رفیقم سید
سیدابراهیم وسیده زینب زنجانی فرزندان شهید سیدعلی زنجانی ══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
سید علی گفت:من یه روزی شهید میشم وپسرم ابراهیم وارد نیروی تدخل (نیروی ویژه)میشه وراه منو ادامه میده.......
#شهید_سید_علی_زنجانی
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
ان شالله چشمشان روشن باشد ...
#برای_ایران
#جام_جهانی
#لبیک_یا_خامنه_ای
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
#یه_حبه_نور
رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ
خدا تو رو بهتر از خودت بلده!
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رهبر معظم انقلاب:
شهادت بدین معنا است که یک انسان برترین و محبوبترین سرمایهی دنیوی خویش را نثار آرمانی سازد که معتقد است زنده ماندن و بارور شدن آن، به سود بشریت است. ۱۳۸۱/۰۹/۱۵
#لبیک_یا_خامنه_ای
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
رهبر معظم انقلاب: شهادت بدین معنا است که یک انسان برترین و محبوبترین سرمایهی دنیوی خویش را نثار آر
*زمان، همه چیز را کهنه میکند، مگر خون شهید را.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بااینکه فرمانده بود نوکری رزمنده ها رو میکرد
تکه کلامش بود (من خاک پاتم ،من دمپایی مجاهدینم )❤
#شهید_سید_علی_زنجانی
#لبیک_یا_خامنه_ای
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
پیشنهاد ویژه امروز #شهید_سید_علی_زنجانی #امام_زمان #حجاب ══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shirin
تاڪهازجانبمعشوقنباشدڪششي . .!
ڪوششعاشقبیچارھبهجایینرسد (: 🍃
از دیشب تا حالا فیلم های شادی مردم رو میدیدیم و کیف می کردیم...
کی گفته که مردم ما یکدل نیستند؟
کی گفته که کشورشون و پرچمشون و سرودشون رو دوست ندارند؟
#برای_ایران
#جام_جهانی
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
همون! مگه بتونید تو صفحهی مجازیتون پرچم جمهوریاسلامی رو تغییر بدید! کوچولوهای خیالپرداز!
#جام_جهانی
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
همون! مگه بتونید تو صفحهی مجازیتون پرچم جمهوریاسلامی رو تغییر بدید! کوچولوهای خیالپرداز! #جام_
با حذف «الله» از وسط پرچم ایران بیش از بیش بهم ثابت شد که امام خمینی سالها پیش عجب جمله حقی گفته بودن که: «آمریکا شیطان بزرگ است.»
آخه فقط شیطان از الله میترسه
#برای_ایران
#جام_جهانی
#لبیک_یا_خامنه_ای
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
همون! مگه بتونید تو صفحهی مجازیتون پرچم جمهوریاسلامی رو تغییر بدید! کوچولوهای خیالپرداز! #جام_
🔴بدون سانسور🖐
در فضای مجازی "الله" را از پرچم ما حذف کردند،
اما ما در واقعیت سوپر کماندوهایشان را به زانو در آوردیم🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#برای_ایران
#جام_جهانی
#لبیک_یا_خامنه_ای
طبق اساسنامه فیفا، هر فرد یا نهادی که به هویت و نشانههای ملی و دینی یک کشور عضو این فدراسیون تعرض کند، حداقل از انجام ۱۰ بازی محروم خواهد شد.
بر این اساس تیم فوتبال آمریکا باید از جام جهانی قطر اخراج شود
#برای_ایران
#جام_جهانی
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
🔻علیرغم اینکه، عادت نداشت کسی را برای نماز شب بیدار کند ولی من را بیدار کرد و میگفت: «قُم وَفِ دَينك (بلند شو. پاشو دينت رو ادا كن)».
#شهید_سید_علی_زنجانی
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
♡..خاصیتِ رفیق شهید..♡ رفیق شهـید یعنے:🧐 تو اوج نا اُمیدی یہ نفر پارتے بین تو و خدا بشہ! وجوری دستت
دقایقی درزندگی هستند
که دلت برای کسی آنقدر تنگ میشود که
میخواهی اورا ازرویا هایت بیرون بکشی ودردنیای واقعی
بغلش کنی
#دلتنگتیم_سید....
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رهبرمعظم انقلاب:
خاصیت کشته شدن در راه خدا این است که انسانى جان خود را صرف میکند براى یک هدف و مقصد الهى و خداى متعال هم در پاسخ به این ایثار و گذشت بزرگ، حضور او را در ملّت او تداوم میبخشد و یاد، فکر و آرمان او زنده میماند.
#لبیک_یا_خامنه_ای
رفیقم سید
🔻علیرغم اینکه، عادت نداشت کسی را برای نماز شب بیدار کند ولی من را بیدار کرد و میگفت: «قُم وَفِ دَ
آسمانحسودے میڪندازداشتن
ماهےچونتودرسینہمن..🌙
رفیقم سید
آنان به فضل و رحمتی که خدا نصیبشان گردانیده شادمانند، و دلشادند... ┄❅آیه ۱۷۰ آل عمران ❅┄ #شهید_سید_
یکی از لوازم زنده بودن [شهدا] تأثیرگذاری است... شهدا تأثیرگذارند. چون زنده هستند، تأثیرگذارند در محیط زندگی زندگان؛ روی ما دارند اثر میگذارند،
روی ما دارند کار میکنند. این هم در خودِ آیهی شریفه آمده؛ «وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون».
حالا در «اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم»، اگر این ضمیر «عَلَیهِم» را برگردانیم به خود آنها یا به ما که در این دنیا هستیم، فرقی نمیکند؛ نتیجهاش این است که دارند به ما میگویند راه مجاهدت در سبیلالله ممکن است دشواریهایی داشته باشد ــ خب دشواریهایی دارد ــ امّا عاقبت بسیار خوبی دارد؛ در پایان این راه، در انتهای این راه، نه ترس هست، نه اندوه هست
#شهید_سید_علی_زنجانی
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حجاب
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
یه براندازه داشت از قدرت تیم ملی آمریکا حرف میزد و فکت میداد که آمریکا ایران رو میبره!
گفتم: «خب باشه حالا بیزحمت اسم سه تا از بازیکنای تیم آمریکا رو بگو» هنگ کرد! بلد نبود. 😐
#جام_جهانی
#برای_ایران
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
دروغ چیست ؟!
رمزِ اغتشاش، رازِ اغتشاشگر
از سبــــزِ ۸۸ تا قهــــوه ای ۴۰۱
#برای_ایران
#حجاب
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
همون! مگه بتونید تو صفحهی مجازیتون پرچم جمهوریاسلامی رو تغییر بدید! کوچولوهای خیالپرداز! #جام_
واکنش کیروش به توهین آمریکا به پرچم ایران:
این حواشی تاثیری بر عزم ما ندارد
ماموریت ما لبخند آوردن بر لب مردم است. بگذارید از این جشن لذت ببریم.
درد و بلات بخوره به سر امثال علي كريمي ها
#برای_ایران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزارشگر اسقاطی داره گزارش میده از جام جهانی قطر، فقط هیچوقت فکرشو نمیکرد بیان تو میکروفونش بگن
" I Love You KHAMENEI "
#برای_ایران
#لبیک_یا_خامنه_ای
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
خاطره ای از همسر شهید فخری زاده:
«ایشان همیشه تا دیروقت سر کار بود و گاهی نیمه شب بر می گشت. یک شب به ایشان گفتم وقتی دیر برمیگردی، بچهها نگران میشوند. شهید لبخندی زد و گفت هر چه من بیشتر کار کنم، نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش می آید. پس اجازه بده بیشتر کار کنم .»
#لبیک_یا_خامنه_ای
#برای_ایران
#فخری_زاده
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
رمـــــان دختــرشینا♥🍃 #قسمت4⃣2⃣ دلم می خواست پرنده ای بودم، پرواز می کردم و می رفتم پیش او و با هم
رمـــــان دختــرشینا♥🍃
#قسمت5⃣2⃣
مخصوصاً اواخر حاملگی ام هر روز قبل از اینکه کارهای روزانه اش را شروع کند، اول می آمد سری به من می زد. حال و احوالی می پرسید.وقتی خیالش از طرف من آسوده می شد، می رفت سر کار و زندگی خودش. بعضی وقت ها هم خودم خدیجه را برمی داشتم می رفتم خانه حاج آقایم. سه چهار روزی می ماندم. اما هر جا که بودم، پنج شنبه صبح برمی گشتم. دستی به سر و روی خانه می کشیدم. صمد عاشق آبگوشت بود.با اینکه هیچ کس شب آبگوشت نمی
خورد، اما برای صمد آبگوشت بار می گذاشتم.گاهی نیمه شب به خانه می رسید. با این حال در می زد. می گفتم: «تو که کلید داری. چرا در می زنی؟!»
می گفت: «این همه راه می آیم، تا تو در را به رویم باز کنی.»
می گفتم: «حال و روزم را نمی بینی؟!»
آن وقت تازه یادش می افتاد پا به ماهم و باید بیشتر حواسش به من باشد، اما تا هفته دیگر دوباره همه چیز یادش می رفت. هفته های آخر بارداری ام بود. روزهای شنبه که می خواست برود، می پرسید: «قدم جان! خبری نیست؟!»
می گفتم: « فعلاً نه.»
خیالش راحت می شد. می رفت تا هفته بعد.اما آن هفته، جمعه عصر، لباس پوشید و آماده رفتن شد. بهمن ماه بود و برف سنگینی باریده بود. گفت: «شنبه صبح زود می خواهیم برویم مأموریت. بهتر است طوری بروم که جا نمانم.می ترسم امشب دوباره برف ببارد و جاده ها بسته شود.»موقع رفتن پرسید: «قدم جان! خبری نیست؟!»
کمی کمرم درد می کرد و تیر می کشید. با خودم فکر کردم شاید یک درد جزئی باشد. به حساب خودم دو هفته دیگر وقت زایمانم بود.گفتم: «نه. برو به سلامت. حالا زود است.»اما صبح که برای نماز بیدار شدم، دیدم بدجوری کمرم درد می کند. کمی بعد شکم درد هم سراغم آمد. به روی خودم نیاوردم. مشغول انجام دادن کارهای روزانه ام شدم؛ اما خوب که نشدم هیچ، دردم بیشتر شد. خدیجه هنوز خواب بود. با همان درد و توی همان برف و سرما رفتم سراغ خواهرم. از سرما می لرزیدم.حوری یکی از بچه هایش را فرستاد دنبال قابله و آن یکی را فرستاد دنبال زن برادرم، خدیجه.بعد زیر بغلم را گرفت و با هم برگشتیم خانه خودمان. آن سال از بس هوا سرد بود، کرسی گذاشته بودیم. حوری مرا خواباند زیر کرسی و خودش مشغول آماده کردن تشت و آب گرم شد. دلم می خواست کسی صمد را خبر کند. به همین زودی دلم برایش تنگ شده بود. دوست داشتم در آن لحظات پیشم بود و به دادم می رسید. تا صدای در می آمد، می گفتم: «حتماً صمد است. صمد آمده.»درد به سراغم آمده بود. چقدر دلم می خواست صمد را صدا بزنم، اما خجالت می کشیدم. تا وقتی که بچه به دنیا آمد، یک لحظه قیافه صمد از جلوی چشم هایم محو نشد. صدای گریه بچه را که شنیدم، گریه ام گرفت. صمد! چی می شد کمی دیرتر می رفتی؟ چی می شد کنارم باشی؟!
پنج شنبه بود و دل توی دلم نبود. طبق عادت همیشگی منتظرش بودم. عصر بود.کسی در زد. می دانستم صمد است. خدیجه، زن داداشم، توی حیاط بود. در را برایش باز کرد. صمد تا خدیجه را دید. شستش خبردار شده بود، پرسیده بود: «چه خبر! قدم راحت شد؟»
خدیجه گفته بود بچه به دنیا آمده، اما از دختر یا پسر بودنش چیزی نگفته بود. حوری توی اتاق بود. از پشت پنجره صمد را دید. رو کرد به من و با خنده گفت: «قدم! چشمت روشن، شوهرت آمد.» و قبل از اینکه صمد به اتاق بیاید، رفت بیرون.بالای کرسی خوابیده بودم.صمد تا وارد شد، خندید و گفت: «به به، سلام قدم خانم. قدم نو رسیده مبارک. کو این دختر قشنگ من!»
از دستش ناراحت بودم. خودش هم می دانست. با این حال پرسیدم: «کی به تو گفت؟! خدیجه؟!»
نشست کنارم. بچه را خوابانده بودم پیش خودم. خم شد و پیشانی بچه را بوسید و گفت:«خودم فهمیدم! چه دختر نازی. قدم به جان خودم از خوشگلی به تو برده. ببین چه چشم و ابروی مشکی ای دارد. نکند به خاطر اینکه توی ماه محرم به دنیا آمده این طور چشم و ابرو مشکی شده.»بعد برگشت و به من نگاه کرد و گفت: «می خواستم به زن داداشت مژدگانی خوبی بدهم.حیف که نگفت بچه دختر است.فکر کرد من ناراحت می شوم.»بلند شد و رفت بالای سر خدیجه که پایین کرسی خوابیده بود. گفت:«خدیجه من حالش چطور است؟!»
گفتم: «کمی سرما خورده. دارویش را دادم. تازه خوابیده.»صمد نشست بالای سر خدیجه و یک ربعِ تمام، موهای خدیجه را نوازش کرد و آرام آرام برایش لالایی خواند. فردا صبح زود صمد از خواب بیدار شد و گفت:«می خواهم امروز برای دخترم مهمانی بگیرم.»
خودش رفت و پدر و مادر، خواهرها و برادرها، و چند تا از فامیل های نزدیک را دعوت کرد.بعد آمد و آستین ها را بالا زد. وسط حیاط اجاقی به پا کرد. مادر و خواهرها و زن برادرهایم به کمکش رفتند.هر چند، یک وقت می آمد توی اتاق تا سری به من بزند می گفت:«قدم! کاش حالت خوب بود و می آمدی کنار دستم می ایستادی.
#ادامه_دارد....
کپی بدون ذکرلینک ممنوع🚫 می باشد
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رهبرمعظم انقلاب:
هدیه شهادت را خدا به چه کسی میدهد؟ خدا این هدیه را ارزان نمیدهد؛ به کسانی میدهد که در راه او مجاهدت کنند. ۱۳۸۴/۰۲/۱۲
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin