eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
8.6هزار ویدیو
303 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین @harfaton1 کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
''# هادےدلھٰا 🕊 بحث شھادت بود. از او پرسیدم قصدش این است!؟ ابراهیم گفت: چون مادر سادات قبر ندارد نم
باش و روشن ڪن جہانم را...🍃 وگرنہ بےحضورِ تـو؛ در جہانِ من بہ غیر از خاڪ و خاڪستر ڪہ چیزے نیست!💔 برادرشهیدم ابراهیم‌هادے•♥️• جهت تعجیل در فرج آقا و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت بیست و هشتم : شهرک المهدی ✔️ راوی : علی مقدم ، حسین جهانبخش 🔸از شروع #ج
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت بیست ونه: حلال مشکلات ✔️ راوی : یکی از دوستان شهید 🔸از پيامبر سؤال شد: «کداميک از مؤمنين ايماني کاملتر دارند؟ فرمودند: آنکه در راه خدا با و خود جهاد کند » سردار محمد کوثري( فرمانده اسبق لشكر حضرت رسول ) ضمن بيان خاطراتي از ابراهيم تعريف ميكرد: 🔸در روزهاي اول جنگ در سرپل ذهاب به ابراهيم گفتم؛ برادر هادي، حقوق شما آماده است هر وقت صلاح ميداني بيا و بگير. در جواب خيلي آهسته گفت: شما کي ميري تهران!؟ گفتم: آخر هفته. بعدگفت: سه تا آدرس رو مينويسم، تهران رفتي حقوقم رو در اين خونه ها بده! من هم اين کار را انجام دادم. بعدها فهميدم هر سه، از خانواده هاي و آبرودار بودند. ٭٭٭ 🔸از برم يگشتم. وقتي رسيدم ميدان خراسان ديگر هيچ پولي همراهم نبود. به سمت خانه در حرکت بودم. اما مشغول فكر؛ الان برسم خانه همسرم و بچه هايم از من پول ميخواهند. تازه اجاره خانه را چه كنم!؟ سراغ کی بروم؟ به چه کسي رو بيندازم؟ خواستم بروم خانه برادرم، اما او هم وضع خوبي نداشت. سر چهارراه عارف ايستاده بودم. با خودم گفتم: فقط بايد خدا کمک کند. من اصلاً نميدانم چه كنم! 🔸در همين فكر بودم که يكدفعه ديدم سوار بر موتور به سمت من آمد. خيلي خوشحال شدم. تا من را ديد از موتور پياده شد، مرا در آغوش کشيد. چند دقيقه اي صحبت كرديم. وقتي ميخواست برود اشاره کرد: حقوق گرفتي؟! گفتم: نه، هنوز نگرفتم، ولي مهم نيست. دست کرد توي جيب و يک دسته اسکناس درآورد. گفتم: به جون آقا ابرام نميگيرم، خودت احتياج داري. گفت: اين قرض الحسنه است. هر وقت حقوق گرفتي پس ميدي. بعد هم پول را داخل جيبم گذاشت و سوار شد و رفت. 🔸آن پول خيلي داشت. خيلي از مشکلاتم را حل کرد. تا مدتي مشکلي از لحاظ مالي نداشتم. خيلي دعايش کردم. آن روز خدا ابراهيم را رساند. مثل هميشه مشكلات شده بود. 📚 منبع : جهت تعجیل در فرج آقا و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 ׂ🔸 " سردار چنگـــــولہ " 🌱با آغاز جنگ تحميلے بہ مناطق عملياتی اعزام شد و در مسئوليت های م
عاشقی دردسری بود نمی دانستیم حاصلحش خون جگری بود نمی دانستیم آسمان از تو خبر داشت ولی ما از تو... سهممان بی خبری بود نمی دانستیم رفته بودی که بیایی چقدر طول کشید این همه چشم به راهی نگرانمان کرد.... جهت تعجیل در فرج آقا و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#سالروز_شهادت_سردار_شهید #حاج_حمید_محمدرضایی عاشقی دردسری بود نمی دانستیم حاصلحش خون جگری بود نمی د
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌸🌿🌸🌿🌸 📜روایتی از زندگی شهید مدافع حرم حمید محمدرضایی 🔹سردار شهید حاج حمید محمدرضایی در اول مهر ۱۳۵۰ در شهر شال از توابع استان قزوین در خانواده‌ای مذهبی و کشاورز چشم به جهان گشود. دوران ابتدایی حمید با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران مقارن شد؛ حمید که پنج‌سال از برادرش علی کوچکتر بود، همانند برادر برای دفاع از میهن اسلامی شور و اشتیاق فراوان داشت اما بخاطر سنّ کم نتوانست در جبهه‌ها حضور رساند ولی برادرش علی در سال ۱۳۶۱ عازم جبهه شد. 🔸اما چیزی نگذشت که حمید تحصیل در مدرسه راهنمایی امام خمینی شهر شال را رها کرد و برای اولین‌بار در سن ١۴سالگی عازم جبهه‌های غرب کشور در منطقه بانه کردستان شد. حمید پس از اولین اعزامش و مدتی مبارزه، به عقب بازگشت و مشغول ادامه تحصیل شد و در کارهای کشاورزی کمک‌حال پدر شد. برادرش در سال۶۳ در منطقه مریوان جانباز شد و پایش را از دست داد. 🔹در سال ۱۳۶۵ که سالِ سرنوشت‌سازِ جنگ محسوب می‌شد، حمید از طریق پایگاه بسیج شال برای اعزام به جبهه راهی قزوین شد و همزمان برادرش ، علی ، نیز عازم بود؛ علی از حمید خواست که بماند و درس بخواند و کمک‌حال خانواده باشد اما حمید قبول نکرد و سعی کرد که علی را به خاطر پای مصنوعی‌اش از اعزام منصرف کند اما سرانجام برادر بزرگتر با این وعده که "دفعه بعد نوبت توست" حمید را برگرداند و خود با یک پای مصنوعی راهی جبهه شد. 🔸طی عملیات کربلای۴ بود که در جزیره اُم‌الرصاص، علی محمدرضائی به شهادت رسید اما اثری از پیکرش بازنگشت؛ حمید به وصیت برادر عمل کرد و ادامه‌دهنده راهش شد و در سال۱۳۶۶ عضو سپاه پاسداران شد و در عملیات‌های مختلفی از جمله عملیات والفجر ۱۰ در آزادسازی شهر حلبچه عراق و عملیات بیت‌المقدس۶ در منطقه سلیمانیه عراق شرکت کرد که در یکی از عملیات‌ها جانباز شد. 🔹پس از پایان جنگ، حاج‌حمید در سال۱۳۶۹ ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد. او در عرصه‌های فرهنگی ، نظامی و علمی حضوری فعال داشت. حاج‌حمید به ادامه تحصیل مشغول شد و در اردوهای راهیان نور نیز بعنوان راوی، بازگوکننده دفاع مقدس به نسل جدید بود و در برپایی نمایشگاه‌های ایام فاطمیه و دفاع مقدس حضوری چشمگیر داشت‌. 🔸حاج حمید در شهریور سال ۱۳۹۰ برای مقابله با گروهک تروریستی پژاک همراه برادر دیگرش حسین، عازم مناطق غرب کشور در سردشت شدند و با فرماندهی نیروهای خود چهره بارزی از خود نشان داد و "تپه جاسوسان"، ارتفاعات مرزی بین ایران و عراق، را از لوث وجود تروریستها پاکسازی کردند. رشادت‌های فرمانده حمید به مرزهای ایران محدود نشد؛ با آغاز بحران سوریه و تجاوز وحشیانه تکفیری‌ها به حریم اسلام، برای اولین‌بار در سال ۱۳۹۱ بعنوان مستشار نظامی عازم سوریه شد و به آموزش نیروهای جبهه مقاومت برای مقابله با تکفیری‌ها پرداخت. 🔹در سال ۱۳۹۳ با اینکه با درجه سرهنگ‌تمام در سِمَت فرماندهی عملیات تیپ٨٢ صاحب‌الامر قزوین بازنشسته شده بود، اما برای دفاع از حرم حضرت زینب علیهاالسلام و در پاسخ به ندای مظلومیت مردم سوریه ، بازنشستگی خود را تمدید کرد و برای مقابله با تکفیری‌های وهابی_صهیونیستی در اردیبهشت سال۱۳۹۴ که اوج رعب و وحشت داعش بود، دوباره عازم سوریه شد. 🔸حاج حمید ۲۴اردیبهشت‌ماه که مصادف با روز شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام بود، برای شناسایی به منطقه استراتژیک السخنه، داغ‌ترین و کویری‌ترین نقطه سوریه، رفت اما حین شناسایی طی یک حمله غافلگیرانه توسط داعش، محاصره شدند؛ فرمانده حمید با پایگاه تدمر سوریه ارتباط برقرار کرد و درخواست نیروی کمکی کرد و گفت که شهر در آستانه سقوط قرار دارد اما با نرسیدن نیروهای کمکی، تا آخرین نفس با تکفیری‌ها مبارزه کرد و به شهادت رسید. پس از شهادت حاج‌حمید محمدرضایی شهر سقوط کرد؛ پیکر فرمانده حمید همان‌جا ماند و پس از ۳سال در منطقه حقل‌الهیل تدمر شناسایی و تفحص شد و به وطن بازگشت و در گلزار شهدای شال آرام گرفت. جهت تعجیل در فرج آقا و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
‌ «🌱✨🌸» ‌ ‌-جاماندھ‌ایم‌وحوصله‌شرح‌قصہ‌نیست؛ ‌حوالی‌دلتنگی...🙂💔 ‌ ‌ مـــ‌حاج‌قاسم‌ــــا🍃🖐🏼 ‌ جهت تعجیل در فرج آقا و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
وقتی خوشگل میشی که خوشگلِ خوشگلا، یوسفِ زهرا نگاهت کنه💛:) حاج‌حسین‌یکتا جهت تعجیل در فرج آقا و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
« 🌸✨☺️» ❪هَروَقت‌بَعـداَزگنـٰاھ خدٰاانقَدرزِندھ‌نِگھت‌دٰاشـت ڪِہ‌وُضوبـِگیر؎ . . وٰایسـتۍجُلوش‌ونـَمٰازبِخونۍシ یَعنۍقَبولِت‌ڪَردھ! یَعنۍخدٰاهَنوزاَزت‌نٰاامـیدنَشـده❫ جهت تعجیل در فرج آقا و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۰:۰۲