❤️سردار جاویدنشان، اسماعیل قهرمانیاردهائی.
🌹ولادت: ۲۳ اردیبهشت ۱۳۴۰ در روستای اردها، شهرستان سراب در استان آذربایجان شرقی.(مهاجرت به شهر گنبدکاووس در استان گلستان در دوران کودکی).
🌹شهادت: ۳۱ تیر ۱۳۶۱ در پایان مرحلهی سوم علمیات رمضان در دشت زید و حین عقبنشینی رزمندگان در روز عیدسعیدفطر.
📚در دو کتاب «همپای صاعقه» و «ضربت متقابل»، از او یاد شده و در دو کتاب «آن سه مرد» و «تکسوار دشت زید» به صورت کاملتر در مورد این شهید عزیز مطلب نگاشته شده است.
برادر کوچکش، یعنی شهید عبدالرحیم قهرمانی هم درست در روز آزادسازی خرمشهر، سوم خرداد ۱۳۶۱، در شلمچه به شهادت رسید. پیکر وی مدتها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۱، پس از تفحص در گلزار شهدای امامزاده یحییبنزید شهرستان گنبدکاووس به خاک سپرده شد.
🕊شادی روح پاکشان حمد و سوره و صلواتی قرائت کنیم.
eitaa.com/revaayatgar
هدایت شده از نشر شهید هادی
اینجا موکب شهید ابراهیم هادی پای کوه امامزاده حسین. نیشابور روستای فرخار
جوان ها مشغول تقسیم شربت و دادن کتاب شهید هادی در ایام میلاد او به مردم هستند...
سالها قبل می خواست گمنام بماند، اما خدایش خواست که او برای آیندگان خوشنام بماند.
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
【روایتگر】
سردار بی بدیل و بااخلاص، جاویدالاثر شهید ابراهیم هادی در اول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در محله شهید سعیدی، حوالی میدان خراسان در تهران به دنیا آمد. وی فرزند چهارم از ۶ فرزند خانواده بود.
🕊شادی روح پاکش حمد و سوره و صلواتی قرائت کنیم.
eitaa.com/revaayatgar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #فیلم | تصاویری از شهید والامقام، حاج حسین بصیر، جانشین لشگر ۲۵ کربلا
➕ ناله و بی تابی سردار مرتضی قربانی، فرمانده لشگر، بر سر نعش خونین فرمانده خاکی دلیرمردان مازندران 💦💦
🌿 دوران دفاع مقدس
ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱
🌷 دوم اردیبهشت ۱۳۶۶ - سالروز شهادت سردار بی ادعای لشگر ۲۵ کربلا، حاج حسین بصیر - عملیات کربلای ۱۰ - منطقه ماووت عراق🌹🌹🕊🕊🕊
eitaa.com/revaayatgar
🌹۳ اردیبهشت ۱۴۰۲، چهل و چهارمین سالگرد شهادت رییس ستاد ارتش انقلاب اسلامی، شهید سپهبد سیدمحمدولی قرنی گرامی باد.
👈برای آشنایی با این شهید عزیز، فیلم کوتاه + عکسنوشتهها را ببینید.
🕊شادی روح پاکش حمد و سوره و صلواتی قرائت کنیم.
eitaa.com/revaayatgar
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷
💔
تنها شهید عید فطر قزوین
تا آن روز به یاد ندارم که روزههایم را خورده باشم، اما سال ۱۳۶۷، دههی اول ماه رمضان را که پشت سرگذاشته بودیم، دلم بدجوری هوای حسین را کرد. یعنی یک جورایی توی دلم آشوب به پا شده بود.
پا را توی یک کفش کردم و به پدرش گفتم: میخواهم به دیدن حسین بروم و اگر مرا به پاوه نبری، خودم میروم. این شد که ایشان هم شال و کلاه کرد و با هم به پاوه رفتیم تا حسینم را ببینم.
به حسین گفتم: «کی خانه میای؟»
جواب داد: «قرار است پس از گذراندن دوره آموزشی، هفده روز مرخصی بدهند آن وقت به خانه میآیم.»
این را که گفت کمی خیالم راحت شد و وقتی هم که ساعت ملاقات تمام شد، ساعت چهار بعدازظهر روز هفدهم ماه رمضان بود که حسین رفت بالای کوهها و ما هم به قزوین برگشتیم.
۱۰روزی بود قزوین بودیم که حسین را به همراه گروهی از رزمندگان به «دوجیله» عراق اعزام کرده بودند که بر اثر عوارض ناشی از مصدومیت شیمیایی دشمن، در آنجا به شهادت رسیده بود.
حسین روز عید فطر آن سال به شهادت رسید ولی او را در سردخانه نگهداری کرده و پس از سه روز، مراسم تشییع پیکرش انجام شد.
پسرم، قبل از اعزامش به سربازی گفته بود: «دوست دارم پس از گذراندن دوره آموزشی، به نقطهای دوردست اعزام شوم و توسط بمب شیمیایی دشمن شهید شوم.»
راوی: مادر #شهید_حسین_وهابی
#شهید_دفاع_مقدس
#عید_فطر
@Modafeaneharaam