اَللّـهُمَّاِنّیاَسْتَغْفِرُکَ؛
لِماتُبْتُاِلَیکَمِنْهُثُمَّعُدْتُفیهِ. .
خدایامـنآمرزشمیخواهم؛
بـرایگناهانیکهپسازتوبهکردن!
دوبارهبهآنهادستزدهام(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آغوشتو واکن کن ...🥺
اگرامربهمعروفمیخواهیبکنیخیلیآهسته
مثلآینه،آینهدادنمیزندکهیقهاتبداستوقتی
روبرویآینهمیایستی،جیغنمیکشدوبگوید
چرامویسرتاینطوریاست؟!
خیلیسکوتمحضاستآهستهمیگویدو
هیچکسراخبردارنمیکند،جزخودتوآینهرا..
| علامهحسنزادهآملی🌱 |
✍🏻سوره جمعه در شب جمعه زیاد سفارش شده...
🌱از امام صادق علیهالسلام نیز نقل شده:
هر ڪس این سوره را در شب جمعه بخواند ڪفاره گناهان ما بین دو جمعه خواهد بود.
#شب_جمعه🕊
{🏴🖤}
•
•
(فوایدگفتن🌹)
ذڪراستغفراللہواتوٌبالیہ✨
-امرزشگناهان|
-پذیرفتہشدنتوبہ|
-رفعبوےبدگناهمعطرشدن|
-درخششنامہاعمال|
-افزایشرزقروزے|
-افزایشاولادبچہدارشدن|
-افزایشثروت|
-اجابتدعا|
-حاجتروایی|
-گرهگشایی|
-نجاتیافتنبلاےخانمانسوز|
-مودتودوستی|
-نجاتازقرضبدهی|
•
•
{🖤🏴} ☜ #تلنگرانه
♨️ اگر پسرش اینگونه حاجت میدهد، آمدم ببینم پدرش کیست.
🔰 از پوشش متوجه شدم که مسیحی مذهب است؛ جلو رفتم و پرسیدم مسیحی را با حسین چهکار؟
گریهاش گرفت و از گریهاش فهمیدم سرّی دارد، هر جوری که بود قانعش کردم که برایم تعریف کند؛
گفت بعد از ۸ سال دوا و درمان، مسیح دختری به من داد ولی از وقتی که به دنیا آمد فلج بود، همه گفتند که رهایش کنم ولی عشق مادر-دختری مانع شد و ۳ سال با هرسختی بزرگش کردم؛
یک روز در حین رفتن به محل کار دیدم یک دسته عزاداران پاکستانی در حاشیه خیابان در حال عزاداری هستند، از یکیشان پرسیدم در غم چه کسی عزاداری میکنید؟
گفت مولایمان حسین (علیه السلام)، گفتم در این شدت سرما چگونه؟!
گفت: عشق که سرما و گرما نمیشناسد فقط کافیست عاشق شوی؛
کمی از او توضیح خواستم که حسین (علیهالسلام) کیست؟
گفت: نوهٔ پیامبرمان؛
گفتم: با حسین چه شد؟
- در روز عاشورا، او و تمام پسران و برداران و یارانش را با لب تشنه شهید کردند؛
- میشنیدم که عزادارن کسی را به نام عباس با صدای بلند صدا میکنند، عباس کیست؟
- برادر مولایمان که با دستهای بریده به شهادت رسید، اگر حاجتی داری از او بخواه نا امیدت نمیکند ...
این را گفت و رفت، با حرفش ناخوداگاه یاد دختر مریضم افتادم، در دلم گفتم:
«یا عباس تو را نمیشناسم ولی اگر میتوانی دخترم را شفا بده ...»
این را گفتم و رفتم، هنوز به محل کارم نرسیده بودم که همسرم زنگ زد و گفت زود برگرد که دخترمان کاملا خوب شده است ...
الان هم برای تشکر آمدهام اینجا؛
گفتم ولی او حرمش که کربلاست و اینجا نجف است؛
گفت: میدانم، ولی اگر پسرش عباس است و اینطور حاجت میدهد، خواستم ببینم پدرش کیست و چهها میکند!
گفتم پس تو هم عاشق شدی؟
گفت: آری؛ گفتم پس به عشقش شیعه میشوی؟ گریه کرد .... شهادتین را یادش دادم و به عشق علی مسلمان شد.
انجلینا از لندن
۱۲ صفر ۱۴۴۵
#تلنگر
#تلنگرانه
می گفت ڪه:
وقتی نتونی به قول هایی که
به خودت دادی متعهد باشۍ،
چجوری میخوایی به امامت
وفا دار و متعهد باشی؟!
از خودت شروع کن ..