.
بیا امشب بحال من تو هم ای ماه زاری کن
بیا دستم به دامانت تو هم شب زنده داری کن
چقدرحالم پریشان است شبیه موج در طوفان
کنار من کمی بنشین چو من دل بیقراری کن
شبی تاریک و چشمانم به راه او ٬ نمی آید
بیا مردانه درمانی بر این چشم انتظاری کن
زمستانم پر از سردی پر از دلتنگی مطلق
ببین یخ بسته ام اینجا بیا فصلم بهاری کن
سکوتی مبهم و تاریک وجودم را دهد آزار
بیا و صحبت از عشق و صدای یک قناری کن
نمیدانم چرا امشب دلم بد جور دلتنگ است
شکسته بغض من امشب اسیر بردباری کن
همه خوابند و من بیدار قلم شاهد بر احوالم
براین سنگ صبور غم بیا امشب تو کاری کن
●○°•°•°•○●
#رواق_رفاقت
#رهروان_رضوی
💕@revagherazavi_refaghat
#حرف_دل💔
#تلنگر‼️😔
.
.
-چـه خیــالخامیست رسیدن به #شهـــادت
وقتی هنوز لذت #گنــاه را ترجیح می دهیم...
-و چه درد شگرفی دارد ، #جاماندن
وقتی خوشیِ دنیا را همچنان بر دلڪندن مقدم میداریم!!
-چه #انتظار عجیبی ســت ، امیــد به لحظهۍ وصـــال...
وقتی هنوز #منتظر امامِ غائبمان هم نیستیـــم...
-و چه غربــت غریبی دارد ، قدم نهادن بر خاڪی ڪه
متصل به معراج اســت اما دلآلوده ڪجا؟! معشوق ڪجا؟! یار ڪجا؟! همنشینی با #سیدالشهدا ڪجا؟!
.
⭕️ تا از دنیــا دل نَبُریم
دلهـــا را نمی بَرَند ...
.
❗️تاریخ ولادت
و تاریخ شهادت
چه ڪسانی ثبت خواهد شد؟!
●○°•°•°•○●
#رواق_رفاقت
#رهروان_رضوی
💕@revagherazavi_refaghat
✨یه متن خیلی قشنگ میخوام بگذارم☺️
طولانیه اما خیلی قشنگه😍
وقت بگذارید بخونیدش خیلی جالبه🌹
*# داستانک🌈🔮*
استاد دفتر را روی میز گذاشت...📖
+سعیدی.... حاضر🙋🏻♂
+محمدی...حاضر🙋🏻♂
+فرامرزی...حاضر🙋🏻♂
+مجاهد...حاضر🙋🏻♂
+حسینی...!!!
+حسینی...!!!🤨
_استاد امروز هم غایبه...
استاد نگاهی کرد...👀
_چهار روز هستش که حسینی نیومده...🤨
ازش خبر ندارین!؟🧐
بچه ها همگی سکوت کردند...🤐
استاد ناراحت شد...😔
سرخی گونه اش تا پیشانیش کشیده شد...😡
ناگهان فریاد زد...🤬
خجالت نمیکشید که چهار روز...
چهار روز...
از رفیقتون بی خبرین!؟😤
نگرانش نشدین!؟🤔😕
چهار روز بی خبر!!!؟
به شما هم میگن دوست!!!؟😏
صد رحمت به دشمن...
چشمهایمانبه زمین دوختهشد...
توان بالا آمدن نداشت...
شرم و خجالت میسوزاندمان...
اما واقعا... از حسینی چه خبر⁉️
محمد چهار روز نیامده!!!
نگران شدیم... واقعا نگران...😰
استاد سکوت کرده بود...
کتاب را ورق میزد...📖
زیر لب چه میگفت...خدا میداند!
کار او به من هم سرایت کرد...
الکی کتاب را ورق میزدم...📖
آشوبی در دل...
نگرانی موج میزد...
واقعا محمد کجاست⁉️
چه شده⁉️
چهار روز...‼️
چقدر بی فکرم...🤦🏻♂🤦🏻♀
لحظه ها به سکوت گذشت...
با صدای استاد شکست...
حسین ... امروز نوبت کنفرانس تو هست!
منتظریم...
فیشهای خلاصه کنفرانسم را برداشتم...
بلند شدم...
پای تخته رفتم...👨🏻🏫
بااجازه استاد...🙋🏻♂
با علامت سر ، اجازه داد...
ذهنم ...🧠
قلبم...🧡
فکرم...🧠
روحم...👻
روانم...
پیش محمد هست...
چهار روز غیبت کرده!😞
کجاست!؟
چرا بی خبرم!؟
وای بر من...
چطوری کنفرانس بدم!؟
چی بگم!!!
با کدام زبان!؟
سرم را بالا آوردم...
نگاهم به انتهای کلاس افتاد...
به آن تابلوی خوشنویسی ...
دلم دوباره لرزید...
مثل همان لحظه ای که استاد فریاد زد...
فیش های خلاصه را در دستم مچاله کردم...
شروع کردم...
بسم الله الرحمن الرحیم...
بنده حقیر ...
حسین ...
دوست محمد هستم...
کسی که چهار روز غایب است
و از او بی خبریم...
استاد با تعجب به من نگاه کرد...
دقیقا عین نگاه همکلاسیها...
آری ... من حسینم...
دوست رفیق غایبمان...
کسی که چهار روز غیبت کرده...
و بخاطر بی خبری از اوموأخذه شدیم...
شرمسارم...😓
خجالت زده ام...😢
حرفی ندارمکه انقدر بی تفاوت...
اشکهایم جاری شد...😭
بغض تارهای گلویم رازیر و بم میکرد...🥺
حرف زدن برایمسختتر از نفس کشیدن در آب بود!!!
به هر زحمتی بغض و اشکم را خوردم...😵
ادامه دادم...
ممنونم استاد...
که امروزبیدارمان کردی...
بیدار از یک حقیقت تلخ...
و یک خواب نه چندان شیرین!!!
بیدار شدیم تا بفهمیم...
چقدر زمان گذشته!؟
یک روز!!!
نصف روز!!!
یا مثل اصحاب کهف!!!
که سیصد سال در خواب...
و وقتی بیدار شدند کهدیگر سکه آنها ...
مال عهد دیگری بود...
عهد دقیانوس!!!😏
امروز بیدار شدیم...
و نمیدانیم چقدر خوابیدیم!
چهار روز!!!؟
سیصد سال!!؟
بیشتر...!؟
آری خیلی بیشتر...
۱۱۸۷ سال در خواب هستیم!!!
و کسی نبود که بر ما نهیب بزند!!!
کسی نگفت که اگر محمدچهار روز غایب است...
مهدی۱۱۸۷ سال است که غایب است!!!
و کسی فریاد نزد...
چطور از وی بی خبرید...⁉️
او که نه تنها دوست بلکه
بلکه پدر مهربان...
بلکه صاحب نفوس مان ...
بلکه صاحب این زمین و زمان ... است
کسی ما را ملامت نکردکه خجالت نمیکشید...⁉️
شبها راحت میخوابید و نمیدانید این غایب
آیا به راحتی خوابیده است⁉️
یا تا صبح به درگاه الهی ندبه میکند...
که خدایا...
شیعیان ما ...
از اضافه طینت ما خلق شدند...
به خاطر ما...
به آبروی ما...
غفلت آنها را ببخش...🤲
و چقدر نابرابر...⚖
که او بخاطر ما در زنجیر غیبت است...⛓
اما...❗️
من راحت میخوابم...‼️
و او نگران من بیدار...
خودش گفته است...
انا غیر مهملین لمراعاتکم...
محال است که هوایتان رانداشته باشیم...
و این بزرگترین غایب زندگیمانهرگز باعث نشد...
که استاد مارا ملامت کندبه اندازه چهار روز غیبت دوستمان!!!
دیگر قدرت مقابله با بغض نبود...
مثل استاد...
مثل بچه های کلاس...
مثل تابلوی نستعلیق اخر کلاس...
که با بغض ...
اما مظلومانه....
نوشته اش را فریاد میزد....
#اللهمعجللولیکالفرج 🌹
ــــــــــــــــــــ|..✨.|ــــــــــ
●○°•°•°•○●
#رواق_رفاقت
#رهروان_رضوی
💕@revagherazavi_refaghat
هرکس هم بخواد
میتونه اینکارو بکنه ... اصلا هرکی به هرکیه قضاوت و این صحبتا
اونم بخاطر رفتار ؛ نظر و هرچیز دیگه ای که خلاف نظر شخصی بقیه باشه ...
و ما همیشه درحال قضاوت شدن توسط ادم های جدید و قدیم زندگی حقیقی و مجازیمونیم !
وجدانا هممون
از توضیح دادن بیخیال شیم
از ناراحت شدن اینکه قضاوتمون میکنن
چون هیچ فکری رو تو دنیا
نمیتونید جز فکر خودتون کنترلش کنید
درصورتی که باید بدونیم
هیچ گوش شنوایی واسه توضیحات ما نیست
بلکه فقط میخواد قضاوت کنه و حرف خودشو بزنه
توضیح ما باعث میشه
طرف از اینکه تونسته مارو اذیت کنه و درگیرمون کنه
فقط لذت ببره ..!
اینم بگم
قضاوت و تهمت فرق داره !
اجتنبو عن مواضع التهم
بحث تهمت جداست ؛ من واسه قضاوت گفتم ..