رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#تخصص و علاقه در بسیاری از کارها داشت در #عكّاسى #نجّارى ساخت #وسايل_تزئین_چوبى #برق_كشى #سیم_كشى و #تعمير_لواز_منزل نيز علاقه نشان مى داد.
بچّه ها را بسيار دوست مى داشت و هميشه سعى در سرگرم كردن آنان داشت.
فردى #اجتماعى بود و در عين حال از مسائل فردى نيز غافل نبود.
ايشان تمام همّ و غمّ خود را صرف #مطالعه، #كارهاى_هنرى و اداى #فرايض_دينى مى كرد.
به امام(ره) علاقه بسيارى داشت و ايشان را نماينده #امام_زمان(عج) مى دانست و عقيده داشت امام آمده است تا راه را به انسانها نشان دهد. اوامر ايشان را اطاعت مى كرد و ديگران را نيز به اين كار تشويق مىكرد. از پيروزى انقلاب بسيار خوشحال بود و براى حراست از آرمانهاى نظام جمهورى اسلامى، از هيچ فعّاليّتى دريغ نداشت.
او همواره در حال مبارزه با نفس و پرورش روحى و معنوى خود بود و سعى مى كرد لحظه اى از ياد خدا غافل نباشد. اغلب از تشك و لحاف، براى خوابيدن استفاده نمى كرد و روى زمين مى خوابيد و بدين ترتيب روز به روز بر غناى روحى و معنوى خود مى افزود. اين سير تكاملى وى ادامه داشت تا جنگ تحميلى شروع شد.
شركت در جبهه را فريضه مى دانست و مى گفت: «همان طور كه پيشوايان دينى ما و حضرت على(ع) و امام حسين(ع) براى بقاى اسلام و حفظ و حراست از جان و ناموس و مال مسلمانان جنگيدند و به شهادت رسيدند، ما هم بايد از خود گذشتگى نشان دهيم و در جنگ شركت كنيم. بايد از حريم جمهورى اسلامى ايران دفاع كنيم تا مبادا ذرّه اى از خاك وطن اسلامى به دست اجانب بيفتد.»
به نداى امام خمينى(ره) لبيك گفت و به عنوان مسئول پرسنلى و مأمور جذب و تحقيق برادران سپاه و تحت مأموريت شناسايى نيروهاى متخصّص و كارآمد بسيج براى جذب به سپاه، به منطقه جنگى رفت و در آنجا با سمت مسئول پرسنلى لشكر 5 نصر خدمت كرد.
پنج بار به جبهه رفت.
اولين بار از طريق بسيج عازم #هويزه شد و سه ماه در آنجا بود و پس از مرخّصى، به استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامى درآمد. مجدد به منطقه بازگشت و مدّتى در بستان حضور داشت. بعد از آزاد سازى بستان، ايشان #فرمانده #گروهان_شهيد_عليمردانى بود و به علّت اينكه در قسمت #پرسنلى سپاه مشغول خدمت شد، گروهان تحت امرش را تحويل داد. پس از سه ماه به مرخّصى رفت و در سوّمين اعزام با قبول سمت #فرماندهى_گروهان_النّازعات در منطقه تنگه چزّابه حضور پيدا كرد و در تاريخ 22 بهمن ماه سال 1360 در حمله #تنگه_چزّابه از ناحيه پا بر اثر اصابت تركش، مجروح شد و مدّتى را نتوانست به جبهه برود. او به پشت جبهه و سپس به مشهد منتقل شد. و حدود سه ماه بسترى شد.
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
دارای خصلتهای خوب و فراوانی بود که هر چه گفته شود باز هم کم است
کمکم به خانواده و مادر در امر کارهای خانه اعم از شستشوی لباس خرید و تمام دوستان آشنایان اقوام حس خوبی نسبت به این شهید عزیز داشتن
از دروغ غیبت به شدت بدش می آمد...
و و و...
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#خاطره
#پدر
آرزوى پيروزى اسلام و شهادت از آرزوهاى هميشگى او بود.
پدرش مى گويد: «روزى در تراس منزل، رو به قبله ايستاده بوديم. به او گفتم: فرزندم، منطقه #معلول شدن، #اسير شدن و حتّى #شهيد شدن دارد.
او گفت: پدر جان من همه اين مسائل را مى دانم، ولى بايد براى #پاسدارى از خون شهدا و انقلاب به جبهه برويم.
بايد به دستورات رهبر انقلاب گوش دهيم. و همان طور كه امام حسين(ع) نيز در راه اسلام شهيد شدند و با خون خودشان نهال اسلام را آبيارى كردند،
ما هم بايد همان طور باشيم. شايد اين #افتخار نصيب من هم بشود.»
او همواره به شهدا #غبطه مى خورد و مى گفت:
«خوش به سعادت آنان كه در طريق اللَّه به سعادت جاودانه دست يافتند.»
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#نحوه_شهادت
#زمان_شهادت
#مکان_شهادت
او مكرّر و با شوق فراوان مى گفت: «شب حمله، شب ديدار مهدى(عج) است.»
مسعود با يكى از دوستانش - ابوالقاسم اكرمى - هر كدام فرمانده يك گروهان از سپاه در شوش بودند كه در جريان اين برخورد و درگيرى، مسعود گروهان «والنّازعات» را فرماندهى مى كرد و ابوالقاسم اكرمى فرماندهى گروهان ياسين را به عهده گرفت. ساعت 13310/5 شب هر دو گروهان از دو طرف به صورت گازانبرى حركت مى كردند و پس از عبور از مواضع و خطوط دشمن و سركوب نيروهاى عراقى بازگشتند.
در حمله والفجر 1 - كه در 24 فروردين 1362 از منطقه شرهانى شروع مى شد در نزديكيهاى صبح و در هنگام بازگشت در خاكريزهاى سوم - جايى كه عراقى ها از تيربار هوايى استفاده مى كردند - بر اثر اصابت گلوله ضدّ هوايى به ناحيه سينه و قلب او در شيار تپه 103، به فيض عظيم شهادت نايل مى گردد.
در لحظات آخر از دوستانش خواست كه به مادرش بگويند، از او راضى باشد.
جسم مطهّر او را بعد از انتقال به مشهد، در 1 ارديبهشت 1362 تشييع كردند و در بهشت رضا(ع) به خاك سپردند.
آخرين بارى كه مسعود به جبهه مى رفت، شهادت در چهره اش آشكار بود. خانواده، دوستان و آشنايان آخرين ديدارشان را با او به خوبى به ياد دارند.
يكى از همرزمانش مى گويد: «آثار شوق و برافروختگى، در چهره او هويدا بود؛ شبيه آن حالتى كه در مورد ياران امام حسين(ع) و آن حضرت نوشته اند: و هرچه به لقاء معبود نزديك تر مى شدند، برافروخته تر و بشّاش تر بودند.»
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
پدر مسعود قبل از اينكه خبر شهادت فرزندش را بشنود، دريافته بود كه او شهيد شده است. چنان كه مى گويد: «موقعى كه مسعود شهيد شده بود خانواده در اهواز بودند و من خودم به آقاى حلاّجيان مراجعه كردم و سؤال كردم كه فرزندم كجاست؟ ايشان در جواب گفتند: حاج مسعود رفته است خطّ. شب هنگام موقع خواب او را ديدم كه گفت: ساكم در قسمت پرسنلى لشكر است و مقدارى وسايل و وصيّت نامه ام پيش آقاى مراد نژاد است و هنگامى كه صبح از خواب برخاستم، گفتم كه مسعود شهيد شده است و وقتى نزد آقاى حلاّجيان و مرادنژاد رفتم، آنها شروع به گريه كردند و اين خبر را دادند.»
او خود را در كنج قفس زندانى مى دانست و بالأخره پرواز ابدى نصيبش شد.
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
قسمتى از وصيّت نامه او در بهشت رضا(ع) نصب شده است.
اين عبارات در آن ديده مى شود:
«سبحان اللّه كه بخشنده و ستّار است و كريم و عليم. و شكر خداى را كه بر من منّت نهاد و مرگم را شهادت در راهش قرار داد كه در غير اين صورت مفرّى از گمراهى بر خود نمى ديدم كه معاصيم بس بزرگ است و بد حاليم از حدّ درگذشته است.
اين وصيّت نامه را در حالى مى نويسم كه شب گذشته - 21 فروردين ماه - سربازان امام زمان(عج) و خاصّه اوليا، بر مواضع دشمن زبون حمله بردند و هم اكنون كه هنگام سحر است لحظه اى صداى توپخانه ها قطع نمى شود و به احتمال قوى امروز گردان النّازعات هم - كه بنده قصد شركت در حمله با آن را دارم - به خطّ خواهد رفت. ان شاء اللّه به جاى ناراحتى خوشحال هم باشيد. اولاً آن كه همگى وقوف داريم كه هر لحظه در خسران هستيم و اين حرف صريح خداوند است كه مى گويد:(انَّ الإنسان لَفى خُسر) پس چه بهتر تا گناهانمان سنگين تر و دلبستگى به دنيا بيشتر نشده است، به سويش برويم. آن هم شهيد گونه و با تمام حسناتى كه براى شهيد در نظر گرفته شده است از جمله تضمين بهشت و رضاى خداوند هم در وهله اوّل و مسائل ديگرى چون شفاعت.»
#خاطره
#وصیتنانه
#وصیت_نامه
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
مادر میگوید «حدود سيزده چهارده سالگى، شبى خواب ديده بود كه مى خواهد از پلى [به تعبير ما] عبور كند و او نگران كه چگونه اين كار را انجام دهد، كه حضرت على(ع) دست او را گرفته بودند و او نيز در عالم خواب، دست مرا گرفته بود كه هر سه نفر با هم عبور مى كنيم. سرانجام شهيد شد و اميدوارم در روز محشر دست مرا بگيرد و شفاعتم كند.»
روى پارچه هاى سبزى كه از مكّه آورده بود و دور خانه خدا و ضريح امام رضا(ع) طواف داده بود، با دست خود خطّاطى كرده و يا حسين(ع) نوشته و بين برادران در جبهه شرهانى تقسيم كرده بود. اغلب رزمندگانى كه از اين پارچه به دور پيشانى خود بسته بودند، به شهادت رسيدند.
حتّى در تمام قرآنهاى جيبى - كه آقاى سعادتى آورده بودند به عنوان يادگارى به بچّه ها بدهند - با خطّ بسيار زيبايى مطلبى نوشته بود.
#خاطره
#مادر
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
محمود موّحد مى گويد: «اوايل عضو شدنم در سپاه، در يكى از بخشهاى پرسنلى كار مى كردم. چند بار چشمم به سيماى ملكوتى او خورده بود كه با دو عصا در زير بغل و پاى مجروح، براى احوالپرسى برادران به مقرّ مركزى قديم سپاه در الندشت مى آمد. خيلى گرم، صميمى و دوست داشتنى بود. داخل كانتينر پرسنلى چند مقواى سبز را با خطّ زيبا نوشته بود كه متون جالب و زيباى انتخاب شده، حسن نظر و دقّت او را نشان مى داد.»
پلاكهايى به عنوان شناسايى به افراد رزمنده تحويل داده مى شد كه فقط يك شماره سريال داشت، امّا او با يك ميخ و چكّش، نام و نام خانوادگى كاركنان را به صورت زيبايى روى آنها حكّ مى كرد.
#خاطره
#پلاک
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
🤚سلام° و عرض ادب
خدمت همراهان #سنگر #رفیق_شهیدم
ان شاءالله که
رضایت ❤️ـخدا
و 🤝ـدستگیری 🌷ـشهدا
شامل حال همه ما باشه در دنیا و آخرت
🌹🌹🌹
امروز با معرفی #شهید_مسعود_گنج_آبادی خدمت بزرگواران بودم
شادی روح شهدا بخصوص #شهید_مسعود_گنج_آبادی
فاتحه+صلوات+وعجل فرجهم
ان شاءالله ک این دنیا و آخرت شفیع همه مون باشن
با ارسال پیامهای معرفی شهدا در ثوابش شریکش باشید که زنده نگه داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست اجرتون با 🌷ـشهدا
با تشکر #خادم_نوشت
جهت #انتقاد و #پیشنهاد پذیرای شما بزرگواران هستم
👇👇👇
@zahra_mab_62
#التماس_دعای_فرج
#التماس_دعا_برای_همه
#التماس_دعای_حقیر
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
🤚سلام° و عرض ادب خدمت همراهان #سنگر #رفیق_شهیدم ان شاءالله که رضایت ❤️ـخدا و 🤝ـدستگیری 🌷ـشهدا ش
متاسفانه هیچ عکسی من بجز اون یه عکس پیدا نکردم واین باعث ناراحتی من شد😔😔😔
برا اصلاعات بیشتر از این شهید عزیز (شهید مسعود گنج آبادی)به سایت زیر مراجعه کنید به علت زیاد بودن مطالب همه رو من نفرستادم ان شاءالله ک موفق باشید
http://navideshahed.com/fa/news/456747/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%DA%AF%D9%86%D8%AC-%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C
May 11