🍃حدیث روز
🛑 امام على عليه السلام:
كار خوب انجام دهيد و هيچ كار خوبى را كوچك مشماريد؛ زيرا كوچکِ آن هم بزرگ است و اندكش بسيار
اِفعَلوا الخَيرَ و لا تُحَقِّروا مِنهُ شَيئا؛ فإنَّ صَغيرَهُ كَبيرٌ، و قَليلَهُ كَثيرٌ
10.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥شکم مردم واجبه یا #حجاب مردم؟🎙 استاد مهدوی ارفع
یا صاحب الزمان(عج)
ما منتظریم از سفر برگردی
یکروز شبیه رهگذر بر گردی
با کاسه آب و مجمری از اسپند
ما آمده ایم پشت در برگردی
وقتی سر شب که رفتنت را دیدیم
گفتیم نمی شود سحر برگردی؟
ما منتظر تو ایم آقا نکند
یک جمعه غروب بی خبر برگردی
من گوشه نشین کوچۀ بر گشتم
ای کاش که از همین گذر برگردی
پرواز نمی کنیم از اینجا باید
در فصل نبود بال و پر بر گردی
وقتش نرسیده است ای مرد ظهور،
با سیصد و سیزده نفر بر گردی؟!
﷽
داستانی کوتاه ولی پر معنا و زیبا از کتاب استاد مطهری {داستان راستان}
عتاب استاد
سید جواد عاملی، فقیه معروف، صاحب کتاب مفتاح الکرامة، شب مشغول صرف شام بود که صدای در را شنید. وقتی که فهمید پیشخدمت استادش سید مهدی بحرالعلوم دم در است با عجله به طرف در دوید. پیشخدمت گفت: «حضرت استاد شما را الآن احضار کرده است. شام جلو ایشان حاضر است اما دست به سفره نخواهند برد تا شما بروید.».
جای معطلی نبود. سید جواد بدون آنکه غذا را به آخر برساند، با شتاب تما به خانه سید بحرالعلوم رفت. تا چشم استاد به سید جواد افتاد، با خشم و تغیر بی سابقهای گفت: «سید جواد! از خدا نمیترسی، از خدا شرم نمیکنی؟!».
سید جواد غرق حیرت شد، که چه شده و چه حادثهای رخ داده؟! تاکنون سابقه نداشته اینچنین مورد عتاب قرار بگیرد. هرچه به مغز خود فشار آورد تا علت را بفهمد ممکن نشد. ناچار پرسید:
«ممکن است حضرت استاد بفرمایند تقصیر اینجانب چه بوده است؟».
«هفت شبانه روز است فلان شخص همسایهات و عائلهاش گندم و برنج گیرشان نیامده. در این مدت از بقال سر کوچه خرمای زاهدی نسیه کرده و با آن به سر بردهاند.
امروز که رفته است تا باز خرما بگیرد، قبل از آنکه اظهار کند، بقال گفته نسیه شما زیاد شده است. او هم بعد از شنیدن این جمله خجالت کشیده تقاضای نسیه کند، دست خالی به خانه برگشته است و امشب خودش و عائلهاش بیشام ماندهاند.».
به خدا قسم من از این جریان بیخبر بودم، اگر میدانستم به احوالش رسیدگی میکردم.». همه داد و فریادهای من برای این است که تو چرا از احوال همسایهات بیخبر ماندهای؟ چرا هفت شبانه روز آنها به این وضع بگذرانند و تو نفهمی؟ اگر باخبر بودی و اقدام نمیکردی که تو اصلا مسلمان نبودی، یهودی بودی.».
میفرمایید چه کنم؟.
پیشخدمت من این مجمعه غذا را برمیدارد، همراه هم تا دم در منزل آن مرد بروید، دم در پیشخدمت برگردد و تو در بزن و از او خواهش کن که امشب با هم شام صرف کنید. این پول را هم بگیر و زیر فرش یا بوریای خانهاش بگذار، و از اینکه درباره او که همسایه تو است کوتاهی کردهای معذرت بخواه. سینی را همان جا بگذار و برگرد. من اینجا نشستهام و شام نخواهم خورد تا تو برگردی و خبر آن مرد مؤمن را برای من بیاوری.
پیشخدمت سینی بزرگ غذا را که انواع غذاهای مطبوع در آن بود برداشت و همراه سید جواد روانه شد. دم در پیشخدمت برگشت و سید جواد پس از کسب اجازه وارد شد. صاحبخانه پس از استماع معذرت خواهی سیدجواد و خواهش او دست به سفره برد. لقمهای خورد و غذا را مطبوع یافت. حس کرد که این غذا دست پخت خانه سیدجواد، که عرب بود، نیست، فوراً از غذا دست کشید و گفت:
«این غذا دست پخت عرب نیست، بنابراین از خانه شما نیامده. تا نگویی این غذا از کجاست من دست دراز نخواهم کرد.».
آن مرد خوب حدس زده بود. غذا در خانه بحرالعلوم ترتیب داده شده بود. آنها ایرانی الاصل و اهل بروجرد بودند و غذا غذای عرب نبود. سیدجواد هرچه اصرار کرد که تو غذا بخور، چه کار داری که این غذا در خانه کی ترتیب داده شده، آن مرد قبول نکرد و گفت: «تا نگویی دست دراز نخواهم کرد.» سید جواد چارهای ندید، ماجرا را از اول تا آخر نقل کرد. آن مرد بعد از شنیدن ماجرا غذا را تناول کرد، اما سخت در شگفت مانده بود. میگفت: «من راز خودم را به احدی نگفتهام، از نزدیکترین همسایگانم پنهان داشتهام، نمیدانم سید از کجا مطلع شده است!»[1]
سرّ خدا که عارف سالک به کس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید؟!
#داستان_راستان_شهید_مطهری
فرزندان منتظَِر
خانمی که چادر سر میکنی...🧕 مراقب باش❌🧐 که این #چادر برای رسیدن به حضرت #رَبّ است🍃 اگر برای غیر او
آفرین
چادر نباید همراه تزیین باشه
کیف های رنگی هم که میزارند روی چادر زینت هست و حرامه
فرزندان منتظَِر
آفرین چادر نباید همراه تزیین باشه کیف های رنگی هم که میزارند روی چادر زینت هست و حرامه
هر نوع تزیینی غیر از صورت و دو دست که خودشون پیدا هستند برای نامحرم حرام است
لذت از ناخون و انگشتر تا چیزای جانبی که تزیین حساب میشه حرامه
خواهران محجبه دقت کنند و به کسایی که نمیدونن تذکر بدند...