#سلام_امام_زمانم
دلم نموده دوباره هوای حضرت مهدی
تمـام دار و ندارم فـدای حضرت مهدی
اگر کهدیده براهی بخوان دعایفرج را
ظهور او برساند، خدای حضرت مهدی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
📚 جریمه تأخیر در پرداخت
💠 سؤال: منزل مسکونی ام را به صورت نسیه فروختم و در قرارداد شرط شد که خریدار به ازای هر روز تأخیر در پرداخت پول خرید، معادل یک درصدِ مبلغ معامله، جریمه بپردازد.
۱. آیا این جریمه تأخیر (شرط التزام) صحیح و حلال است و من حق دارم جریمه را مطالبه کنم؟
۲. خریدار در پرداخت پول خرید، چندین ماه تأخیر داشته و جریمه آن را نیز نپرداخته است! به وی تذکر داده ام که رضایت ندارم و اکنون از دریافت پول خرید ناامید شدم؛ آیا حق دارم معامله را فسخ کنم و خانه ام را پس بگیرم؟
✅ جواب:
۱) اشکال ندارد و می توانید جریمه تعیین شده را مطالبه کنید.
۲) اگر در معامله نسیه علاوه بر تعیین زمان برای پرداخت ثمن، شرط کرده اید که نباید تأخیر بیاندازد، می توانید فسخ کنید.
#احکام_معاملات #وجه_التزام #جریمه_تاخیر
🆔رهبر
11.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با سلام به همه اعضای محترم ومودب وخوش اخلاق گروه .از همه بزرگواران می خواهم حتما این کلیپ را گوش کنید وبرای همه دوستان صمیمی واقوام خودتان بفرستید التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توضیحات جدید پلیس درباره ماجرای مهسا امینی
🔹فرمانده انتظامی تهران: مهسا امینی همراه ۳ خانم و ۲ آقا در پارک طالقانی در حال قدمزدن بوده که با گشت ما روبهرو میشوند. حجاب خانمهای دیگر با تذکر قابل رفع بوده و تنها حجاب خانم امینی مناسب نبود.
🔹پوشش و لباس خانم امینی با آنچه در تصویر کلاس آموزشی منتشر شده متفاوت بوده است.
🔹در زمان انتقال خانم امینی هیچ مشاجره و مقاومتی نبوده و حتی به گفته افراد دیگر داخل ون شوخی و مزاح توسط خانم امینی صورت گرفته است.
﷽
داستانی کوتاه ولی پر معنا و زیبا از کتاب استاد مطهری {داستان راستان}
تشنهای که مشک آبش به دوش بود
اواخر تابستان بود و گرما بیداد میکرد. خشکسالی و گرانی اهل مدینه را به ستوه آورده بود. فصل چیدن خرما بود. مردم تازه میخواستند نفس راحتی بکشند که رسول اکرم به موجب خبرهای وحشتناکی- مشعر به اینکه مسلمین از جانب شمال شرقی از طرف رومیها مورد تهدید هستند- فرمان بسیج عمومی داد. مردم از یک خشکسالی گذشته بودند و میخواستند از میوههای تازه استفاده کنند. رها کردن میوه و سایه بعد از آن خشکسالی و در آن گرمای کشنده و راه دراز مدینه به شام را پیش گرفتن کار آسانی نبود. زمینه برای کارشکنی منافقین کاملا فراهم شد.
ولی نه آن گرما و نه آن خشکسالی و نه کارشکنیهای منافقان، هیچ کدام نتوانست مانع فراهم آمدن و حرکت کردن یک سپاه سی هزار نفری برای مقابله با حمله احتمالی رومیان بشود.
راه صحرا را پیش گرفتند و آفتاب بر سرشان آتش میبارید. مرکب و آذوقه به حد کافی نبود. خطر کمبود آذوقه و وسیله و شدت گرما کمتر از خطر دشمن نبود.
بعضی از سست ایمانان در بین راه پشیمان شدند. ناگهان مردی به نام کعب بن مالک برگشت و راه مدینه را پیش گرفت. اصحاب به رسول خدا گفتند: «یا رسول الله! کعب بن مالک برگشت.» فرمود: «ولش کنید، اگر در او خیری باشد خداوند به زودی او را به شما برخواهد گرداند، و اگر نیست خداوند شما را از شر او آسوده کرده است.».
طولی نکشید که اصحاب گفتند: «یا رسول الله! مرارة بن ربیع نیز برگشت.» رسول اکرم فرمود: «ولش کنید، اگر در او خیری باشد خداوند به زودی او را به شما برمیگرداند، و اگر نباشد خداوند شما را از شر او آسوده کرده است.».
مدتی نگذشت که باز اصحاب گفتند: «یا رسول الله! هلال بن امیه هم برگشت.»
رسول اکرم همان جمله را که در مورد آن دو نفر گفته بود تکرار کرد.
در این بین شتر ابوذر که همراه قافله میآمد از رفتن باز ماند. ابوذر هرچه کوشش کرد که خود را به قافله برساند میسر نشد. ناگهان اصحاب متوجه شدند که ابوذر هم عقب کشیده، گفتند: «یا رسول الله! ابوذر هم برگشت.» باز هم رسول اکرم با خونسردی فرمود: «ولش کنید، اگر در او خیری باشد خدا او را به شما ملحق میسازد، و اگر خیری در او نیست خدا شما را از شر او آسوده کرده است.».
ابوذر هرچه کوشش کرد و به شترش فشار آورد که او را به قافله برساند، ممکن نشد. از شتر پیاده شد و بارها را به دوش گرفت و پیاده به راه افتاد. آفتاب به شدت بر سر ابوذر میتابید. از تشنگی له له میزد. خودش را از یاد برده بود و هدفی جز رسیدن به پیغمبر و ملحق شدن به یاران نمیشناخت. همانطور که میرفت، در گوشهای از آسمان ابری دید و چنین مینمود که در آن سمت بارانی آمده است. راه خود را به آن طرف کج کرد. به سنگی برخورد کرد که مقدار کمی آب باران در آنجا جمع شده بود. اندکی از آن چشید و از آشامیدن کامل آن صرف نظر کرد، زیرا به خاطرش رسید بهتر است این آب را با خود ببرم و به پیغمبر برسانم، نکند آن حضرت تشنه باشد و آبی نداشته باشد که بیاشامد. آبها را در مشکی که همراه داشت ریخت و با سایر بارهایی که داشت به دوش کشید. با جگری سوزان پستیها و بلندیهای زمین را زیر پا میگذاشت، تا از دور چشمش به سیاهی سپاه مسلمین افتاد؛ قلبش از خوشحالی تپید و به سرعت خود افزود.
از آن طرف نیز یکی از سپاهیان اسلام از دور چشمش به یک سیاهی افتاد که به سوی آنها پیش میآمد.
به رسول اکرم عرض کرد: «یا رسول الله! مثل اینکه مردی از دور به طرف ما میآید.».
رسول اکرم: «چه خوب است ابوذر باشد.»
سیاهی نزدیکتر رسید، مردی فریاد کرد: «به خدا خودش است، ابوذر است.».
رسول اکرم: «خداوند ابوذر را بیامرزد، تنها زیست میکند، تنها میمیرد، تنها محشور میشود.».
رسول اکرم ابوذر را استقبال کرد، اثاث را از پشت او گرفت و به زمین گذاشت.
ابوذر از خستگی و تشنگی بیحال به زمین افتاد.
رسول اکرم: «آب حاضر کنید و به ابوذر بدهید که خیلی تشنه است.».
ابوذر: «آب همراه من هست.».
آب همراه داشتی و نیاشامیدی؟!.
آری، پدر و مادرم به قربانت، به سنگی برخوردم دیدم آب سرد و گوارایی است. اندکی چشیدم، با خود گفتم از آن نمیآشامم تا حبیبم رسول خدا از آن بیاشامد.»[1]
#داستان_راستان_شهید_مطهری
#بسم_اللّه_الرّحمن_الرّحیم🤍
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان🕊
#اَللّهم_عجّـل_لولیـّڪ_الفـرَج 🤲✨
11.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من به هوای تو
گریه برای تو
به خوبی های تو
محتاجم💔
فرزندان منتظَِر
من به هوای تو گریه برای تو به خوبی های تو محتاجم💔
چـقدر سخت است،
آرام کردنِ دلِ بی قراری که
مدام تـو را میخواهـد..
صلیاللهعلیكیااباعبدالله
🕊روحشون شاد، این ماجرا نمیتونه برای اون سلبریدی افزایش چهل کایی فالوور داشته باشه پس بهش نمیپردازه...
#شهیدانه
#شهید_علی_سراوانی ♥️
6.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐 #درس_اخلاق
🔹پیغام سیدالشهدا برای شیعیان
🔸استاد مسعود عالی
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈