eitaa logo
رفیقم سید
408 دنبال‌کننده
751 عکس
201 ویدیو
1 فایل
بسم الله الرحمن الرحيم «رفیقم سید » بهانه‌اى‌ست تا در بزمِ ميهمانىِ خاطرات شهيد مجاهد «سید علی زنجانی»، سرخى يادش را به شبنم ديده بشوييم و با برگ برگ زندگى‌اش، شاخه‌ى معرفتى از خاک به افلاک پيوند زنيم ... خوش آمدید به این مهمانی🌹💌 ●تحت نظرخانواده شهید
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴بدون تعارف🖐 در برابر فحاشی ضدانقلاب چه کنیم؟ دانشجویان انقلابی اینکه در دانشگاه‌ به شما فحش‌های رکیک دادند؛ این یک پیروزی است برای شما و یک شکست بزرگ برای کسی که حرفی برای گفتن ندارد مسئله این‌ها علمی و سیاسی نیست... چاله میدونی و چاقو کشی‌ست ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
این یه قانونه هرکسی که کم میاره شروع میکنه به فحش دادن چون اگر حرف محکم و منطقی برای زدن داشت رو به فحش دادن نمی‌آورد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمـــــان دختــرشینا♥🍃 ⃣1⃣ همه جمع شدند توی حیاط و بعد از سلام و احوال پرسی و دیده بوسی رفتیم توی اتاق مادرشوهرم. صمد ساک را زمین گذاشت. همه دور هم نشستیم و از اوضاع و احوالش پرسیدیم. سیمان کار شده بود و روی یک ساختمان نیمه کاره مشغول بود.کمی که گذشت، ساک را باز کرد و سوغاتی هایی که برای پدر، مادر، خواهرها و برادرهایش آورده بود، بین آن ها تقسیم کرد.همه چیز آورده بود. از روسری و شال گرفته تا بلوز و شلوار و کفش و چتر. کبری، که ساک من را از پشت پنجره دیده بود، اصرار می کرد و می گفت: «قدم! تو هم برو سوغاتی هایت را بیاور ببینیم.»خجالت می کشیدم. هراس داشتم نکند صمد چیزی برایم آورده باشد که خوب نباشد برادرهایش ببینند. گفتم: «بعداً.» خواهرشوهرم فهمید و دیگر پی اش را نگرفت.وقتی به اتاق خودمان رفتیم، صمد اصرار کرد زودتر ساک را باز کنم. واقعاً سنگ تمام گذاشته بود. برایم چند تا روسری و دامن و پیراهن خریده بود. پارچه های چادری، شلواری، حتی قیچی و وسایل خیاطی و صابون و سنجاق سر هم خریده بود. طوری که درِ ساک به سختی بسته می شد. گفتم: «چه خبر است، مگر مکه رفته ای؟!»گفت: «قابل تو را ندارد. می دانم خانه ما خیلی زحمت می کشی؛ خانه داری برای ده دوازده نفر کار آسانی نیست. این ها که قابل شما را ندارد.»گفتم: «چرا، خیلی زیاد است.»خندید و ادامه داد: «روز اولی که به تهران رفتم، با خودم عهد بستم، روزی یک چیز برایت بخرم.این ها هر کدام حکایتی دارد. حالا بگو از کدامشان بیشتر خوشت می آید.»همه چیزهایی که برایم خریده بود، قشنگ بود.نمی توانستم بگویم مثلاً این از آن یکی بهتر است.گفتم: «همه شان قشنگ است. دستت درد نکند.»اصرار کرد. گفت: «نه... جان قدم بگو.بگو از کدامشان بیشتر خوشت می آید.»دوباره همه را نگاه کردم. انصافاً پارچه های شلواری توخانه ای که برایم خریده بود، چیز دیگری بود.گفتم:«این ها از همه قشنگ ترند.»از خوشحالی از جا بلند شد و گفت: «اگر بدانی چه حالی داشتم وقتی این پارچه ها را خریدم! آن روز خیلی دلم برایت تنگ شده بود. این ها را با یک عشق و علاقه دیگری خریدم. آن روز آن قدر دلتنگت بودم که می خواستم کارم را ول کنم و بی خیال همه چیز شوم و بیایم پیشت.»بعد سرش را پایین انداخت تا چشم های سرخ و آب انداخته اش را نبینم.از همان شب، مهمانی هایی که به خاطر برگشتن صمد بر پا شده بود، شروع شد. فامیل که خبردار شده بودند صمد برگشته، دعوتمان می کردند.خواهرشوهرم شهلا، شیرین جان، خواهرها و زن برادرها.صمد با روی باز همه دعوت ها را می پذیرفت.شب ها تا دیروقت می نشستیم خانه این فامیل و آن آشنا و تعریف می کردیم. می گفتیم و می خندیدیم.بعد هم که برمی گشتیم خانه خودمان، صمد می نشست برای من حرف می زد. می گفت:«این مهمانی ها باعث شده من تو را کمتر ببینم. تو می روی پیش خانم ها می نشینی و من تو را نمی ببینم. دلم برایت تنگ می شود.این چند روزی که پیشت هستم، باید قَدرَت را بدانم. بعداً که بروم، دلم می سوزد.غصه می خورم چرا زیاد نگاهت نکردم.چرا زیاد با تو حرف نزدم.»این خوشی یک هفته بیشتر طول نکشید. آخر هفته صمد رفت. عصر بود که رفت. تا شب توی اتاقم ماندم و دور از چشم همه اشک ریختم.به گوشه گوشه خانه که نگاه می کردم، یاد او می افتادم. همه چیز بوی او را گرفته بود.حوصله هیچ کس و هیچ کاری را نداشتم.منتظر بودم کسی بگوید بالای چشمت ابروست تا یک دل سیر گریه کنم. حس می کردم حالا که صمد رفته، تنهای تنها شده ام. دلم هوای حاج آقایم را کرده بود. دلتنگ شیرین جان بودم. لحافی را روی سرم کشیدم که بوی صمد را می داد. دلم برای خانه مان تنگ شده بود.آی... آی... حاج آقا چطور دلت آمد دخترت را این طور تنها بگذاری؟! چرا دیگر سری به من نمی زنی. آی... آی... شیرین جان چرا احوالم را نمی پرسی؟! آن شب آن قدر گریه کردم و زیر لحاف با خودم حرف زدم تا خوابم برد.صبح بی حوصله تر از روز قبل بودم. زودرنج شده بودم و انگار همه برایم غریبه بودند. دلم می خواست بروم خانه پدرم؛ اما سراغ دوقلوها رفتم. جایشان را عوض کردم و لباس های تمیز تنشان کردم. مادرشوهرم که به بیرون رفت، شیر دوقلوها را دادم، خواباندمشان و ناهار را بار گذاشتم. ظرف های دیشب را شستم و خانه را جارو کردم. دوقلوها را برداشتم و بردم اتاق خودم. بعد از ناهار دوباره کارهایم شروع شد؛ ظرف شستن، پختن شام، جارو کردن حیاط و رسیدگی به دوقلوها. آن قدر خسته شده بودم که سر شب خوابم برد.انگار صبح شده بود. به هول از خواب پریدم. طبق عادت، گوشه پرده را کنار زدم. هوا روشن شده بود. حالا چه کار باید می کردم. نان پخته شده و درِ تنور گذاشته شده بود. چرا خواب مانده بودم. .... کپی بدون ذکر لینک ممنوع 🚫 می باشد. ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
رَبَّنَآ لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا حالا که اومدی تو قلبم بذار قلبم برای خودت بمونه... آل عمران/٨ شکر که خدای من شدی ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
هر چه روح‌ به نزدیکتر آشفتگی اش‌ نیز‌ کمتر... زیرا نزدیکترین‌ نقطه‌ به مرکزِ دایره کمترین‌ تکان‌ را‌ میخورد ! روح‌ بیقرار‌‌‌ در‌ تلاطم‌ خدا‌ آرام‌ میگیرد
رهبر معظم انقلاب (مدظله‌العالی): 🔻این حرف من نیست، حرف یک رزمنده‌ی همدانی است که اگر چنانچه از سیم خاردار میخواهی رد بشوی، اوّل باید از سیم خاردار نفْست عبور کنی. وقتی گرفتار خودمان هستیم، نمیتوانیم کاری انجام بدهیم؛ این را آنها به ما یاد دادند؛ این را آن جوان ۲۰ ساله یا ٢۵ ساله‌ی رزمنده به ما تعلیم داد، از آنها یاد گرفتیم؛ این یک ثروت عظیم است. ۹۵/۱۲/۱۶ ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
🔴‏ما اینجا توی ایران سعی میکنیم بچه هامون حتی خبری از داعش و توحششون نشنون تا ذهنشون آشفته نشه ولی زمانی در سوریه همین داعش مقابل چشم بچه ها سر پدر مادرشون رو جدا میکرد و این خواب خامی بود که اغتشاشگران و حامیانشون برای ایران دیده بودن ، زهی خیال باطل... ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
🔴بدون تعارف🖐 خطاب به کسانی که ما رو تهدید می کنند:‎ هدف نیست اگرچه انتخاب هست.حسین برای کشته شدن نیامده ولی از کشته شدن هم وحشت ندارد ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
‏در هیچ صورتی اسرائیل رو به رسمیت نمی‌شناسیم حتی در انتخاب سرورهای VPN ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
‏+ امنیت به خطر میوفته - عوضش روسری نداریم + دشمن و داعش وارد میشه - عوضش استخر و سلف مختلط داریم + ایران‌مون رو تجزیه میکنن - عوضش می‌رقصیم و دیسکو داریم تف به شعار زندگی‌تون که این همه زندگی رو گرفت ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
🔴برعنداز نامحترم ‏نصف این جماعتی که برای تشییع پیکر شهدای شیراز اومدند برای تشییع جنازه انقلابتون کافیه ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
‏دیدید آن چند زن و مرد پیرو هشتگ کثیف مهسا امینی، آرمان علی‌وردی را در کف خیابان چطور شکنجه کردند و کشتند؟! ته کثیف این هشتگ کثیف را دیدید؟! لخت و عریان این هشتگ کثیف را دیدید؟! به قرآن برگردید و آن چند زن و مرد را در محل شکنجه و قتل آرمان به دار بیاویزید که لکم فی القصاص حیات! ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
🔴بدون سانسور دیروز ظهر تو‌ مترو دو تا دختر نوجوون بدون روسری ایستگاه سعدی سوار شدن هر دو هودی زرد پوشیده بودن شروع کردن به شعار دادن یه پیرمرد داد زد گفت برو بیرون بیشرف همین شماها مردم رو از نون خوردن انداختین چند نفر دیگه باهاش همراهی کردن و کلی فحششون‌ دادن ایستگاه طالقانی فرار کردن علی فرحزادی [مردم هرقدر کوتاه اومدن و سکوت کردن الان دیگه خسته شدن و مقابل شماها می ایستن] ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏توماج صالحی از لیدرهای اغتشاشات اخیر، در یکی از شهرهای غربی کشور در حالی‌که در تدارک فرار از کشور بود، توسط سربازان گمنام امام عصر(عج) دستگیر شد.. ‎ ای بابا، بد شد که : ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
‏جمهوری اسلامی به شما حق انتخاب میدهد؛ میتوانید رنگ گونی را خودتان انتخاب کنید:)))) آغای ‎ خوش بگذره. ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سید حسن نصر الله: 🔰«مکتب امام حسین و حضرت زینب (علیهماالسلام)» در مکتب حسین و زینب (علیهماالسلام) عاشق شهادت می‌شویم و جز زیبایی نمی‌بینیم. ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
‏برای هدایت بشر دو چیز فرستاده شده: ۱_ کتاب الهی ۲_گونی
‏میگم یه وقت زشت نباشه توماج‌تون وقت دستگیری خودشو خیس کرده؟! بالاخره ازش چگوارا داشتید می‌ساختید آخه 🤣🤣🤣🤣
‏بسیجی ساده‌ی ما شکنجه میشه و شهید میشه، ولی یه کلام علیه اعتقاداتش حرف نمیزنه گنده‌ی شما اونیه که در حال فرار از کشور بازداشت میشه(همینقدر معتقد به پیروزی) خلاصه که سایز ما نیستین وطن‌فروشااا ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
وقتی که اذیت شدی از‌ وسوسه های شیطان به خودم پناه ببر‌ خودمو‌ صدا‌کن اعراف/‌۲۰۰ ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
خدایا ما رو خسته ی راهی نکن که ته نداره! خسته ی به دست آوردن روزی ای نکن که قسمتمون نیست! خسته‌ی رسیدن به چیزی نکن که ستاره اش با ستاره مون جفت نیست! خلاصه که ؛ "ولا تُعَنِّنی بِطَلَب ما لَم تقَدَّر لي فیهِ رِزقا" ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
🔻اهل تظاهر نبود و نمی‌خواست کسی از معنویاتش باخبر شود. طوری رفتار می‌کرد که کسی از روی ظاهر همیشه شوخش فکر نمی‌کرد، او مقید به ادای تمام نافله‌های روزانه و نمازشبی با چندین برابر حضور قلب است. ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴نادان ها و اوباش إجاره ای در خیابان های ایران ایستگاه «بغل رایگان» راه انداخته بودن ... و خبر از «بغل اجباری» در مقرهای داعش نداشتن ...!!! ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin