هدایت شده از ▫
💢 سخن امام حسین(ع) درباره #ثابت_قدمان در #آخرالزمان
💟 امام حسین علیه السلام:
✨🍃حضرت مهدی دارای #غیبتی است که گروهی در آن مرحله مرتد می شوند و گروهی ثابت قدم می مانند و اظهار خشنودی می کنند.
⭕️افراد مرتد به آنها می گویند: «این وعده کی خواهد بود اگر شما راستگو هستید؟»
👈ولی کسی که در زمان غیبت در مقابل اذیّت و آزار و تکذیب آنها صبور باشد،مانند مجاهدی است که با شمشیر در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله جهاد کرده است.
✨متن حدیث:
قالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام: لَهُ غَیْبَةٌ یَرْتَدُّ فیها اَقْوامٌ وَیَثْبِتُ فیها اخَرُونَ فَیَوُذُّونَ وَ یُقالُ لَهُمْ: «مَتی هذَا الْوَعْدُ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ». اَما اَنَّ الصّابِرَ فی غَیْبَتِةِ عَلَی الاَْذی وَالتَّکْذیبِ بَمِنْزِلَةِ المجاهِدِ بِالسَّیْفِ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله.
📚"بحارالأنوار، ج 51، ص 133
✅ عاشقانه شهدایی🌹
♥️🍃 #رمان_یادت_باشد... 🍃♥️
🌹🍃شهید سیاهکالی به روایت همسر🍃🌹
🍃قسمت56
بعدازشب نشینی حاضرشدیم که برویم هییت هفتگی خیمه العباس.سعیدآقاوهمسرش هم باماآمدند.معمولابرنامه ی هرهفته ی ماهمین بودکه بعدازشام،چهارنفری میرفتیم هییت.
باخانمهای دیگربعدازپایان مراسم وسایل پذیرایی راآماده میکردیم.گروه های دوستانه بعدازهییت هم عالم خودش راداشت.خانمهاطبقه بالابودیم،آقایان هم درپیلوت ساختمان که به شکل حسینیه آماده کرده بودند.
تابرویم هییت وبرگردیم ساعت ازنیمه شب گذشته بود.ازخستگی زیاددوست داشتم زودتربه خانه برسیم.وقتی به کوچه ی خودمان رسیدیم،پیرمردهمسایه که اختلال حواس داشت جلوی درنشسته بود.کارهرروزه اش همین بود.
صندلی میگذاشت ومی نشست جلوی در.هربارکه ازکنارش ردمیشدیم،حمیدبااحترام به اوسلام میدادوردمیشد.حتی مواقعی که سوارموتوربودیم حمیدموتوررانگه میداشت وبعدازسلام واحوال پرسی راه می افتادیم.
آن شب خیلی گرم باپیرمردسلام واحوال پرسی کرد.وقتی ازاوچندقدمی فاصله گرفتیم.گفتم:"حمیدجان!لازم نیست حتماهرباربه این آقاسلام بدی.این پیرمرداصلامتوجه نمیشه.چون اختلال حواس داره،چیزی توی ذهنش نمی مونه.
"حمیدگفت:"نه عزیزم!این آقامتوجه نمیشه،من که متوجه میشم.مطمین باش یه روزی نتیجه ی محبت من به این پیرمردرومیبینی."واقعاهم همین طورشد.یک روزسخت جواب این محبت رادیدم!
شهریورماه درقالب یک سفردانشجویی به مشهدالرضارفته بود.برای سفرهایی که تنهایی میرفتیم نه حمیدمشکل داشت نه من؛چون ازرفقای همدیگروجمع هایی که بودیم اطمینان کامل داشتیم.
تمام لحظاتی که دراین سفربه حرم میرفتم یادسفرماه عسلمان افتادم.روزهایی که اشکهاولبخندهایش برای همیشه درذهنم ماندگارشدوشیرینی زیارت همراه حمیدکه هیچ وقت تکرارنشد.
بعداززیارت اول،ازصحن جامع رضوی باحمیدتماس گرفتم.حسابی دل تنگش شده بودم.صحبتمان حسابی گل انداخته بود.موقع خداحافظی گفتم:"حمید،جمعه است.
نمازجمعه فراموشت نشه.توی خونه نمون.این طوری هم ثواب کردی،هم وقت زودترمیگذره.ازتنهایی اذیت نمیشی.
"خندیدوگفت:"خبرنداری پس!بااجازت ماالان بارفقاکناردریاییم.کلی شناکردیم.به سروکله هم زدیم.نمازروخوندیم.حالاهم داریم میریم برای ناهار."تامن راسوارقطارکرده بودبارفقایش رفته بودندسمت شمال!
ازاین مسافرتهای یک روزه وپیش بینی نشده زیادمیرفت.تاساعت هشت شب دریابودند.دلم شورمیزد.هربارتماس میگرفت،میگفتم:"حمیددریاخطرداره.مسیرهم که شلوغه.زودتربرگردید."
روزآخرسفر،بعداززیارت وداع،بادوستانم برای خریدسوغاتی به بازاررفتم.دوست داشتم برای حمیدیک هدیه ی خوب بگیرم.بعدازکلی جستجوپیراهن چهارخانه ی آبی رنگ داخل ویترین مغازه چشمم راگرفت.
همان راخریدم.
ازمشهدکه برگشتم به استقبالم آمده بود.ازنوع رفتاروصحبتش به خوبی احساس میکردم که این چندروزخیلی دلتنگ شده است.حال من هم دست کمی ازحمیدنداشت.خانه که رسیدیم همه چیزمرتب بود.
برای ناهارهم ماکارونی گذاشته بود،ولی به جای گوشت چرخ کرده گوشت خورشتی ریخته بود.گفت:"پاقدم فرزانه خانوم میخواستم غذااعیونی بشه!گوشت چرخ کرده چیه ریزریز!"
وقتی حمیدجعبه ی پیراهن سوغاتی رابازکردولباس راپوشید،دیدیم لباس برایش خیلی بزرگ است.گفتم:"حمیدجان!شانس نداری.باچه ذوقی کل بازاررودنبال این پیراهن گشتم،ولی سایزش خیلی بزرگ دراومده
."گفت:"چون توخریدی خیلی هم خوبه.ازفرداهمین رومی پوشم."به هزارزوروزحمت راضی شدپیراهن راازتنش دربیاورد.چون میدانستم حمیدبه هیچ وجه ازخیراین پیراهن نمیگذردرفتم سراغ صاحبخانه.
آقای کشاورز؛صاحب خانه ی ما؛خیاط بود.یکی ازپیراهن های قبلی حمیدرابااین پیراهن جدیدبه اودادم تااندازه ی پیراهن رادرست کند.
بعدازظهربااینکه خسته راه بودم وتازه ازسفربرگشته بودم،ولی وقتی حمیدپیشنهاددادکه برویم بیرون دوری بزنیم،نتوانستم نه بیاورم.
بعدازچندروزدوری،قدم زدن کنارحمید،آن هم درروزهای آخرتابستان واقعادل نشین بود.یک عصرطولانی درحالی که هواکم کم خنک شده بودوبوی پاییزمی آمد.برگ چنارهاکم کم داشتندزردمیشدند.
صدای خش خش برگهازیرقدم های من وحمیدخیلی دوست داشتنی بود.وسط راه به بستنی فروشی رفتیم.دوتابستنی بزرگ گرفت.
درواقع هردوبستنی رابرای خودش سفارش داد،چون من معمولاهمان دو،سه قاشق اول راکه میخوردم شیرینی بستنی دلم رامیزد،برای همین بقیه بستنی رابه حمیدمیدادم.
امااین بارمزاجم کشیدوبستنی خودم راپابه پای حمیدخوردم.ازقاشق های پنجم،ششم به بعدهرقاشقی که برمیداشتم حمیدباچشم هایش
قاشق رادنبال میکرد.
وقتی تمام شد،ظرف بستنی من رانگاه کرد.
&ادامه دارد...
❌❌کپی رمان بی اجازه ممنوع❌❌
#رمان_های_عاشقانه ♥️
@repelay 🍃♥️
هدایت شده از 🗞️
❤️ #سلام_امام_زمانم❤️
💚 #سلام_آقای_من💚
💝 #سلام_پدر_مهربانم💝
ای ساربان غمگین مباش
خوش روزگاری میرسد
یا درد و غم طی میشود
یا غمگساری میرسد
ای ساربان آهسته ران
قدری تحمل بیشتر
این کشتی طوفان زده
آخر کناری میرسد
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
🔺 من در میان جمع و دلم جای دیگر است...
👤 مسافر راه خدا در عین آنکه در بین مردم بوده و امور دنیا را به جا میآورد اما روحش در ملکوت سیر نموده با ملکوتیان سر و کار دارد و آتشی از عشق و محبت درون او را میسوزاند؛ درست مانند کسی که داغ عزیزی دیده ولی با این حال در میان مردم است و حرف میزند، غذا میخورد و میخوابد ولی در درون اون غوغایی از یک سلسله خاطرات محبوب او است.
علامه جان😍 آیتالله حاج سیدمحمدحسین حسینی طهرانی💌
❇️ #دوست_دختر
❓مسئله:
آیا دوستدختر یا دوستپسر داشتن حرامه؟
📚 پاسخ:
⭕️ بله، مطمئناً حرامه؛ کلاً هرجور ارتباط و دوستی با نامحرم حرام و از گناهان بزرگه. همین خودش مقدمه گناهان بسیار زیاد دیگهای میشه.
⛔️ آخرِ این ارتباطات هم، گرفتارشدن در گناه و عذاب خداوند در آخرت، بیآبرویی در این دنیا، عذاب وجدان و ترس از افشاشدن در زندگی آینده است.
👈 ⬅️ 👈 پس باید توبه و استغفار کرد و این ارتباط رو کلاً قطع کرد.
📚 منبع: مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی.
کانال #احکام_شرعی
✍🏻✍🏻✍🏻 #حرف
ما نمیگیم غیر از چادر، حجابی قبول نیست؛ اما این چادره که با خودش کلی صفات میاره
این چادره که سبک زندگی می سازه
این چادره که تو رو مورد پسند مادر میکنه
وگرنه زنای خارجی هم که میان ایران یه حجابی دارن
خانم، شما مجبور نیستی حداقل ترین ها رو فقط رعایت کنی
خانم، شما مگه چقدر عمر داری میخوای " کم " باشی
اگه انتخابت بین خوب و بد باشه باختی، از دستت رفته..
انتخابت باید بین خوب ترین و خوب تر باشه...
به علامه طباطبایی گفتن ما میخوایم شما رو الگو قرار بدیم
علامه گفتن من الگوم رو امیرالمومنین حضرت علی (ع) قرار دادم شدم طباطبایی
شما معلوم نیست چی بشید.. بهترین فرد رو الگو قرار بدید
والسابقون السابقون...
جهاد نظامی به زن واجب نیست
من اما دختر انقلابم...
هر روز به زینب (س) فکر میکنم
و با چادر و عشق جمله می سازم...
#دختران_انقلاب
#شیرزنان_انقلاب
#من_از_تبار_زینبم
#بـیـتالـمـالـ🙏🍃
بـهـش گـفـتـم:
تـوے راه ڪہ بـر مـیـگـردے ، یـہ خـورده ڪاهـو و سـبـزے بـخـر🌹🍃
گـفـت:
مـن سـرم خیـلے شـلـوغـہ ، مـےتـرسـم یـادم بـره.روے یہ تـیـڪہ ڪاغـذ هـر چـے مے خـواے بـنویـس بـهـم بـده...❣
هـمـون موقـع داشـت جـیـبـش رو خـالے میـڪرد
یہ دفـترچہ یـادداشـت و یہ خـودڪار در آورد گـذاشـت زمـیـن؛
بـرداشـتـمـشـون تـا چـیـزهـایـے ڪـہ
مـےخـواسـتـم ، بـراش بـنـویسـم ، یـڪ دفـعـہ بـهـم گـفـت:
نـنـویسـے هـا!😠....
جـاخـوردم ، نـگـاهـش ڪہ ڪردم ، بہ نظرم عـصـبانے شـده بـود❗️گـفتـم:
مگـہ چـے شـده‼️
گـفـت:
اون خـودڪـارے ڪـہ دسـتـتـہ ، مـال #بـیـتالـمـالـہ💞🌸
گـفـتـم:
مـن ڪہ نـمـےخـواهـم ڪـتـاب بـاهـاش بـنـویـسـم☹️‼️دو ، سـه تـا ڪـلمـہ ڪہ بـیـش تـر نـیـسـت.....
گـفـت:
نـــہ‼️.......❤️🍃
#شـهـیـدمـهـنـدسمـهـدےبـاڪـرے♥️🕊
‼️ #تلنگــرانہ⭕️
🌱آیت الله جاودان مےفرمـودنـد:
⇜اگہ کسی در جنگ #شهید بشہ
یکبار شهید شده 🌿
اما ⇜کسی اگہ
با #هوای_نفس خودش بجنگہ
#هرروز_شهید_میشہ🥀🕊
♥️ #یا_مهدی
♡ #اللهـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج♡
✨﷽✨
🌼داستان برصیصای عابد و شیطان
✍در بنى اسرائيل، عابدى بود به نام برصيصا كه سال ها عبادت مى كرد و مشهور شد و مردم بيماران خود را براى شفا و درمان نزد او مى آوردند. تا اين كه روزى زنى از اشراف را نزد او آوردند، شيطان او را وسوسه كرد و او به آن زن تجاوز كرد. سپس او را كشت و در بيابان دفن كرد. برادران زن فهميدند و مسئله شايع شد و عابد از موقعيّت خود سرنگون گشت.
حاكم وقت او را احضار و او به گناه خود اقرار كرد و حكم صادر شد كه به دار آويخته شود. در اين هنگام و در لحظه آخر شيطان نزد او مجسم شد كه وسوسه من تو را به اين روز انداخت، اگر به من سجده كنى تو را آزاد مى سازم.
عابد گفت: توان سجده ندارم، شيطان گفت: با اشاره ابرو به من سجده كن، او چنين كرد و به كلى دين خود را از دست داد و سرانجام نيز كشته شد.
📚 تفاسير : مجمع البيان ، قرطبى و روح البيان
💠حتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ﴿99﴾ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ ﴿100﴾
🔸تا زمانی که یکی از آنان را مرگ در رسد، می گوید: پروردگارا! مرا بازگردان
تا به جبران گذشته عملی صالح به جای آورم. این سخنی است که او (از حسرت) میگوید و در برابر آنها عالم برزخ است تا روزی که برانگیخته شوند.
👈 #سوره_مؤمنون، آیه 99 و 100
#قرآن