مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
🔰 *اعضای مرکز فرهنگی رسانه بیداری به دیدار خانواده شهید مصدق طاهری رفتند.*📚 🔸️🔹️در این دیدار که جم
💠🖋 حاشیه یک دیدار
🔻از کوچهپسکوچههای زیباشهر یکی یکی گذر کردیم، نام هرکدام با نام یکی از قهرمانان وطن گره خورده بود. کوچه شهید بهمئی، کوچه شهید فرجوانی،کوچه شهید بافنده و...
داخل کوچه شهید قپانی پیچیدیم. گرمای خرداد چهرههای سرخی را از ما ساخته بود ،اما نه اندازه رنگ سرخ شرمندگی که از روی شهدا و خانوادههایشان داشتیم. یکییکی وارد خانهایی شدیم که چند سالی بود درش را به روی بچههای تاریخ شفاهی باز گذاشته بود تا در کار شروعشدهی خود را به سرانجام برسانند.
همسر شهید مصدق طاهری با همان چهره مهربانش به استقبال ما آمد و خوش آمد گفت.
وارد خانه شدیم، اولین چیزی که چشمم را گرفت سادگی و سادگی بود، چیزی که در خانه خیلی از شهدا میتوانی ببینی.
🔻یک دست فرش ساده و چند مبل قدیمی فضای کوچک اتاق نشیمن را پر کرده بود. چند لحظهای زمان برد تا در آن فضا جاگیر شویم. سینیهای شربت کمی از حرارتمان کم کرد. شیرینی صحبتهای دایی شهید که حالا بزرگ خانواده بود افسوس زنده بودن پدر و مادر شهید مصدق را در دلم زنده کرد. کاش مادر مصدق اینجا بود و با کلامش مصدق را بیشتر به ما میشناساند.
🔻چند دقیقهای نگذشتهبود که گروهی دیگر وارد شدند و جای سوزن انداختن را هم در اتاق نشیمن گرفتند. من و تعدادی از همکارانم به دعوت خانواده وارد اتاق دیگری شدیم تا فضا کمی بازتر شود، اولبار بود که به این خانه میآمدم، اما چه عجیب که احساس غریبی نداشتم، انگار که بارها آمده باشم.
چند دقیقهای نگذشت که دوباره گروهی از مهمانها وارد شدند. سلام واحوال پرسی کردیم و دنبال راه حلی برای جاشدن جمعیت در فضای خانه گشتیم.
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
💠🖋 حاشیه یک دیدار 🔻از کوچهپسکوچههای زیباشهر یکی یکی گذر کردیم، نام هرکدام با نام یکی از قهرمانان
در نهایت صمیمانهتر از قبل کنار هم نشستیم.
🔻محقق کتاب، آقای سلامات و نویسنده کتاب، آقای علیبخشی از روند کار توضیحاتی را به جمع حاضر ارائه دادند. از صحبت هایشان یک چیز را می شد فهمید، شهید خودش کار را جلو میبرد. کافیست ما حرکت کنیم. دستمان را خالی نمیگذارد.
صحبت زیاد بود و وقت تنگ. هنوز قهرمانان زیادی بودند که بچههای تاریخ شفاهی باید به دنبالش میرفتند. دستهای همسر شهید را فشردم و خواستم دعایش را بدرقهی راهم کند. هنوز گنجهای زیادی در گوشه و کنار این شهر پنهان هستند،نباید وقت را ازدست داد. بایدرفت، باید دوید باید حرکت کرد.
🖋📜 زهره طاهری
#مصدق_خمینی
#خانواده_شهید
#دیدار
#رسانه_بیداری
🆔 @resanebidari_ir
🆔 @ammarkhz
💠 یاد کردن از کسانی که پشتیبانی از این جهاد کردن جهاد است. یاد بانوی صدخروی و یا هر جای دیگر که برای رزمندگان نان بپزد جهاد است.
🖋🔹️مقام معظم رهبری در دیدار کنگره شهدای سبزوار و نیشابور
۱۴۰۲/۳/۹
🆔 @resanebidari_ir
🆔 @ammarkhz
21.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱 الو! اینجا حاشیه نیست!
بالانشین
🔹️چندروزیست دو گروه جهادی ازتهران آمده اند. دوسه خانم همراهشان هستندکه برای کودکان وبانوان کارفرهنگی می کنند. قصددارند به روستای سیدحسن بروند. به اصرار حاج محسن با آنها همراه می شوم.
خانمهای جهادی سرووضع زیادی مرتبی دارند. لباسهای هم رنگ و زیورآلاتی زیبا!
دونفرازخانمهای بسیجی الهایی که راه بلدندو بااهالی روستاآشناهستندباما می آیند! دو ماشین می شویم و راه می افتیم. مسیرراگم میکنیم و تقریباً۴۵دقیقه ای طول میکشدتاروستای سیدحسن راپیداکنیم. بنظراینجاهم شبیه آخردنیاست!
🔸️واردحسینیه ای میشویم که کودکان وبانوان آنجاتجمع کرده اند. یکی ازخانمهاکه طلبه است کناربانوان روستامی نشیندودرمورداحکام برای آنهاصحبت میکندبقیه کناربچه ها میرویم.
اغلب فارسی نمیدانندحتی آنهاکه مدرسه می روند!خجالتی هستندوباماغریبی میکنند. خانم جهادی اسپیکر روشن می کندوسرودهای مذهبی پخش میکند. عزیزم حسین،جشن تکلیف و...
ازمن میخواهدبه زبان عربی برای بچه هاتوضیح دهم که قصدداریم روی صورتشان بارنگ، گربه وخرگوش وپلنگ و اینها بکشیم! من هم باآب وتاب طفل معصومهارا ترغیب میکنم.
🔹️️اولی و دومی بااحتیاط جلو می آیند. دوست جهادگرِ ماروی صورتشان پرچم ایران میکشد.سومی آرام میگوید:میخوام روی صورتم گربه بکشی!خانم جهادگرمیگویدنه عزیزم پرچم میکشیم واکلیل روش میریزیم قشنگ می شه! درگوشش میگویم: خواهرجان چه اشکالی داره شیروپلنگ هم بکشیم! بالبخندمیگوید:نه عزیز!
باخودم میگویم:پس چراگذاشتی به این طفل معصوما دروغ بگم؟
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
📱 الو! اینجا حاشیه نیست! بالانشین 🔹️چندروزیست دو گروه جهادی ازتهران آمده اند. دوسه خانم همراهشان ه
🔸️آن طرفترخانم جهادی دیگری شکوفه های گُل مصنوعی،پارچه یکبارمصرف،گِل سفالگری و دانه های رنگی جلویش چیده وازمن میخواهد درباره نمازهای یومیه توضیح دهم واینکه میخواهیم بااین وسایل مُهرو جانماز بسازیم! بچه ها با ذوق وتعجب به وسایل نگاه میکنند. نمی دانم شایدذوقشان از آن گُلهای مصنوعی رنگی باشد وتعجبشان از آن گِل سفالگری که دم خانه و توی حیاطشان است و این شهریها آن را از پلاستک وپاکت در می آورند.جهادگر مشغول تعلیمات دینی است که یکی ازبچه ها میگویدمیشود گاومیش دُرست کنم؟ اما جهادگرباتأکیدمیگوید:نه عزیزبایدمُهربسازی!
بنازم به این کارجهادی دقیق ومؤثر!
🔹️ازحرص دندانهایم را به هم میسابم باخودم میگویم:توهمین چندساعت میخواهید وطن دوستی واصول وفروع دین رو توحلق این بچه ها بریزید؟ جهادیهامدام از برنامه عکس وفیلم میگیرند! میپرسم چقدرکارجهادی انجام داده اید؟ میگویندچندین سال است به روستاهای مختلف کشورسفرمیکنیم وکارفرهنگی انجام میدهیم.
خیراست انشالله!!
غروب شده دلم می خواهد زودتراین بساط مسخره تمام شودوبه قرارگاه برگردیم!
بنظرم حاصل این کارها تاثیرگذاری فرهنگی نیست بیشتر احساس حقارت درمقابل جهادی های خوشپوشی است که با وسایل شیک وقشنگ کاردستیهای مذهبی میسازند!
زینب حزباوی
#الهایی
#قرارگاه_شهدای_مدافع_حرم
#حاج_محسن_فلاطون_زاده
#جهادی
#روستانگاری
🆔 @resanebidari_ir
🆔 @ammarkhz
11.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 روایت حاج حسین سراجان از دیدار امام خمینی(ره)
#امام_خمینی
#حسین_سراجان
#امام_خمینی
#تاریخ_شفاهی
🆔 @resanebidari_ir
🆔 @ammarkhz
🔳بخشی از مصاحبه خانم عصمت قبیتی از بانوان فعال عصمتیه:
◾️▪️موقعی که امام رحلت کردند، بابام سکته کرده بود و در رختخواب بود، اینقدر زد توی سر خودش. ما مثل دیوانه ها آمدیم توی خیابانها.
من پیش مامانم بودم وقتی شنیدیم خبر را، مثل دیوانه ها نمیدانستیم کجا باید برویم چه کار باید کنیم. خیلی سخت بود.
اینقدر که ذوق کردیم که آمد، دو برابرش ما خودمان را زدیم گریه کردیم موقع رحلتش...
#ارتحال_امام_خمینی
#اهواز
#عصمتیه
#تاریخ_شفاهی
🆔 @resanebidari_ir
🆔 @ammarkhz
️🗓🏴رادیو باز بود، ساعت هفت اخبار گفت که امام رحلت کرد. توی حوزه دخترخانمی بود که گریه میکرد و همینجوری سرش را میزد به لبه باغچه.
وقتی خانم تجلی آمد، به خواهرا دلداری داد گفت:
- ناراحت نباشید، همتون ختم قل هو الله رو بگیرید، خدا کریمه، آرام میشین.
یکی از دخترا گفت:
- خانم تجلی تو به ما گفتی وای از روزی که امام از دنیا بره، خیلی مسئله پیش میاد... الان داری به ما اینو میگی؟
بعد خانم تجلی گفت:
- برین آماده بشین برای فردا سعی میکنم به هر نحوی خودمون رو برسونیم تهران برای تشییع جنازه
با همان لباسی که تنمان بود رفتیم سمت تهران. زنگ زدیم به ترمینال ولی گفتند ماشین نداریم
- میاییم میشینیم اینجا تا روزی که به ما ماشین بدین.
بالاخره قبول کردند و عازم شدیم. نزدیک غروب رسیدیم تهران. میخواستیم شب حرکت کنیم و قبل از طلوع آفتاب خودمان را برسانیم.
اصلا نخوابیدیم. نماز صبحمان را خواندیم و رفتیم طرف مصلا.
توی مصلا جای بلندی درست کرده بودند و امام را در صندوقی شیشهای گذاشته بودند. به حدی فشار جمعیت زیاد بود هر چند دقیقه یک نفر از حال میرفت و روی دست جمعیت منتقلش میکردند به جای آرامتر. با خودم میگفتم با این جمعیت تشییعکننده حتما عده ای در مراسم از بین میروند...
🎙راوی زهرا شمس
#ارتحال_امام_خمینی
#عصمتیه
#بانوان_اهواز
#تاریخ_شفاهی
🆔 @resanebidari_ir
🆔 @ammarkhz
❇️ دیدار اعضای رسانه بیداری و رئیس حوزه هنری خوزستان از حاج عبدالله ساکیه
محققین ونویسنده کتاب پیک سحر و رئیس حوزه هنری استان خوزستان از عبدالله ساکیه عیادت کردند. در این دیدار همچنین کتاب پیک سحر به این مجاهدانقلابی هدیه داده شد.
🔹️عبدالله ساکیه از مبارزین دوران انقلاب در اهواز و دوست سیدجبار موسوی است.
🔹️کتاب پیک سحر از سری کتاب های دفتر رسانه بیداری است که به زندگی و فعالیتهای سید جبار موسوی پرداخته و به تازگی از انتشارات راه یار منتشر شده.
تحقیق این کتاب را آقایان هادی سلامات و علی هاجری و نویسندگی آن را آقای مهرزاد قوی فکر به انجام رسانده اند.
#سید_جبار_موسوی
#پیک_سحر
#دیدار
#انقلاب
#قرآن
#تاریخ_شفاهی
🆔 @resanebidari_ir
🆔 @ammarkhz
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
❇️ دیدار اعضای رسانه بیداری و رئیس حوزه هنری خوزستان از حاج عبدالله ساکیه محققین ونویسنده کتاب پیک
⚜️🔹️ حاشیه یک دیدار
ذوب در قرآن
🔸️شنیده بودم مدتی در بستر بیماری است اما بیمعرفتی کردم و سراغش نرفتم. بعد از چاپ کتاب پیک سحر، بهانه هم جور شد. سیدجبار هم محلهایش بود و در خاطراتش از عبدالله ساکیه یاد کردهبود. به دخترش گفتم باید کتاب را شخصا بیاورم و به حاجی تقدیم کنم. قول و قرار را با پدرش گذاشت. من هم به همقطاران روز و ساعت را گفتم تا همگی باهم عازم شویم.
🔸️از در که وارد شدم جا خوردم. چهره اش خیلی شکسته شده بود. حال و احوال کردم و نشستم کنارش. مثل همیشه پوشه ای از اسناد و عکسهایش را آماده کرده بود اما این بار عکسهای جدیدی رو کرد. عکسی از مرحوم پدرش که مثل خودش مبارز بود و عکسی از اولین حضورش در زندان با شماره ای که در گردنش بود. دو عکس دسته جمعی هم داشت که در پورکان دیلم انداخته بود.
🔸️هم قطاران یکی یکی از راه می رسیدند و حاجی منتظر بود تا آخرین نفر هم برسد و بعد شروع کند. وقتی که اطمینان دادیم جمع همهمان جمع است بسمالله کرد.
منتظر بودم خاطرات را بگوید اما دیدم قرآنی از کنارش برداشت و باز کرد. کلی برگه ریز و درشت یادداشت برداریشده لای صفحات بود که تویش شماره آیه، متن آیه و ترجمه را نوشته بود.
🔸️شروع کرد به گفتن. از توحید و معاد میخواند و تفسیر میکرد. رفتم توی فکر که این نسل چه انسی با قرآن داشتند که آنطور مبارزه میکردند. باید هم برای حفظ خود و بقیه از گزند مارکسیست و کمونیست با آن همه تبلیغات، به سلاح قرآن مجهز شد. باید هم برای جنگ با اسلام سلطنتی، اسلام التقاط و اسلام آمریکایی تفسیر آیات را یاد گرفت. باید هم در قرآن ذوب میشدند. همین بود که در همان نوجوانیاش، توی مسجد دولتی کلاس تفسیر قرآن گذاشته بود و بچهها را جذب و تثبیت می کرد.
🔸️قرآنش که تمام شد شروع کرد به گفتن خاطرات. حالا دقیقا میشد دلیل از جانگذشتگیهای خود و همنسلانش را از همین انس با قرآن درک کرد. قرآنی که جایش به شدت در نسل من و امثال من خالیست و گاهی به یک قرائت سرسری بسنده میکنیم.
علی هاجری
#سید_جبار_موسوی
#پیک_سحر
#دیدار
#انقلاب
#قرآن
#تاریخ_شفاهی
🆔 @resanebidari_ir
🆔 @ammarkhz
⚜️ سید جبار، سید جبار، سید جبار... و ما ادراک ما سید جبار
🔻سید جبار موسس لشکر قدس. فروتن، بیادعا، مرد. از یک مسجد شروع به کار کرده آخر 56 با پخش اعلامیه. بعد از انقلاب و صحبت امام که گفت از دبستانی ها شروع کنید به فکر فرو رفت. شروع به جذب کرد. از 7 ساله تا 17 ساله. برای جذب خوب ها رو گلچین نمی کرد. میگفت:
- هنر این نیست که خوب ها رو بگیری و باشون کار کنی اینا که خودشون خوبن هنر اینه که بدا رو جذب کنی و بسازیشون
🔻کار سیدجبار کمکم از یک مسجد رسید به 80 مسجد در سراسر استان. هر کی سراغ سید جبارو میگرفت بهش میگفتن هر کجا چند تا بچه جمعن سیدجبار هم همون جاست. سیدجبار رو بردن تو سپاه و خواستن ببرنش بالاتر اما نرفت و با بچهها موند. سیدجبار منتظر بودجه نموند. میگفت همیشه پول تو جیبم بود. از جیبش خرج میکرد. تئاتر، سرود، فوتبال، استخر، قرآن، حدیث و... . خودش نقشهای منفی تئاترو بازی میکرد. هشت تا لیگ درست کرده بود تو مساجد اهواز.
🔻میگفت برای هر سن باید یک طور صحبت کنی. برای استخر از بچهها پول نمیگرفت. میگفت هر کی یک حدیث بگه بعد بره تو آب. میگفت اکثر بچههای لشکر قدس چهلحدیث بلد بودن. میگفت بعضی خانمها اومدن پیشش و نذر میکردن که بچشونو بفرستن لشکر قدس. لشکر قدس دکتر بیرون داد، امام جمعه، مهندس، کلی شهید و مدافع حرم. نمونش آقا مصطفی رشید پور.
میگفت هفتسالهها رو تو اردو برا نماز صبح بیدار نمیکردیم. کیف اینا تو اردو اینه که خوب بخوابن. دوتا تی سون گرفته بود با دو تا ماشین و میرفت تو روستاها پخش فیلم.
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
⚜️ سید جبار، سید جبار، سید جبار... و ما ادراک ما سید جبار 🔻سید جبار موسس لشکر قدس. فروتن، بیادعا،
سید میگفت باید مثل بچهها بشی. اگه دیسیپلن به خرج بدی فقط دو سه نفر جذبت میشن اما سید 2000 نیرو تو استان داشت. لشکر قدس صبی هم داشت. وقتی نیروها به 17 سال میرسیدند سید تازه اونا رو تحویل بسیج میداد و هر کس دوست داشت اعزام میشد به جبهه.
🔻سال 62 سید رفت لبنان و اونجا هم لشکر قدس ساخت. با همون شیوه جذب ولی برای هستههای حزبالله. هشت ماه بعد که برگشت، لبنانیها براش گریه کرده بودن. میگفت خیلی از مدافعین حرم لبنانی الان همون بچههایی هستن که خودش روشون کار کرده بود.
سید میگفت لشکر قدس خیلی مظلوم واقع شد چون اون زمان رسانه نبود.
سال 67 لشکر قدس تبدیل شد به بسیج دانش آموزی و تمام. نابود شد.
سید روحانی نیست والا الان خیلی مشهور بود. سید سردار نیست والا الان خیلی مشهور بود. سید شهید نیست والا الان خیلی مشهور بود. سید پدر کار تربیتی اهواز، خوزستان و ایرانه.
🔻چندتا سرگروه و طلبه و فعال فرهنگی و مربی سید جبارو می شناسن؟ چند نفرن میدونن جز امام موسی صدر و شهید چمران سید جباری هم تو لبنان کار کرده؟
سید جانبازه و مشکل قلبی پیدا کرده اما هنوز همونطور جذاب، خوش رو و پیامبر گونه است و گمنام.
لطفا شهدای زنده رو دریابید به خدا قسم از شهدا کمتر نیستند.
🖋 علی هاجری
پس از اولین دیدار با سیدجبار موسوی
۱۳۹۶/۹/۱۲
#پیک_سحر
#سید_جبار_موسوی
#انقلاب
#تربیت_نیرو
#لشکر_قدس
#مسجد
#فرهنگی
#تاریخ_شفاهی
🆔 @resanebidari_ir
🆔 @ammarkhz