eitaa logo
رفیقم سید
408 دنبال‌کننده
751 عکس
201 ویدیو
1 فایل
بسم الله الرحمن الرحيم «رفیقم سید » بهانه‌اى‌ست تا در بزمِ ميهمانىِ خاطرات شهيد مجاهد «سید علی زنجانی»، سرخى يادش را به شبنم ديده بشوييم و با برگ برگ زندگى‌اش، شاخه‌ى معرفتى از خاک به افلاک پيوند زنيم ... خوش آمدید به این مهمانی🌹💌 ●تحت نظرخانواده شهید
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴بدون تعارف ‏دانشجو یا داعشجو؟! کسی که فحش زیر شکمی میدهد؛ به ارزش و عقاید بقیه توهین میکند؛ دانشگاه را با چاله‌میدان اشتباه گرفته؛ در دانشگاه دنبال روابط نامشروع است؛ در محیط علمی به بقیه سنگ و‌چاقو میزند؛ فضای علمی را برهم زده، آرمانش سلف مختلط است؛ و... دانشجوست یا داعشجو؟! ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
‏آرمانِ ما ، ‎ ندارد! فقط ‎
• چھ روضـھ‌ۍ آشنایــے . . .💔 همیشہ همچون معشوقش می‌شود ؛ عاشورائیانِ دوران ما ↶ همچون حبیب‌ها و حاج‌قاسم‌ها و از تبار حججی‌ها و علی‌اکبرها ... در مسیر انقلاب‌ حسینی ایستادند و ما هم امروز در امتداد مسیرشان پاۍ آرمان‌هاۍ شھدا ایستاده‌ایم✌️🏽🥀!" - تصویری‌از‌انگشتر‌شڪستہ‌و‌آغشتھ‌بہ‌خون طـلـبـھ‌بسیجۍ‌مدافع‌امـنـیـت‌ ؛ ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
- یٰا رَبّ؟ + جانم؟ - «أَسْأَلُكَ عَمَلًا تُحِبُّ بِهِ مَنْ عَمِلَ بِهِ» ازت میخوام منو به سمت انجام کاری ببری که محبوب تو بشم... ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
شهید سیدعلی زنجانی: ملاقات با خدا را نصب العين خويش قرار بده و قلبت را با تعداد موفقيت‌های نظامی كه بدست خواهی آورد و مردم آن را ستايش خواهند كرد؛ مشغول نكن. ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفاقت با امام زمان... خیلی سخت نیست! در اتاق رو ببندو توی اتاقت یه پشتی بذار آقا رو دعوت کن.❤ یه خلوت نیمه شب کافیه.. آقا خیلی وقته چشم انتظارمونه! ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
‏برای اینکه مگس توی خونه بیاد فقط کافیه یک سانت لای پنجره باز باشه؛ اما برای بیرون کردن همون مگس باید همه پنجره‌ها رو باز کنی و بیفتی دنبال مگس تازه آخرش هم به احتمال زیاد بیرون نمیره! شایعه فضای مجازی مثل همون مگسه براحتی وارد ذهن مردم میشه و بیرون کردنش کار حضرت فیله ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
🔴بدون تعارف🖐 جنگ اراده ها اراده ای در کار هست تا کشف حجاب های اخیر در جامعه را عادی سازی کنن به گونه ای که اقشار مذهبی هم با این موضوع کنار بیاین. شاید بزرگترین آزمایش اقشار مذهبی در عصر حاضر همین باشه که تن به برهنه شدن زنان و دختران در انظار عمومی بدن آخرین ترفند شیطان برای گمراه کردن انسان ها برهنه کردن اونهاست . ما تو سخت ترین آزمایش آخرالزمانی قرار گرفتیم . اگر تو دلمون با این کشف حجاب ها کنار اومده باشیم رفوزه شدیم. اجازه ندیم بی‌حجابی زنان و دختران رو برای ما عادی سازی کنن. تنها راه مقابله با این جنبش شیطانی برخی زنان و دختران،برپایی جنبش های مردمی مؤمنین هست. ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
🔴 جوری که براندازا نظامو نشونه گرفتن 🔹دقیقا همینه🤣🤣 ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما نسل اندر نسل مجروح جنایت های امریکا هستیم. ▪️دو جانباز از دو نسل در آغوش هم... ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
‏از قابلیت های جمهوری اسلامی اینه حتی مرده‌ای رو که ۱۵ سال قبل فوت کرده زنده کنه در حمایت ازش فتوا بده :))))) ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
🔴‏واکنش همسر شهید مدافع حرم محمد بلباسی به استوری علی کریمی ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
🔴 بدون سانسور... ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
💌 پیامکی ازبهشت شهید سیدعلی زنجانی: ای رزمنده به ياد داشته باش كه خداوند تو و هر قدم تو را به سوی ميدان جهاد دوست دارد و برايت نعمت ابدی و باغ‌های عظيم آماده كرده است. ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمـــــان دختــرشینا♥🍃 ⃣1⃣ چرا نتوانسته بودم به موقع از خواب بیدار شوم. حالا جواب مادرشوهرم را چه بدهم. هر طور فکر کردم، دیدم حوصله و تحمل دعوا و مرافعه را ندارم. به همین خاطر چادرم را سر کردم و بدون سر و صدا دویدم طرف خانه پدرم.با دیدن شیرین جان که توی حیاط بود، بغضم ترکید. پدرم خانه بود. مرا که دید پرسید: «چی شده. کی اذیتت کرده. کسی حرفی زده. طوری شده. چرا گریه می کنی؟!»نمی توانستم حرفی بزنم. فقط یک ریز گریه می کردم. انگار این خانه مرا به یاد گذشته انداخته بود. دلم برای روزهای رفته تنگ شده بود. هیچ کس نمی دانست دردم چیست.روی آن را نداشتم بگویم دلم برای شوهرم تنگ شده، تحمل تنهایی را ندارم، دلم می خواهد حالا که صمد نیست پیش شما باشم.یک هفته ای می شد در خانه پدرم بودم. هر چند دلتنگ صمد می شدم، اما با وجود پدر و مادر و دیدن خواهرها و برادرها احساس آرامش می کردم. یک روز در باز شد و صمد آمد. بهت زده نگاهش کردم. باورم نمی شد آمده باشد. اولش احساس بدی داشتم. حس می کردم الان دعوایم کند. یا اینکه اوقات تلخی کند چرا به خانه پدرم آمده ام. اما او مثل همیشه بود. می خندید و مدام احوالم را می پرسید. از دلتنگی اش می گفت و اینکه در این مدت، چقدر دلش برایم شور می زده، می گفت:«حس می کردم شاید خدای نکرده، اتفاقی افتاده که این قدر دلم هول می کند و هر شب خواب بد می بینم.»کمی بعد پدر و مادرم آمدند. با آن ها هم گفت و خندید و بعد رو به من کرد و گفت: «قدم! بلند شو برویم.»گفتم: «امشب اینجا بمانیم.»لب گزید و گفت: «نه برویم.»چادرم را سر کردم و با پدر و مادرم خداحافظی کردم و دوتایی از خانه آمدیم بیرون. توی راه می گفت و می خندید و برایم تعریف می کردد.روستا کوچک است و خبرها زود پخش می شود. همه می دانستند یک هفته ای است بدون خداحافظی به خانه پدرم آمده ام. به همین خاطر وقتی من و صمد را با هم، و شوخ و شنگ می دیدند، با تعجب نگاهمان می کردند. هیچ کس انتظار نداشت صمد چنین رفتاری با من داشته باشد. خودم هم فکر می کردم صمد از ماجرای پیش آمده خبر ندارد.جلو در خانه که رسیدیم، ایستاد و آهسته گفت: «قدم جان! شتر دیدی ندیدی. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. خیلی عادی رفتار کن، مثل همیشه سلام و احوال پرسی کن. من با همه صحبت کرده ام و گفته ام تو را می آورم و کسی هم نباید حرفی بزند. باشد؟!»نفس راحتی کشیدم و وارد خانه شدیم. آن طور که صمد گفته بود رفتار کردم. مادرشوهر و پدرشوهرم هم چیزی به رویم نیاوردند. کمی بعد رفتیم اتاق خودمان. صمد ساکی را که گوشه اتاق بود آورد. با شادی بازش کرد و گفت: «بیا ببین برایت چه چیزهایی آورده ام.»گفتم: «باز هم به زحمت افتاده ای.»خندید و گفت: «باز هم که تعارف می کنی.خانم جان قابل شما را ندارد.»دو سه روزی که صمد بود، بهترین روزهای زندگی ام بود. نمی گذاشت از جایم تکان بخورم. می گفت: «تو فقط بنشین و برایم تعریف کن. دلم برایت تنگ شده.»هر روز و هر شب، جایی مهمان بودیم. اغلب برای خواب می آمدیم خانه.کم کم در و همسایه و دوست و آشنا به حرف درآمدند که: «خوش به حالت قدم. چقدر صمد دوستت دارد.»دلم غنج می رفت از این حرف ها؛ اما آن دو سه روز هم مثل برق و باد گذشت. عصرِ روزی که می خواست برود، مرا کشاند گوشه ای و گفت: «قدم جان! من دارم می روم؛ اما می خواهم خیالم از طرفت راحت باشد. اگر اینجا راحتی بمان؛ اما اگر فکر می کنی اینجا به توسخت می گذرد، برو خانه حاج آقایت.وضعیت من فعلاً مشخص نیست. شاید یکی دو سال تهران بمانم. آنجا هم جای درست و میزانی ندارم تو را با خودم ببرم؛ اما بدان که دارم تمام سعی ام را می کنم تا زودتر پولی جمع کنم و خانه ای ردیف کنم. من حرفی ندارم اگر می خواهی بروی خانه حاج آقایت، برو. با پدر و مادرم حرف زده ام، آن ها هم حرفی ندارند.همه چیز مانده به تصمیم تو.»کمی فکر کردم و گفتم: «دلم می خواهد بروم پیش حاج آقایم. اینجا احساس دلتنگی می کنم. خیلی سخت می گذرد.»بدون اینکه خم به ابرو بیاورد، گفت: «پس تا خودم هستم، برو ساک و رخت و لباست را جمع کن. با خودم بروی، بهتر است.»ساکم را بستم و با صلح و صفا از همه خداحافظی کردم و رفتیم خانه پدرم. صمد مرا به آن ها سپرد. خداحافظی کرد و رفت.با رفتنش چیزی در وجودم شکست. دیگر دوری اش را نمی توانستم تحمل کنم. مهربانی را برایم تمام و کمال کرده بود. یاد خوبی هایش می افتادم و بیشتر دلم برایش تنگ می شد. هیچ مردی تا به حال در روستا چنین رفتاری با زنش نداشت. هر جا می نشستم، تعریف از خوبی هایش بود. روزبه روز احساس علاقه ام نسبت به او بیشتر می شد. انگار او هم همین طور شده بود. چون سر یک هفته دوباره پیدایش شد. .... کپی بدون ذکر لینک ممنوع 🚫 می باشد ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
ولادت با سر سعادت یازدهمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، ابامحمد حضرت امام حسن عسكری سلام الله علیه بر فرزندش حضرت بقیة الله الاعظم عج الله تعالی فرجه الشریف مبارک باد🎈🎈 🔻«صلوات خاصه امام حسن عسکری سلام الله علیه» 🌸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرِّ التَّقِيِّ، الصَّادِقِ الْوَفِيِّ، النُّورِ الْمُضِيءِ، خازِنِ عِلْمِكَ، وَالْمُذَكِّرِ بِتَوْحِيدِكَ، وَوَلِيِّ أَمْرِكَ، وَخَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ الْهُداةِ الرَّاشِدِينَ، وَالْحُجَّةِ عَلَىٰ أَهْلِ الدُّنْيا، فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَىٰ أَحَدٍ مِنْ أَصْفِيائِكَ وَحُجَجِكَ وَأَوْلادِ رُسُلِكَ يَا إِلٰهَ الْعالَمِينَ. ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
برای همدیگه خوب بخواییم، حتی اگه دیگران واسمون خوب نخوان... دلت بزرگ باشه ، خدا به دلی که دریا باشه کشتی میده...💚 ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
سید علی تشویق روسبب رشد می‌دونست؛ این بود که همیشه برای تهیه هدیه مسابقات و کارهای این‌چنینی پیش‌قدم می‌شد. توی خط هم که می‌رفت وقتی بچه‌ها می‌گفتن سید هدیه بده، مبلغی روهدیه می‌داد و گاهی هم بچه‌ها با شوخی و خنده به‌زور از او هدیه می‌گرفتن. ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
خوشتیپ کی بودی تو؟😁
حاج حسین یکتا: وقتی با شهدا رفیق می‌شویم متوجه صفای آن‌ها می‌شویم. آخر تیپ زدن و مد بودن شهدا هستند که تیپ زدند و یوسف زهرا به آن‌ها نظر کرد. ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
🔴+جمله کلیدی دیروز حضرت آقا : " آمریکا ذره ذره آب می‌شود. خودتان را برای نظم جدید جهان آماده کنید... ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
این پارچه های سپید را به سر بسته ایم که سرمان درد کند برای دردسر! سر و عمامه را با هم بیندازید از تن مان... اگر مردید ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin