eitaa logo
【روایتگر】
316 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
29 فایل
روایتگر 👈کانالی متفاوت در موضوعات کمتر دیده شده در زمینه های مختلف فرهنگی، مذهبی، سیاسی، شهدایی و... 🌹ما را به دیگران هم معرفی کنید.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از نشر شهید هادی
هدایت شده از نشر شهید هادی
هدایت شده از نشر شهید هادی
هدایت شده از نشر شهید هادی
هدایت شده از نشر شهید هادی
هدایت شده از نشر شهید هادی
اینجا موکب شهید ابراهیم هادی پای کوه امامزاده حسین. نیشابور روستای فرخار جوان ها مشغول تقسیم شربت و دادن کتاب شهید هادی در ایام میلاد او به مردم هستند... سالها قبل می خواست گمنام بماند، اما خدایش خواست که او برای آیندگان خوشنام بماند. https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
【روایتگر】
سردار بی بدیل و بااخلاص، جاویدالاثر شهید ابراهیم هادی در اول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در محله شهید سعیدی، حوالی میدان خراسان در تهران به دنیا آمد. وی فرزند چهارم از ۶ فرزند خانواده‌ بود. 🕊شادی روح پاکش حمد و سوره و صلواتی قرائت کنیم. eitaa.com/revaayatgar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | تصاویری از شهید والامقام، حاج حسین بصیر، جانشین لشگر ۲۵ کربلا ➕ ناله و بی تابی سردار مرتضی قربانی، فرمانده لشگر، بر سر نعش خونین فرمانده خاکی دلیرمردان مازندران 💦💦 🌿 دوران دفاع مقدس ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 🌷 دوم اردیبهشت ۱۳۶۶ - سالروز شهادت سردار بی ادعای لشگر ۲۵ کربلا، حاج حسین بصیر - عملیات کربلای ۱۰ - منطقه ماووت عراق🌹🌹🕊🕊🕊 eitaa.com/revaayatgar
🌹۳ اردیبهشت ۱۴۰۲، چهل و چهارمین سالگرد شهادت رییس ستاد ارتش انقلاب اسلامی، شهید سپهبد سیدمحمدولی قرنی گرامی باد. 👈برای آشنایی با این شهید عزیز، فیلم کوتاه + عکس‌نوشته‌ها را ببینید. 🕊شادی روح پاکش حمد و سوره و صلواتی قرائت کنیم. eitaa.com/revaayatgar
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷
💔 تنها شهید عید فطر قزوین تا آن روز به یاد ندارم که روزه‌هایم را خورده باشم، اما سال ۱۳۶۷، دهه‌ی اول ماه رمضان را که پشت سرگذاشته بودیم، دلم بدجوری هوای حسین را کرد. یعنی یک جورایی توی دلم آشوب به پا شده بود. پا را توی یک کفش کردم و به پدرش گفتم: می‌خواهم به دیدن حسین بروم و اگر مرا به پاوه نبری، خودم می‌روم. این شد که ایشان هم شال و کلاه کرد و  با هم به پاوه رفتیم تا حسینم را ببینم. به حسین گفتم: «کی خانه میای؟» جواب داد: «قرار است پس از گذراندن دوره آموزشی، هفده روز مرخصی بدهند آن وقت به خانه می‌آیم.» این را که گفت کمی خیالم راحت شد و وقتی هم که ساعت ملاقات تمام شد، ساعت چهار بعدازظهر روز هفدهم ماه رمضان بود که حسین رفت بالای کوه‌ها و ما هم به قزوین برگشتیم. ۱۰روزی بود قزوین بودیم که حسین را به همراه گروهی از رزمندگان به «دوجیله» عراق اعزام کرده بودند که بر اثر عوارض ناشی از مصدومیت شیمیایی دشمن، در آنجا به شهادت رسیده بود. حسین روز عید فطر آن سال به شهادت رسید ولی او را در سردخانه نگهداری کرده و پس از سه روز، مراسم تشییع‌ پیکرش انجام شد. پسرم، قبل از اعزامش به سربازی گفته بود: «دوست دارم پس از گذراندن دوره آموزشی، به نقطه‌ای دوردست اعزام شوم و توسط بمب شیمیایی دشمن شهید شوم.» راوی: مادر @Modafeaneharaam