تصویر پیکر شهیدان آوینی و یزدان پرست، دو یار و همراه و همسفران بهشت.
تصویر شهید آوینی مربوط به محل شهادت این دو عزیز در منطقهی فکهی شمالی است.
eitaa.com/revaayatgar
❤️🌹تصویرسازی فوقالعاده زیبا از چهرهی شهید سیدمرتضی آوینی با چیدمان جالب دوربینهای فیلمبرداری و عکاسی.
eitaa.com/revaayatgar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وعدهی صادق حضرت امامخمینی، با کلام دلنشین شهید آوینی:
«قرن پانزدهم هجری قمری ...
قرن غلبهی مستضعفین بر مستکبرین است»
#اللهمعجللولیكالفرج
eitaa.com/revaayatgar
همیشه با وضو بود میز کارش هم رو به قبله بود یا موقع مونتاژ می رفت وضو می گرفت و می آمد.
✅ یکبار به شوخی گفتم آقا مرتضی! وسواس شدی؟
گفت نه! کار کردن برای شهدا یک حریمی دارد. راجع به جنگ بایستی درست وارد شد. ماشه دوربین را میخواهی بچکانی قبلش یک سری مقدمات دارد...
خادم الشهدا شهید مرتضی آوینی
eitaa.com/revaayatgar
🔷 میگویند ۲۱ شهریور سالروز تولد شهید آوینی است اما به گمانم این تاریخ اشتباه باشد!
♦️۲۰ فروردین وقتی که در منطقه فکه روی مین رفت و پایش قطع شد و در حال کشیدن نفس های آخرش بود، در جواب دوستش که از او پرسید: «سید هنوز زنده ای؟» گفت: «نه هنوز زنده نیستم!» (اشاره به زنده بودن ابدی شهدا)
🔸آری، سید مرتضی آوینی در ۲۰ فروردین سال ۱۳۷۲ و در منطقه فکه متولد شد و این همان نگاه واقع بینانهای بود که او به همه مسائل داشت.
#روایت_فتح_عضو_شوید 👇
@ravayatefathavini
هدایت شده از اساطیرنامه | مروری بر تاریخ ایران
🔻روایتی از تنهایی «آوینی»
✍ «مرتضی خیلی تنها بود، اما اصلا به روی خودش نمیآورد. به شدت به مرتضی دنیا سخت میگذشت. از روزی که ازدواج کرد، توسط خانوادهی همسرش طرد شد تا روز شهادت، اما هیچ وقت این را نگفت. دو اتاق در خانه پدرش داشت. پدرش مسن بود و مادرش ناراحتی قلبی داشت. بچههایش بزرگتر شده بودند فضای زندگیاش تنگ بود، همسرش از این فضای کوچک به تنگ آمده بود. آدمی که شبها مطالعه میکرد حتی برای مطالعه جا نداشت. شبها برای صحبت تلفنی مکافاتی داشتیم، چون آن قدر باید آهسته صحبت میکرد که همسر و بچههایش اذیت نشوند. آقای زم هیچ اعتنایی به او نمیکرد سه سال دنبال پانصد هزار تومان وام بود که بتواند جای مستقلی اجار کند و جالب بود که تا روزی که به شهادت رسید، هیچ کدام از آقایان مدیر فرهنگی، این وام را به او ندادند»
در بخش دیگری از این کتاب آمده است:
🔸«خیلی اذیت شد و جالب این جاست، در عین این که با این وضعیت سخت فیلم را میساخت، بزرگترهای صاحب ادعای آن موقع سینما را میآورد که فیلم «شهری در آسمان» را ببینند و نظر بدهند. به هر جان کندنی بود برنامه آماده کرد که اینها بشینند و نظر بدهند قاعده این است که وقتی یک فیلم را نمایش میدهند، باید طرف مقابل بنشیند و فیلم را نگاه کند و نظر بدهد، حالا خواه این نظر مثبت باشد یا منفی. اینها به جای دیدن فیلم شوخی میکردند جوک میگفتند. مرتضی میگفت نگاه کنید، می گفتند: میدانیم چه هست. مرتضی! از جنگ دیگر چه میخواهی؟ ول کن تو را به خدا، تمام شد دیگر، برای چه جنگ را یادآور میکنی؟
نه تنها کمکش نمیکردند، بلکه مسخرهاش هم میکردند. این طور مواقع یک تیک عصبی داشت. قطرهای بود که وقتی اعصابش را به هم میریختند توی بینیاش خالی میکرد. میگفتم: مرتضی! عوامل حرفهای تر برای کارت بگیر بیاور. میگفت: چه کسی؟ با کدام پول حاضر است در مرداد، در آن خاک و خل بیاید در خرمشهر و آبادان؟ کدام یک از کسانی که دو ریال کار یاد گرفتهاند حاضرند بیایند و این کار را بکنند؟ بعد هم حالا اگر بیایند، چه کسی حاضر است پول آن را بپردازد؟ میگفت: انگیزهی همین بچههای به زعم تو تازه کار است که کار مرا جلو میبرد، غیر از اینها کس دیگری نیست. میگفتم: خوب تو نه میدانی چگونه بگویی، نه عوامل درست و حسابی داری، نه پولی، نه چیزی.... که چی؟ میگفت: به خدا به جدم زهرا، نه انگیزه دارم و نه علاقه به این کار بریده بود، میگفت: فقط تکلیف است»
📚منبع: تکرار یک تنهایی؛ محمد علی صمدی
📜 اساطیر نامه | مروری بر تاریخ
https://eitaa.com/joinchat/2868183226Cfce63ae436
✅بخشی از مظلومیت شهید سیدمرتضی آوینی به روایت جانباز و پژوهشگر جنگ تحمیلی، حمید داودآبادی:
صدایش خیلی دلنشین و آرامبخش بود، به قول آن عزیزدل:
"حتی اگر از عملیاتی ناکام و شکست خورده برنامه میساخت و سخن میگفت، همچنان شیرینی فتح را در ذائقهی خود احساس میکردیم."
خیلی دوست داشتم صاحب آن صدای زیبا را بشناسم و ببینم.
فکر کنم پاییز ۱۳۷۱ بود، ولی هنوز آتش حملهها، آنچنان پرحجم نشده بود.
هنوز"زم" رئیس آنروز پالایشگاه و حوزهی هنری و میلیاردر و قهوهخانهدار امروز، آوینی را از حوزهی هنری اخراج نکرده بود.
هنوز روزنامهی مثلاً جمهوری اسلامی، دست به تکفیر سید نزده بود و به هزار و یک اسم و عنوان، علیه او بیانیه صادر نمیکرد.
هنوز، محمد هاشمیرفسنجانی رئیس وقت جعبهی جادو و برادر اکبر رفسنجانی، دستور ممنوعیت پخش روایتفتح و به خصوص صدای او را از تلویزیون نداده بود.
دم غروب بود که با دو-سه تا از دوستان اهل ادب و هنر! روی تختهای حیات حوزهی هنری نشسته بودیم و چای سر میکشیدیم.
از دور کسی پیداشد که با دیدنش خیلی ذوق کردم.
دومین باری بود که میدیدمش.
چند روز قبل، همینجا برای اولینبار دیده بودمش.
جلو که آمد، طبق عادت، با همه سلام و احوالپرسی کرد.
به ما که رسید، به احترامش برخاستم و با لبخند، با او دست دادم.
بغل دستیام اما، همچنان دود سیگار از همهی سوراخهایش بیرون میزد، برنخاست و در برابر سیدمرتضی آوینی که دستش را درازکرده بود، با بیاهمیتی فقط دست داد، ولی رویش را برگرداند.
سید، چندقدمی دور نشده بود که مثلاً دوست ما، شروع کرد به هَتّاکی و هر چه فحش ناموسی از دهان ناپاکش خارج میشد، نثار سید کرد.
هرچه گفتم:
مردمومن، اگه حرفها و نظراتش رو قبول نداری، به خودش فحش بده، به ناموسش چی کار داری.
وقتی دید من ناراحت شدهام، لج کرد و بدتر و رکیکتر فحش داد.
وقتی ۲۰ فروردین۱۳۷۲، سیدمرتضی در بیابانهای فکه رفت روی مین و آسمانی شد، یکی از اولین کسانی که در وصف سیدمرتضی زور زد و مقاله نوشت، همو بود.
وقتی دیدم عکسی بزرگ از سید در اتاقش زده و دربارهی وَجَنات و حَسَنات سید منبر میرود، یاد آن غروب تلخ افتادم و فقط سوختم.
🌹شادی روح پاک شهید سیدمرتضی آوینی و محمدسعید یزدان پرست، حمد و سوره و صلواتی قرائت کنیم.
eitaa.com/revaayatgar
✅ سالگرد سپهبد شهید، علی صیاد شیرازی، گرامیباد
🌟اهمیت دادن به نماز اول وقت، در برابر دیگر کارهای زندگی.
امیر دربندی، از هم رزمان شهید بزرگوار علی صیاد شیرازی می گوید: «در آسمان کردستان بودیم و سوار بر هلی کوپتر. دیدم ایشان مدام به ساعت شان نگاه می کند. علت را پرسیدم. گفت: موقع نماز است. همان لحظه به خلبان اشاره کرد که همین جا فرود بیاید تا نماز را در اول وقت بخوانیم. خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست، اگر صلاح بدانید تا مقصد صبر کنیم. شهید صیاد گفت: اشکالی ندارد، ما باید همین جا نماز را بخوانیم. هلی کوپتر نشست. با آب قمقمه ای که داشت، وضو گرفتیم و نماز ظهر را همگی به امامت ایشان اقامه کردیم».
به کانال نسل مقدم بپیوندید 👇
🇮🇷 @nasle_mughadam 🇮🇷