eitaa logo
رفیقم سید
409 دنبال‌کننده
759 عکس
204 ویدیو
1 فایل
بسم الله الرحمن الرحيم «رفیقم سید » بهانه‌اى‌ست تا در بزمِ ميهمانىِ خاطرات شهيد مجاهد «سید علی زنجانی»، سرخى يادش را به شبنم ديده بشوييم و با برگ برگ زندگى‌اش، شاخه‌ى معرفتى از خاک به افلاک پيوند زنيم ... خوش آمدید به این مهمانی🌹💌 ●تحت نظرخانواده شهید
مشاهده در ایتا
دانلود
گول اینارو نخورید! ژست اتحاد گرفتن چون میدونن واسه همراه کردن جامعه و انقلاب کردن باید همه عقاید رو همراه کنن! وگرنه اینا همونان که چادر از سر دختر مردم کشیدن... زورشون برسه جنایت‌ها میکنن... ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
🔴🔴🔴مراقب باشید فیلم‌های شبهای اول اغتشاشات رو روش صدا گذاری میکنن و به عنوان امشب یا شب‌های قبل برای رسانه‌ها میفرستن!
این پرچم 🇮🇷 فقط یک‌جا میاد پایین اونم فقط رو تابوت شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفقای ما خیابون‌های رو آزاد کردن خیابون‌های تهران که دیگه مال خودمونه! ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمـــــان دختــرشینا♥🍃 ⃣ لباس ها هم با سلیقه تمام تا شده بود. خدیجه سر شوخی را باز کرد و گفت: «کوفتت بشود قدم، خوش به حالت. چقدر دوستت دارد.»ایمان، که دنبالمان آمده بود، به در می کوبید.با هول از جا بلند شدم و گفتم: «خدیجه! بیا چمدان را یک جایی قایم کنیم.»خدیجه تعجب کرد: «چرا قایم کنیم؟!»خجالت می کشیدم ایمان چمدان را ببیند.گفتم: «اگر ایمان عکس صمد را ببیند، فکر می کند من هم به او عکس داده ام.»ایمان دوباره به در کوبید و گفت: «چرا در را بسته اید؟! باز کنید ببینم.»با خدیجه سعی کردیم عکس را بکَنیم، نشد. انگار صمد زیر عکس هم چسب زده بود که به این راحتی کنده نمی شد. خدیجه به شوخی گفت: «ببین انگار چسب دوقلو زده به این عکس. چقدر از خودش متشکر است.»ایمان، چنان به در می کوبید که در می خواست از جا بکند. دیدیم چاره ای نیست و عکس را به هیچ شکلی نمی توانیم بکنیم. درِ چمدان را بستیم و زیر رختخواب هایی که گوشه اتاق و روی هم چیده شده بود، قایمش کردیم. خدیجه در را به روی ایمان باز کرد. ایمان که شستش خبردار شده بود کاسه ای زیر نیم کاسه است، اول با نگاه اتاق را وارسی کرد و بعد گفت:«پس کو چمدان.صمد برای قدم چی آورده بود؟!» زیر لب و آهسته به خدیجه گفتم: «به جان خودم اگر لو بدهی، من می دانم و تو.»خدیجه سر ایمان را گرم کرد و دستش را کشید و او را از اتاق بیرون برد. روزها پشت سر هم می آمدند و می رفتند. .گاهی صمد تندتند به سراغم می آمد و گاهی هم ماه به ماه پیدایش نمی شد. اوضاع مملکت به هم ریخته بود و تظاهرات ضد شاهنشاهی به روستاها هم کشیده شده بود.بهار تمام شد. پاییز هم آمد و رفت. زمستان سرد و یخبندان را هم پشت سر گذاشتیم.در نبود صمد، گاهی او را به کلی فراموش می کردم؛ اما همین که از راه می رسید، یادم می افتاد انگار قرار است بین من و او اتفاقی بیفتد و با این فکر نگران می شدم؛ اما توجه بیش از اندازه پدرم به من باعث دل خوشی ام می شد و زود همه چیز را از یاد می بردم.چند روزی بیشتر به عید نمانده بود. مادرم شام مفصلی پخته و فامیل را دعوت کرده بود. همه روستا مادرم را به کدبانوگری می شناختند.دست پختش را کسی توی قایش نداشت. از محبتش هیچ کس سیر نمی شد. به همین خاطر، همه صدایش می کردند «شیرین جان».آن روز زن برادرها و خواهرهایم هم برای کمک به خانه ما آمده بودند.مادرم خانواده صمد را هم دعوت کرده بود. .... کپی بدون ذکر لینک🚫 ممنوع میباشد. ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
رمـــــان دختــرشینا♥🍃 ⃣ دمِ غروب، دیدیم عده ای روی پشت بام اتاقی که ما توی آن نشسته بودیم راه می روند، پا می کوبند و شعر می خوانند. وسط سقف،دریچه ای بود که همه خانه های روستا شبیه آن را داشتند. بچه ها آمدند و گفتند: «آقا صمد و دوستانش روی پشت بام هستند.» همان طور که نشسته بودیم و به صداها گوش می دادیم، دیدیم بقچه ای، که به طنابی وصل شده بود، از داخل دریچه آویزان شد توی اتاقدرست بالای کرسی.چند نفری از دوستانم هم به این مهمانی دعوت شده بودند. آن ها دست زدند و گفتند: «قدم! یاالله بقچه را بگیر.» هنوز باور نداشتم صمد همان آقای داماد است و این برنامه هم طبق رسم و رسومی که داشتیم برای من که عروس بودم، گرفته شده است. به همین خاطر، از جایم تکان نخوردم و گفتم: «شما بروید بگیرید.»یکی از دوستانم دستم را گرفت و به زور هلم داد روی کرسی و گفت: «زود باش.» چاره ای نبود، رفتم روی کرسی بقچه را بگیرم. صمد انگار شوخی اش گرفته بود. طناب را بالا کشید.مجبور شدم روی پنجه پاهایم بایستم؛ اما صمد باز هم طناب را بالاتر کشید. صدای خنده هایش را از توی دریچه می شنیدم. با خودم گفتم: «الان نشانت می دهم.» خم شدم و طوری که صمد فکر کند می خواهم از کرسی پایین بیایم، یک پایم را روی زمین گذاشتم.صمد که فکر کرده بود من از این کارش بدم آمده و نمی خواهم بقچه را بگیرم.طناب را شل کرد؛ آن قدر که تا بالای سرم رسید.به یک چشم بر هم زدن، برگشتم و بقچه را توی هوا گرفتم. صمد، که بازی را باخته بود، طناب را شل تر کرد. مهمان ها برایم دست زدند. جلو آمدند و با شادی طناب را از بقچه جدا کردند و آن را بردند وسط اتاق و بازش کردند.صمد باز هم سنگ تمام گذاشته بود؛ بلوز و شلوار و دامن و روسری هایی که آخرین مدل روز بود و پارچه های گران قیمت و شیکی که همه را به تعجب انداخت.مادرم هم برای صمد چیزهایی خریده بود. آن ها را آورد و توی همان بقچه گذاشت. کفش و لباس زیر و جوراب، با یک پیراهن و پارچه شلواری و صابون و نبات. بقچه را گره زد و طناب را که از سقف آویزان بود به بقچه وصل کرد و گفت: «قدم جان! بگو آقا صمد طناب را بکشد.»رفتم روی کرسی؛ اما مانده بودم چطور صدایش کنم. این اولین باری بود که می خواستم اسمش را صدا کنم. اول طناب را چند بار کشیدم، اما انگار کسی حواسش به طناب نبود.روی پشت بام می خواندند و می رقصیدند.مادرم پشت سر هم می گفت: «قدم! زود باش. صدایش کن.» به ناچار صدازدم:«آقا... آقا... آقا...» خودم لرزش صدایم را می شنیدم. از خجالت تمام بدنم یخ کرده بود. جوابی نشنیدم. ناچار دوباره طناب را کشیدم و فریاد زدم: «آقا... آقا... آقا صمد!» کپی بدون ذکر لینک ممنوع 🚫 می باشد ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
دوتا پارت گذاشتم جبران شبهای گذشته💁‍♂😍
آقا امام صادق فرمودن اگه تو دلت نسبت به اهل‌بیت پیامبر، عشق و شور و شوقی احساس می‌کنی، برای مادرت خیلی دعا کن چون این عشق رو مدیون پاک‌دامانی و تقوای مادرت هستی. من لايحضر، ۳، ۴۹۳ ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
مـومن باید‌ هر‌ روز‌ برا‌ خودش برنامہ‌ معنوی داشتہ‌ باشہ سعی ڪنیم‌ برا‌ خودمون عادت هاے آسمانی بسازیم هر روز‌ تلاوت‌ زیارت عاشورا‌ قرآن یہ‌ ساعاتی ذڪر‌ و‌ درد و دل‌ با‌ آقاامـام‌ زمان {عج }ڪم‌‌ سفارش‌ نشده‌ها..🚶‍♀ یڪم‌ شبیہ‌ شهدا‌ باشیم‌ :) ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
روزی همه دنیا گفت اسد و حکومت سوریه باید برود! داعش و گنده‌تر از داعش هم نتوانست تکانش بدهد! چرا؟ چون پیر و مراد ما در تهران گفت او باید بماند. حالا احمق‌ها خیال کرده‌اند با تظاهرات در کانادا و فرانسه و انگلیس می‌توانند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند... این آرزو را خودتان که هیچ نسلتان هم به گور می‌برد ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
‏براندازا خارج از کشور تجمع گذاشتن، یه عده با پرچم کردستان رفتن یه عده پرچم شیرخورشید با هم شدیدا درگیر شدن. دعوا نکنید عزیزان، طعمه‌ی کفتارا نمیشه✌ ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
زهی خیال باطل. ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
جمهوری اسلامی حرم است.
🔴بدون تعارف🖐 ‏میدونستین ایران تنها جاییه که تو فضای رسانه: هم رهبرش تموم می کند! هم نظامش سقوط می کند! هم دولت جدید تشکیل می شود! در حالی که نظام موز هم کف دست برعندازها نمی گذارد ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
‏یه کم زیبایی ببینیم ۱۴۰۱/۰۷/۱۰بلوار کشاورز ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
تصویری از سان دیدن امروز رهبری از سپاه و ارتش صرفا جهت فشار مضاعف به براندازا :)😂 ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
من به صراحت می‌گویم این اغتشاش‌ها و ناامنی‌ها، طراحی امریکا و رژیم غاصب و جعلی صهیونیستی بود و حقوق بگیران آنها و برخی از ایرانی های خائن در خارج به آنها کمک کردند آیت الله خامنه‌ای 11 مهر 1401 ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
«کاندولیزا رایس»، وزیرسابق امور خارجه آمریکا :رهبر ایران می‌تواند نقشه‌هایی را که بهترین ذهن‌ها، با صرف بیش‌ترین بودجه‌ها، در زمانی بسیار طولانی کشیده و مجریانی ماهر اجرای آن را به عهده گرفته‌اند، با یک سخنرانی یک‌ساعته خنثی کند ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
دعوا بر سر مسئله‌ی با حجاب و بدحجاب نیست، دعوا بر سر از دنیا رفتن یک دختر جوان نیست. دعوا اینها نیست. خیلی از این کسانی که حجاب کاملی هم ندارند جزو هواداران جدّی نظام جمهوری اسلامی هستند. بحث سر اصل استقلال و ایستادگی و تقویت و اقتدار ایران اسلامی است. 🔻رهبر انقلاب ۱۴۰۱/۰۷/۱۱ ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرد،میهن،آبادی ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا