.
شهادت مالک اشتر
امیرالمؤمنین على علیهالسلام در نامه اى به مالك، آنگاه که او در نصيبين بود، نوشت:
اما بعد، تو از كسانى هستى كه من در يارى دين پشتيبانىشان را خواهانم و سركشى تبهكار را به آنان فرومى نشانم و مرز خطرناك را بدانها استوار مى گردانم. من محمد بن ابى بكر را بر مصر فرمانروا كرده بودم كه جمعى از خوارج به دشمنى با وى برخاستند.
وى جوانى تازه كار است و تجربه جنگ ندارد و چندان كارآزموده نيست، پيش من آى تا در اين كار بنگريم كه چه بايد كرد و يكى از ياران مورد اعتماد و خيرخواه خود را به كار خويش گمار و السّلام.
مالك نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام آمد و امام علیهالسلام جریانات مصر و مردم آنجا را با او در ميان گذاشت و فرمود:
جز تو كسى شايسته حكومت مصر نيست. خداى تو را رحمت كند. به سوى مصر حركت كن كه با اعتماد به تدبير و رأی تو ديگر نيازى نديدم كه به تو سفارش كنم. در مهمات امور خويش از خداوند يارى بخواه. همواره درشتى را با نرمى درآميز. آنجا كه مدارا بايد، مدارا كن و آنجا كه جز به درشتى كار از پيش نرود، درشتى كن.
از آن پس، اشتر از حضور امیرالمؤمنین على علیهالسلام مرخص شد و اسباب سفر آماده كرد و مهياى رفتن به مصر شد.
جاسوسان معاويه به او خبر دادند كه على –علیه السلام-، اشتر را به ولايت مصر منصوب كرده است. معاويه كه چشم طمع به حكومت مصر داشت، اين انتصاب خيلى بر او گران آمد و مى دانست كه اگر اشتر به مصر برود، از محمد بن ابى بكر قاطعتر و در دشمنى سرسختتر است. ازاينرو، به رئيس خراجگيران قلزم پيام فرستاد و گفت: مالك اشتر كارگزار مصر شد، اگر كار او را تمام كنى، ماليات قلزم را تا من زنده ام و تو زنده اى، به تو مىبخشم. هرچه مىتوانى بكن.
رئيس خراجگيران به قلزم رفت و در آنجا ماند. اشتر نيز از عراق به طرف مصر حركت كرد و چون وارد قلزم شد، آن مرد به استقبال آمد و پيشنهاد كرد كه در آنجا توقف كند و اظهار داشت: در اينجا منزل خوش و طعام آماده و علف چهارپایان نيز فراهم است و من يكى از خراجگيران هستم. مالك آنجا فرود آمد و رئيس خراجگيران براى او طعام آورد. طعام كه صرف شد، شربت عسل آميخته به زهر آورد و به او داد و چون مالك آن را نوشيد، به شهادت رسید.
.
@revayat_ketab
.
معاويه خطاب به مردم شام گفته بود: على –علیه السلام-، اشتر را به مصر فرستاده است. از خدا بخواهيد كه او را از ميان بردارد و شاميان هر روز اشتر را نفرين مى كردند. كسی كه به اشتر زهر داده بود، نزد معاويه آمد و او را از قتل اشتر آگاه كرد. معاويه بيدرنگ به خطبه ايستاد و خدا را حمد و ثنا گفت و سپس اظهار داشت: بهراستی كه على –علیه السلام- دو دست (بازو) توانا داشت كه يكى در جنگ صفين قطع شد، يعنى عمار بن ياسر و ديگرى اكنون قطع شد، يعنى اشتر.
در عبارت ابن قتيبه چنين آمده: معاويه هنگامیکه از خبر آگاه شد، گفت: دلم خنك شد! خدا لشكريانى دارد كه عسل از آن جمله است.
امیرالمؤمنین على علیهالسلام هم فرمود: دو دست و دهان مالك او را به كشتن داد.
در عبارت مسعودى آمده است: امیرالمؤمنین على علیهالسلام اشتر را به فرمانروايى مصر فرستاد و سپاهى را با او همراه كرد. معاويه كه از اين خبر آگاه شد، دسيسه اى به كار برد و دهقانى را كه در عريش بود، تشويق كرد و به او گفت: چنانچه مالك اشتر را مسموم كنى، بيست سال از پرداخت ماليات معاف خواهى بود و او هم سمى را در غذا به اشتر خورانيد. هنگامیکه اشتر در عريش پياده شد، دهقان پرسيد: چه غذا و نوشابه اى را بيشتر دوست دارى؟
مالك گفت: عسل را. آنگاه دهقان شربت عسل براى او آورد و خيلى از آن تعريف كرد.
در آن حال، اشتر روزه بود. سرانجام، شربت عسل را خورد و ديرى نپاييد كه درگذشت.
كسانى هم كه با او بودند، پيش دهقان آمدند. گفته شده كه اين واقعه در قلزم اتفاق افتاد، ولى روايت اولى صحيحتر است.
علامه امینی مینویسد: اينجاست كه مىبينى معاويه چگونه از اين گناه بزرگ، يعنى كشتن بنده صالحى كه رسول اللّه صلی الله علیه وآله و جانشينش مولا امیرالمؤمنین علیهالسلام زبان به تعريف و ستايش وى گشوده اند، هيچ پروايى نمى كند و نه تنها توبه و پشيمانى ندارد، بلكه او مردم شام از مرگ اين قهرمان بزرگ اظهار شادمانى مى كنند. جرم مالك اين بود كه امام زمان خود را يارى مى كرد، امامى كه همه برخلافت او اجماع داشتند. شگفت نيست كه هرچه از ديدگاه حق و از نظر ائمه هدى و اولياى صالح و پاك خدا شايسته نباشد، از نظر او ارزنده است و مايه شادى اوست. معاويه تا مى توانست، در خوار داشتن شخصيتهاى محترم اسلامى كوشيد و پيشوايان اسلام و ياران ايشان را شكنجه كرد و آزار رسانيد. ظواهر اسلام از نظر او با حقايق و فرمانبرداری واقعى خدا تفاوتى نداشت و كارگزاران سركش و كافر او تا توانستند با فجيع ترين شكلى برگزيده ترين اصحاب محمد صلی الله علیه وآله را به قتل رساندند و دوستداران و هواداران اهلبیت گرامى پيغمبر صلی الله علیه وآله را از پا درآوردند .
.
@revayat_ketab
.
غم امام از شهادت مالک
تتمۀ المنتهی نقل می کند: قبل از شهادت محمد بن ابی بکر چون ضعف او از حکومت مصر ظاهر شد، امیرالمؤمنین علیهالسلام اشتر نخعی را با جمعی از لشکر به جانب مصر فرستاد، چون این خبر گوشزد معاویه شد پیغام داد برای دهقان “عریش” که: اشتر را مسموم کن ... و بعضی گفته اند که شهادت او در “قلزم” واقع شد و نافع غلام عثمان او را مسموم کرد.
چون خبر شهادت اشتر به حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام رسید به موت او بسی تأسف خورد و بسیار اندوهناک شد و کلماتی در مدح اشتر گفت، ازجمله فرمود: “لَقَد کان لی کَما کُنتُ لِرَسُولِ اللهِ صلی الله علیه وآله”: اشتر از برای من چنان بود که من از برای رسول خدا صلی الله علیه وآله بودم و هم فرمود: “رَحِمَ اللهُ مالِکاً و ما مالِک؟ لَو کان صَخراً لکانَ صَلداً و لو کان جَبَلاً لَکانَ فِنداً و کأنَّه قد منی قدا” .
امام علی علیهالسلام در بزرگوارى و دلاورى اشتر فرمود: مالك رفت اما چه بود مالك، سوگند به خدا اگر كوه بود كوهى جدا مانده و بزرگ بود و اگر سنگ بود سنگى سخت بود كه (از بزرگى و سختى) هيچ حيوان سم دار رهنورد به آن بالا نمى رود و هيچ پرنده اى بر آن نمى پرد (او يكتا و يگانه بود و هیچکسی بر او پيروزى نمى يافت) .
علقمة بن قيس نخعى گويد: پيوسته امیرالمؤمنین على علیهالسلام افسوس مى خورد و دريغ مى گفت تا آنجا كه پنداشتيم كه اين مصيبت به او رسيده نه به ما. تا چند روز نشان اين غم بر چهره اش آشكار بود.
غلام مالك اشتر نقل می کند كه چون مالك اشتر در گذشت، نامه اى را كه امیرالمؤمنین على علیهالسلام براى مردم مصر نوشته بود، در ميان بارهاى او يافتيم . و این نامه عجیب نامه ای پربار است.
.
@revayat_ketab
.
عهدنامه مالک اشتر
برنامه تلویزیونی سوره باحضور کارشناسان به موضوع “حقوق بشر در نهج البلاغه”، به بررسی عهدنامه مالک اشتر پرداخت و اظهار داشت :
“یکی از منابع استنباط حقوق اسلامی سنت است. در نگاه به فرمان عهدنامه مالک، زمان و بایدها و نبایدها که حاکم مکلف است به انجام تکالیف و حقوقی را که باید در نظر بگیرد واضح می شود. (این عهدنامه) تبیین کننده حقوق طرفین و حدود آن است.
اختیارات و تکالیف وظائف حاکم، مسئولیت شهروندی و حق شهروندی، همه را باهم باید گفت، اگر فقط یک بعد را بگوییم یک سو فربه می شود و جامعه را از تعادل خارج می کند.”
.
@revayat_ketab
.
محمد روشن در موضوع “بررسی عهدنامه مالک اشتر” با استناد به منابع دینی در بحثهای حقوق بشری در مورد نامه 53 نهج البلاغه بیان داشت :
“بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِيٌّ امیرالمؤمنین مَالِكَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَر فِي عَهْدِهِ إِلَيْهِ حِينَ وَلَّاهُ مِصْرَ جِبَايَةَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ إِيْثَارِ طَاعَتِهِ وَ اتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِي كِتَابِهِ مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ الَّتِي لَا يَسْعَدُ أَحَدٌ الا بِاتِّبَاعِهَا وَ لَا يَشْقَى الا مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا وَ أَنْ يَنْصُرَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ [بِيَدِهِ وَ قَلْبِهِ] بِقَلْبِهِ وَ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَإِنَّهُ جَلَّ اسْمُه “
حضرت علیهالسلام از یک طرف می فرماید: بنده خدا هستم (دنبال حکومت نیستم)، از طرف دیگر می فرماید امیرالمؤمنین، یعنی این فرمان حکومتی است. یعنی خیلی زیبا دو طرف را حفظ می کند. سپس می فرماید: در زمانی که قرار است امور مصر را انجام دهی. قراره مالیات را جمع آوری کنید. و در خطبه دیگری میفرماید چگونه مالیات بگیرند بر اساس اظهار نامه های (شخصی) مالیات بگیرند. مالیات اضافه نگیرند. خیمه ها را بیرون شهر بزنید (از اصل غافلگیری برای تجار استفاده نکنید). به حق مالیات بگیرید.
حضرت علیهالسلام می فرماید: “جِهَادَ عَدُوِّهَا”؛ مردم را ایمن کنید، امنیت اقتصادی که بتوانند با رغبت مالیات بدهند.
اگر مالیات می گیرید معلوم باشد با مالیات چه کرده اید، مردم ببینند که مالیاتشان در صحنه عمومیدارد چگونه خرج میشود و مردم راضی باشند (ببینند که در جای موجهی خرج میشود).
“وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا”؛ سامان بخشیدن به امور مردم، یعنی علاوه بر بلاد بر مردم هم توجه دارد.
“وَ اتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِي كِتَابِهِ مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ”؛ پیروی از آنچه در کتاب خدا آمده، واجب و مستحب هم تکالیف را انجام بده هم اگر جایی تکلیف واجب نبود، اصل بر این است که مسئولیت را انجام بدهی.
مسئولیت و کاری که باید انجام میدادی، گزارش دادنش معنا ندارد و افتخار ندارد. در واقع گزارش کاری که انجام نداده همراه با طلب عفو را بدهد نه اینکه وظایفی که باید انجام میداده را گزارش کند.
امام خمینی (ره) فرمود: بگویید (گزارش کارها را) که مردم بدانند کاری انجام شده (برای منفعت ملت کار میکنید).
الآنهمه سخنرانی میکنند، چه معنی دارد مسئولین در همه موارد اظهار نظر کنند.
“وَ لَا يَشْقَى الا مَعَ جُحُودِهَا”؛ هر که به یک روزی میرسد یا به سیه روزی میرسد راهی جز انکار و تباهی آن ندارد، اگر کار درست انجام دادی بدان که خدا هم تو را یاری خواهد کرد او بهترین ناصر شماست.
مصداقش مانند اینکه مسئول پروژه ناقص روبان را پاره میکند که به اسم او تمام شود.
.
@revayat_ketab
.
“وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ مِنْ نَفْسِهِ عِنْدَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ وَ يَنْزَعَهَا يَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ فَإِنَّ النَّفْسَ امارَةٌ بِالسُّوءِ الا مَا رَحِمَ اللَّه “؛ در هنگامه ای که به تو غلبه هوی میشود و این اسب سرکش را باید مهار کرد.
“ثُمَّ اعْلَمْ يَا مَالِكُ أَنِّي قَدْ وَجَّهْتُكَ إِلَى بِلَادٍ قَدْ جَرَتْ عَلَيْهَا دُوَلٌ قَبْلَكَ مِنْ عَدْلٍ وَ جَوْرٍ وَ أَنَّ النَّاسَ يَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِكَ فِي مِثْلِ مَا كُنْتَ تَنْظُرُ فِيهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلَاةِ قَبْلَكَ وَ يَقُولُونَ فِيكَ مَا كُنْتَ [تَقُولُهُ تَقُولُ فِيهِمْ وَ إِنَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ “؛ زنهار آگاه باش ای مالک نه اولی هستی نه آخری قبل از اینکه تو دسترسی پیدا کنی آدمهایی بوده اند عادل یا ستم کار. ببین همین گونه که تو عملکرد پیشینیان را نظاره میکنی بعدیها عملکرد تو را میگویند تو تاریخ را مینویسی. آیندگان قضاوتی میکنند فارغ از اینکه تو چه میخواهی. همینطور که تو ارزیابی میکنی دیگرآن هم تو را ارزیابی میکنند. میزان انحراف از عملکردت را محاسبه میکنند. کسی اراده جمعی را تحت تأثیر نظر شخصی قرار ندهد، پس می باید عمل صالح بهترین اندوخته شما باشد.
“فَلْيَكُنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَيْكَ ذَخِيرَةُ الْعَمَلِ الصَّالِحِ فَامْلِكْ هَوَاكَ وَ شُحَّ بِنَفْسِكَ عَمَّا لَا يَحِلُّ لَكَ فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الْإِنْصَافُ مِنْهَا فِيمَا أَحَبَّتْ أَوْ كَرِهَتْ وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ اما أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ اما نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْق “؛ مراقب هوی و هوست باش. مراقب خروج از قانون باش. قلبت باید عطوفت نسبت به شهروند داشته باشد. محبت بورزی و لطف به همه آنها لطف بورزی. مثل درنده و خوناشام نیفتی در آنها و فرصت پیش آمده را غنیمت بشماری و حقوق آنها را بخوری. مردم یا برادر دینی تواند یا (هم نوع تو) انسان انند.
“يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ يُؤْتَى عَلَى أَيْدِيهِمْ فِي الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلِ الَّذِي تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ والِي الْأَمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ وَ اللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاكَ وَ قَدِ اسْتَكْفَاكَ أَمْرَهُمْ وَ ابْتَلَاكَ بِهِمْ وَ لَا تَنْصِبَنَّ نَفْسَكَ لِحَرْبِ اللَّه “؛ چشم پوشی از خطاهای آنها، تلقی عمومی از خصوصی، حوزه خصوصی را از بین ببرم، جایی که باید عمومی قلمداد شود خصوصی قلمداد میشود، اشاره به جنبه عمومی و خصوصی ثروت، پیامدهای حوزه خصوصی بر عمومی و بلعکس، ضربه به امنیت، به جا گذاشتن آثار روحی و روانی.
“أَنْصِفِ اللَّهَ وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ وَ مِنْ خَاصَّةِ أَهْلِكَ وَ مَنْ لَكَ [هَوًى فِيهِ] فِيهِ هَوًى مِنْ رَعِيَّتِكَ فَإِنَّكَ الا تَفْعَلْ تَظْلِمْ وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ كَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ وَ كَانَ لِلَّهِ حَرْباً حَتَّى يَنْزِعَ أَوْ يَتُوبَ وَ لَيْسَ شَيْءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْيِيرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ [يَسْمَعُ سَمِيعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِينَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِينَ بِالْمِرْصَاد “؛ شما باید با خدا و مردم، چه نزدیک-کسی که دلت با اونه دوستارت هوادارت- چه دور، انصاف را رعایت کنی. کسی که به حقوق مردم تجاوز کرد در واقع دشمن خداست. هرکه با خدا ستیزه کند منطقش فرورفتنی است یعنی قدرت اغنا و استدلال و برخورد منطقی با مردم را نخواهد داشت. تا اینکه نزع دست دهد بمیرد و یتوب بازگشت کند. یعنی از مردم عذر خواهی کند و از رفتار نامناسبش برگردد. عذرخواهی الان فیگور است، برای رفع تکلیف برای تشریفات است یا دستور به عذر خواهی است نه تذهیب نفس، مبانی عقیدتی و اخلاقی حضرت امیر علیهالسلام پشتش نیست بلکه دارد کره میگیرد.
.
@revayat_ketab
.
“ولیکن أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ أَوْسَطُهَا فِي الْحق وَ أَعَمُّهَا فِي الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَا لِرِضَى الرَّعِيَّةِ فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ يُجْحِفُ [بِرِضَا] بِرِضَى الْخَاصَّةِ وَ إِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ يُغْتَفَرُ مَعَ [رِضَا رِضَى الْعَامَّةِ وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِيَّةِ أَثْقَلَ عَلَى الْوَالِي مَئُونَةً فِي الرَّخَاءِ وَ أَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِي الْبَلَاءِ وَ أَكْرَهَ لِلْإِنْصَافِ وَ أَسْأَلَ بِالْإِلْحَافِ وَ أَقَلَّ شُكْراً عِنْدَ الْإِعْطَاءِ وَ أَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ وَ أَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخَاصَّةِ وَ إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّينِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ فَلْيَكُنْ صِغْوُكَ لَهُمْ وَ مَيْلُكَ مَعَهُم “؛ بهترین کارها کاری است که درش میانه روی باشد ولی در عدل فراگیر. جلب رضایت عمومی در اینجا بهعنوان یک اصل است. خشم همگانی اثر رضایت خواص است، (رضایت خواص) نارضایتی عمومی میآورد یعنی شورش میشود اگر فقط به رضایت اطرافیان اهمیت دهد، عموم مردم دیگر نمی خواهند و رضایتمندی حلقه خواص فایده ندارد. نادیده گرفتن اطرافیانت که بهت غر میزنند مهم نیست بخشیده میشوی.
خواص در سنجش با مردم در اوضاع عادی حکومت را باری سنگینترند. در روزگار سختی یاری شان کمتر است. همین اطرافیان و خواص اگر مشکلی پیش آید فرار میکنند. خیلی کم سپاس اند هر چی بدهی میگویند کم بود. و اگر جایی میگویی نمی شه دریغ میکنی عذرت را نمی پذیرند، معنای حاکم را از دست میدهی و اطرافیان بر تو حکومت میکنند. وقتی رویداد دردناک پیدا میشود ایستادگی ندارند. برخی که در سختی فرار میکنند و در مواهب پیدایشان میشود.
“ولیکن أَبْعَدَ رَعِيَّتِكَ مِنْكَ وَ أَشْنَأَهُمْ عِنْدَكَ أَطْلَبُهُمْ لِمَعَايِبِ النَّاسِ فَإِنَّ فِي النَّاسِ عُيُوباً الْوَالِي أَحق مَنْ سَتَرَهَا فَلَا تَكْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْكَ مِنْهَا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ تَطْهِيرُ مَا ظَهَرَ لَكَ وَ اللَّهُ يَحْكُمُ عَلَى مَا غَابَ عَنْكَ فَاسْتُرِ الْعَوْرَةَ مَا اسْتَطَعْتَ يَسْتُرِ اللَّهُ مِنْكَ مَا تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِيَّتِك “؛ میدانی چه کسانی از همه بدترند اونهایی که میروند تو پوست مردم عیب جویی میکنند و عیبهایشان را برای تو بزرگ میکنند(پایان سخنان روشن).
دکتر فقیهی با موضوع انسان تراز نهج البلاغه اظهار داشت :
اندیشه حکمرانی حضرت امیر علیهالسلام در ارتباط با انسانها و تنظیم روابط بین انسانها باهم و با طبیعت است. حضرت امیر علیهالسلام میفرماید: “اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِك .”
یعنی اینکه ما قدرت را در دست گرفتیم برای جنگ قدرت نبود برای این بود که مظلومان در امان باشند. حکومت ابزاری است برای اهدافی متعالی.
.
@revayat_ketab
.
حضرت در نامه مالک اشتر سه هدف برای حکومت بیان میفرمایند: در نامه 53 نهج البلاغه: “ولیکن أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ أَوْسَطُهَا فِي الْحق وَ أَعَمُّهَا فِي الْعَدْل وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَا “، در این کلام میفرماید مبنای حرکت حق است و گریز از باطل و عدالت فراگیر، باطل در حکومت جای ندارد، محور حق است، هر سخن حق در رأس قرار میگیرد، عدالت اگر محدود به افراد و منطقه ای باشد ظلم است، جامع ترین اینها برای رساندن انسانها به رضایت و خرسندی است. مراد از اجمعها لرضا، رضایتی که به طور طبیعی و معقول از هیئت حاکمه و یا حکومت مطالبه میکنند و توقع دارند، وظائف ذاتی یک حکومت مانند فراهم کردن بستر رشد و بستر تحصیل.
کلمه اوسط برای حق به کار رفته، در اظهار و اجرای حق باید سطح میانه اش را گرفت. چون حق مراتب دارد. مرتبه های بالایش برای همه نه میشود بازگو کرد و نه میشود توقع داشت. معرفت الله یک مرتبهای است که همه نمیتوانند برسند و از همه این انتظار وجود ندارد. یعنی نگاه به مرتبه و توجه به مراتب در حوزه دین. مصداقش اینکه یک چیزی که بیان میشود چند سال بعد اجرا میشود. اولویت دهی به اصل بعد فرع. جامعه را به سمت رعایت صدق الحدیث و ادای امانت-صفت اول در تعریف اهل دیانت- ببری که تعهدهای اجتماعی و فردی را رعایت کنند، همه مردم پایبندی این حقوق را میخواهند. یعنی جامعه طوری نباشد که همه بخواهند حق هم را ضایع کنند.
حق اعتقادی اخلاقی برای او روشن شود بیان شده باشد بستر ایجاد شود بعد توصیه به حق شود. میان حقی که شرایط آرمانی دارد و حقی که رضایت عمومی دارد. یعنی با توجه به ظرفیت مردم و اقتضائات جامعه قابل اجراست.
بنابراین اهداف حکومت دینی اوسط حق و عدالت فراگیر و رضایت مردم است.
مالک اشتر باید بستر ایجاد کند، ترتّب منطقی دارد باید 4 کار انجام دهد: به طور علوی مالیات جمع کن، اگر ندادند بپذیر و در بعضی شرایط از مردم نگیر، رضایت مردم در آینده به تو برمیگردد. سپس هزینه کن برای اقتصاد شکوفا و جهاد عدو برای ایجاد امنیت.
.
@revayat_ketab
.
ایجاد بستری برای شایسته سازی مردم با اقتصاد شکوفا و امنیت. آیه قرآن هم میفرماید:
“فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ “: پس باید پروردگار این خانه را بپرستند پروردگاری که آنان را از گرسنگی نجات داد و از بیمی (که از دشمن داشتند) ایمنی شان بخشید.
عبادت هدف بعثت است. کلام حضرت امیر علیهالسلام از قرآن است.
برای حضرت امیر علیهالسلام اولویتها چگونه است؟! در منطق حضرت علیهالسلام رضایت خداوند بدون رضایت مردم تحقق پیدا نمیکند. بدون اعطای حقوق مردم نمیتوانیم رابطه با خدا پیدا کنیم. کسب رضایت مردم زمینه کسب رضایت خداست. عدالت بستر امنیت است.
حضرت علیهالسلام میفرماید: “فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَى وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا “، دین اسیر دست اشرار بود، در عرصه های مختلف انحراف و تحریف صورت گرفته است.
مشکلات و انحرافات و بدعتهای زیادی به وجود آمده بود، کسانی که معتقد به امامت حضرت علیهالسلام نبودند هوادار بودند نه شیعه امیرالمؤمنین علی –علیه السلام-، معتقد نبودند و اطاعت نداشتند.
حضرت علیهالسلام میفرماید: “لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِي قَيْحا “: قلب من را پر از خون کردید.
“لَا رَأْيَ لِمَنْ لَا يُطَاع “: کسی که اطاعت نمیشود رأیی ندارد. دیروز فرمانروای شما بودم امروز مأمور.
“إِنِّي لَعَالِمٌ بِمَا يُصْلِحُكُم “: چیزی که شما را اصلاح میکند میدانم ولی بدون همراهی مردم امکان ندارد اتفاق بیافتد. ذهنی که در کودنی قرار دارد چگونه یک استاد ماهر علم را به این منتقل کند.
قرآن میفرماید بینات را نازل کردیم {لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ } تا لیقوم الناس بالقسط، مردم خودشان باید قیام به قسط کنند.
فراهم کردن بستری که مردم خواهان و تشنه و مشتاق عدالت بشوند. مردم باید خواستار عدالت بشوند. وظیفه کیست اگر جامعه عدالت را نمیشناسد، یا نمیخواهد برای آنها عدالت را تبیین کند، چون امکان ندارد مردم عدالت را نخواهند، چون دوست دارند. وظیفه حاکم است تبیین کند که خواست مردم شود.
امیرالمؤمنین در چهار سال و نیم کاری انجام داده که در تاریخ بی نظیر است. آنچه که انبیاء ابلاغ کردند من برای شما ابلاغ کردم. جهادی که حقیقت دین رسول الله که پر از اسرائیلیات شده بود و دین را برده داری و کشورگشایی کرده بود نشان داد.
(یکی از نمونه های نظارت حضرت بر حکام روایتی است که پس از شهادت مولا) “ سوده رفت نزد معاویه اعتراض به حاکم کرد گفت: اگر برکنار کردی تشکر اگر نه ...
معاویه تهدیدش کرد. سوده گفت: کسی که عدل با او مدفون شد. گفت: کی؟ سوده گفت: علی علیه السلام.
داستانی گفت که در مالیات گیری سوده از حاکم به حضرت امیر علیهالسلام اعتراض کرد. حضرت علیهالسلام فرمود: خدایا من امر نکردم به حاکم که به بنده های تو ظلم کند و نامه عزل حاکم را نوشت و داد به سوده که برای حاکم ببرد..”(پایان سخنان دکتر فقیهی)
.
@revayat_ketab
.
روایت کامل سوده؛ عزل فرماندار برای چند کیلو گندم
زنی به نام سودة بنت عمارة الهمدانية “سوده همدانی” از شیعیان امام بود، در جنگ صفین برای تشجیع سربازان و فرزندان دلاورش، اشعار حماسی میخواند که سخت بر معاویه گران آمد و نام او را ثبت کرد.
روزگار گذشت و امام علی علیهالسلام به شهادت رسید و فرماندار معاویه بُسر بن ارطاة، بر شهر همدان مسلط گشت و هرچه می خواست انجام میداد و کسی جرئت اعتراض یا مخالفت را نداشت سرانجام سوده، سوار بر شتر به دربار معاویه در شام رفت و از قتل و غارت و فساد فرماندار به معاویه شکایت کرد. معاویه او را شناخت و سرزنش کرد و گفت: یاد داری که در جنگ صفّین چه میکردی؟ حال دستور میدهم تو را سوار بر شتری برهنه تحویل فرماندارم بدهند تا هرگونه دوست دارد، با تو رفتار کند؟
سوده، در حالی که اشک میریخت این اشعار را خواند:
صلّی الإله علی جسم تضمّنه قبر فاصبح فیه العدلُ مدفوناً
قد حالف الحق لایبغی به بدلاً فصار بالحق والایمان مقروناً
“خدایا درود برپیکر پاکی فرست که چون دفن شد عدالت هم دفن شد،
و خدا سوگند خورده که همتائی برای او نیاورد و تنها او با حق و ایمآنهمراه بود”
معاویه با شگفتی پرسید: چه کسی را میگویی؟ و این اشعار را پیرامون چه شخصی خواندی؟
سوده گفت: حضرت علی علیهالسلام را میگویم که چون رفت، عدالت هم رفت. ای معاویه! فرماندار امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در همدان چند کیلو گندم از من اضافه گرفت، به کوفه رفتم وقتی رسیدم که حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام برای نماز مغرب بپاخاسته بود تا مرا دید نشست و فرمود: حاجتی داری؟
ماجرا را شرح دادم و گفتم: چند کیلو گندم مهم نیست، میترسم فرماندار تو به سوی تجاوز و رشوه خواری پیش رفته آبروی حکومت اسلامی خدشه دار شود.
امام علی علیهالسلام با شنیدن سخنان من گریست و فرمود: خدایا تو گواهی که من آنها را برای ستم به مردم دعوت نکردم.
سپس قطعه پوستی گرفت و بر روی آن نوشت:
“بِسْم اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم، قَد جائَتْکُمْ بَینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوفُوا الْکَیلَ وَ الْمِیزانَ، وَلا تَبخَسُوا النَّاسَ أَشْیائَهُم، وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها، ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ و إذا قرأت كتابي هذا فاحتفظ بما في يدك من عملك حتّى يقدم عليك من يقبضه [منك] و السلام.”
دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است؛ بنابراین، حق پیمانه وزن را ادا کنید! و از اموال مردم چیزی نکاهید! و در روی زمین، بعدازآنکه (در پرتو ایمان و دعوت انبیاء) اصلاح شده است، فساد نکنید! سپس دستور داد که: کارهای فرمانداری خود را برّرسی و جمع آوری کن، تو را عزل کردم و به زودی فرماندار جدید خواهد آمد و همه چیز را از تو تحویل خواهد گرفت.
نامه را به من داد، نه آن را بست و نه لاک و مهر کرد، بلافاصله پس از بازگشت من به “شهر همدان” فرماندار عزل و دیگری به جای او آمد.
.
@revayat_ketab
.
معاویه آن روز شکایت من از چند کیلو گندم اضافی بود، اما امروز به تو شکایت کردم که فرماندار تو “بُسر بن ازطاة” شراب می خورد، تجاوز میکند، مال مردم را به یغما می برد، خون بی گناهان را می ریزد و تو بهجای اجرای عدالت و عزل فرماندار فسادگر، مرا تهدید به مرگ میکنی؟ و ادّعا داری که خلیفه مسلمین می باشی؟
معاویه در حالی که از عدالت حضرت علی علیهالسلام و عشق وفاداری پیروان او به شگفت آمده بود گفت:
هر چه سوده میخواهد به او بدهید و او را با احترام به شهرش باز گردانید .
(سیاست مکرآمیز معاویه را هم ببین که تا قبل از اینکه سوده اشعاری در تبلیغ عدالت علی علیهالسلام بخواند و دستگاه خلافت معاویه را زیر سؤال ببرد، معاویه قصد آزار سوده را داشت اما همین که دید در برابر این اقداماتش سوده هم ساکت نمی ماند و به ضرر او به نفع علی علیهالسلام با اشعار جانسوزش تبلیغ خواهد کرد، فوراً دستورش را تغییر داد.)
.
@revayat_ketab
.
کارشناس سوره با موضوع “حقوق بشر در نهج البلاغه”، اظهار داشت:
“حضرت امیر علیهالسلام نظارت جدی بر کارگزاران و عمال داشت. فرماندارش خطا میکند، خطاها را مقایسه کنیم با خطای مسئولین امروز، او در سر سفره ای حاضر شده که فقط اغنیاء بوده اند و فقرا نمیتوانستند حضور یابند و حضرت امیر علیهالسلام این کار را بر او خطا گرفته اند. الان برخی کارگزاران خودشان از اغنیاء میشوند و یا در روند فساد آمیز کمک میکنند.
کارگزارانی که به طرف تبعیض میروند از همان صدر اسلام بوده اند.
آیا میتوانیم به دلیل فضائل معنوی حقوق بنیادین افراد را در نظر نگیریم (تشکیک فضائل معنوی دلیل برخورداری در مزایای مادی)؟! (پاسخ در رفتار حضرت) امیرالمؤمنین علیهالسلام به سابقه دار اسلام یک درهم به برده هم یک درهم داد.
(اهمیت معرفت افزایی در جامعه از دید حضرت)؛ انتقال محبت آنی و ذائل شدنی است اما معرفت در طول دوره حیات شان سرمایه میشود. ارتقاء شعور و معرفت در مردم که در نظام سیاسی حسن ذاتی برای عدالت قائل باشیم و اگر حسن ذاتی برای عدالت قائل نباشیم به خاطر منافع و مصالح دیگری از عدالت چشمپوشی میکنند و جواز عبور پیدا میکند.” . (جریان نظارت بر اموال شریح قاضی خواهد آمد)
.
@revayat_ketab