) است بیتوته کردم وآنچه لیاقت داشتم استفاده کنم از آن وجود مقدّس استفاده کردم.
صبح که طالع شد ونماز صبح را با آن حضرت خواندم، آقا فرمودند: «هوا روشن شد، برویم».
من گفتم: «اجازه بفرمائید من در خدمتتان همیشه باشم وبا شما بیایم».
حضرت فرمود: «تو نمیتوانی با من بیائی».
گفتم: «پس بعد از این کجا خدمتتان برسم؟»
حضرت فرمود: «در این سفر دوبار تو را خواهم دید ومن نزد تو میآیم. بار اوّل قم خواهد بود ومرتبه دوّم نزدیک سبزوار تو را ملاقات میکنم». ناگهان آن حضرت از نظرم غائب شد.
من به شوق دیدار آن حضرت، تا قم سر از پا نشناختم وبه راه ادامه دادم، تا آنکه پس از چند روز وارد قم شدم وسه روز برای زیارت حضرت معصومه (سلام الله علیها) ووعده تشرّف به محضر آن حضرت در قم ماندم، ولی خدمت آن حضرت نرسیدم.
از قم حرکت کردم وفوق العاده از این بی توفیقی وکم سعادتی متأثّر بودم، تا آنکه پس از یک ماه به نزدیک شهر سبزوار رسیدم.
همین که شهر سبزوار از دور معلوم شد با خودم گفتم: «چرا خُلف وعده شد؟! من که در قم آن حضرت را ندیدم، این هم شهر سبزوار باز هم خدمتش نرسیدم».
در همین فکرها بودم، که صدای پای اسبی شنیدم، برگشتم دیدم حضرت ولیّ عصر (ارواحنا فداه) سوار بر اسبی هستند وبطرف من تشریف میآورند وبه مجرّد آنکه به ایشان چشمم افتاد ایستادند وبه من سلام کردند ومن به ایشان عرض ارادت وادب نمودم.
گفتم: «آقا جان! وعده فرموده بودید که در قم هم خدمتتان برسم، ولی موفّق نشدم؟!»
حضرت فرمود: «محمّد تقی! ما در فلان ساعت وفلان شب نزد تو آمدیم، تو از حرم عمّه ام حضرت معصومه (سلام الله علیها) بیرون آمده بودی، زنی از اهل تهران از تو مسألهای میپرسید، تو سرت را پائین انداخته بودی وجواب او را میدادی، من در کنارت ایستاده بودم وتو به من توجّه نکردی، من رفتم» .
🌴گوهر معرفت 🌴
خاطره آبمیوه فروش و یخ های آتش گرفته از آیت الله جوادی آملی
به نام خدا
حضرت آیت الله جوادی آملی در درس تفسیر خود به بیان خاطره ای از مرد میانسال آبمیوه فروشی پرداختند که به خاطر کم دقتی در فروش آبمیوه و آلوده شدن کسب وی به مال حرام عذاب الهی را به چشم خود دید و بعد از آن توبه کرد.
حضرت آیتالله جوادی آملی گفتند: یک روز در ایام عمره بود بعد از نماز صبح رو به روی ضریح مطهّر نشسته بودم دیدم فرد میانسالی نزدیک 40 سال آمد و گفت حاج آقا آیه: «کلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ» یعنی چه؟ من هم مختصری برایش توضیح دادم، گفت برای من اتفاق افتاده است، گفت من در ایران کارم آبمیوه فروشی است، مردم میآیند آبمیوه میگیرند، آن وقت هم رسم بود که این قالبهای یخ را جلوی این مغازه آبمیوه فروشی میگذاشتند، من یک روز صبح نماز خواندم و آمدم جلوی مغازه دیدم این قالبهای یخ را گذاشتند ولی از آنها شعله میجوشد و کاملاً گُر گرفته است، من فهمیدم که کسب من آلوده است. به یکی از علما در شهرمان بود مراجعه کردم گفتم این چیست؟ گفت شما چطور آبمیوه میفروشی؟ ما گفتیم که یک لیوان آبمیوه به اینها میفروشیم مثلاً 100 تومان یا کمتر یا بیشتر، یک لیوان آب سیب میفروشیم ولی یک مقدار یخ داخل این است برای این که خنک بشود، گفتند این یخ همان مال حرام است، شما آبمیوه میفروشی یک بخش وسیعی از لیوان را یک تکّه یخ گرفته؛ گفت ما از آن به بعد توبه کردیم راه برایمان روشن شد، دو لیوان تهیه کردیم، در مغازه یک لیوان بزرگ یک لیوان متوسط، این لیوان متوسط را به مشتری نشان میدهیم که برابر این لیوان به شما آبمیوه میفروشیم آن یک تکّه یخ را میگذاریم در آن لیوان بزرگ، این لیوان پر آبمیوه را میریزیم روی آن به مشتری تحویل میدهیم.
🌴گوهر معرفت 🌴
هدایت شده از دیده بان انقلاب
📌مینویسم حسن آقامیری ملعون
تو بخون معاویه!
#پایان_مماشات
✍دیده بان انقلاب
@didebane_enghelab
هدایت شده از مدار 01:20
12.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علی علیزاده با بولدوزر از روی دایی رد شد
🔸آقای علی دایی!
🔹دیروز که بازیکن و مربی تیم ملی بودید با امروز چه فرقی کرده است؟
آقای دایی، شما هرچه داری به اعتبار بازی در تیم ملی جمهوری اسلامی داری و اگر الان دختر شما در انگلیس به مدرسه خصوصی میرود که شهریه آن سالی ۴۰هزار پوند است که با این پول میشود هر سال حداقل ۱۰ روستای سیستان را آبرسانی کرد، به اعتبار تیم ملی است!
آقای دایی اگر تیم ملی نبود نهایتاً الان در یک کارخانه ای به عنوان مهندس مشغول به کار بودی و ماهی ۲۰ میلیون حقوق داشتی
@madare0120