#داستان
روزى روستاييان تصميم گرفتند براى بارش باران دعا كنند در روزيكه براى دعا جمع شدند تنها يك پسربچه با خود چتر داشت ،
این یعنی ایمان..
#داستانزیبای3ثانیهای❤️
پلی لیستم داره تبدیل به همونی میشه که بابام تو مسافرتای زمان بچگیم میذاشت و من با داداشم مسخره اش میکردیم😂
رِفـــےقِ ݼاבرے³¹³ღ:)♡¡
پلی لیستم داره تبدیل به همونی میشه که بابام تو مسافرتای زمان بچگیم میذاشت و من با داداشم مسخره اش می
داداشم به بابام گفت میخوام ازدواج کنم.
بابام گفت: معذرتخواهی کن از من.
داداشم گفت: چی کار کنم؟
بابام گفت: معذرتخواهی کن از من.
داداشم گفت: آخه من کاری نکردم که معذرتخواهی کنم.
بابام گفت: هر وقت تونستی بدون هیچ دلیلی از خانوم ها معذرتخواهی کنی، آمادگی داری برای ازدواج.🫠😂