یکی از لوازم زنده بودن [شهدا] تأثیرگذاری است... شهدا تأثیرگذارند. چون زنده هستند، تأثیرگذارند در محیط زندگی زندگان؛ روی ما دارند اثر میگذارند،
روی ما دارند کار میکنند. این هم در خودِ آیهی شریفه آمده؛ «وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون».
حالا در «اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم»، اگر این ضمیر «عَلَیهِم» را برگردانیم به خود آنها یا به ما که در این دنیا هستیم، فرقی نمیکند؛ نتیجهاش این است که دارند به ما میگویند راه مجاهدت در سبیلالله ممکن است دشواریهایی داشته باشد ــ خب دشواریهایی دارد ــ امّا عاقبت بسیار خوبی دارد؛ در پایان این راه، در انتهای این راه، نه ترس هست، نه اندوه هست
#شهید_سید_علی_زنجانی
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حجاب
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
یه براندازه داشت از قدرت تیم ملی آمریکا حرف میزد و فکت میداد که آمریکا ایران رو میبره!
گفتم: «خب باشه حالا بیزحمت اسم سه تا از بازیکنای تیم آمریکا رو بگو» هنگ کرد! بلد نبود. 😐
#جام_جهانی
#برای_ایران
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
دروغ چیست ؟!
رمزِ اغتشاش، رازِ اغتشاشگر
از سبــــزِ ۸۸ تا قهــــوه ای ۴۰۱
#برای_ایران
#حجاب
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
واکنش کیروش به توهین آمریکا به پرچم ایران:
این حواشی تاثیری بر عزم ما ندارد
ماموریت ما لبخند آوردن بر لب مردم است. بگذارید از این جشن لذت ببریم.
درد و بلات بخوره به سر امثال علي كريمي ها
#برای_ایران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزارشگر اسقاطی داره گزارش میده از جام جهانی قطر، فقط هیچوقت فکرشو نمیکرد بیان تو میکروفونش بگن
" I Love You KHAMENEI "
#برای_ایران
#لبیک_یا_خامنه_ای
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
خاطره ای از همسر شهید فخری زاده:
«ایشان همیشه تا دیروقت سر کار بود و گاهی نیمه شب بر می گشت. یک شب به ایشان گفتم وقتی دیر برمیگردی، بچهها نگران میشوند. شهید لبخندی زد و گفت هر چه من بیشتر کار کنم، نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش می آید. پس اجازه بده بیشتر کار کنم .»
#لبیک_یا_خامنه_ای
#برای_ایران
#فخری_زاده
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رمـــــان دختــرشینا♥🍃
#قسمت5⃣2⃣
مخصوصاً اواخر حاملگی ام هر روز قبل از اینکه کارهای روزانه اش را شروع کند، اول می آمد سری به من می زد. حال و احوالی می پرسید.وقتی خیالش از طرف من آسوده می شد، می رفت سر کار و زندگی خودش. بعضی وقت ها هم خودم خدیجه را برمی داشتم می رفتم خانه حاج آقایم. سه چهار روزی می ماندم. اما هر جا که بودم، پنج شنبه صبح برمی گشتم. دستی به سر و روی خانه می کشیدم. صمد عاشق آبگوشت بود.با اینکه هیچ کس شب آبگوشت نمی
خورد، اما برای صمد آبگوشت بار می گذاشتم.گاهی نیمه شب به خانه می رسید. با این حال در می زد. می گفتم: «تو که کلید داری. چرا در می زنی؟!»
می گفت: «این همه راه می آیم، تا تو در را به رویم باز کنی.»
می گفتم: «حال و روزم را نمی بینی؟!»
آن وقت تازه یادش می افتاد پا به ماهم و باید بیشتر حواسش به من باشد، اما تا هفته دیگر دوباره همه چیز یادش می رفت. هفته های آخر بارداری ام بود. روزهای شنبه که می خواست برود، می پرسید: «قدم جان! خبری نیست؟!»
می گفتم: « فعلاً نه.»
خیالش راحت می شد. می رفت تا هفته بعد.اما آن هفته، جمعه عصر، لباس پوشید و آماده رفتن شد. بهمن ماه بود و برف سنگینی باریده بود. گفت: «شنبه صبح زود می خواهیم برویم مأموریت. بهتر است طوری بروم که جا نمانم.می ترسم امشب دوباره برف ببارد و جاده ها بسته شود.»موقع رفتن پرسید: «قدم جان! خبری نیست؟!»
کمی کمرم درد می کرد و تیر می کشید. با خودم فکر کردم شاید یک درد جزئی باشد. به حساب خودم دو هفته دیگر وقت زایمانم بود.گفتم: «نه. برو به سلامت. حالا زود است.»اما صبح که برای نماز بیدار شدم، دیدم بدجوری کمرم درد می کند. کمی بعد شکم درد هم سراغم آمد. به روی خودم نیاوردم. مشغول انجام دادن کارهای روزانه ام شدم؛ اما خوب که نشدم هیچ، دردم بیشتر شد. خدیجه هنوز خواب بود. با همان درد و توی همان برف و سرما رفتم سراغ خواهرم. از سرما می لرزیدم.حوری یکی از بچه هایش را فرستاد دنبال قابله و آن یکی را فرستاد دنبال زن برادرم، خدیجه.بعد زیر بغلم را گرفت و با هم برگشتیم خانه خودمان. آن سال از بس هوا سرد بود، کرسی گذاشته بودیم. حوری مرا خواباند زیر کرسی و خودش مشغول آماده کردن تشت و آب گرم شد. دلم می خواست کسی صمد را خبر کند. به همین زودی دلم برایش تنگ شده بود. دوست داشتم در آن لحظات پیشم بود و به دادم می رسید. تا صدای در می آمد، می گفتم: «حتماً صمد است. صمد آمده.»درد به سراغم آمده بود. چقدر دلم می خواست صمد را صدا بزنم، اما خجالت می کشیدم. تا وقتی که بچه به دنیا آمد، یک لحظه قیافه صمد از جلوی چشم هایم محو نشد. صدای گریه بچه را که شنیدم، گریه ام گرفت. صمد! چی می شد کمی دیرتر می رفتی؟ چی می شد کنارم باشی؟!
پنج شنبه بود و دل توی دلم نبود. طبق عادت همیشگی منتظرش بودم. عصر بود.کسی در زد. می دانستم صمد است. خدیجه، زن داداشم، توی حیاط بود. در را برایش باز کرد. صمد تا خدیجه را دید. شستش خبردار شده بود، پرسیده بود: «چه خبر! قدم راحت شد؟»
خدیجه گفته بود بچه به دنیا آمده، اما از دختر یا پسر بودنش چیزی نگفته بود. حوری توی اتاق بود. از پشت پنجره صمد را دید. رو کرد به من و با خنده گفت: «قدم! چشمت روشن، شوهرت آمد.» و قبل از اینکه صمد به اتاق بیاید، رفت بیرون.بالای کرسی خوابیده بودم.صمد تا وارد شد، خندید و گفت: «به به، سلام قدم خانم. قدم نو رسیده مبارک. کو این دختر قشنگ من!»
از دستش ناراحت بودم. خودش هم می دانست. با این حال پرسیدم: «کی به تو گفت؟! خدیجه؟!»
نشست کنارم. بچه را خوابانده بودم پیش خودم. خم شد و پیشانی بچه را بوسید و گفت:«خودم فهمیدم! چه دختر نازی. قدم به جان خودم از خوشگلی به تو برده. ببین چه چشم و ابروی مشکی ای دارد. نکند به خاطر اینکه توی ماه محرم به دنیا آمده این طور چشم و ابرو مشکی شده.»بعد برگشت و به من نگاه کرد و گفت: «می خواستم به زن داداشت مژدگانی خوبی بدهم.حیف که نگفت بچه دختر است.فکر کرد من ناراحت می شوم.»بلند شد و رفت بالای سر خدیجه که پایین کرسی خوابیده بود. گفت:«خدیجه من حالش چطور است؟!»
گفتم: «کمی سرما خورده. دارویش را دادم. تازه خوابیده.»صمد نشست بالای سر خدیجه و یک ربعِ تمام، موهای خدیجه را نوازش کرد و آرام آرام برایش لالایی خواند. فردا صبح زود صمد از خواب بیدار شد و گفت:«می خواهم امروز برای دخترم مهمانی بگیرم.»
خودش رفت و پدر و مادر، خواهرها و برادرها، و چند تا از فامیل های نزدیک را دعوت کرد.بعد آمد و آستین ها را بالا زد. وسط حیاط اجاقی به پا کرد. مادر و خواهرها و زن برادرهایم به کمکش رفتند.هر چند، یک وقت می آمد توی اتاق تا سری به من بزند می گفت:«قدم! کاش حالت خوب بود و می آمدی کنار دستم می ایستادی.
#ادامه_دارد....
کپی بدون ذکرلینک ممنوع🚫 می باشد
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رهبرمعظم انقلاب:
هدیه شهادت را خدا به چه کسی میدهد؟ خدا این هدیه را ارزان نمیدهد؛ به کسانی میدهد که در راه او مجاهدت کنند. ۱۳۸۴/۰۲/۱۲
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
شهید سیدعلی زنجانی:
«از اون چیزی که در مورد عمهی سادات زینب سلام الله علیها شنیده بودم اینجا هزار برابرش رو دیدم خیلی کریمِ خیلی ...»
#لبیک_یا_زینب
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
🗞شهيد مدافع حرم سید علی زنجانی به روايت همرزمان؛
🔻خیلی وقتا سوال میشه، برزخ و قیامت چی میشه. تو احوالات خیلی از بزرگان خوندم که بعد از رفتنشون گاهی اشارههایی میکردن و میگفتن مثلاً چه چیزی نجاتمون داد. فیالمثل در احوالات یکی از بزرگان نقلِ که بعد از رحلت به شاگردانش گفته بود، اینجا نماز اول وقت و زیارت عاشوراء دستمو گرفت. یا در حالات برخی عرفا شنیدم که آخرت، همه کاره امام حسینِ ... همه چی دست آقاست ...
🔸حالا این سید ما هم علیالظاهر گراهایی داره میده که اگر موثق نبود نمیگفتم!!
چند شب قبل به رفیقش گفته نمیتونم خیلی چیزا رو بگم اما یه چیزی بگم اونم اینکه «از اون چیزی که در مورد عمهی سادات زینب سلام الله علیها شنیده بودم اینجا هزار برابرش رو دیدم خیلی کریمِ خیلی ...»
🔸بابا چطوری بگم.
اون زینبی که برادرش ابی عبدالله بهش فرمود: خواهرم تو نماز شبات منو دعا کن، این یعنی مقام والای دختر امیرالمومنین.
اصلاً من نمیفهمم این یعنی چی.
حالا شما فرض کنید یکی زندگیش و بهترین و باارزشترین چیزش که جونش باشه رو در راه این بی بی داده باشه. حضرت زینب عقیلهی بنی هاشم چه معاملهای باهاش میکنه ...
باید هم سید بگه اینجا فهمیدم چقدر بی بی کار ازش بر میاد.
🔺رفقا سید یه جمله گفته، هزار برابر اون چیزی که فکر میکردم اینجا سیده زینب برام کار کرده.
ای کاش میدونستم تو این تصویر که ما متوجه عکاسش نبودیم چطوری با عمهات حرفی زدی که تو رو خرید.
ای کاش هممون رو بخرن ...
خوشا به حال فدائیان زینب ...
📸 عکاس: داداش شهید شیخ کمیل (بعد از مدتها فهمیدیم اهل شکارِ لحظههاست ...)
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سید حسن نصر الله:
🔰«مکتب امام حسین و حضرت زینب (علیهماالسلام)»
در مکتب حسین و زینب (علیهماالسلام) عاشق شهادت میشویم و جز زیبایی نمیبینیم.
#شهید_سید_علی_زنجانی
#رفیقشهید
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
چه ایران ببره چه ببازه درهرصورت چیزی ازارزشای ایران کم نمیشه
اینو ده بار برا خودت تکرار کن
#برای_ایران
#جام_جهانی
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
براندازا از گل خوردن تیم ملی ایران خوشحالن!
چون تیم ملی اونا آمریکاست نه ایران
#جام_جهانی
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
تیم ملی باخت. صعود نکرد. خوب هم بازی نکرد. اما این تیم، فارغ از هر نتیجه، تیم ملی من است. هویت من است. نماینده وطنم. کودکی و نوجوانی و جوانیام. مثل خانوادهام. و همانطور که هزار رسانه مزدور نمیتوانند تعلق من به خانوادهام را بگیرند، کسی نمیتواند تعلق من به تیم ملیم را هم بگیرد
#جام_جهانی
#برای_ایران
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
مهم نیست باختیم؛ مهم اینه ما عاشق این تیم و عاشق این هویت میمونیم و این عشق جز با مرگ ما پایان پیدا نمیکنه
#برای_ایران
#جام_جهانی
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رهبر معظم انقلاب:
بعضی از بزرگان ما و علمای ما، پنجاه سال، شصت سال عبادت کردند، ریاضت کشیدند، تأمّل و تفکّر کردند، به مقاماتی رسیدند، مقامات خیلی خوبی است؛ این جوانها غالباً از آن مقاماتی که عرفای برجستهی ما در طول سالهای متمادی به آنها رسیدند، عبور کردند و از آن مقامات بالاتر رفتند؛ اخلاصشان این است. ... خوشا به حالشان؛ ما به حال اینها غبطه میخوریم. آرزوی ما این است که با شهدا محشور بشویم؛ آرزوی ما این است که این ارتباط قلبیای که اینها در دنیا با ما داشتند، در قیامت و در برزخ هم همین ارتباط را با ما داشته باشند
#میلاد_حضرت_زینب
#شهید_سید_علی_زنجانی
#لبیک_یا_خامنه_ای
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
آرام آرام به ذهنش می رسد که راهی میدان شود! او هم می خواهد دشمن را از پای در آورد. آخر چقدر ظلم؟ چقدر بدی؟ آیا نباید دشمنان باید برای این ظلم هایشان تقاص پس بدهند؟ بند پوتینش را میبندد و مردانه وار وارد میدان می شود. او یک مدافع حرم است. کسی که از خود و جانش می گذرد! اما نمی گذارد دشمنش در برابر او و کشورش قد علم کند و ارزش هایش را از بین ببرد
#شهید_سید_علی_زنجانی
#میلاد_حضرت_زینب
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
شهید سید مرتضی آوینی:
🔻این جوانان نسل تازهای هستند که در کره زمین ظهور کرده است و وظیفه دگرگونی عالم را پروردگار متعال بر گُرده اینان گذاشته است.
#شهید_سید_علی_زنجانی
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
شهید سید مرتضی آوینی:
🔻عالم محضر شهداست؛ اما کو محرمی که این حضور را دریابد و در برابر این خلأ ظاهری خود را نبازد. زمان می گذرد و مکانها فرو می شکنند؛ اما حقایق باقیست.
#شهید_سید_علی_زنجانی
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
🔻برایش فرق نمیکرد کجا باشد؛ نیمهشبهای سرد حلب و نیمهشبهای گرم جنوب حلب، توی تاریکی و سکوت، وقتی که همه خوابند، توی سرما خودش را لای پتو میپیچاند و سر به سجده میگذاشت و آرام آرام گریه میکرد. آنقدر که شانههایش میلرزید.
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
↶
ـ ـــ یه وقتایی که دستام بویِ عطرش رو میگرفت
و میومدم مَقر ،
هی دستامو بو میکردم تا قبل از اینکه بشورمشون. .🥺
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺خوب به این ویدئو نگاه کنید
این اگر روضه نیست چیه؟
اعترافات یکی از قاتلین #شهید_عجمیان، چقدر این ذکر مصیبت آشناست...
لعنت به زن زندگی آزادیتون!
#حجاب
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
🔴بدون تعارف🖐
آمریکاییها سالهاست در حوزه دیپلماسی عمومی با هدف نفوذ به سراغ دیپلماسی سایبری و ورزشی رفتهاند...
باید مراقب باشیم با چند تصویر به ظاهر مهربانانه پس از بازی ایران با آمریکا فریبمان ندهند.
#برای_ایران
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
امام صحبتی دارند که آن را نوشتهام
و همیشه آن را توی جیب خودم دارم :
هر کس که بیشتر برای خدا کار کرد
بیشتر باید فحش بشنود. و شما پاسدارها،
چون بیشتر برای خدا کار کردید،
بیشتر فحش شنیدید و میشنوید.
ما باید برای فحش شنیدن ساخته بشویم؛
برای تحمّل تهمت و افتراء و دروغ ؛
چون ما اگر تحمّل نکنیم ،
باید میدان را خالی کنیم ...
💬 #شهید_حاجابراهیم_همت
#برای_ایران
#حجاب
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin