رمـــــان دختــرشینا♥🍃
#قسمت9⃣1⃣
چرا نتوانسته بودم به موقع از خواب بیدار شوم. حالا جواب مادرشوهرم را چه بدهم. هر طور فکر کردم، دیدم حوصله و تحمل دعوا و مرافعه را ندارم. به همین خاطر چادرم را سر کردم و بدون سر و صدا دویدم طرف خانه پدرم.با دیدن شیرین جان که توی حیاط بود، بغضم ترکید. پدرم خانه بود. مرا که دید پرسید: «چی شده. کی اذیتت کرده. کسی حرفی زده. طوری شده. چرا گریه می کنی؟!»نمی توانستم حرفی بزنم. فقط یک ریز گریه می کردم. انگار این خانه مرا به یاد گذشته انداخته بود. دلم برای روزهای رفته تنگ شده بود. هیچ کس نمی دانست دردم چیست.روی آن را نداشتم بگویم دلم برای شوهرم تنگ شده، تحمل تنهایی را ندارم، دلم می خواهد حالا که صمد نیست پیش شما باشم.یک هفته ای می شد در خانه پدرم بودم. هر چند دلتنگ صمد می شدم، اما با وجود پدر و مادر و دیدن خواهرها و برادرها احساس آرامش می کردم. یک روز در باز شد و صمد آمد. بهت زده نگاهش کردم. باورم نمی شد آمده باشد. اولش احساس بدی داشتم. حس می کردم الان دعوایم کند. یا اینکه اوقات تلخی کند چرا به خانه پدرم آمده ام. اما او مثل همیشه بود. می خندید و مدام احوالم را می پرسید. از دلتنگی اش می گفت و اینکه در این مدت، چقدر دلش برایم شور می زده، می گفت:«حس می کردم شاید خدای نکرده، اتفاقی افتاده که این قدر دلم هول می کند و هر شب خواب بد می بینم.»کمی بعد پدر و مادرم آمدند. با آن ها هم گفت و خندید و بعد رو به من کرد و گفت: «قدم! بلند شو برویم.»گفتم: «امشب اینجا بمانیم.»لب گزید و گفت: «نه برویم.»چادرم را سر کردم و با پدر و مادرم خداحافظی کردم و دوتایی از خانه آمدیم بیرون. توی راه می گفت و می خندید و برایم تعریف می کردد.روستا کوچک است و خبرها زود پخش می شود. همه می دانستند یک هفته ای است بدون خداحافظی به خانه پدرم آمده ام. به همین خاطر وقتی من و صمد را با هم، و شوخ و شنگ می دیدند، با تعجب نگاهمان می کردند. هیچ کس انتظار نداشت صمد چنین رفتاری با من داشته باشد. خودم هم فکر می کردم صمد از ماجرای پیش آمده خبر ندارد.جلو در خانه که رسیدیم، ایستاد و آهسته گفت: «قدم جان! شتر دیدی ندیدی. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. خیلی عادی رفتار کن، مثل همیشه سلام و احوال پرسی کن. من با همه صحبت کرده ام و گفته ام تو را می آورم و کسی هم نباید حرفی بزند. باشد؟!»نفس راحتی کشیدم و وارد خانه شدیم. آن طور که صمد گفته بود رفتار کردم. مادرشوهر و پدرشوهرم هم چیزی به رویم نیاوردند. کمی بعد رفتیم اتاق خودمان. صمد ساکی را که گوشه اتاق بود آورد. با شادی بازش کرد و گفت: «بیا ببین برایت چه چیزهایی آورده ام.»گفتم: «باز هم به زحمت افتاده ای.»خندید و گفت: «باز هم که تعارف می کنی.خانم جان قابل شما را ندارد.»دو سه روزی که صمد بود، بهترین روزهای زندگی ام بود. نمی گذاشت از جایم تکان بخورم. می گفت: «تو فقط بنشین و برایم تعریف کن. دلم برایت تنگ شده.»هر روز و هر شب، جایی مهمان بودیم. اغلب برای خواب می آمدیم خانه.کم کم در و همسایه و دوست و آشنا به حرف درآمدند که: «خوش به حالت قدم. چقدر صمد دوستت دارد.»دلم غنج می رفت از این حرف ها؛ اما آن دو سه روز هم مثل برق و باد گذشت. عصرِ روزی که می خواست برود، مرا کشاند گوشه ای و گفت: «قدم جان! من دارم می روم؛ اما می خواهم خیالم از طرفت راحت باشد. اگر اینجا راحتی بمان؛ اما اگر فکر می کنی اینجا به توسخت می گذرد، برو خانه حاج آقایت.وضعیت من فعلاً مشخص نیست. شاید یکی دو سال تهران بمانم. آنجا هم جای درست و میزانی ندارم تو را با خودم ببرم؛ اما بدان که دارم تمام سعی ام را می کنم تا زودتر پولی جمع کنم و خانه ای ردیف کنم. من حرفی ندارم اگر می خواهی بروی خانه حاج آقایت، برو. با پدر و مادرم حرف زده ام، آن ها هم حرفی ندارند.همه چیز مانده به تصمیم تو.»کمی فکر کردم و گفتم: «دلم می خواهد بروم پیش حاج آقایم. اینجا احساس دلتنگی می کنم. خیلی سخت می گذرد.»بدون اینکه خم به ابرو بیاورد، گفت: «پس تا خودم هستم، برو ساک و رخت و لباست را جمع کن. با خودم بروی، بهتر است.»ساکم را بستم و با صلح و صفا از همه خداحافظی کردم و رفتیم خانه پدرم. صمد مرا به آن ها سپرد. خداحافظی کرد و رفت.با رفتنش چیزی در وجودم شکست. دیگر دوری اش را نمی توانستم تحمل کنم. مهربانی را برایم تمام و کمال کرده بود. یاد خوبی هایش می افتادم و بیشتر دلم برایش تنگ می شد. هیچ مردی تا به حال در روستا چنین رفتاری با زنش نداشت. هر جا می نشستم، تعریف از خوبی هایش بود. روزبه روز احساس علاقه ام نسبت به او بیشتر می شد. انگار او هم همین طور شده بود. چون سر یک هفته دوباره پیدایش شد.
#ادامه_دارد....
کپی بدون ذکر لینک ممنوع 🚫 می باشد
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
ولادت با سر سعادت یازدهمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، ابامحمد حضرت امام حسن عسكری سلام الله علیه بر فرزندش حضرت بقیة الله الاعظم عج الله تعالی فرجه الشریف مبارک باد🎈🎈
🔻«صلوات خاصه امام حسن عسکری سلام الله علیه»
🌸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرِّ التَّقِيِّ، الصَّادِقِ الْوَفِيِّ، النُّورِ الْمُضِيءِ، خازِنِ عِلْمِكَ، وَالْمُذَكِّرِ بِتَوْحِيدِكَ، وَوَلِيِّ أَمْرِكَ، وَخَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ الْهُداةِ الرَّاشِدِينَ، وَالْحُجَّةِ عَلَىٰ أَهْلِ الدُّنْيا، فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَىٰ أَحَدٍ مِنْ أَصْفِيائِكَ وَحُجَجِكَ وَأَوْلادِ رُسُلِكَ يَا إِلٰهَ الْعالَمِينَ.
#میلاد_امام_حسن_عسکری
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
برای همدیگه خوب بخواییم، حتی اگه دیگران واسمون خوب نخوان...
دلت بزرگ باشه ، خدا به دلی که دریا باشه کشتی میده...💚
#میلاد_امام_حسن_عسکری
#شهید_سید_علی_زنجانی
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
سید علی تشویق روسبب رشد میدونست؛ این بود که همیشه برای تهیه هدیه مسابقات و کارهای اینچنینی پیشقدم میشد. توی خط هم که میرفت وقتی بچهها میگفتن سید هدیه بده، مبلغی روهدیه میداد و گاهی هم بچهها با شوخی و خنده بهزور از او هدیه میگرفتن.
#شهید_سید_علی_زنجانی
#میلاد_امام_حسن_عسکری
#امام_زمان
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
خوشتیپ کی بودی تو؟😁
حاج حسین یکتا:
وقتی با شهدا رفیق میشویم متوجه صفای آنها میشویم.
آخر تیپ زدن و مد بودن شهدا هستند که تیپ زدند و یوسف زهرا به آنها نظر کرد.
#شهید_سید_علی_زنجانی
#امام_زمان
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
🔴+جمله کلیدی دیروز حضرت آقا :
" آمریکا ذره ذره آب میشود. خودتان را برای نظم جدید جهان آماده کنید...
#میلاد_امام_حسن_عسکری
#لبیک_یاخامنه_ای
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
این پارچه های سپید را به سر بسته ایم
که سرمان درد کند برای دردسر!
سر و عمامه را با هم بیندازید از تن مان...
اگر مردید
#شاهچراغ
#ایران_قوی
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
🔴تصویر پلیس و نیروهای نظامی در قاب سینما چگونهاست؟
آیا تخریب و تمسخر در سالهای اخیر عادیست؟
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
🔴درد نوشت
درد میدونی کجاست؟
حمله کردن پلیسا سلاحاشون رو ازشون گرفتن و پلیسا کاری نکردن
یعنی اون پلیس بخاطر یه سری قوانین دست و پا گیر حاضره بمیره ولی از اسلحش استفاده نکنه تا مبادا ببرنش دادگاه نظامی...
نیروی انتظامی ما انقدر مظلومه
#پایان_مماشات
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
🔴درد نوشت درد میدونی کجاست؟ حمله کردن پلیسا سلاحاشون رو ازشون گرفتن و پلیسا کاری نکردن یعنی اون پل
آقای جمهوری اسلامی تا کی قراره جوون ها تو کوچه و خیابون توسط همین اغتشاشی های وحشی ،داعشی های وطنی تک و پاره بشن ؟بسه رافت اسلامی بسه ....
گلایه شدید رهبر انقلاب از آموزش و پرورش:
یک وقتی به آموزش و پرورش گفتم که مضامین «اسناد لانهی جاسوسی» را در کتابهای درسی بیاورید، نکردند متأسفانه، نکردند.
#لبیک_یاخامنه_ای
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
+یادتون باشه...!
فردا که حکم اعدام این تروریست ها صادر شد، ادای آدم مظلوم هارو میگیرن و هشتگ نه به اعدام میزنن...
حاشا که فراموش کنیم...
حاشا که بگذریم...😡
#برخورد_قاطع
#پایان_مماشات
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
+یادتون باشه...! فردا که حکم اعدام این تروریست ها صادر شد، ادای آدم مظلوم هارو میگیرن و هشتگ نه به ا
- همینها که میگویند برخورد نکنید، اعدام نکنید، امروز وحشیانهترین کارها را کردند. ماشین طلبهای که از خیابان عبور میکرده را متوقف کردند و بدترین ضربات را به او وارد کردند. اینها را با کمال افتخار اعلام میکنند، اینترنشنال هم برایشان کف و سوت میزنند.."
رفیقم سید
- همینها که میگویند برخورد نکنید، اعدام نکنید، امروز وحشیانهترین کارها را کردند. ماشین طلبهای که
پ ن :
⇦اینها همان افرادی هستند که ادعا میکنند آینده ایران را میخواهند با صلحجویی و دموکراسی بسازند😒!
فردا اگر کسی گفت اینها را نگیرید و اعدام نکنید، بدانید در کجا نشسته است¿👊🏻
👈🏼فقط یه سوال :
یه زمانی بعضی از خودیها دخترم دخترم میکردند ...
چرا کسی در مورد شهید آرمان و دیگر شهدای مدافع امنیت نگفت : پسرم پسرم ؟!!
#پایان_مماشات
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
🔴 #پایان_مماشات
عکس و فیلمهای کرج را ببینید. معلوم است نمیشود برای اینها از سوریهسازی گفت. مشخص است که از ورود داعش ترسی ندارند. کسی که خودش داعشی باشد، مگر از وجود یکی مثل خودش هراسی دارد؟ اینان نه معترضاند نه آشوبگری ساده، نسخهای از خودِ خودِ داعشاند. نسخهی وطنی، فرقهی داعش پلاس.
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
سید خیلی بیشتر ازسنش درس خونده بود ،
علاوه بر کلاسای مدارس ایرانی، تو کلاسای مدارس عرب زبان هم شرکت میکرد
#شهید_سید_علی_زنجانی
#روز_دانش_آموز
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
سید خیلی بیشتر ازسنش درس خونده بود ، علاوه بر کلاسای مدارس ایرانی، تو کلاسای مدارس عرب زبان هم شرکت
خیلی متواضع بود. با اینکه پدرش از علمای بزرگ بود و خودش هم طلبه عالمی بود، اصلاً خودش رو بالاتر از بقیه نمیدونست . چند بار مجروح شده بود ولی جز چند نفر از دوستان صمیمیش کسی اطلاع نداشت.
#شهید_سید_علی_زنجانی
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
🔴 #پایان_مماشات
🔴#اتمام_حجت
مظلوم مقتدر یعنی
شهید بدهی ولی انسو کسی کشته نشود.
مظلوم مقتدر یعنی
باخون شهدای امنیت،عده ای جاهل وغافل آگاه شوند.
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
🔴 #پایان_مماشات
🔴 #اتمام_حجت
جنبش تبهکاران در حال فروپاشی است ما از حالت دفاعی به آرایش تهاجمی رسیدیم، مثل دفاع مقدس و سرکوب داعشی ها اکنون باید فتنهگران وعوامل بیگانه ونفوذی ها ومنافقین رو به جهنم بفرستیم
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
جنگ جنگ رسانست
مقدمه های جنگ از سال ۸۸به بعد چیده شد
زمانی که اسم سلبریتی ورد زبونا شد
زمانی که مدگرایی تو ایران به فرهنگ تبدیل شد
رفیقم سید
جنگ جنگ رسانست مقدمه های جنگ از سال ۸۸به بعد چیده شد زمانی که اسم سلبریتی ورد زبونا شد زمانی که مدگر
میخواستن سند ۲۰۳۰که هدفش ترویج فرهنگ غربی و تضعیف ریشه دین داری بود رو تو کتابا اجرا کنن نشد
اومدن تو رسانه ها اجراش کردن
تو ماهواره ها اجراش کردن
رفیقم سید
میخواستن سند ۲۰۳۰که هدفش ترویج فرهنگ غربی و تضعیف ریشه دین داری بود رو تو کتابا اجرا کنن نشد اومدن ت
زمانی که اینستا و تلگرام و ... سند ۲۰۳۰رو روی بچه های ایرانی اجرا کردن
آره جنگ جنگ نرمه
#پایان_مماشات
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin