نوشته های دختر بینهایتی
امروز یکی از روز های خوب مدرسمون بود... مراسمی که بچه های هشتم برامون اجرا کردن به شدت عالی بود... ط
هر موقع یاد تابوت میوفتم
این شعرو زمزمه میکنم:
مادر برات مراسم تشییع گرفتیم...💔
امشب عجیب یاد مرحوم رسول ترک افتادم...
مداح انگار از تبریز اومده بود.
آقای رسول ترک یکبار یک تبریزی رو فرستادن تو مراسم تهرانی ها بخونه با اینکه آنچنان روضه فارسی بلد نبود
ولی تونست خوب بخونه اون مداح...
امشبم مداح میگفت فارسیش زیاد خوب نیست یاد اون خاطره افتادم...
enc_17013085801764114064049.mp3
5.13M
اگه زهرا ، "عجل وفاتی" رو نمیخوندی ،
اگه یه چند روز دیگه میموندی ،
۱۹سالت میشد عزیزم :)
شنیده ام به تو مردم کوفه سلام نمیدهند علی...
زهرا جان کاش سلام نمیدادند...
کار به جایی رسیده که جواب سلاممو نمیدن💔
هدایت شده از Dr.Mutter
#من_بعد_از_اون_سال...
یکی دو سال اول ازدواجمون بود که دکتر ارنست یک سفر اومدن ایران و رفتیم دیدن خانواده ها. عمه خانوم رو اون سال برای اولین بار دیدم.
عمه خانوم، عمه بزرگ همسرم هستند که یه طورایی حکم مادربزرگشون را هم دارند و موقع ازدواج ما به رسم هر ساله برای باطل نشدن گرین کارتشون رفته بودن آمریکا.
استرس که نه ولی هیجان خاصی داشتم.
تازه عروس و کمتجربه بودم دید و بازدید ها به خوبی گذشت که یه روز تو جمع خانوادگی حرف افتاد به سفر کربلایی که ما قرار بود هفته بعد بریم...
نمیدونم چی شد اما یه آن به خودم اومدم دیدم عمه خانوم با اصرار زیاد خودم همسفر کربلای ما شدن.
نه که بخوام فیلم بازی کنم که اصلا اهلش نیستم ولی تصمیم گرفتم تو سفر اون قسمتی از شخصیتم رو بروز بدم که خانوم و آرومه نه اون وجهی که میتونه از دیوار راست بره بالا🤦🏻♀️🤦🏻♀️
یک هفته سفر به خوبی گذشت و رسید روز آخر، زمان برگشت...
آروم آروم داشتیم من و عمه خانوم می رفتیم سمت ایستگاه های تاکسی که یکی از اون گاری چرخی های معروف عراق، از اونا که روشون رو تا خود آسمون بار پر میکنند جوری که هر لحظه میگی الانه که چرخش در بره و گاری بشکنه، چرخش گیر کرد توی یک چاله و تیزیش صاف اومد نشست تو پهلوی من
چنان دادی زدم که اول از همه خودم از بلندی صدام بهت زده شدم ولی شدت درد به قدری زیاد بود که خارج از تصوره
عین مار من همیشه صبور به درد به خود میپیچدم. تو کسری از ثانیه درد مبهم و شدیدی در تمام وجودم پخش شده بود
خدا میدونه بعدش که آروم شدم چقدر خجالت کشیدم جلوی عمه خانوم.
تا یکی دوسال مدام یاد اون روز میافتادم و خودم به خودم می گفتم آخه دختر حسابی دندون رو جیگر میزاشتی داد زدنت چی بود وسط خیابون
اما یه روز که برای بار صدم یاد این اتفاق افتاده بودم و داشتم حرص میخوردم اتفاقات بعدیش انگار مثل فیلم از جلوی چشام گذشت بعد کربلا اومدیم تهران و سریع برگشتیم آلمان و من خیلی زود فهمیدم که باردارم.
اره من اون روز که تیزی گاری خورده بود به پهلوم و اون درد عجیب رو تجربه کرده بودم باردار بودم...
بمیرم برای دردی که کشیدین خانم
میدونم اصل قضیه فاطمیه شهادت حضرت محسن و پهلوی شکسته حضرت فاطمه سلام الله علیها نیست که تنها موندن ولی مسلمینه.
حضرت زهرا لشگر تک نفره ولی خدا بودن.
اما میدونین من بعد از اون ماجرا دیگه برای فاطمیه نیاز به روضه ندارم...
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها تسلیت باد.
کانال #دکتر_موتا در ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
113.3K
تموم حسرتم شده
دیدن خنده های تو
به جای من تو رو زدن
کاش بمیرم به جای تو💔