#وصیت_نامه #وصیتنامه #آرزو
آرزویی که شهید مدافع حرم برای دختر سهسالهاش داشت...
فرازی از وصیتنامه شهید مدافع حرم؛ مجتبی کرمی:
«اکنون که باب #جهاد در راه خدا به امر ولی و مولایم ابلاغ شده عازم نبرد میشوم.
به دختر سه سالهام ریحانه جان بگویید که دوستش داشته و دارم، ولی دفاع از حرم حضرت زینب(س) و دردانه سه ساله امام حسین(ع) واجب بود.
خیلی دوست داشتم که دخترم ریحانه حافظ قرآن شود. اگر امکان داشت برایش محیا کنید.»
❄️🌷✌️🌷❄️
@Refighe_Shahidam313
❄️🌷✌️🌷❄
ریحانه خانم گل
الان دیگه هفت ساله شده
و مدرسه میره...
و قراره که راه پدرش رو با درس خوندن ادامه بده...
❄️🌷✌️🌷❄️
@Refighe_Shahidam313
❄️🌷✌️🌷❄
عکس 6دی 98 #گلزار_شهدای_همدان
برخی سخنانی را درباره شهدای مدافع حرم مطرح میکنند که درست نیست، ریشه این سخنان در دشمنی با اسلام است که انتظار میرود #خبرنگاران و #رسانهها با #روشنگری در این زمینه نقشه دشمنان را خنثی کنند.
باید #پیام_ولایت که #درس_آزادگی #ایثار و #مقاومت در برابر دشمنان است را به تمام زائران حسینی رسانده و برای دعای امام زمان(عج) دعا کنیم، چون #فرج ما در فرج ایشان است.
اجازه ندهید برخی بخاطر #دشمنی و #عناد با #اسلام خون شهدا را پایمال کنند...
❄️🌷✌️🌷❄️
@Refighe_Shahidam313
❄️🌷✌️🌷❄
🤚سلام° و عرض ادب
خدمت همراهان #سنگر #رفیق_شهیدم
ان شاءالله که
رضایت ❤️ـخدا
و 🤝ـدستگیری 🌷ـشهدا
شامل حال همه ما باشه در دنیا و آخرت
🌹🌹🌹
امروز با معرفی #شهید_مجتبی_کرمی
#شهدای_استان_همدان
#شهدای_مدافع_حرم_استان_همدان
خدمت بزرگواران بودم
شادی روح شهدا بخصوص #شهید_کربلایی_مجتبی_کرمی
فاتحه+صلوات+وعجل فرجهم
ان شاءالله ک این دنیا و آخرت شفیع همه مون باشن
با ارسال پیامهای معرفی شهدا در ثوابش شریکش باشید که زنده نگه داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست اجرتون با 🌷ـشهدا
با تشکر #خادم_نوشت
جهت #انتقاد و #پیشنهاد پذیرای شما بزرگواران هستم
👇👇👇
@zahra_mab_62
#التماس_دعای_فرج ❤️❤️
#التماس_دعای_آرامش
#التماس_دعا_برای_همه 🌺🌺
#التماس_دعای_حقیر 😔😔
#استان_همدان #همدان #کهنوج #توسرکان #تویسرکان
✅💠🥀🌷🥀💠✅
@Refighe_Shahidam313
✅💠🥀🌷🥀💠✅
«ما تکلیف داریم آقا! اینطور نیست که حالا که ما منتظر ظهور امام زمان - سلام الله علیه - هستیم پس دیگر بنشینیم تو خانههایمان، تسبیح را دست بگیریم و بگوییم «عَجّلْ عَلی فَرَجِهِ». عجّل، با کار شما باید تعجیل بشود، شما باید زمینه را فراهم کنید برای آمدن او. و فراهم کردن اینکه مسلمین را با هم مجتمع کنید. همه با هم بشوید. ان شاء الله ظهور میکند ایشان(صحیفه امام،ج18،ص269)»
ظهور امام زمان مختص به روز جمعه نیس...
توضیحات بیشتر در لینک زیر
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1396/11/06/1638409/%D9%86%DA%AF%D8%B1%D8%B4%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%AA%D8%B5%D9%88%D8%B1-%D8%B8%D9%87%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%AC-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%AC%D9%85%D8%B9%D9%87
📿ـنماز اولین سوال در قیامت است...
✌️❤️✌️
📿ـنماز سرود وحدانیت است...
✌️❤️✌️
📿ـنماز جلوه حق پرستی است...
✌️❤️✌️
📿ـنماز وصل عاشقانه است...
✌️❤️✌️
📿ـنماز معامله با خداست...
✌️❤️✌️
@Refighe_Shahidam313
May 11
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #علمدار
✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار
قسمت 8⃣
اوركت او را گرفتم و روي اوركت خودم پوشيدم.
روي زمين شن و سنگريزه زياد بود. من و مجتبی همین طور كه نشسته بوديم شروع كردیم به جمع كردن آنها! در مقابل خودمان تپه کوچکي درست كردیم! تا اسم مرا خواند بلند شدم. رفتم بالاي تپه اي كه ساخته بودم! سينه ام را جلو
دادم و گفتم: « بله »
آن بنده ی خدا مرا برانداز كرد و گفت: « بنشين خوبه، بنشين. »
سر از پا نمي شناختم، خيلي خوشحال شدم. مجتبی هم همین کار را کرد. او هم انتخاب شد و در پادگان ماندیم. اين چنين توانستیم به آرزوي بزرگمان كه حضور در جبهه ها بود برسیم.
٭٭٭
پدر مجتبی از روز اعزام او مي گوید:
« یکی از روزهای پاییز بود. غروب آن روز هرچه منتظر شديم نيامد. از هر كه سراغ سيد مجتبي را مي گرفتيم خبر
نداشت. بالاخره فهميديم كه او به همراه چند نفر از بچه هاي همسايه و خواهر زاده ام، بعد از مدرسه به عنوان بسيجي به آموزشی جبهه اعزام شدند. بعد از پرس وجو فهمیدیم به پادگان منجيل رفته اند.
چند نفر از همسایه ها وقتي فهميدند ناراحت شدند. به پادگان رفتند و فرزندانشان را برگرداندند!
مي گفتند نمي خواهيم بچه هايمان آسيب ببينند!
شايد حق هم داشتند. بچه های آنها مثل سيد مجتبي شانزده هفده سال بيشتر نداشتند. اما ما سيد را در اختيار انقلاب گذاشته بوديم. اجازه داديم سيد در راه امام و اسلام قدم بردارد. بعدها همان همسایه ها از حرفها و برخوردشان شرمنده شدند. »
🌱 راوی : رضا علیپور
❄️🌷✌️🌷❄️
@Refighe_Shahidam313
❄️🌷✌️🌷❄
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #علمدار
✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار
قسمت 9⃣
💫 کردستان
روزهای دوران آموزشی بسیار سخت بود. تعداد نفرات شرکت کننده بیشتر از ظرفیت دوره بود. بنابراين تدارکات بسیار ضعیف عمل مي کرد. غذا کم بود. حتی نان هم به سختی پیدا ميشد!
در مدت دوره آموزشی منجیل، حسرت یک روز غذای سیر به دل ما مانده بود! با این حال شوق حضور در جبهه همه مشکلات را برطرف مي کرد.
بعد از پایان دوره آموزشی، نیروها برای اعزام به جبهه تقسیم شدند. بسیاری از نیروها علاقه داشتند که به جبهه ی جنوب بروند.
تشکیل تیپ 25 کربلا شامل بسیجیان استان های شمالی علاقه ی بچه ها را برای حضور در جنوب بیشتر کرده بود.
مجتبی به من گفت:
« حالا که همه دوست دارند به جنوب بروند بیا ما به کردستان برویم »
بالاخره راهی کردستان شدیم. آن ایام مصادف بود با آغاز زمستان و پایان عملیات والفجر 4 بر روی ارتفاعات منطقه ی پنجوین.
نیروهای اعزامی از منجیل در یگان جندالله مریوان مستقر شدند. سپس تعدادی از آنها به پایگاه ساوجی در پنجوین منتقل شدند.
شرایط کردستان بسیار عجیب بود. ما برای اولین بار به منطقه اعزام شده بودیم. بیشتر نیروهای ما شانزده یا هفده ساله بودند. ما باید مدتی بسیار طولانی در پاسگاه های مرزی یا بر روی ارتفاعات مي ماندیم.
وقتی به پاسگاه مي رفتیم تا حدود یک ماه به هیچ چیزی دسترسی نداشتیم. حتی رادیو هم آنجا نبود.
وقتی کسی مجروح یا مریض مي شد تا چند روز وسیله ای برای انتقال او نبود...
❄️🌷✌️🌷❄️
@Refighe_Shahidam313
❄️🌷✌️🌷❄
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #علمدار
✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار
قسمت 0⃣1⃣
جاده ای در مسیر مریوان داشتیم که به محور جانوران معروف بود! البته نام این مسیر بعدها تغییر کرد.
هر روز ساعت نُه صبح نیروهای ارتش تأمین جاده (۱) را انجام مي دادند و ساعت پنج عصر تأمین جاده جمع مي شد و تا صبح فردا هیچ کس جرئت تردد در جاده نداشت.
چند نفر از بچه ها با یک خودرو از مریوان به سمت پایگاه در حرکت بودند.
نزدیکی پایگاه خودروی آنها پنچر مي شود. همزمان با فرا رسیدن ساعت پنج، تأمین جاده جمع شد. ما هم از آنها خبری نداشتیم.
روز بعد وقتی سراغ جاده رفتیم. با یک خودروی سوخته مواجه شدیم! عصر روز قبل، وقتی ساعت پنج فرا رسید و تأمین جاده جمع شد، با شلیک یک گلوله ی آرپیجی خودرو منهدم شده بود.
دو پیکر سوخته در داخل ماشین مانده بود. که آنها را به قرارگاه منتقل کردیم.
آری، وضعیت امنیت کردستان به این صورت بود. در چنین شرایط امنیتی سید مجتبی یکی از بهترین نیروهای پایگاه ما بود. روحیه مدیریتی سید از همان روزها به خوبی مشخص بود.
وقتی به اطراف پایگاه مي رفتیم منطقه را به خوبی برای ما تشریح مي کرد.
نقاطی که ممکن بود دشمن از آن طریق نفوذ کند مشخص مي کرد و ...
حضور ما در کردستان تا اوایل سال 1363 به طول انجامید. در آن مقطع بود که به جنوب اعزام شدیم و به لشکر 25 کربلا رفتیم.
سید مجتبی مدتی در گردان یا رسول 9 و سپس به گردان امام حسین7 و بعد به گردان مسلم رفت و تا پایان جنگ در همین گردان ماند.
----------------------------------------
1. به قرار دادن نگهبان در طی مسیر تأمین جاده ميگفتند.
🌱 راوی : رضا علیپور
⬅️ ادامه دارد...
❄️🌷✌️🌷❄️
@Refighe_Shahidam313
❄️🌷✌️🌷❄