eitaa logo
رفیقم سید
408 دنبال‌کننده
755 عکس
203 ویدیو
1 فایل
بسم الله الرحمن الرحيم «رفیقم سید » بهانه‌اى‌ست تا در بزمِ ميهمانىِ خاطرات شهيد مجاهد «سید علی زنجانی»، سرخى يادش را به شبنم ديده بشوييم و با برگ برگ زندگى‌اش، شاخه‌ى معرفتى از خاک به افلاک پيوند زنيم ... خوش آمدید به این مهمانی🌹💌 ●تحت نظرخانواده شهید
مشاهده در ایتا
دانلود
_میگن از روسیه یه سری تجهیزات وارد کردن که ابرهارو بارور میکنه و برف میاد! +آره بابا وگرنه کجا دیدید تو پاییز برف بیاد اینم کارخودشونه بیشرفا میخوان روز دانشجو نظام تغییر نکنه ... "هم‌اکنون در گپ های اغتشاگران مشهد :)))) ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تقدیم مغز , تقدیم مرز
🔰 لوح | تقدیم مغز، تقدیم مرز 🔻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «طرف با نقشه وارد میدان شده. برنامه هم این است که کاری کنند که ملّت ایران عقیده‌اش بشود عقیده‌ی سران انگلیس و آمریکا و امثال اینها... دنبال این است که بر مغزها تسلّط پیدا کند. اگر مغز یک ملّتی را توانستند تصرّف کنند، آن ملّت سرزمین خودش را دودستی به دشمن تقدیم میکند. برای این کار شروع می‌کند محتوای ذهنی برای ذهن فعال جوان درست کردن. این‌همه دروغ، حرف‌های انحرافی و تهمت برای این است.» ۱۴۰۱/۸/۱۱ و  ۱۴۰۱/۹/۵ ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
😂😂 برف بارید اونم چه برفی 🌨کنار امام رضا:) وهمچنان جمهوری اسلامی سرجاشه😎🇮🇷 😂 ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
🔴 بدون سانسور🖐 آیا هنوز به اینکه برف و سرما و حتی زمستون کار خودشونه ایمان نیاورده‌اید؟ خب بابا با منطق برعندازا کاملا قابل قبوله که رژیم بیاد این چندروز برف بریزه رو سر مردم که اعتراض نکند دیگه☹️ من خودم شوهر عمه ام اطلاعاتیه میگه از ۱۷ آذر هوا گرم میشه😂 ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ﴿۱۶۹﴾سوره آل عمران و هرگز گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدند مرده اند، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
دنبال راه حق و درستی؟ عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِی!
حق نداری ناامید بشی! اون اشکایی که تو محرم برا حسین(ع) ریختی، اونا خشابِ این روزات بودن... ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
🔰«حضرت زهرا (علیهاالسلام)» 🔻سید علی ارتباط بسيار عجيبی با مقام حضرت زهرا (علیهاالسلام) داشت. هر وقت می‌خواست روضه حضرت زهرا (علیهاالسلام) را بخواند عمامه خود را به نشانه دلشكستگی كنار می‌گذاشت. به تعبير امروزی، حضرت زهرا (علیهاالسلام) برای او خط قرمز به حساب می‌آمد. ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
.خدایا به حرمــت پایِ خستہ‌ی رقیّه .. .به‌ حرمــت نگاه خسته حضرت زینب ! .به حرمــت چشمان نگران حضرت ولی عصر؛ [بــه ما حرڪت بدھ (:❗] ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
وَلَا تَيْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ نامیدی ممنوع! ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
🔘 🔻هميشه مشغول كار بود و خستگى نداشت. يک تنه كار چند نفر را انجام مى‌داد. وقتى بيدار مى‌شد و كارى نبود كه انجام بدهد، اعصابش خُرد مى‌شد و مى‌رفت كه كارى جور كند تا بيكار نباشد. ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
🌸🌱 شهادت سن و سال نمی‌شناسد، زمان و مکان سرش نمی‌شود، زشتی و زیبایی ملاکش نیست؛ باطن بین است، نگاهش به دل دریایی توست... ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
کسانی به امام زمانشان خواهند رسید که اهل سرعت باشند والا تاریخ کربلا نشان داده که ؛ قافله ی حسین (علیه السلام) منتظر کسی نمیماند... ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
آدم‌باید‌هیچ‌بشه‌تا‌به‌خدا‌برسه . . توی‌شعرِ‌یه‌توپ‌دارم‌قلقلیه‌یِ‌خودمون ، میگه‌اول‌توپ‌زمین‌میخوره بعد‌میره‌آسمون . ‌. ماهم‌باید‌مثل‌توپ‌باشیم اول‌باید‌پیش‌خدا‌زمین‌بخوریم‌ تابتونیم‌بریم‌آسمون‌(:
اگرڪسی‌صداۍ‌رهبرخودرا‌نشنود بہ‌طوریقین‌صداۍ‌‌امام‌زمانِ‌خود راهم‌نمی‌شنود. :)) شھیدحاج‌قاسم‌سلیمانے ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمـــــان دختــرشینا♥🍃 ⃣2⃣ من که باید فردا صبح برگردم. این چه کاری است این همه راه را بکوبم و تا قایش بیایم. به قدم بگویید پنج شنبه هفته بعد برمی گردم.’» پیش خواهر و شوهرخواهرم چیزی نگفتم، اما از غصه داشتم می ترکیدم.بعد از شام همه رفتند. شیرین جان می خواست بماند. به زور فرستادمش برود. گفتم: «حاج آقا تنهاست. شام نخورده. راضی نیستم به خاطر من تنهایش بگذاری.»وقتی همه رفتند، بلند شدم چراغ ها را خاموش کردم و توی تاریکی زارزار گریه کردم.حالا دو تا دختر داشتم و کلی کار. صبح که از خواب بیدار می شدم، یا کارهای خانه بود یا شست وشو و رُفت و روب و آشپزی یا کارهای بچه ها. زن داداشم نعمت بزرگی بود. هیچ وقت مرا دست تنها نمی گذاشت. یا او خانه ما بود، یا من خانه آن ها. خیلی روزها هم می رفتم خانه حاج آقایم می ماندم. اما پنج شنبه ها حسابش با بقیه روزها فرق می کرد. صبح زود که از خواب بیدار می شدم، روی پایم بند نبودم. اصلاً چهارشنبه شب ها زود می خوابیدم تا زودتر پنج شنبه شود. از صبح زود می رُفتم و می شستم و همه جا را برق می انداختم. بچه ها را تر و تمیز می کردم. همه چیز را دستمال می کشیدم. هر کس می دید، فکر می کرد مهمان عزیزی دارم. صمد مهمان عزیزم بود.غذای مورد علاقه اش را بار می گذاشتم. آن قدر به آن غذا می رسیدم که خودم حوصله ام سر می رفت. گاهی عصر که می شد، زن داداشم می آمد و بچه ها را با خودش می برد و می گفت: «کمی به سر و وضع خودت برس.» این طوری روزها و هفته ها را می گذراندیم. تا عید هم از راه رسید. پنجم عید بود و بیشتر دید و بازدیدهایمان را رفته بودیم. صبح که از خواب بیدار شدیم، صمد گفت: «می خواهم امروز بروم.» بهانه آوردم: «چه خبر است به این زودی! باید بمانی. بعد از سیزده برو.» گفت: «نه قدم، مجبورم نکن. باید بروم. خیلی کار دارم.» گفتم: «من دست تنهام. اگر مهمان سرزده برسد، با این دو تا بچه کوچک و دستگیر چه کار کنم؟» گفت: «تو هم بیا برویم.» جا خوردم. گفتم: «شب خانه کی برویم؟ مگر جایی داری؟!» گفت: «یک خانه کوچک برای خودم اجاره کرده ام. بد نیست. بیا ببین خوشت می آید.» گفتم: «برای همیشه؟» خندید و با خونسردی گفت: «آره. این طوری برای من هم بهتر است. روز به روز کارم سخت تر می شود، و آمد و رفت هم مشکل تر. بیا جمع کنیم برویم همدان.»باورم نمی شد به این سادگی از حاج آقایم، زن داداشم، شیرین جان و خانه و زندگی ام دل بکنم. گفتم: «من نمی توانم طاقت بیاورم. دلم تنگ می شود.روزهای اول دوری از حاج آقایم بی تابم می کرد. آن قدر که گاهی وقت ها دور از چشم صمد می نشستم و های های گریه می کردم.این سفر فقط یک خوبی داشت. صمد را هر روز می دیدم. هفته اول برای ناهار می آمد خانه.ناهار را با هم می خوردیم. کمی با بچه ها بازی می کرد. چایش را می خورد و می رفت تا شب.کار سختی داشت. اوایل انقلاب بود. اوج خراب کاری منافقین و تروریست ها. صمد با فعالیت های گروهک ها مبارزه می کرد. کار خطرناکی بود. آمدن ما به همدان فایده دیگری هم داشت.حالا دوست و آشنا و فامیل می دانستند جایی برای اقامت دارند. اگر خرید داشتند یا می خواستند دکتر بروند، به امید ما راهی همدان می شدند. با این حساب، اغلب روزها مهمان داشتم. یک ماه که گذشت. تیمور، برادر صمد، آمد پیش ما. درس می خواند. قایش مدرسه راهنمایی نداشت. اغلب بچه ها برای تحصیل می رفتند رزن ـ که رفت و برگشتش کار سختی بود. به همین خاطر صمد تیمور را آورد پیش خودمان. حالا واقعاً کارم زیاد شده بود. زحمت بچه ها، مهمان داری و کارهای روزانه خسته ام می کرد.آن روز صمد برای ناهار به خانه نیامد.عصر بود. تیمور نشسته بود و داشت تکالیفش را انجام می داد که صدای زنگ در بلند شد. تیمور رفت و در را باز کرد.از پشت پنجره توی حیاط را نگاه کردم برادرشوهرم، ستار، بود. داشت با تیمور حرف می زد. کمی بعد تیمور آمد لباسش را پوشید و گفت: «من با داداش ستار می روم کتاب و دفتر بخرم.» با تعجب گفتم: «صمد که همین دیروز برایت کلی کتاب و دفتر خرید.» تیمور عجله داشت برای رفتن. گفت: «الان برمی گردیم.» شک برم داشت، گفتم: «چرا آقا ستار نمی آید تو.» همین طور که از اتاق بیرون می رفت، گفت: «برای شام می آییم.» دلم شور افتاد. فکر کردم یعنی اتفاقی برای صمد افتاده. اما زود به خودم دلداری دادم و گفتم: «نه، طوری نشده. حتماً ستار چون صمد خانه نیست، خجالت کشیده بیاید تو. حتماً می خواهند اول بروند دادگاه صمد را ببینند و شب با هم بیایند خانه.» چند ساعتی بعد، نزدیک غروب، دوباره در زدند. این بار پدرشوهرم بود؛ با حال و روزی زار و نزار. .... کپی بدون ذکر لینک ممنوع🚫 می باشد. ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
این‌‌ایام‌ اگر دیدی گریه‌ت نیومد ، بـه چشمات التماس کن . . بگو یه عمر هرجا رو گفتی نگاه کردم ‌یه امشبو میخوام برای مادرم گریه کنم . . . (: ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
شهید سید مرتضی آوینی: 🔻عقل معاش می‌گوید که شب هنگام خفتن است؛ اما عشق می‌گوید چگونه می‌توان خفت وقتی که جهان، ظلمت‌کده‌ی کفر آبادی‌ست که در آن احکام حق مورد غفلت است! ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
اگر بگوییم حب خدا محبت‌های دیگر را از بین می‌برد درست است، اما درست‌تر آن است كه محبت‌های دیگر در سایه‌ی حب خدا جان می‌گیرند و روح پیدا می‌كنند و انسان سراسر رحمت و محبت می‌شود و فاش بگویم، هیچ‌كس جز آن كه دل به خدا سپرده است رسم دوست داشتن نمی‌داند. ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
شماره اخر تلفنت چنده؟ برای اون شهید ۵ تا صلوات بفرست 1 شهید حاج قاسم سلیمانی 2 شهید محسن حججی 3 شهید احمد یوسفی 4 شهید عباس دانشگر 5 شهید ابراهیم هادی 6 شهید محمود کاوه 7 شهیدان گمنام 8شهید سیدعلی زنجانی 9 شهید آرمان علی وردی 0 شهید برونسی ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
زهرا(س)تمام‌مارا‌با‌اسم‌میشناسد...!'
خون سرخ شهدا خاڪ را ... بوسیدنی ڪرد ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin