eitaa logo
رفیقم سید
400 دنبال‌کننده
867 عکس
221 ویدیو
1 فایل
بسم الله الرحمن الرحيم «رفیقم سید » بهانه‌اى‌ست تا در بزمِ ميهمانىِ خاطرات شهيد مجاهد «سید علی زنجانی»، سرخى يادش را به شبنم ديده بشوييم و با برگ برگ زندگى‌اش، شاخه‌ى معرفتى از خاک به افلاک پيوند زنيم ... خوش آمدید به این مهمانی🌹💌 ●تحت نظرخانواده شهید
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 هر که به خدا عارف‌تر بود به زَنِش عاشق‌تر بود ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز کدِ پستی به کد پستی باید بدونی چه خبره! غصه و غم باید بخوری. آتیش به اختیار یعنی به اختیار وسط آتیش غم مردم رفتن. دیدی رزمنده‌ها زیر آتیش رفتن تو کربلای پنج وخان طومان وحلب وموصل...؟ یار امام صادق علیه‌السلام تو آتیش رفت؟ آتیش به اختیار یعنی آتیش غم و غصه مردم با کارِ تو آروم بشه. ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
برای فتح خرمشهرهای پیشِ رو، مردانی میخواهیم از جنس جهان آرا مثل سید علی زنجانی که اول فاتح شهرِ دلِ خویش باشند! ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
‏همین برادرای حسود شرور که عمامه پیروان یوسف میپرونن، به زودی ذلیلانه در برابر عظمت «یوسف» به سجده خواهند افتاد ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
‏مجری تجزیه طلب ایران وقیحانه در حمایت از الهام علیف رسماً سخن از تجزیه کشورمان کرده است این ها چه باید بگویند تا عده ای به خودشان بیایند؟ انتقاد دارید؟ ماهم منتقدیم آنقدر به پرچم و نمادهای ملی مان تاختید که کفتار ها به طمع افتاده اند. ‎ ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
رفقا ما مأمورین انقلاب اسلامی هستیم، نه مسئولین انقلاب؛ مسئولیت گرفتنی است و تمام شدنی؛ اما مأموریت تکلیفی است و دائمی... ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
رهبرمعظم‌انقلاب: هرچه میتوانید جبهه‌ی انقلاب را گسترش بدهید، جذب کنید. پ.ن: جنسِ این انقلاب حسینی است. و سفینةالنجاتِ حسین، وسیع‌ترین و سریع‌ترین است. ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
🔻یک روز درباره‌ی یکی از مشکلاتم با او صحبت کردم. بار دیگر که دیدمش، گفت: «داداش، رفتم خونه مطرح کردم با خانواده گریه کردیم.» نمی‌توانست بی‌خیال باشد، چون سراسر وجودش محبت بود. نمی‌توانست درد ببیند، اما درد نکشد. ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
وقتی اعضای خانواده باهم دعوا میکنن اگر درحین دعوا، به اون همسایه فوضول و حسود اجازه دخالت بدن هیچ وقت نه آشتی میکنن، نه هم حرمت و حریم اون خونه و خانواده حفظ میشه کشور و جامعه هم همینه ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
حضرت عیسی چهارتا مرده زنده کرد، این همه بهش ایمان اوردن ! اونوقت جمهوری اسلامی کلی کشته اعتراضات رو زنده کرد باهاشون مصاحبه کرد، این برعندازا هنوز ایمان نیاوردن ! خب ایمان بیارید قال قضیه بکند دیگه😄 ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمـــــان دختــرشینا♥🍃 ⃣2⃣ قابلمه غذا را آوردم. گفتم: «آن را ولش کن بیا شام بخوریم، خیلی گرسنه ام.»نیامد. نشستم و نگاهش کردم. دیدم یک دفعه رادیو را گذاشت زمین و بلند شد. بشکنی توی هوا زد و دور اتاق چرخید. بعد رفت سراغ خدیجه او را از توی گهواره برداشت. بغلش کرد و بوسید. و روی یک دست بلندش کرد.به هول از جا بلند شدم و بچه را گرفتم و گفتم:«صمد چه خبر شده. بچه را چه کار داری. این بچه هنوز یک ماهش هم نشده. چلّه گی دارد.دیوانه اش می کنی!»می خندید و می چرخید و می گفت: «خدایا شکرت. خدایا شکرت!» خدیجه را توی گهواره گذاشتم. آمد و شانه هایم را گرفت و تکانم داد. بعد سرم را بوسید و گفت: «قدم! امام دارد می آید. امام دارد می آید. الهی قربان تو و بچه ات بروم که این قدر خوش قدمید.» بعد کتش را از روی جالباسی برداشت.ماتم برده بود. گفتم: «کجا؟!» گفت: «می روم بچه ها را خبر کنم. امام دارد می آید!»این ها را با خنده می گفت و روی پایش بند نبود. خدیجه از سر و صدای صمد خواب زده شده بود. گفتم: «پس شام چی؟! من گرسنه ام.» برگشت و تیز نگاهم کرد و گفت: «امام دارد می آید. آن وقت تو گرسنه ای. به جان خودم من اشتهایم کور شد. سیر سیرم.»مات و مبهوت نگاهش کردم. گفتم: «من شام نمی خورم تا بیایی.»خیلی گذشت. نیامد. دیدم دلم بدجوری قار و قور می کند. غذایم را کشیدم و خوردم. سفره را تا کردم که خدیجه بیدار شد. بچه گرسنه اش بود. شیرش را دادم. جایش را عوض کردم وخواباندمش توی گهواره. نشستم و چشم دوختم به سیاهی شب که از پشت پنجره پیدا بود. همانطوری خوابم برد.خیلی از شب گذشته بود که با صدای در از خواب پریدم.صمد بود.آهسته گفت:« چرا اینجا خوابیدی؟!»رختخوابم را انداخت و دستم را گرفت و سر جایم خواباندم. خواب از سرم پریده بود.گفتم:«شام خوردی؟!» نشست کنار سفره و گفت:«الان می خورم.»خدیجه از خواب بیدار شده بود.لحاف را کنار زدم. خواستم بلند شوم. گفت: «تو بگیر بخواب، خسته ای.»نیم خیز شد و همان طور که داشت شام می خورد، گهواره را تکان داد.خدیجه آرام آرام خوابش برد.بلند شد و چراغ را خاموش کرد. گفتم: « پس شامت؟!» گفت:« خوردم.» صبح زود که برای نماز بلند شدم، دیدم دارد ساکش را می بندد.بغض گلویم را گرفت. گفتم:«کجا؟!» گفت: «با بچه های مسجد قرار گذاشتیم بعد از اذان راه بیفتیم. گفتم که، امام دارد می آید.»یک دفعه اشک هایم سرازیر شد. گفتم: «از آن وقت که اسمت روی من افتاد، یا سرباز بودی، یا دنبال کار. حالا هم که این طور. گناه من چیست؟! از روز عروسی تا حالا، یک هفته پیشم نبودی. رفتی تهران پی کار، گفتی خانه مان را بسازیم، می آیم و توی قایش کاری دست و پا می کنم. نیامدی. من که می دانم تهران بهانه است. افتاده ای توی خط تظاهرات و اعلامیه پخش کردن و از این جور حرف ها.تو که سرت توی این حرف ها بود، چرا زن گرفتی؟! چرا مرا از حاج آقایم جدا کردی. زن گرفتی که این طور عذابم بدهی. من چه گناهی کرده ام. شوهر کردم که خوشبخت شوم. نمی دانستم باید روز و شب زانوی غم بغل کنم و بروم توی فکر خیال که امشب شوهرم می آید، فردا شب می آید...»خدیجه با صدای گریه من از خواب بیدار شده بود و گریه می کرد. صمد رفت گهواره را تکان داد و گفت: «راست می گویی. هر چه تو بگویی قبول دارم. ولی به جان قدم، این دفعه دیگر دفعه آخر است. بگذار بروم امامم را ببینم و بیایم. اگر از کنارت جم خوردم، هر چه دلت خواست بگو.»خدیجه اتاق را روی سرش گذاشته بود. بندهای گهواره را باز کردم و بچه را بغل گرفتم. گرسنه اش بود. آمد، نشست کنارم. خدیجه داشت قورت قورت شیر می خورد. خم شد و او را بوسید. صدایش را عوض کرد و با لحن بچه گانه ای گفت: «شرمنده تو و مامانی هستم. قول می دهم از این به بعد کنارتان باشم. آقای خمینی دارد می آید. تو و مامان دعا کنید صحیح و سالم بیاید.»بعد بلند شد و به من نگاه کرد و با یک حالتی گفت: «قدم! نفس تو خیر است. تازه از گناه پاک شده ای. برای امام دعا کن به سلامت هواپیمایش بنشیند.»با گریه گفتم: «دلم برایت تنگ می شود. من کی تو را درست و حسابی ببینم...»چشم هایش سرخ شد گفت: «فکر کردی من دلم برای تو تنگ نمی شود؟! بی انصاف! اگر تو دلت فقط برای من تنگ می شود، من دلم برای دو نفر تنگ می شود.» خم شد و صورتم را بوسید. صورتم خیسِ خیس بود.چند روز بعد، انگار توی روستا زلزله آمده باشد، همه ریختند توی کوچه ها، میدان وسط ده و روی پشت بام ها. مردم به هم نقل و شیرینی تعارف می کردند. زن ها تنورها را روشن کرده و نان و کماج می پختند. می گفتند: «امام آمده.»در آن لحظات به فکر صمد بودم. می دانستم از همه ما به امام نزدیک تر است. .... کپی بدون ذکر لینک ممنوع 🚫 می باشد ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
‏- چرا هر جا میخوان از (عج) حرف بزنن عکس گل نرگس میذارن؟! چون اسم مادرشون نرگس بوده؟! + چون گل نرگس زمستون درمیاد. وقتی که خاک مُرده به نظر میاد، سرما دنیا رو گرفته و دیگه کمتر کسی امید داره به بهار ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به آدمهایی که از خوشحالی شما شاد میشوند و از ناراحتی شما غمگین توجه خاص داشته باشید آنها کسانی اند که سزاوار جایگاهی ویژه در قلب شما هستند... ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
آدمها رو ببخش توی زندگیت،  حتی اونهایی رو که برای کارشون شرمندہ نیستن!  عصبانی موندن فقط تو رو آزار میده،  نه اون ها رو ... شب که میخوای بخوابی از هر بدی و‌ کینه دور شو و‌ اروم بخواب .... ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
رهبر معظم انقلاب (مدظله‌العالی): 🔻باید همچنان پیش برویم، باید همچنان تلاش کنیم، باید همچنان جهاد کنیم؛ میدانها تفاوت کرده است، اما اصل جهاد برقرار است. ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
🔴بدون تعارف🖐 توخود اینستا هم حتی یه لایک کردن تو می‌تونه توی محتوای اکسپلور فالورت تاثیر بذاره بعد یکسری نابغه میگن حجاب امر فردیه نه اجتماعی، و به کسی ربطی نداره بابااا... ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
🔴بدون سانسور🖐 به این جملات دقت کنید؛ رعنا رحیم پور : ایران را در خودم کشتم فرداد فرحزاد : آذری های ایران هموطن الهام علی اف اند حامد اسماعیلیون : کنسولگری های ایران را تعطیل کنید این جملات علیه حکومت نیست، علیه ایران است ما با جماعتی طرفیم که دارند از هموطن خود انتقام میگیرند ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
- همه چیز از این عکس شروع میشه!
این روزها از این دست تصاویر توی فضای مجازی زیاد میبینیم ، اما بیا فرض بگیریم دختر توی این تصویر واقعا دختر شهید باشه ، با این فرض گفتن چندتا نکته لازمه :
قبل از هرچیزی دختر شهید بودن دلیل بر این نمیشه که هر حرفی بزنی درسته ، یا اینکه تمام دخترای شهید علیه السلام هستن. همونجوری که پسر امام معصوم یا همسر امام معصوم بودن هم دلیل بر فضل نبود و راهشون از امامشون جدا بود!
توی عمر ۴۳ ساله ی انقلاب بیش از ۲۳۰ هزار شهید توی راه اسلام و ایران دادیم، فقط وصیت یک شهید از این تعداد شهدا را نشان دهید که در وصیت نامه اش توصیه به نداشته باشه، چیزی که در تصویر به آن اهمیتی داده نشده!!!
اگر راه پدر شهیدت رو میخواستی ادامه بدی ، قطعا مسیرت با مسیر دشمنایی که پدرت رو ازت گرفتن یکی نبود، آمریکایی که اطلاعات عملیات هارو به کمک ستون پنجم و منافقین به عراق میداد، یا کشورهای اروپایی که بمب های شیمیایی رو روی سر زن و بچه های بیگناه ریختند یا آلمانی که مجروح های شیمیایی رو توی کشور خودش درمان میکرد تا بتونه به کشورهای سازنده بمب بگه کدوم مواد شیمیایی روی ایرانی ها اثر مخرب تری میذاره پس تو برای ایران نمیجنگی، علیه ایران میجنگی
با فرض اینکه دختر شهیدی باید بگم پس فهم درستی از اعتقادات و مسیر پدرت نداری ، چون اون جونش رو داد تا روسری از سر دخترای این مملکت کشیده نشه نه برای برداشتن روسری وسط خیابون باشه و شعار بده، جونش رو داد تا خودمون مثه یه خانواده برای مشکلاتمون تصمیم بگیریم نه کشورهای بیگانه برامون نسخه بپیچند، جونش رو داد ولی نذاشت یه وجب از این خاک تجزیه بشه و جدا بشه، جونش رو داد تا عزت دختر ایرانی حفظ بشه نه توی رسانه هاشون برای لخت شدنش کف و سوت بزنند. ‌══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin