یه شعر زیبا برای گلهای زندگی 😍😍
🌻آفتاب مهتاب چه رنگه
🌻چه قدر هر دو قشنگه
🌻یکی روشنی روز
🌻یکی نور شب افروز
🌻یکی طلای زرده
🌻یکی نقره سرده
🌻یکی پرتو خورشید
🌻به روی خاک پاشید
🌻یکی از ماه زیبا
🌻بتابد بر همه جا
🌻آفتاب مهتاب چه رنگه
🌻چه قدر هر دو قشنگه
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
#کودکان_رضوی
#رواق_آینه
@revagherazavi_aeene🦋
بچه ها آماده آید بریم برای یه نقاشی زیبا 😍😍
پس با هم بریم زیبا بکشیم و زیبا هم رنگ کنیم 😉😉
دوست دارم خودت تنهایی بکشی 😘
#کودکان_رضوی
#رواق_آینه
@revagherazavi_aeene🦋
🔹 هدف: آموزش جزو کلی نگری در کودکان
🔹نقاشی های مرحله به مرحله دقت و تمرکز را در کودکان بالا میبرد
#کودکان_رضوی
#رواق_آینه
@revagherazavi_aeene🦋
🌼 نوبتی هم باشه نوبت
داستان تدبری این هفته
مامان جان این داستان را برای عزیز دلم بخون و با کمک هم بگید مربوط به کدوم سوره است 😍😍
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻🌸🌸👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
در بوستانی بزرگ گلهای زیبایی بودند از گل آفتابگردان 🌻گرفته که قد و قامت بلندی داشت تا گل سوسن🌼 زیبا و ظریف. از میان تمام گلها، آفتابگردان 🌻شهره علم و دانش بود. اون گلها که تازه رنگ گل شدن و دیده شدن رو چشیده بودند و هنوز به عمرشون زنبوری ندیده بودند، همیشه در پی دیدن زنبور برای گرده افشانی بودند. فقط میدونستند زنبورها عامل زنده موندن اونها هستند. گاهی اوقات از درخت ها 🌴و باد و بارون چیزهایی در مورد زنبور🐝 شنیده بودند، اما کم و بیش به خاطر گذشت زمان فراموش کرده بودند و فقط گل آفتابگردان بود که حرفهای درخت و باد و بارون رو سرلوحه زندگیش قرار داده بود.
یه روزی ملخ🦗 و پروانه🦋 و مگس🦟 که میدونستند گل ها در آرزوی دیدن زنبور هستند، خواستند اونها رو مسخره کنند... به خاطر همین با خودشون گفتند ما میریم بین گلها و خودمون رو به عنوان زنبور جا میزنیم. اونها که ما رو نمیشناسند.
روز اول ملخ کوچولو 🦗میون گلها جست زد و گفت: آهای گلها من اومدم. زنبوری که همیشه در انتظارش بودید آمده. گلها تا شنیدند که زنبور آرزوهاشون اومده، همه روشون رو برگردوندند طرف ملخ و خوشحال از اینکه بالاخره زنبور به سراغشون اومده. همه شلوغ کرده بودند و میگفتند آخجون زنبور اومده بیا از ما شروع کن و گرده های ما رو بردار. بین همهمه اونها گل آفتابگردون🌻 که حرف های باد و بارون رو از یاد نبرده بود، بلند گفت:آهای گلها مگه یادتون نیست زنبورها پرواز میکنند.. اینکه نمیتونه پرواز کنه، فقط جست میزنه.
گلها به ملخ🦗 نگاه کردند، ملخ که دستش رو شده بود گفت اره من نمیتونم پرواز کنم اما میتونم به ساقه تون بچسبم و نذارم انسان ها دست به شما بزنند و از شما محافظت کنم. گل ها به تبعیت از گل آفتابگردون گفتند ما نمیخوایم ما منتظر زنبور آرزوهامون می مونیم.
روز دوم پروانه 🦋اومد و خودشو زنبور معرفی کرد. همه خوشحال شدند و به گل افتابگردون گفتند اینکه دیگه پرواز میکنه پس این همون زنبوره. گل افتابگردون نگاهی به پروانه انداخت و گفت: نه بالهای زنبور اینطور نیست، مگه نشنیدید که بارون در مورد ویزویز زنبور چی گفته بود اینکه بدون صدا پرواز میکنه. گلها به پروانه هم نگاه کردند و پروانه 🦋گفت: درسته من ویز ویز نمیکنم اما بالهای من خیلی زیباست و میتونم روی شما بشینم و باعث زیبایی تون بشم. گل ها باز به تبعیت از گل آفتابگردون گفتند ما نمیخوایم ما منتظر زنبور آرزوهامون می مونیم.
روز بعد مگس🦟 خودش رو جای زنبور جا زد و بین گل ها رفت. گل ها سر از پا نمیشناختند، گل آفتابگردون وسط خوشحالی اونها گفت مگه حرفهای درخت گیلاس یادتون نیست. این که زنبور نیست، زنبور رنگش زرده و راه راهه... مگس🦟 که فهمید نقشه ش لو رفته، گفت درسته من زرد نیستم اما میتونم دورتون ویز ویز کنم و نذارم کسی دست بهتون بزنه. ها باز به تبعیت از گل آفتابگردون 🌻گفتند ما نمیخوایم ما منتظر زنبور آرزوهامون می مونیم.
زنبور کوچیکی🐝 که از راه دور سفر کرده بود بعد از یه مدت رسید به باغ گلها و گفت سلام گلها من زنبورم... گل ها نگاهی به زنبور کردند نمیدونستند باور کنند یا نه، از اونجا که گل افتابگردون خصوصیات زنبور واقعی رو از تقلبی میشناخت نگاهشون به دهن گل آفتابگردون بود. گل آفتابگردون که میترسید دوباره حشرات بخواهند گولشون بزنند و خودشون رو جای زنبور حقیقی جا بزنند، گفت از کجا بدونیم تو زنبوری؟ زنبور کوچولو 🐝که داستان گلها و حشرات رو قبلا از درخت گیلاس شنیده بود خندید و گفت: گل آفتابگردون تو که ویژگی های من رو میدونی من چه ویژگی دیگه ای باید داشته باشم.. گل آفتابگردون فکر کرد و فکر کرد تا اینکه گفت: پاهات پاهات رو باید ببینم که چه شکلیه؟ و وقتی زنبور پاهای پرز پرزیش رو نشون داد، گل آفتابگردون 🌻لبش به خنده باز شده و فریاد زد: بالاخره زنبور اومد... همه گل ها خوشحال شدند و زنبور از اینکه همه گل ها اون رو شناختند و اجازه دادن که روشون قرار بگیره و گرده افشانی کنه خوشحال شد.
📚نویسنده: س.کیانی بیدگلی
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
#کودکان_رضوی
#رواق_آینه
@revagherazavi_aeene🦋
🌱 مادرانه
اگر بچه کار زشتی انجام داد
دعواش نکنید
حرف زشت نزنید
قهر نکنید
چون میبینه نظر شما بهش جلب شده مجدد کارو تکرار میکنه
فقط بهش توجه نکنید. گام اول تنیه تغافل است یعنی شتر دیدی ندیدی
#کودکان_رضوی
#رواق_آینه
@revagherazavi_aeene🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر سوره حمد توسط دختر گلم
نازنین زهرا اسماعیلی 👏👏👏
آفرین دختر گلم یه کوچولو دیگه تمرین 😍😍😍😘😘
▪️عرض سلام وادب واحترام
🏴 ضمن تسلیت به مناسبت شهادت رئیس جمهور و همراهانشان به ساحت مقدس امام زمان عج ورهبر عزیز و مردم کشور عزیزم
▪️به اطلاع میرسانم فردا رواق کودک از ساعت ۱۷ پذیرای کودکان است
▪️فردا برای کار هوش حتما بچه ها تعداد ۲۰ چوب کبریت بدون جعبه کبریت یا ۲۰ عدد گوش پاکن که از وسط به دوقسمت تقسیم شده باشد همراه داشته باشند
هدایت شده از 'کانونخدمترضویامامزادهابوالعباس(ع)خوراسگان'
#اطلاعیه۱
#اعلام_برنامه
▪️مراسم بزرگداشت خادم الرضا (ع)،رئیس جمهور محبوب ومردمی حضرت آیت الله رئیسی وهیئت همراه ویاران گرانقدرشان
🎤باسخنرانی و مداحی مداحان اهل بیت
▫️همراه باقرائت دعای پرفیض کمیل
▪️زمان : پنجشنبه ۳خردادماه از نمازمغرب وعشاء
▫️مکان :آستانمقدسامامزادهابوالعباسمحمدعلیهالسلام
🌹بدینوسیله از محضر گرانقدر عموم همشهریان شهید پرور شهر خوراسگان دعوت می شود تا با حضور خویش بر صفای روحانی ومعنوی محفل شهیدان بیفزایید.
"ستادبزرگداشت شهدای خدمت"
@abolabbas_ir
@kanoon_razavi_isf
یک آیه یک قصه .MP3
21.97M
🔹قند وعسلم دیگه وقته خوابه مثل هر شب مامان وبابا را ببوس و مسواک بزن و بخواب وقصه امشب گوش کن 😍😍😘
قصه_صوتی
🌸عنوان قصه
🍂 هدی نگران نباش
🍂اشاره به آیه ۱۱۴سوره مبارکه هود
وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ذَٰلِكَ ذِكْرَىٰ لِلذَّاكِرِينَ
ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻭ ﻃﺮﻑ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺳﺎﻋﺎﺕ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺷﺐ ﺑﺮﭘﺎ ﺩﺍﺭ ، ﻛﻪ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻧﻴﻜﻲ ﻫﺎ ، ﺑﺪﻱ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﻰ ﺑﺮﻧﺪ ، ﺍﻳﻦ ﺑﺮﺍﻱ ﻳﺎﺩﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺗﺬﻛّﺮ ﻭ ﻳﺎﺩ ﺁﻭﺭﻱ ﺍﺳﺖ .(١١٤)
🌸🍂🍃🌸
#کودکان_رضوی
#رواق_آینه
@revagherazavi_aeene🦋
#داستان_کوتاه
🌸دعوت كودكان
روزي گروهي از كودكان مشغول بازي بودند. تا چشم آنان به امام حسن مجتبي (علیه السلام) افتاد، آن حضرت را به مهماني خود دعوت نمودند.
امام حسن(علیه السلام) نيز به جمع كودكان پيوست و با آنان غذا خورد. بعد هم آن بچه ها را به خانه خود دعوت كرد و به آنان غذا و لباس نو هديه داد.
با اين همه محبت، امام (علیه السلام)فرمود:
بخشش اين بچه ها بيشتر از من بود.آنان هرچه داشتند به من دادند، درحالي كه من بخشي از آنچه را داشتم، به آنان دادم.
منبع:
مجموعه داستان دوستان(مهدي وحيدي صدر)
🌸🌸🌸🌸
#کودکان_رضوی
#رواق_آینه
@revagherazavi_aeene🏴