فکرش را بکن:فرمانده باشی،شخصی سیلی محکمی به تو بزند.آنوقت در اوج سرخ شدن صورتت،بامهربانی او را بغل کنی و دوستانت را نگذاری به او آسیبی بزنند،کارش را هم با لبخند راه بیندازی،او هم عاشقت شود که گویا بعداً هم شهید شود.
آری این است، پیامبر مهربانی جبهه ها، مسیح کردستان، #سردارشهیدمحمدبروجردی
شهادت:۱خرداد۱۳۶۲_بر اثر انفجار مین در جاده مهاباد به نقده در حین مأموریت.
#سالگردشهادت
آیا می دونید #حضرت_امام_خمینی بعد از قضیه #جام_زهر معروف و پذیرش #قطعنامه۵۹۸ در تابستان ۱۳۶۷، تا ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ که از دنیا رفتن، دیگه حتی یک بار در انظار عمومی سخنرانی نکردن!؟
جفای امثال رفسنجانی خیانتکار و همپیمانانش امام عزیز رو به نوعی دق داد...
السلام علیک یا روح الله...
twitter.com/revaayatgar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️سیاسی ترین سرود تاریخ انقلاب
قشنگیش اینه بین مدیرا و مسئولا دارن سرود "آقازاده" رو میخونن 👌👌
حساب و کتاب این روزاتونو پس میدین/واسهی شماست اگه رو لب مردم آهه.
سرود بسیار زیبایی است. حتماً ببینید
💢آیا می دانید در مسیر روشنگری هسته ای شهید داده ایم!!!؟؟؟💢
🌹آشنایی با روحانی بسیجی، شهید حجت الاسلام حاج مهدی مطلبی(شهید عرصه جهاد روشنگری هسته ای، عمار ولایت و نویسنده بسیجی)🌹
⛔️برای به بن بست نرسیدن انقلاب در مسایل جاری و ایجاد ممانعت در تحمیل جام زهر دیگری به امام امت، باید آماده خون دادن هم باشیم.⛔️
✅حجت السلام و المسلمین شیخ مهدی مطلبی از مبلغان شاخص حوزهی علمیهی شهر مقدس قم و مؤلف کتابهای تحلیلی نقد مذاکرات هستهای، صبح روز یکشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۴ در مسیر مجاهدت برای روشنگری در قبال پرونده هستهای بر اثر سانحه رانندگی به لقاء الله شتافت.
این روحانی جوان و فاضل که برای شرکت و سخنرانی با موضوع نقد روند مذاکرات هستهای و دفاع از استقلال و شرافت ملت ایران در شهر سنندج عازم استان کردستان بود، در ۴۰ کیلومتری این شهر دچار سانحه شد و دعوت حق را لبیک گفت.
شهید شیخ مهدی مطلبی فارغ از تألیف دو کتاب تحقیقی در موضوع مذاکرات هستهای با عنوان "عقبنشینی ممنوع" و " راز آن چه مرقوم داشتهاند" نقشی کلیدی در برپایی دورههای آموزشی و نشستهای تحلیلی در موضوع هستهای در حوزهی علمیهی شهر قم داشت.
نقد مذاکرات هستهای در نشستهای متعدد در حوزهها، دانشگاهها، هیآت و مساجد سراسر کشور از دیگر فعالیتهای این راوی شهید بود. حجت السلام و المسلمین شیخ مهدی مطلبی در آخرین روزهای حضور در شهر مقدس قم، در همراهی با دهمین برنامهی کوهپیمایی هستهای طلاب، قلهی حسن [طهرانی مقدم] بلندترین قلهی ارتفاعات هستهای فردو را فتح کرد.
یکی از نزدیکان شهید مطلبی با اشاره به آخرین مکالمه با این شهید بزرگوار، اظهار داشت: شهید مطلبی گفت که 👈"برای به بن بست نرسیدن انقلاب در مسایل جاری و ایجاد ممانعت در تحمیل جام زهر دیگری به امام امت، باید آماده خون دادن هم باشیم".👉
❤️مهدی مطلبی در ۳ آبان سال ۱۳۶۴ در تهران و خانواده ای مذهبی متولد شد. وی تحصیلات خود را در زادگاه خود آغاز کرد و در دبیرستان فرهنگ تهران (زیر نظر دکتر غلامعلی حدادعادل) موفق به اخذ مدرک دیپلم شد.
وی در سال ۱۳۸۲ وارد حوزه علمیه قم شد و در مدرسه علمیه معصومیه(سلام الله علیها) مشغول به تحصیل دروس حوزوی شد. وی در کنار تحصیلات حوزوی همواره فعالیت های فرهنگی و انقلابی خود را نیز پیگیری می کرد. مسئولیت واحد شهدای بسیج مدرسه معصومیه و برگزاری نشست های شبی با شهدا، شب های پر خاطرهای را از وی در ذهن طلاب برجای گذاشته است.
مهدی مطلبی انس ویژه ای با شهدا داشت و راوی کاروان های راهیان نور بود. زندگی او پیوند عجیبی با حیات شهدا داشت. کتاب (بچه های محله من و تو) اثر وی درباره نکات برجسته زندگی شهدا است که در همین سال ها به چاپ رسید.
مطلبی تحصیلات سطوح عالی و خارج خود را در قم ادامه داد و از محضر اساتید مبرز قم، دروس خارج فقه و اصول را فراگرفت و حدود ۳ سال در دروس خارج شرکت نمود.
وی مسئولیت هیئت مکتب الشهدای محله تهرانسر در شهر تهران را به عهده داشت. از فعالیت های فرهنگی وی می توان به تأسیس و راه اندازی پایگاه اینترنتی جامع اشعار آیینی با نام (حسینیه) اشاره کرد که در مدت کوتاهی تبدیل به یکی از سایت های مرجع اشعار آیینی کشور گردید. عشق و ارادت او به آستان اهل بیت(علیهم السلام) مثال زدنی بود. مطلبی مداح اهل بیت بود و نوای دلنشین مناجات و روضه خوانی او از ذهن و یاد طلاب معصومیه هیچ گاه فراموش نمی شود.
💐مزار پاک این شهید طلبه بسیجی و عمار خستگی ناپذیر حضرت امام خامنه ای، در صحن مزار مطهر نوادگان حضرت امام موسی کاظم(سید جعفر و سید حمیده خاتون) در محله باغ فیض تهران و در کنار قبر پاک کارگردان متعهد و انقلابی سینما و تلویزیون، شهید فرج الله سلحشور قرار دارد.
✌️منبع: برداشت آزاد از سایت رجا نیوز
t.me/shahid_saeid_emami
مظلوم
(آشنايي با اوّلين شهيد فتنه ۱۳۸۸_ بسيجي شهيد حسين غلام کبيري)
هنوز به سن رأي نرسيده بود که وارد جريان انتخابات سال ۱۳۸۸ شد. کم کاري برخي از خواص را ديد و آن قدر در جهت رفع اين کم کاري ها تلاش کرد تا اينکه اوّلين شهيد راه بصيرت لقب گرفت.
او در شهري به شهادت رسيد که ام القراي کشورهاي اسلامي است، با کلّي خواص! امّا هر چه امامشان فرياد زد که ترديد و دودلي را کنار بگذاريد ... آن ها دل به سوابق انقلابي خود خوش کردند و عرصه را خالي!
امّا حسين و امثال او حرف نزدند، عمل کردند و اينک، سنگي که در نقطه اي از بهشت زهرا(سلام الله عليها)، تاريخ ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ را به عنوان شهادت صاحبش اعلام مي کند، مدرکي است بر چنين بصيرت.
رفتيم به خانه اي کوچک در گوشه اي از شهرري، جايي که با سعادت آباد، از محلّات شمالي شهر تهران فاصله زيادي دارد. (همان محلّه اي که حسين در آنجا، با چند نفر از دوستانش مورد حمله ي يک اتومبيل اغتشگران قرار گرفت و چند ساعت بعد در بيمارستان به شهادت رسيد.)
پدر حسين مي گفت: (( پسرم در طول عمرش حتّي يک بار هم سعادت آباد نرفته بود. آن شب حسين در خانه نشسته بود که با او تماس مي گيرند و مي گويند آماده باش است. پسرم از جاي گرم و نرم خود مي گذرد و با حکم مأموريّتي که به آنها داده شده بود، سوار بر موتور به ميعادگاهش مي رود. ))
حسين با اين بيدار ماندن ها آشنا بود. بارها در برنامه هاي پايگاه بسيج شرکت مي کرد.
ساعت دو نيمه شب، گروه کوچک بسيج پايگاه حجّتيّه قصد بازگشت دارند. دل توي دل حسين نيست. اگر فتنه خاموش نشود!؟ اگر باز هم امامش را آزار دهند!؟ اگر...
در آن لحظات حسين توي همين فکرها بود. شواهد اين را نشان مي دهد. اگر بي خيال بود، آن موقع از شب آنجا چه مي کرد!؟ ميان بوق و سوت و شلوغي افرادي که ضعف منطق خود را لابلاي هياهوها مخفي کرده بودند.
ميان شهري که برخي از خواصش خفته بودند و موضع گيري خود را عقب انداختند تا سرنوشت برنده مشخص شود و آن وقت...
امّا حسين از اين کارها بلد نبود. ساعت دو نيمه شب بود که ...
به پدر خبر مي دهند که حسين در بيماستان است. شاهدان مي گويند: پرايد تيره رنگ متعلّق به اغتشاشگران، با شدّت به حسين زد و فرار کرد. پدر وقتي به بيمارستان مي رسد، حسين را مي بيند که گريه مي کند!
مي گويند: طحال پسرت پاره شده و با شکستگي پهلو و سينه اش، امکان خونريزي داخلي دارد. خلاصه آن روز به غروب نرسيد که حسين با کاروان شهدا همراه شد.
پدر وقتي به اين جاي ماجرا مي رسد، ناخودآگاه اشک از چشمانش جاري مي شود و سکوت، در اتاقي که عکس حسين در گوشه اي از آن به ما خيره شده، حاکم مي شود.
از مادر مي پرسم: (( هدفي که پسرت را در راهش از دست دادي، ارزشش را داشت!؟)) پاسخش روشن بود: اسلام و انقلاب براي حفظ خود، خون مي خواهند، بايد خون داد و ايستاد. بصيرت داشت و خرجش کرد.
حسين مهربان بود، خوش قلب و بسيار مؤدّب. وقتي به خصلتهاي او فکر مي کنم، مي بينم که لياقت او جز شهادت نبود.
ادامه دارد... 👇
@shahid_saeid_emami
من فرزندم را طوري تربيت کردم که راه خوب را از بد تشخيص بدهد و مطمئنم که حسين هدفش را خوب شناخته بود.
و اين هدف برايش آن قدر ارزش داشت، که حتّي جانش را در راه آن داد. او هنوز عمر زيادي در پيش داشت. با وجود اين، حرکت در مسير هدفش را آن قدر عزيز مي دانست که برايش از هر چيزي بگذرد. ))
بس است ديگر. اين پدر و مادر را خيلي اذيّت کرديم. خداحافظي مي کنيم و از خانه آنها خارج مي شويم. در ابتداي کوچه، تصوير شهيد حسين غلام کبيري روي ديوار اوّلين خانه جلوه نمايي مي کند.
حسين در سالي متولّد شد که سه بهار از پايان جنگ گذشته بود. امّا دشمن همچنان بيدار بود و حسين اين را خوب مي دانست. دشمن تا دروازه هاي پايتخت کشورش پيشروي کرده بود و حسين اين را هم خوب مي دانست.
حتّي توي کوچه ها، بيت بعضي از حضرات و تا کنار خانه ي خيلي از ما آمده بود و حسين اين را خوب مي دانست. فقط اشکال کار اينجا بود که کساني هنوز در خواب بودند و بيداري شان خون مي خواست و حسين اين را هم خوب مي دانست.
راستي در آن ايّام چقدر در گوش ما از ندا و ترانه و ... گفتند. چند سايت و صفحه، در فضاي مجازي براي آنها باز شد!؟ از اغتشاشگراني که مرگشان مبهم بود، چقدر مظلوم نمايي کردند!؟
امّا چه کسي از آمار بسيجيان شهيد و جانباز در فتنه مطّلع است!؟ از فاطمه رجب پور و مادرش که چادر از سرشان کشيدند و به ضرب گلوله آن ها را به شهادت رساندند!؟
از شهدايي همچون بهمن جنابي، محمّدحسين فيض، ميثم عبادي، ناصر اميرنژاد، مسعود خسروي، مصطفي غنيان، سجّاد سبزعلي پور، سجّاد رحمتي، يعقوب بروايه، علي فتح عليان، رامين رمضاني، حسين طوفان پور، حسام حنيفه، سعيد عبّاسي، محرّم چگيني، عليرضا افتخاري خاتوني، حميد حسين بيک عراقي، عبّاس ديسناد، داود سبزي و ... که اکثريّت قريب به اتّفاق آنها بسيجي بوده و با اسلحه اي که کاليبر آن در سلاح هاي رسمي کشور نيست به شهادت رسيدند!
آن ها مثل ما کارگر و کاسب و کارمند و دانشجو و ... بودند. امّا آنها فهميدند. فهميدند که در پشت صحنه ي اين تجمّعات، دست هاي پليد دشمنان قرار دارد. آن ها فدا شدند تا چشم بصيرت برخي باز شود!
منبع: کتابِ تا کربلا (کاري از گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادي) _ صص ۹۳، ۹۴، ۹۵، ۹۶
@shahid_saeid_emami
خاطراتي کوتاه از اوّلين شهيد فتنه ۱۳۸۸_ بسيجي شهيد حسين غلام کبيري
تولّد: ۹ آبان ۱۳۷۰ در شهرري تهران(منطقه ۲۰)
شهادت: ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ در سعادت آباد تهران(منطقه ۲)
۱.
دکتر گفت: ديگه دير شده. بچّه که زردي مي گيرد آن هم به اين شدّت، زود بايد جرّاحي شود. دلم شکست، ملحفه پيچيدم و بردمش خانه. گفتم: يا صاحب الزّمان، اين پسر همنام جد بزرگوار شماست، او را بيمه موسي بن جعفر(عليه السّلام) کرده ام...
خيلي گريه مي کرد، آرام زدم به پهلويش، براي معاينه که برديم، گفتند: همان ضربه کوچک، کار خودش را کرد، ديگر به عمل نيازي نيست. رئيس بيمارستان مي گفت: عکسش را بدهيد، ميخواهم اين معجزه را به همه نشان بدهم.
۲.
داشت مرد مي شد، راه مي رفت و درباره انقلاب مي پرسيد. تحقيقاتش که کامل شد گفت: من به اين نظام اعتقاد دارم. چون با منطق پذيرفت، ديگر کوتاه نمي آمد.
۳.
درس که نداشت مي رفت سرکار، برايش کم نمي گذاشتيم. امّا مي خواست روي پاي خودش بايستد.
۴.
با آن همه کار، دم افطار ديگر رمق نداشتيم. حسين، تازه مي رفت صف نانوايي، تا سنگگ گرم ببرد سر سفره.
مي گفتم: عجب حالي داري تو. مي گفت: تو چرا بي حالي!؟
۵.
خودش مي نشست لباسش را اتو مي کرد. نامرتّب بيرون نمي آمد. مي خواستيم با او جايي برويم، مجبور بوديم دستي به سر و وضعمان بکشيم.
۶.
خستگي اش را ما نديديم. به کار، نه نمي گفت. فرق نمي کرد روضه هيئت باشد يا عروسي بچّه بسيجي ها در فرهنگسرا. پاي کار محکم مي ايستاد.
۷.
مي گفتم: بابا اين از تو بزرگتر است! نگاه به هيکلش بکن! هوس کتک داري!؟
اين حرفها برايش معنا نداشت. مي گفت: کسي که امنيّت نواميس جامعه را به خطر مي اندازد، بايد نهي از منکر شود.
۸.
تازه به آن محل رفته بوديم. غريب بودم. بچّه هاي هم سن و سال من يک گوشه نشسته بودند. داشتم رد مي شدم، چشمش به من افتاد. آمد جلو، زود گرم گرفت و من را کشيد وسط دوستانش. شدم بچّه هيئتي. ديگر احساس غريبي نداشتم.
۹.
بابام مي گفت: آهان...! رفيق يعني اين.
خيلي هاي ديگر هم به مادرش مي گفتند: خوش به حالت! چه پسري داري!
۱۰.
جانشين معاون عمليّات پايگاه بود. پايگاه حجّتيّه شهر ري. با بسيجي هايي از محلّه شهادت، که يکي از مذهبي ترين و پر افتخارترين نقاط اين شهر است. کارت فعّال نداشت، امّا فعّال بود. اوّلين نفري بود که وارد پايگاه مي شد و آخرين نفر بود که بيرون مي رفت. کارش در بسيج از روي تکليف بود.
۱۱.
رفتيم فلافلي، قرار بود من مهمانش کنم. سيصد تومان بيشتر نداشت. همان را با اصرار گذاشت توي جيبم. مي گفت: تو زن و بچّه داري لازمت مي شود.
۱۲.
زيارت شاه عبدالعظيم برايش تکراري نمي شد. دلش که مي گرفت يک راست مي رفت همان جا. انگار نه انگار اين همان حسين قبلي است! شوخي هايش کنار مي رفت. روي صورتش فقط اشک بود و اشک.
۱۳.
عشق زيارت بود! هر برنامه اي بود خودش را مي رساند. اين وسط، حال و هوايش در جمکران ديدني تر مي شد.
۱۴.
منتظر مجلس نمي ماند، براي خودش هر جا که بود روضه مي خواند و سينه مي زد. هميشه زير لب نجوا داشت. گفتم: پسر! شايد مردم فکر کنند ديوانه اي! گفت: من حسينم! عشق من هم حسين(عليه السّلام) است!
۱۵.
همه اش مي گفت: من آخر شهيد مي شوم. مي خنديدم. مي گفت: حالا نگاه کن، اگر آخرش شهيد نشدم! به مادرش هم اين را گفته بود.
۱۶.
استعداد خوبي داشت، يک بار هم تجديد نياورد. طرح ساختماني اش در جشنواره مقام آورد و سکّه گرفت. براي دانشگاه يک بار که امتحان داد قبول شد، آن هم در شهر خودش، بدون کلاس کنکور. به آينده اش خيلي اميد داشتيم.
۱۷.
نگاهي به سنگ قبرها کرد و گفت: مي خواهم بدهم سنگ قبرم را بنويسند. ورودي امامزاده عبدالله(عليه السّلام) بود. شوخي کردم، امّا... توي حال خودش بود. گفت: براي رفتن خيالم راحت است. داشت استغفار مي کرد. درست، ۲ روز قبل از شهادتش.
۱۸.
از راه که رسيدم ديدم ناراحت و افسرده است. هيچ وقت اينطور نديده بودمش. شروع کردم به حرف زدن. نمي خواستم چيزي روي دلش سنگيني کند. بغض کرده بود. توي خيابان با چند نفر بحثش شده بود. مي گفت: بر فرض تقلب شده، ديگر چرا به عکس امام(رحمت الله عليه) اهانت مي کنيد!؟
۱۹.
از حمّام که در آمد لباسهاي مرتّبي پوشيد و نشست سر سفره. گفت: مادر! روزت مبارک. به شوخي گفتم: اين طوري که قبول نيست! سرش را پايين انداخت. گفت: الان دستم خالي است، امّا کار مي کنم و...
از دلش درآوردم، امّا ته دل خودم ماند. طاقت شرمندگي اش را نداشتم. چه مي دانستم اين آخرين روز ديدار است.
ادامه دارد... 👇
@shahid_saeid_emami
۲۰.
قيافه اش، صورتش، حالتش، نگاهش عوض شده بود. بگويم معصوميّت يا نورانيّت در چهره اش پيدا بود، اغراق نکرده ام. از شوخي هاي هميشگي اش خبري نبود. گفت: مي خواهند برايم زن بگيرند. گفتم: برو! تو که بچّه اي هنوز! چند ثانيه نگاهم کرد. با هم شروع کرديم به نقشه کشيدن. با آن برنامه ريزي، عجب مراسمي مي شد. مگر چند روز طول کشيد!؟ دنيا روي سرم خراب شد.
۲۱.
بچّه ها همه شان خسته بودند. صبح بايد مي رفتند سر کار. شب هم درگيري بود. يکي کاسب بود، يکي کارمند يا کارگر. فرقي نمي کرد. بسيجي، بسيجي است. حسين هم خسته بود، فقط يک لقمه نان خورد که گفتند: آماده باش است. راه افتاد و رفت سعادت آباد.
۲۲.
جلوي آينه ايستاد، تمام قد! خودش را ورانداز کرد. شب هاي قبل مي گفتم: شلوغ است، خطر دارد مادر، اوباش از پشت خنجر مي زنند. آن شب، زبانم باز نشد. برگشت نگاهم کرد، نگاهي که هنوز دلم را مي لرزاند.
۲۳.
دلم مي خواهد آن راننده پرايدي که نصف شب بچّه بسيجي ها را زير گرفت را ببينم. همان که حسينم را شهيد کرد. کاري با او ندارم به خدا. فقط مي خواهم بپرسم، دلت آمد پسر به اين قشنگي را از مادرش بگيري!؟
۲۴.
در آن اطراف شهيدي نبود که پيکرش را بياورند و او به تشييعش نرفته باشد. براي شهدا از دل و جان مايه مي گذاشت. تشييع خودش هم ديدني بود. در قطعه ۵۵ بهشت زهراي تهران، همسايه شهدا شد. حالا هم به برکت شهدا، اسمش بر سر زبانها افتاده است.
۲۵.
خون شهيد، هيچ وقت هدر نمي رود. ديديد يک دفعه شورش ها خوابيد، فتنه گرها رسوا شدند. خون پاک او چهره زشت و حيواني منافقان را برملا کرد و سندي شد بر اثبات مظلوميّت ناگفته بسيجيان حضرت امام خامنه اي.
۲۶.
رفته بوديم مشهد انگار، دور سفره اي بزرگ نشسته بوديم. صدايي بلند شد: آقا دارد مي آيد... حسين پريد. آماده ي آماده بود. زد روي شانه من. گفتم: نه! من نمي توانم. معطّل نماند. رفت که رفت.
بر اساس خاطراتي از:
حسن غلام کبيري(پدر شهيد). مادر شهيد. حبيب غلام کبيري(برادر شهيد). و آقايان: هومن آذر مير. علي جوالي. امير ناصري. حامد ملّا. محمّدجواد سعيدي. اصغر برزگري.
منبع: نرم افزار فرزند آسمان
@shahid_saeid_emami
✅نظرات جالب امام خامنه ای در ابتدای انقلاب،در مورد دکترشریعتی:
- «آنتی تز»جریان روشنفكری ضد اسلامی دقیقاًشریعتی بود.
- دكترشریعتی حقیقت پذیر بود.
- به قول خود شریعتی مجازات را به قدر گناه بدهید و نه بیشتر،او خودش هم میگفت من اشتباهاتی دارم،اما مجازاتی كه بعضی از آقایان برای من در نظر میگیرند ۱۰۰برابر بزرگتر از اشتباه من است.اگر ۱۰۰برابر بزرگتر نبوده ده برابر بزرگتر بود.
- به نظر من شريعتي بهخلاف آنچه كه همگان تصوّر ميكنند،چهرهاي همچنان مظلوم است و اين به دليل طرفداران و مخالفان اوست؛يعني از شگفتيهاي زمان و شايد از شگفتيهاي شريعتي اين است كه هم طرفداران و هم مخالفانش نوعي هم دستي با هم كردهاند تا اين انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و اين ظلمي به اوست.
- در آنجا[نجف]امام بدون اينكه اسم شريعتي را بياورند،اينجور بيان كرده بودند:(چيزي نزديک به اين مضمون):به خاطر۴تا اشتباه در كتاب هايش بكوبيم،اين صحيح نيست.
- [مخالفان]،شريعتي را سنگري كردند براي كوبيدن روحانيت يا كلاً متفكران انديشه بنياني و فلسفي اسلام.
- شريعتي بهخلاف آنچه گفته ميشود درباره او و هنوز هم عدهاي خيال ميكنند،نه فقط ضد روحاني نبود،بلكه عميقاً مؤمن و معتقد به رسالت روحانيت بود،او ميگفت كه روحانيت يک ضرورت است،يک نهاد اصيل و عميق و غير قابل خدشه است،و اگر كسي با روحانيت مخالفت بكند،يقيناً از يک آبشخور استعماري تغذيه ميشود.اينها اعتقادات او بود در اين هيچ شک نكنيد اين از چيزهايي بود كه جزو معارف قطعي شريعتي بود،اما در مورد روحانيت او تصورش اين بود كه روحانيون به رسالتي كه روحانيت بر دوش دارد،به طور كامل عمل نميكنند.
- او گفت علت اينكه من از روحانيت انتقاد ميكنم،از حوزه علميه انتقاد ميكنم اين است كه ما ازحوزه علميه انتظار و توقع داريم.از روشنفكر جماعت،هيچ توقعي نداريم.نهادي كه ولادتش در آغوش فرهنگ غربي بوده،اين چيزي نيست كه ما در او انتظار داشته باشيم.
- ايشان در سال۵۴و۵۵ معتقدبود كه اكثريت روحانيت به آن رسالت عمل ميكنند و لذا در اين اواخر عمر دكتر شريعتي نه فقط معتقد به روحانيت،بلكه معتقد به روحانيون نيز بود و معتقد بود كه اكثريت روحانيت در خط عمل به همان رسالتي هستند كه بر دوش روحانيت واقعاً هست.
البته با روحانيوني كه ميفهميد كه در آن خط نيستند باآنها خوب نبود و شخصاً به امام خميني بسيارعلاقهمند و ارادتمند بود.
- هركس و هر چپگرايي(اگرچه زير نام اسلام)اگر امروز شريعتي را از خودش بداند،يقيناً گزافهاي بيش نگفته است. همچنين مجاهدي كه امروز شريعتي را ازخودش بداند يقيناً گزافهاي بيش نگفته است.
- همين مجاهدين كه امروز طرفداري از دكتر شريعتي ميكنند.اينها در سال۵۱و۵۲ جزو سختترين مخالفين شريعتي بودند.خب امروز چطور ميتوانند شريعتي را قطب خودشان بدانند.
- بياييم آن مسائلي را كه شريعتي بااستفاده از آشناييهاي خودش بافرهنگ اسلام فهميده و ارائه داده بود با اصول اساسي فلسفي مكتب اسلام بياميزيم و منطبق كنيم.آنچه بهدست خواهد آمد به نظر من مرحله جديدي است كه ميتواند براي نسل مامفيد باشد،به تعبير بهتر بياييم شريعتي را با مطهري بياميزيم.شريعتي را در كنار مطهري مطالعه كنيم.تركيبي از زيباييهاي شريعتي با بتونآرمه انديشه اسلامي مطهري به وجود بياوريم،آن به نظر من همان مرحله نويني است كه نسل ما به آن نياز دارد.
- شریعتی به خود من بارهامیگفت که من مریدمطهری هستم،مطهری را استادخودش میدانست و ستایشی که او از مطهری میکرد،ستایش یک آشنا به شخصیت عظیم و پیچیده و پرقوای مطهری بود.
- دست نوشتهای از امام خامنهای:
...مطهری و طالقانی و شریعتی در این انقلاب حکم«پرچم»را داشتند.همیشه بودند.تا آخر بودند.چشم و دل«مردم»و نه خواص از آن ها پر است و این همیشه بودن و با مردم بودن،چیز کمی نیست.
-امام خامنه ای قضاوت شهیدمطهری درباره شریعتی را نمی پسندید و در این زمینه مینویسند:«نظرات مرحوم شهیدمطهری درباره شریعتی –چه در آغاز آشنائیشان که تا دو-سه سال از وی به نحو شگفت آوری ستایش می کرد و چه در سالهای بعد که از او به نحو شگفت آوری مذمت می فرمود– غالباًمبالغه آمیز بود.در همین مطالبی که ایشان به امام مرقوم داشته،نشانه های بزرگنمایی آشکار است.برخی دیگر از دوستان ما از جمله مرحوم شهیدبهشتی نیز همین نظر را در باره اظهارات شهیدمطهری داشتند.»
- شهیدبهشتی معتقدبود که او یک روشنفکرمذهبی و دینی است و میتواند به خوبی درخدمت اسلام باشد.از اعتقادات شهیدبهشتی این بود که اگر بتوانیم مرحوم شریعتی را هدایت کنیم و افکارش را درست کنیم وقضاوتهای افراطی،احساسی و هیجانیاش را تعدیل کنیم،اومیتواند نیروی خوبی درخدمت انقلاب،حوزه،روحانیت،اسلام و نهضت اسلامی باشد...میتوان باشریعتی کنار آمد.
۲۹ خرداد امسال، بیستمین سالگرد شهادت با آمپول هوا و یا به تعبیر برخی معدوم شدن یه جاسوس خطرناکه،
یه نخبه امنیتی و اطلاعاتی با نام #سعید_امامی .
برخی مثل سردار شهید حسین همدانی، دکتر سید محمود نبویان، روح الله حسینیان و برخی اطلاعاتی ها و... قائل به شهادت ایشون و برخی جوان جدیدالورود مثل رائفی پور و پورمسعود بدون ارائه سند و صرف تحلیل، معتقد به جاسوس بودن ایشون و عضویت در بزرگترین شبکه نفوذ در نظام با نام شبکه زیتون هستند.
شهیدی مظلوم یا جاسوس قاتل خطرناک؟!
راستی اگه نفوذی بوده چرا جریان افسادطلب اینقدر ازش متنفره؟!
!!!؟؟؟
💢۳۰ خرداد ۱۳۶۰ یادآور قیام ننگین سازمان پلید مجاهدین ضد خلق علیه نظام مقدس اسلامی💢
سازمان پلید مجاهدین ضد خلق به رهبری مسعود رجوی ملعون و با حمایت بنی صدر مخلوع و فراری، در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ رسما" بعد از چندین ماه اقدامات منافقانه وارد فاز مسلحانه علیه نظام اسلامی شد، در این روز سازمان با شورش در چندین شهر بویژه تهران، با انواع سلاحهای سرد بالاخص چاقو، تیغ موکت بری و... چندین نفر را زخمی و شهید کردند و تا چند سال بعد، مخصوصا" در سالهای ۶۰ و ۶۱ بیش از ۱۲۰۰۰ نفر از مردم بیگناه و عادی و مسئولان بااخلاص نظام اسلامی را به شهادت رساندند.
⛔️به قول دکتر جواد منصوری، اولین فرمانده سپاه: منافقین تا قبل از ۳۰ خرداد ۶۰ منافق بودند، بعد از ۳۰ خرداد ۶۰ که وارد فاز مسلحانه علیه نظام اسلامی شدند دیگر منافق نیستند، بلکه محارب هستند، منافقین کسانی هستند که در درون نظام هستند و به کشور خیانت می کنند.
🌹شادی روح شهدای ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، حمد و سوره و صلوات!
💢آشنايي با عامل ترور حضرت امام خامنه اي در ۶ تير ۱۳۶۰ + عکس کمياب وي💢
❌محمّد جواد قديري مدرّس (کَفرايي) يکي از اعضاي سازمان جهنمي مجاهدين خلق ، که در روز شنبه ۶ تير ماه سال ۱۳۶۰ با کار گذاشتن بمبي در يک ضبط صوت و تعبيه شدن آن در مقابل حضرت امام خامنه اي که در مسجد ابوذر فلاح سخنراني مي کردند قصد داشت امام عزيز امّت را به شهادت برساند ، اما خدا مي خواست او بماند و امامت و ولايت امّت را عهده دار شود.
روي ضبط صوت نوشته بوند هديه فرقان، در حاليکه تا آن روز تقريباً گروهک فرقان بطور کامل از بين رفته بود و سرانش به دليل ترور شهيدان قاضي طباطبايي،مطهري و... اعدام شده بودند. احتمالاً با اين کار قصد رد گم کني و يا سنجيدن اوضاع را داشته اند.
حضرت امام خامنه اي وقتي رييس جمهور شد تصورّش اين بود که مأموريت وي براي زنده ماندش همين است،اما مأموريت بزرگتري در راه بود...
جواد قديري پليد هم بعد از ترور نافرجام خود که منجر به جانبازي امام خامنه اي شد،هنگام فرار از کشور گفته بود تا چند وقت ديگر کار نظام تمام است،اما غافل از اينکه پادگان اشرف و مقرّ ليبرتي خودشان در عراق براي هميشه تعطيل شد و به تاريخ پيوست ، و همينک آواره آلباني و ساير کشورها شده اند، ولي نظام اسلامي روز به روز مقتدرتر و استوارتر به مسير خود ادامه مي دهد...
سرنوشت جواد قديري هم،اگر الان چه زنده و يا چه مرده باشد، نهايتاً مثل ساير اعضاي اين سازمان پليد خواهد بود و در آخرين درجات جهنم سوزان خداوند مستقر خواهد شد، ان شاءالله.
ضمناً بدانيد که اين جواد قديري با يکي از عوامل فتنه ۱۳۸۸(محمّد عطريانفر) نسبت فاميلي دارد و شوهر خواهر اوست.
هدایت شده از سپاه سایبری
🔴 شیخ ابراهیم زکزاکی، در آستانه شهادت
📷
✍️طبق مدارک پزشکی که از طریق دختر شیخ زکزاکی ارسال شده، ایشان در وضعیت خطرناکی از مسمومیت با سرب و همچنین اختلالات عدیده مغز و اعصاب، چشمی، قلبی و ... قرار دارند.
🔸به نظر مهمترین موضوع، برطرف کردن مسمومیت با سرب است
🔸طبق آزمایشات انجام شده سطح سرب حداقل ۲۰ تا ۳۰ برابر سطح نرمال میباشد که با توجه به علایم عصبی که در ایشان بوجود آمده نیاز فوری به درمان دارند و گویا پزشکان نیجریهای از اقدام مناسب و سریع به بهانههای واهی خودداری کردهاند.
🔴 از سطح پزشکی نیجریه اطلاع دقیقی نداریم؛ این احتمال وجود دارد که داروی مورد نیاز یعنی (Ca Na2EDTA) در نیجریه وجود نداشته باشد ولی تهیهی آن امکان پذیز است. از ایران، تیم پزشکی فوق تخصص مسمومیت، آمادگی دارد تا داروی مورد نیاز و سبک درمان را به دولت نیجریه ارائه کند. مشاورهی پزشکی از طریق تله کنفرانس یا ویودیو کنفرانس یا اسکایپ یا حتی تماس تلفنی امکان پذیر است و اعلام آمادگی شده. اقدامات درمانی در بازداشت با وجود یک پرستار در کنارشان همراه با مشاوره تلفنی روزانه امکان پذیر است و از ریسک عدم درمان بسیار بسیار پایینتر است. خروج ایشان از وضعیت اورژانسی کنونی مسمومیت با سرب با درمان صحیح حدوداً ۵ روز زمان میبرد. تا پس از آن، به دیگر مشکلات جسمی شیخ، نیز رسیدگی فوری شود؛ چون در معرض خطر نابینایی، فلج دائم العمر، سکتهی قلبی و.. نیز قرار دارند.
✍️ دکتر حامد پوررحیم
🌐 Dr.hamed.pourrahim.najafabadi
🔺این مهم، نیاز به همراهی همه جوانان مؤمن انقلابی و دولت و نهادها و NGOها دارد.. روا نیست #خمینی_تکثیرشده نیجریه، که یک تنه بیش از ۱۵ میلیون نیجریهای را مسلمان شیعه کرد و عمق استراتژیک انقلاب اسلامی را تا قلب آفریقا رسانید و یک قاره را نبیگونه بیدار کرد، مظلومانه به شهادت برسد..
✅#آنتی_آمد_نیوز
👉 http://eitaa.com/joinchat/2654732298C5cf9e46afa
هدایت شده از نشریه عبرتهای عاشورا
🔴بالاخره بعد از سالها، در ۲۱ تیر ماه ۹۸ سازمان منافقین با نصب این بیلبورد در کمپ #اشرف۳ در آلبانی خبر مرگ #مسعود_رجوی را تایید کرد.
🌍 eitaa.com/ebratha_ir ایتا
🌍 sapp.ir/ebratha.org سروش