eitaa logo
وصله‌ی‌ناجور:))
641 دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
56 فایل
بهـ نام اللّٰهِ قلبهاۍ تنگ شدھ !' ‌- خوشا به‌ حال‌ِ آنهایی‌ که‌درخفاوتنهایی‌هم‌؛نجیب‌اند . . ‌‌- وقت‌ خیلی‌ کم‌ است ما ابد در پیش داریم . . . !(: ایرادی دیدید به ما بچسبونید ، نه اسلام! دین اسلام کامل ِولی منو شما نه ! . ڪپۍ؟حـلالٺ‌‌رفـیق👀🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╝ هیشکی دلش نمیسوزه پس خودت باید به فکر باشی...⛹🏻‍♀🤍🍋
〖 وقتی یه چیزی از ذهنت میگذره، حتما توانایی انجام دادنش در وجودت قرار داده شده...🥊🌻🏌
°💜✨° *|همین‌الآن🕗🧐 *|خـכاࢪوشڪࢪڪن😌🖐🏽 *|ڪھ‌چشمات‌میبینھ🤓💜 ❥↝@chadoryz˹🧕💕
𝙩𝙝𝙚 𝙝𝙖𝙥𝙥𝙞𝙣𝙚𝙨𝙨 𝙤𝙛 𝙮𝙤𝙪𝙧 𝙡𝙞𝙛𝙚 𝙙𝙚𝙥𝙚𝙣𝙙𝙨 𝙪𝙥𝙤𝙣 𝙩𝙝𝙚 𝙦𝙪𝙖𝙡𝙞𝙩𝙮 𝙤𝙛 𝙮𝙤𝙪𝙧 𝙩𝙝𝙤𝙪𝙜𝙝𝙩𝙨🧡 خوشبختی تو زندگیت بستگی به کیفیت افکارت داره🌧 ❥↝@chadoryz˹🧕💕
صبر کن برای چیزی که خدا بهت قولش رو داده••!💜🌨 ❥↝@chadoryz˹🧕💕
°💙🌊° -🦋سهـ چــیز برایـ.. [ شاد] بودنـ حیاتیـ است` : •کاری برای انجام دادن|🌱 •کسی برای دوست داشتن|💙 •امید به فردای بهتر|🌝 💜🦄|↞ ❥↝@chadoryz˹🧕💕
• چه زمانی درس نخونیم *--*! .🌸. ◃. بعد از بیدار شدن .‹'🥛🍒'›.↶ - بلافاصله بعد از اینکه بیدار شدی سراغ درس خوندن نرو اول صبحانه کامل نوش جان کن تا یکم سطح هوشیاریت بالا بیاد بعد شروع به مطالعه کن ⤸.🍉🦋.⿻.⤹ ◃. اخر شب .‹'👧🏻☝🏻'›.↶ - وقتی از صبح کلی درس خوندی دیگه توقع نداشته باش آخر شب یادگیری داشته باشی صرفا مطالب همون روز رو مرور کن ⤸.🥤🌿.⿻.⤹ ◃. وقتی ناراحتی .‹'🍊'›.↶ - به خاطر هر دلیلی ناراحتی یا عصبانی هستی ، اصلا سراغ درس نرو یکم که آرامش پیدا کردی مطالعه رو شروع کن ⤸.🍐🌸.⿻.⤹ ◃. بعد از غذا .‹'🍦💛'›.↶ - چون بعد از غذا بیشتر خون بدن به سمت معده میره تا توی گوارش غذا شرکت کنن و این طبیعی هست که چیزی از درس خوندن متوجه نشین ، پس یه فاصله بین غذا و درس خوندن باشه ⤸.🍨♥️.⿻ ❥↝@chadoryz˹🧕💕
°🌸🌵° بہ خُداوند ، امیدواࢪ💆🏻‍♀ بہ رؤیاهات، مطمئن بہ آینده، خوشبین💗 و به خودٺ متڪے باش :) 🍬 ❥↝@chadoryz˹🧕💕
📚خاطره یک دختر دانش آموز خانم معلم همیشه پالتواش را شبیه زنهای درباری روی شانه اش می انداخت. آنروز مادرِ دخترک را خواست. خانم معلم به مادر گفت: متأسفانه باید بگم که دخترتون نیاز به داروهای آرام بخش داره. چون دخترتون بیش فعاله و مشکل حاد تمرکز داره. اصلا چیزی یاد نمیگیره. ترس به قلب مادر زد و چشمانش در غم خیس خورد. انگار داشت چنگ می زد به گلوی خودش، اما حرف خانم معلم را قبول کرد. وقتی همه چیز همانطور شد که معلم خواسته بود، دخترک گفت: خجالت می کشم جلوی بچه ها دارو بخورم. خانم معلم پیشنهاد داد، وقت بیکاری که دختر باید دارو مصرف کند، به بهانه آوردن قهوهء خانم معلم، به دفترش برود و قرصش را بخورد. دختر خوشحال قبول کرد. مدتها گذشت و سرمای زمستان، تن زرد پاییز را برفی کرد. خانم معلم دوباره مادرش را خواست. اینبار تا جا داشت از دخترک و هوش سرشارش تعریف کرد. در راه برگشت به خانه، مادر خیلی بالاتر از ابرها سیر می کرد. لبخندزنان به دخترش گفت: چقدر خوبه که نمره هات عالی شده، چطور تونستی تا این حد تغییر کنی؟! دختر خندید: مامان من همه چیز رو مدیون خانم معلمم هستم. چطور؟ هرروز که براش قهوه می آوردم، قرص رو تو فنجون قهوه اش مینداختم. اینجوری رفتار خانم معلم خیلی آروم شد و تونست خوب به ما درس بده. خیلی وقتها، تقصیر را گردن دیگران نیندازیم... این ماهستیم که نیاز به تغییر داریم....!!!