eitaa logo
روایـتـــــــ کــــــتاب | حب امیـــــرالمؤمنیــــن 🌱
66 دنبال‌کننده
379 عکس
55 ویدیو
5 فایل
عکـــس نوشتـــه های مجموعـــه ده جلـــدی حب امیــرالمؤمنیــن علیـــه‌الســـلام صحیـــفه مؤمن طرح سرباز یالثــــارات الحسیـــن... آی دی اینستاگرام ya_lasarat_hosseyn آی دی کانال روبیکـــا Https://Rubika.ir/ya_lasarat_hosseyn تبادل ادمین @Yalasarat_hosseyn
مشاهده در ایتا
دانلود
. تفسیر نمونه آیه ای که خوارج بخش کوتاهی از آن را شعارشان قرار دادند مربوط به استدلال حضرت یوسف علیه‌السلام در مقابله با شرک میداند: میفرماید: “اين معبودهايى كه غير از خدا مى‏پرستيد چيزى جز يك مشت اسمهاى بى ‏مسمّا كه شما و پدرانتان آنها را خدا ناميده ‏ايد، نيست” (ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ الا أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ). اینها امورى است كه “خداوند دليل و مدركى براى آن نازل نفرموده” بلكه ساخته و پرداخته مغزهاى ناتوان شماست‏ (ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ). بدانيد “حكومت جز براى خدا نيست” (إِنِ الْحُكْمُ الا لِلَّهِ) و به همين دليل شما نبايد در برابر اين بتها و طاغوتها و فراعنه سر تعظيم فرود آوريد. و باز براى تأكيد بيشتر اضافه مى ‏كند: “خداوند فرمان داده جز او را نپرستيد” (أَمَرَ الا تَعْبُدُوا الا إِيَّاهُ). “اين است آيين و دين پا بر جا و مستقيم” كه هیچگونه انحرافى در آن راه ندارد (ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ). يعنى توحيد در تمام ابعادش، در عبادت، در حكومت، در فرهنگ و در همه چيز، آيين مستقيم و پا بر جاى الهى است. “ولى (چه مى‏توان كرد) بيشتر مردم آگاهى ندارند” (وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ). و به خاطر اين عدم آگاهى در بيراهه ‏هاى شرك سرگردان مى‏شوند و به حكومت غير “اللّه” تن در مى‏دهند و چه زجرها و زندان ها و بدبختي ها كه از اين رهگذر دامنشان را مى‏گيرد . با توجه به تفسیر آیه 40 سوره یوسف متوجه میشویم که خوارج از این شعار”إِنِ الْحُكْمُ الا لِلَّهِ”، برداشت اشتباهی داشتند و این شعار را در موقعیت متفاوتی به کار بردند. کاربرد این شعار در مقابل شرک است نه در مقابل مسلمانان که دین توحیدی دارند. . @revayat_ketab
. جریان عبدالله بن مسعود در تقویت دینداری ظاهری دکتر زهرا روح اللهی امیری پژوهشگر تاریخ اسلام عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم در برنامه سوره با موضوع چالش های کوفی بیان داشت: جریان شیعه یکی از جریان هایی است که تحولاتی را در کوفه رقم میزنند. همه آنها محبت به حضرت امیر دارند اما همه آنها اعتقاد به امامت منصوص ندارند. حضور صحابه و آمدن اصحاب کبار به کوفه و قرار گرفتن آنها در کنار سعد و حضور نظامی آنها شاهد هستیم برخی طرفداران امیرالمؤمنین هستند و برخی کسانی بودند که بعداً با امام مخالفت کردند. عبدالله بن مسعود که خودش جریان مستقلی را راه اندازی میکند. اهل العالیه وابستگان به قریش اند که جایگاه بالاتر قبیله ای دارند و در میان اینها بنی امیه حضور دارند. عمر بن خطاب، عبدالله بن مسعود را معلم قرآن شهرکوفه قرار می دهد او را برای تقویت گروه ایمانی مأمور آموزش قرآن و فقه قرار میدهد. محققان گویند عبدالله بن مسعود با واسطه یا بی واسطه معلم همه کوفیان بوده. عبدالله بن مسعود خودش جریانی دارد. عبدالله معلم قرآن و فقه بوده البته روش عبدالله بن مسعود این بوده که از بیان روایات و از شأن نزول آیات طفره میرفته و پرهیز داشته از بیان روایات. لذا کاری که عبدالله بن مسعود در میان قرّاء انجام میدهد پایین آوردن تعمیق معارف دینی هست و بیگانه شدن آنها با روایاتی است که میتوانسته بسیاری از حقایق پیشین را برای آنها باز کند. یعنی معلم قرآن کوفه دینداری ظاهری و قشری را رواج میدهد در کوفه. لذا یکی از تبعات حضور عبدالله بن مسعود قشری گرائی و ظاهر گرائی در کوفه است. بخش مهمی که به عبدالله بن مسعود پیوستند قرّاء هستند اساسا قرّاء یک جایگاه خوبی در میان عامه مردم دارند چون مانست آنها با قرآن یک نوع نفوذ اجتماعی رابرای قاریان فراهم میکند. این جریان خودش به دو گروه تقسیم میشوند: دسته اول پیروان عبدالله بن مسعود اند قاریان قرآنی هستند که بیشتر متعلق به صحرا هستند که بدویانی از بنی تمیم اند که به عبدلله بن مسعود پیوستند و قرائت قرآن آموختند و بعدها آنها را در ضمره خوارج میبینیم. یعنی جریان خوارج پیامد آموزش های سطحینگرانه عبدالله بن مسعود اند. یک گروه خوارج هستند که برداشت عامیانه دارند. گروه دوم که بعدها خودشان را از جریان خوارج جدا کردند و خودشان را در گروه عالمان شهر کوفه جا زدند در آموزش فقه و قرآن بر عهده اینها قرار میگیرد این دسته هم جایگاه ویژهای را در میان کوفیان دارند. لازم هست اینجا تفاوت کنش گری سیاسی این دو تا جریان را اینجا مطرح کنیم. دسته اول که خوارج هستند ما کنش آنها را یعنی واضح ترین کنش آنها را در جریان صفین می بینیم که در نهایت ابوالاعور سلمی که از جریان قرّاء شام محسوب میشود میاد وسط ماجرا و لباس سفید میپوشه و قرآن را به سر میکند و با این عمل او بیست هزار نفر از یاران علی علیه‌السلام و از همین سپاه امیرالمؤمنین می آیند و درخواست حکمیت میکنند. تأثیر آموزه های قشری گرایی و ظاهر گرایی عبدالله بن مسعود در جنگ صفین و ماجرای حکمیت خودش را نشان میدهد که با اون قرآن بر سر نیزه کردن این جماعت فرو میریزند و اون شکست را در حقیقت تحمیل میکند. کنش بعدی این دسته را ما در دوران امام حسن علیه‌السلام و صلح ایشان میتوانیم ببینیم که پیروی از امام تا آنجایی پیش می رود که در مخالفت با امام و صلح امام، امام را مجروح میکنند و مخالف انجام صلح هستند و موافق نزاع و درگیری با معاویه هستند چون میدانیم که بعد از رفتن امام حسن علیه‌السلام به سمت مدینه جریان خوارج در هنگامه حضور معاویه در شهر کوفه دست به قیام و شورش میزند و به شدت هم سرکوب میشود بعد از معاویه هم اینها در چندین مورد خریت بن راشد، بن الّفه و ... کسانی هستند که مدام در حال شورش علیه حکومت مرکزی هستند لذا اینها کنش گری فعال دارند در عرصه نظامی اما دسته دیگر یعنی دسته قرّا را دسته دوم ذکر میکنیم اینها بعد از نهروان خودشان را از خوارج جدا کردند و بهعنوان عالمان شهر کوفه خودشان را عباد و زهاد کوفه لقب میدادند و به زهد مشهورند برخی شان، منفعل سیاسی اند و نقش آفرینی در تحولات کوفه ندارند و بکّائون گفته میشدند. به لحاظ ظاهری پیروی از عبدالله بن مسعود دارند. چون عبدالله بن مسعود یک سیاستی داشت و آن عدم دخالت در امور سیاسی است خیلی در تحولات سیاسی نقش آفرینی ندارند. علی رقم اینکه عبدالله بن مسعود با ولید و عثمان درگیر میشود و محمد بن اسحاق مى‏گويد: “عثمان، عبد اللّه بن مسعود را به خاطر اينكه ابوذر را دفن كرده بود، چهل تازيانه زد .”، اما ابن مسعود دستورالعملی که صادر میکند این است که به هیچ وجه در امور سیاسی وارد نشوید. اینها یک بیتفاوتی به پیش میگیرند در عصر امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است و کمتر وارد اصحاب میشوند و خودشان را جدا میکنند. . @revayat_ketab
. چند جریان در کوفه داریم یک جریان پنهان مثل امویان و کسانی که مردم به اینها نگاه میکنند. در جنگ صفین غیر از خوارجی که در سپاه حضرت هستند، سه دسته از قرّاء داریم که به جریان صفین واکنش نشان میدهند: دسته اول دسته ای هستند که وقتی حضرت سپاهش را میبرد حاضر نیستند که اردوگاهشان را در اردوگاه حضرت برپا کنند و عده زیادی از سپاهیان را با خودشان همراه میکنند کسانی مثل علقمه که به حضرت میگویند ما نمی دانیم آیا تو بر حقی یا ناحقی ما اینجا مستقر هستیم که اگر کسی به دیگری تعرض بکنه ما وارد عمل شویم اینها عده زیادی از سپاهیان حضرت را با خودشان همراه میکنند. دسته دوم 400 نفر دیگر به سرپرستی ربیع که از قرّاء و یاران عبدالله بن مسعود است می آید و به امام میگوید که ما در مورد حق یا ناحق بودن این جنگ نمیتوانیم اظهار نظر کنیم لذا به ما اجازه بده به مرزها برویم که جنگها بین اسلام و کفر است و حق محسوب میشود. از داخل سپاه امام عده زیادی را همراه خودشان میکنند. دسته سومی از قرّاء نیز هستند که نه تنها واکنشی نشان نمی دهند بلکه بسیاری از کسانی که در رکاب امام میجنگند را مورد سرزنش قرار میدهند که به چه جرأتی شمشیر به روی کسانی میکشید که کلمه لا اله الا الله میگویند و این دسته هیچ تمایلی به حضرت ندارند و مخالف هستند. گر چه این قرّاء در دوران امام علی علیه‌السلام و امام حسن علیه‌السلام خودشون رو درگیر مناصب سیاسی نمیکنند اما در عصر زیاد بسیاری از این علما را که دارای نفوذ اجتماعی و ضدیت با امیرالمؤمنین علیه‌السلام بودند در مناصب قرار میگیرند و حتی به مقام خزانه داری کوفه میرسند. کسانی مثل مسروق بن اژدر و شُریح حدود شصت سال قاضی کوفه و جزء شاگردان عبدالله بن مسعود است. به استثنای شریح بقیه در عصر بعد از امام علی علیه‌السلام وارد مناصب میشوند. (احتمالا گروه قرّاء را باید در بدنه سپاه معاویه ببینیم با این گرایشی که اینها خواهند داشت) . @revayat_ketab
. فرار مصقله به سمت معاویه پس از شکست بنی ناجیه (یا ابن راشد) معقل همراه با اسيران به سوى كوفه حركت کرد. در راه به مصقلة بن هبيره شيبانى كه از سوى امام على علیه‌السلام عامل اردشيرخرّه بود گذر كرد. شمار اسيران پانصد تن بودند زنان و كودكان در نزد او گريه كردند و مردان بانگ بر داشتند كه اى ابو الفضل اى كسى كه كارهاى سخت و سنگين از تو ساخته است، اى مأواى ناتوانان و اى آزاد كننده اسيران بر ما منت نه، ما را بخر و آزاد كن. مصقله گفت: به خدا سوگند صدقه كنم و ايشان را آزاد نمايم كه خداوند صدقه ‏دهندگان را پاداش مى‏دهد. مصقلة بن هبيره، ذهل بن حارث ذهلى را نزد معقل فرستاد و گفت: مسيحيان بنى ناجيه را به من بفروش. معقل گفت: مى‏فروشم به هزار هزار درهم. او نپذيرفت و پيوسته در آمد و شد بود تا آنها را به پانصد هزار درهم خريد، معقل اسيران را به او داد و گفت: در فرستادن آن مال براى امیرالمؤمنین شتاب كن. مصقله گفت: اكنون قسمتى از آن را مى ‏فرستم و قسمت ديگر را هم وقت ديگر همچنين تا ديگر چيزى بر عهده من باقى نماند- ان شاء اللّه. معقل نزد امام على علیه‌السلام آمد و ماجرا را بازگفت. امام على علیه‌السلام فرمود: كارى نيكو كردى و درست و در آن موفق شده‏ اى. امام على علیه‌السلام چندى منتظر مصقله ماند كه مال نزد او فرستد و او درنگ مى‏كرد. تا به امام على علیه‌السلام خبر رسيد كه مصقله همه اسيران را از بند رهانيده است. و از آنها نخواسته است براى رهايى خويش چيزى ادا كنند. پس فرمود: آرى مصقله غرامت بزرگى به گردن گرفته و شما خواهيد ديد كه به وعده وفا نكند. سپس به او نوشت: اما بعد، بدان كه يكى از بزرگترين خيانت ها خيانت به ملت است و از بزرگترين تقلب ها، تقلب در حق پيشواى مردم است. پانصد هزار درهم از حقوق مسلمانان در نزد توست. چون پیک من به نزد تو آيد آن را روانه دار وگرنه تا نامه مرا خواندى به نزد من بيا. من به فرستاده خود گفته‏ ام كه حتى يك ساعت هم پس از رسيدنش به نزد تو مهلتت ندهد مگر اينكه آن مال نزد من‏ بفرستى. و السلام . . @revayat_ketab
. فرستاده امام على علیه‌السلام ابو حرّه حنفى بود. به مصقله گفت: يا اين مال را بفرست يا با من به نزد امیرالمؤمنین بيا، چون نامه را خواند حركت كرد تا به بصره رسيد- عمال حكومت اموال استان بصره را به بصره مى‏ فرستادند و ابن عباس آن اموال را به نزد امیرالمؤمنین علیه‌السلام مى‏فرستاد- گفت چند روزى مرا مهلت ده، سپس از بصره به كوفه به نزد امام على علیه‌السلام رفت. امام على علیه‌السلام چند روز در آن باب با او سخنى نگفت. سپس از او خواستار مال شد. مصقله دويست هزار درهم پرداخت كرد و از اداى باقى اظهار ناتوانى نمود. از ذهل بن حارث نقل میکند: مصقله مرا به خانه خود خواند و شام داد و گفت كه امیرالمؤمنین اين مال از من خواسته است و من به خدا سوگند قادر به پرداخت آن نيستم. گفتم: اگر بخواهى يك هفته نگذشته آن را مهيا توانى كرد. گفت: نه، نمى‏خواهم آن را بر قوم خود تحميل كنم و از كسى هم چيزى طلب نخواهم كرد. سپس گفت: به خدا قسم اگر پسر هند (معاويه) يا پسر عفان (عثمان) چنين طلبى از من داشتند آن را به من مى‏بخشيدند. مگر به ياد ندارى كه عثمان به اشعث بن قيس صد هزار درهم از خراج آذربايجان را هرساله مى‏خورانيد. گفتم: ولى امام على علیه‌السلام چنين كارها نخواهد كرد و اين مال را از تو خواهد ستد. ساعتى خاموش ماند و من هم خاموش شدم. مصقله یکشب بعد از اين گفتگو رفت و به معاويه پيوست. اين خبر به امام على علیه‌السلام رسيد. فرمود: ماله؟! ترّحه اللَّه، فعل فعل السّيّد و فرّ فرار العبد و خان خيانة الفاجر، أما انّه لو أقام فعجز ما زدنا على حبسه، فان وجدنا له شيئا أخذناه و ان لم نقدر له على مال تركناه؛ و چرا چنين كرد؟ خدايش غمگين كند. كارش كار آزاد مردان بود و فرارش چون فرار بردگان و خيانتش به خيانت فاجران مى‏ماند. اگر مانده بود و از پرداخت مال اظهار ناتوانى كرده بود بر او سخت نمى‏ گرفتيم. اگر چيزى در نزد او مى‏ يافتيم، از او مى‏ ستديم و اگر هيچ نداشت رهايش مى‏كرديم. سپس به خانه او رفت و خرابش كرد . . @revayat_ketab
. تتمۀ المنتهی نقل میکند: مُصقلة بن هبیره شیبانی عامل امیرالمؤمنین علیه‌السلام در اهواز بود، زنهای اسیر چون به آنجا رسیدند، مصقله را ندا دادند: بر ما منّت گذار و ما را از اسیری خلاص کن، مصقله ایشان را به سیصد هزار و موافق روایتی به پانصد هزار درهم خرید و آزاد کرد و از وجه آن دویست هزار بیشتر نداد، آن گاه فرار کرد و به معاویه ملحق شد، چون این خبر به امیرالمؤمنین علیه‌السلام رسید فرمود: “قَبَّحَ اللهُ مَصقَلَةَ فَعَلَ فِعلَ السَّیِّدِ، وَ فَرَّ فَرارَ العَبدِ “. در نهج البلاغه سخن امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام بعد از اینکه شنید مصقله به سمت معاویه گریخته را اینگونه مینویسد: مصقله رفتارى كرد مانند رفتار بزرگان (اسيرانى خريده آزاد نمود) و گريخت مانند گريختن بندگان، پس هنوز مدح كننده را گويا نكرده خاموش گردانيد و توصيف كننده تصديق كار او را ننموده مجبور به توبيخ و سرزنش گرديد (آزاد كردن اسيران سبب مدح و ثناى او شد، ليكن چون براى پرداخت بهاى آنها نزد دشمن گريخت مدح خود را به ذمّ تبديل نموده سبب ملامت گرديد) و اگر مى‏ ماند و نمی رفت آنچه را كه مقدور او بود مى‏گرفتيم و (براى دريافت باقى) منتظر زياد شدن مال او مى‏شدیم . . @revayat_ketab
. نامه مصقله به برادرش برادر مصقله، نعيم بن هبيره شيبانى شيعه و دوستدار امام على علیه‌السلام بود. مصقله از شام نامه ‏اى به او نوشت و با مردى از مسيحيان بنى تغلب برايش فرستاد. اين مرد را حلوان مى ‏خواندند. در آن نامه آمده بود: اما بعد، درباره تو با معاويه سخن گفته ‏ام، وعده اكرامت داده و امارت جايى را برايت در نظر گرفته است. در همين ساعت كه فرستاده مرا ديدار مى‏كنى به شام نزد ما بيا- ان شاء اللّه- و السلام. چون نامه به كوفه رسيد و امام على علیه‌السلام از آن خبر يافت، آن قاصد مسيحى را گرفت و دستهايش را بريد و او مرد . عبدالرحمن بن جندب از پدرش روايت میكند: هنگامیکه مصقله گريخت برخی به امام على علیه‌السلام گفتند: آن اسيران كه بهاى آزادي شان داده نشده بار ديگر دستگير كن. امیرالمؤمنین على علیه‌السلام فرمود: اين قضاوتى عادلانه نيست. آنها آزاد شده‏ اند و مردى كه آنها را خريده بود آزادشان كرده و آن مال كه از آن من است دينى است بر كسى كه آنها را خريده است . @revayat_ketab
. 🌱 رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار هزاران نفر از قشرهای مردم، با «تبیین لایه‌های مختلف حوادث سوریه، ترسیم منطق حضور ایران در این کشور، تشریح روند آتی تحولات منطقه و بیان درس‌ها و عبرت‌های قضایای سوریه»، تأکید کردند: این حوادث محصول یک نقشه آمریکایی-صهیونیستی است و گستره مقاومت با یافتن استحکام و انگیزه بیشتر در مقابل فشارها و جنایت‌ها، به حول و قوه الهی همه منطقه را فراخواهد گرفت. . 🌱
. خطبه های امیرالمؤمنین علیه‌السلام در مورد وقایع آینده یکی از خطبه ‏هاى فوق العاده آن حضرت علیه‌السلام پس از خاتمه جنگ نهروان که از خطبه ‏هاى مشهوره آن بزرگوار مى‏ باشد كه در آن فضائل و مناقب خود را شرح داده و براى غافلين مقام و منزلت خويش را بيان فرموده تا به دستور او رفتار نموده امر و فرمانش را پيروى نمايند و بعدازآن از فتنه و فساد بنی امیه و سختي هايى كه در زمان سلطنت و پادشاهى هر يك از آنها به مردم وارد خواهد شد و انقراض دولت آنان را در آینده خبر داده است، این فرمایش مولاست: پس از حمد و ثناى الهی و درود بر پيغمبر اكرم، اى مردم من چشم فتنه و فساد را كور كردم (با طلحه و زبير و پيروانشان در جنگ جمل و با معاويه و لشگرش در جنگ صفين و با خوارج در نهروان جنگيده نگذاشتم فسادشان عالم گير گردد) و غير از من كسى بر (دفع) آن فتنه و فساد جرأت نداشت، پس از آنكه تاريكى آن موج زده و سختى آن رو به افزونى نهاده بود (همه جا را فتنه فرا گرفته هیچکس نمى ‏دانست چه بايد كرد، زيرا اهل اسلام حكم جنگيدن با اهل قبله را قبل از آن نمی دانستند جرأت بر آن نداشتند، چنانكه ابن عمر و سعد ابن مالك و ابوموسی و مانند ايشان از آن حضرت كناره گرفته گفتند: از اين فتنه ‏اى كه در ميان مسلمانان واقع شده اجتناب و دورى سزاوار است) پس (چون به همه چيز دانا هستم احكام و مسائل دين خود وقایع آینده را) از من بپرسيد پيش از آنكه مرا نيابيد و سوگند به آن كسي كه جان من به دست قدرت او است از اين زمان تا قيامت چيزى (خبرى) را از من سؤال نمى ‏كنيد و از گروهى كه صد نفر (كمتر يا بيشتر) را هدايت نمايند و صد نفر را گمراه سازند (مردمى كه زمامدار شوند و سبب رستگارى يا گمراهى گردند) پرسش نمى ‏نمایید مگر آنكه به شما خبر مى ‏دهم (پيش گوئى مي كنم) از خواننده و جلودار و راننده (زمامداران) آن گروه (مانند ساربانان كه شتران را به هر كجا بخواهند مى ‏كشانند) و از جاى فرود آمدن و بار گيرى (محلّ اجتماع) ايشان و از كسي كه از آنان كشته می شود و آنكه از آنها مى ‏ميرد و اگر مرا نيابيد (ميان شما نباشم) و پيش آمدهاى بد و كارهاى دشوار بر شما فرود آيد بسيارى از سؤال كنندگان (به سبب حيرانى بسيار) سر در پيش خواهند افكند (و خاموش بوده راه نجات از آن پيش آمدهاى بد و كارهاى دشوار را نمى ‏يابند) و بسيارى از پاسخ دهندگان (به سبب جهل و نادانى از پاسخ گفتن) ترسناك (و عاجز) باشند و اين در وقتى است كه جنگ بسيار ميان شما واقع گشته و (فتنه و فساد آن) سخت گردد و (به سبب گرفتارى و بيچارگى) دنيا بر شما تنگ شود كه روزهاى بلاء (مدت سختى) را طولانی بدانید (هر ساعتى را روزى يا بيشتر پنداريد) تا اينكه خداوند نيكوكاران از شما را فتح و فيروزى دهد، هرگاه فتنه ‏ها (بمردم) رو آورد (باطل بهحق و فساد به صلاح) اشتباه می شود و زمانی که از بين برود (و فتنه جويان مضمحل و نابود شوند، مردم را به باطل و فساد) آگاه سازد (آنگاه به حق و صلاح پى برده به جهل و نادانى خود اعتراف نمايند، زيرا) چون فتنه ‏ها رو آورد (نادرستیهاى آنها) معلوم نيست و چون پشت گرداند (از بين برود) شناخته شود (مادامیکه فتنه و فساد بر پا است حق ناپيدا است و چون آتش آن فرو نشيند حق آشكار گردد) فتنه ‏ها (در همه جا) مانند دور زدن بادها دور مى ‏زند، به شهرى مى ‏رسد و از شهرى مى ‏گذرد (فتنه جويآن همه جا مشغول فساد و تباهكارى مى ‏باشند، گاهى مردم شهرى به آتش آنان سوخته گاهى از آن شهر گذشته مردم شهر ديگرى را مى ‏سوزانند).
آگاه باشيد ترسناكترين (بزرگترين و سختترين) فتنه ‏ها بر شما بنظر من فتنه بنی امیه است، پس آن فتنه‏ اى كور و تاريك است (راه صلاح و رستگارى در آن گمشده و زيانش در دين و دنيا هويدا است) حكومت و سلطنت آن همه جا را فرا گيرد و بلاء و سختى آن مخصوص (پرهيزكاران و شيعيان) است، هر كسي كه در آن فتنه بينا باشد (با كارهاى زشت بنی امیه مخالفت نمايد) بلاء و سختى به او رو آورد و كسي كه نابينا باشد (به كارهاى زشت آنان ايراد نكرده اوامر و نواهى آنها را پيروى كند) بلاء از او دور (در رفاه و آسايش) است، سوگند به خدا بعد از من بنی امیه براى شما زمامداران بدى خواهند بود، مانند شتر پير لگد انداز بد خو كه (هنگام دوشيدن دوشنده را) به دهانش گاز مى‏ گيرد و به دستش (بر سر او) كوبيده به پايش لگد زند و از دوشيدن شير جلوگيرى نمايد (خلاصه نيكان را اذيّت و آزار رسانيده مى‏ كشند و از بیت المال مسلمين چيزى به مستحقين نمى ‏دهند) همواره بر شما تسلّط دارند تا از شما كسي را (روى زمين) باقى نگذارند مگر اينكه براى آنان سود داشته يا زيان به ايشان وارد نياورد (از آنها پيروى كند يا لا اقلّ برخلاف مقاصدشان سخنى نگفته قدمى بر ندارد) و همواره بلاء و تسلّط آنان (بر شما) برقرار است بطوريكه انتقام گرفتن يكى از شما از ايشان مانند انتقام گرفتن غلام از آقاى خود و تابع از متبوعش مى‏ باشد (زیردست و مانند بنده زر خريد آنان هستيد كه نمى ‏توانيد از حقوق خويش دفاع كنيد) فتنه و فساد ايشان بد منظر و ترسناك و به رويه مردم زمان جاهليّت (كه به جنگ و خونريزى و غارت و دزدى و بى عفتى عادت داشتند) بر شما وارد مى ‏گردد و نيست علامتى از هدايت و رستگارى در آن فتنه و نه نشانه‏ اى كه (راه حق به آن) ديده شود، ما اهلبیت از گناه آن فتنه ‏ها خواهيم رست (از رويّه فتنه جويان بيزارى جسته طبق دستور خداوند متعال رفتار خواهيم نمود) و در آن اوقات نمى ‏توانيم (كسي را آشكار به راه حق) دعوت نماييم، سپس خداوند آن فتنه ‏ها را از شما دور گرداند مانند جدا كردن پوست از گوشت به وسیله كسی كه (بنى العبّاس) به ايشان ذلت و خوارى مى ‏رساند و به جبر آن ها را (به اطراف) سوق داده و از جام پر (از بلاء و مصيبت) آب مى ‏دهد، به جز زخم شمشير چيزى به آنها نبخشد و به جز خوف و ترس چيزى نپوشاند، پس در آن هنگام (كه دولت بنی امیه منقرض گشت همه آنان ضعيف و ناتوان و خوار شدند) قريش آرزو دارند كه دنيا و آنچه در آن است از دست داده بجاى آن یکبار مرا ببينند هرچند بقدر كشتن شترى (ساعتى) باشد تا از ايشان بپذيرم تمام آنچه را كه امروز بعضى از آن را خواستارم و به من نمى‏ دهند (اگر قريش يعنى بنی امیه بعد از همه سختي ها و هرج و مرج در زندگى و ذلت و بيچارگى كه از بنى العباس ديدند آن حضرت را مى ‏يافتند در پاى او افتاده زارى مى‏ نمودند تا خلافت و حكومت ايشان را قبول فرموده رنگ ظلم و ستم و فتنه و فساد را از جهان بزدايد) . . @revayat_ketab
. خطبه 102 نهج البلاغه: “... فِتَنٌ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ لَا تَقُومُ لَهَا قَائِمَةٌ وَ لَا تُرَدُّ لَهَا رَايَةٌ تَأْتِيكُمْ مَزْمُومَةً مَرْحُولَةً يَحْفِزُهَا قَائِدُهَا وَ يَجْهَدُهَا رَاكِبُهَا أَهْلُهَا قَوْمٌ شَدِيدٌ كَلَبُهُمْ قَلِيلٌ سَلَبُهُمْ يُجَاهِدُهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَوْمٌ أَذِلَّةٌ عِنْدَ الْمُتَكَبِّرِينَ فِي الْأَرْضِ مَجْهُولُونَ وَ فِي السَّمَاءِ مَعْرُوفُونَ فَوَيْلٌ لَكِ يَا بَصْرَةُ عِنْدَ ذَلِكِ مِنْ جَيْشٍ مِنْ نِقَمِ اللَّهِ لَا رَهَجَ لَهُ وَ لَا حَسَّ وَ سَيُبْتَلَى أَهْلُكِ بِالْمَوْتِ الْأَحْمَرِ وَ الْجُوعِ الْأَغْبَر “: (بعد از من) فتنه ‏ها ظاهر شود مانند ساعات شب تاريك (كه راه رستگارى و رهایى از آن پيدا نيست و) براى جلوگيرى از آنها كسى قيام نخواهد نمود (كسي را توانائى خاموش كردن آتش آن فتنه‏ ها و جنگ با فتنه جويان نمى ‏باشد) و هيچ بيرقى (سپاهى) آن ها را ردّ نمى‏ كند (از بين نبرده نمى‏ تواند فتنه جويان را مغلوب سازد) آن فتنه ‏ها مانند شترى كه مهار شده و جهاز و پالان گذاشته و جلو دارش آن را كشيده سوار بر آن مى ‏دواندش، به شما رو آورد (خلاصه براى بد بخت و بيچاره كردن شما آماده می شود) فتنه جويان گروهى باشند كه اذيّت و آزارشان بيشتر است تا غارت نمودنشان (بيشتر منظورشان از ايجاد فتنه نابود كردن اشخاص است، نه به دست آوردن غنيمت و بالأخره) گروهى كه گردنكشان آنان را ذليل و خوار مى ‏پندارند و در روى زمين قدر و منزلتشان معلوم نيست و در آسمان مشهورند (مردمان خدا پرست از جان گذشته مقرّب درگاه الهی كه خود پرستان به چشم حقارت و كوچكى به آنان مى ‏نگرند) براى رضا و خوشنودى خدا با آن فتنه جويان جهاد مى ‏نمايند، پس هنگام پيدايش آن فتنه‏ ها واى بر تو اى بصره از سپاهى كه بر اثر غضب و خشم خداوند پديد آيد و ايشان را گرد و غبار و صدايى نباشد (ناگهان پيدا شوند) و (بر اثر ورود آنان) زود باشد كه ساكنين تو مبتلى شوند به مرگ سرخ (كشته شدن) و گرسنگى غبار آلوده (قحطى كه رخسار گرسنه تيره و تاريك گردد) . . @revayat_ketab
. در كتاب مسند بن احمد- به نقل از عبد اللَّه بن عباس آمده است كه مى ‏گويد: از على بن ابیطالب علیه السلام شنيدم كه گفت: منم بنده خدا و برادر رسول او صدّيق اكبر. اين سخن را هيچ كسی جز من نگويد مگر دروغگوى تهمت زن. من هفت سال پيش از ديگر مردمان نماز گزارده ‏ام . . @revayat_ketab
. برخی وقایع پس از جنگ نهروان بعد از جنگ با خوارج در نهروان، امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام به مردم امر فرمود كه در نخيله بيرون شهر كوفه جمع شوند براى جنگ با شام آماده باشند. امام از مردم خواست تا براى جنگ با قاسطين، عازم شام شوند. اما مردم، ابراز خستگى كردند. و امام به ايشان دستور داد كه كمتر به ملاقات زن و فرزندانشان بروند. اما آنها سخنان حضرت علیه‌السلام را پيروى نكرده پنهانى داخل كوفه شدند و آن بزرگوار با معدودى از بزرگانشان در آنجا تنها ماند و مردم لشگرگاه را خالى كردند. تنها سيصد نفر با امام علیه‌السلام ماندند. لاجرم امام نيز به كوفه بازگشت. از اين پس آن حضرت، هر از چندى با سخنان خود مردم را به جهاد بر ضد شاميان دعوت مى‏ كرد، اما كسى پاسخ مساعد نمى‏ داد. در اينجاست که امام ضمن خطبه ‏هاى طولانى، به سرزنش مردم كوفه پرداخت و از بى ‏وفايى آنان مكرر سخن گفت . . @revayat_ketab
. بنابراین كساني كه به كوفه رفتند بر نگشتند و آنها كه مانده بودند شکیبایی نداشتند، لذا حضرت علیه‌السلام به كوفه تشريف آورده براى مردم خطبه خواند و آنها را به جهاد ترغيب نمود، آنان اطاعت نكردند. پس حضرت علیه‌السلام ايشان را چند روزى به حال خود گذاشت و بعدازآن اين خطبه را فرمود: من از شما دلتنگ و نگرانم و از ملامت كردن شما رنجيده گشتم، آيا در عوض زندگانى جاودان به زندگانى موقّت دنيا خوشنود هستيد و به جاى عزت و بزرگى تن به ذلّت و خوارى می دهید؟ وقتى شما را به جنگ كردن با دشمن مى ‏خوانم چشمهايتان دور مى ‏زند (مضطرب مى‏ شويد) گويا به سختی مرگ و رنج بيهوشى مبتلى شده‏ ايد كه راه گفت و شنود شما با من بسته، در پاسخ سخنانم حيران و سرگردانيد، مانند آنكه عقل شما زائل گشته ديوانه شده ‏ايد كه (راه اصلاح را از فساد و خوبى را از بدى و عزّت را از ذلّت تميز نمى ‏دهيد و) نمى ‏فهميد، هيچ وقت شما براى من امين و درستكار نبوده و نیستید (اعتماد به شما نداشته و ندارم) و سپاهى که (برای دفع دشمن) بتوان روی آن حساب کرد نیستید و ياران توانمندی كه نيازمند به شما گردند نیستید، شما مانند شترهايى كه ساربانهايشان ناپيدایند هستید، چون از طرفى جمع شوند از طرف ديگر پراكنده شوند، سوگند به خدا شما براى افروخته شدن آتش جنگ بد مردمى می باشيد (زيرا) با شما مكر و حيله می کنند و شما حيله نمى ‏كنيد و شهرهاى شما را تصرّف مى ‏نمايند و شما خشمگين نمى ‏شويد (در صدد دفاع بر نمى‏ آييد) دشمن به خواب نمى‏ رود و شما به خواب غفلت فرو رفته اید و فراموش كار هستيد، سوگند به خدا مغلوبند كساني كه (براى جلوگيرى از پيشروى دشمن) با يكديگر همراهى نكردند، سوگند به خدا گمان مي كنم اگر جنگ شدّت يابد و آتش مرگ و قتل افروخته شود، شما مانند جدا شدن سر از بدن از (اطراف) پسر ابوطالب جدا خواهيد شد (با اين خوف و ترسى كه داريد ممكن نيست دوباره به دور من گرد آیید) و سوگند به خدا مردى كه دشمن را به طورى بر خود مسلط كند كه گوشتش را بدون اينكه چيزى بر استخوان باقى بماند بخورد و استخوان را شكسته پوستش را جدا سازد (خلاصه از دشمن كه هستى او را از جان و مال و زن و فرزند در تصرّف آورده جلوگيرى ننمايد) ناتوانى و بى حميّتى او بسيار و قلب و آنچه آن را از اطراف سينه او فرا گرفته ضعيف است، اى شنونده اگر تو هم مى‏ خواهى در ناتوانى و بى حميّتى مانند اين مرد باش و اما من به خدا سوگند پيش از آنكه به دشمن فرصت و توانائى دهم با شمشيرهاى مشرفى (مشارف نام قرايى بوده) چنان به او خواهم زد كه ريزه استخوانهاى سر او بپرد و بازوها و قدمهايش قطع شود و پس از كوشش من اختيار فتح و فيروزى با خدا است. اى مردم مرا بر شما حقى و شما را بر من حقى است: اما حقى كه شما بر من داريد نصيحت كردن شما است (ترغيب به اخلاق پسنديده و باز داشتن از گفتار و كردار ناشايسته) و رساندن غنيمت و حقوق به تمامى به شما است (از بیت المال مسلمين بدون اينكه بگذارم حيف و ميل شود) و ياد دادن به شما است (از كتاب و سنّت آنچه را كه نمى ‏دانيد) تا نادان نمانيد و تربيت نمودن شما است (به آداب شرعيّه) تا بياموزيد (و بر طبق آن رفتار نمایید) و اما حقى كه من بر شما دارم باقى ماندن به بيعت است و اخلاص و دوستى در پنهان و آشكار و اجابت من در هنگامیکه شما را بخوانم و اطاعت و پيروى به آنچه به شما امر كنم . . @revayat_ketab
. همانگونه كه اشاره شد، پس از نهروان، امام علیه‌السلام كوشيد تا مردم عراق را براى جنگ مجدد با شام بسيج كند، اما، شمار كسانى كه حاضر به همراهى امام علیه‌السلام بودند اندك بود. امام علیه‌السلام ضمن خطبه ‏هاى پرشور خود، از مردم خواستند تا همراهيش كنند، اما كمتر پاسخ مساعد دريافت مى ‏كردند. امام علیه‌السلام در خطبه ‏اى فرمود: “اى مردم رنگارنگ، با دلهای پريشان و ناهماهنگ. تن‏هاشان عيان، خردهاشان از آنان نهان، در شناخت حق شما را مى‏ پرورانم، همچون دايه ‏اى مهربان و شما از حق مى‏ رميد چون بزغالگان از بانگ شير غران. هيهات كه به يارى شما تاريكى را از چهره عدالت بزدايم و كجى را كه در راه حق راهیافته راست نمايم”. امام علیه‌السلام در خطبه ‏اى ديگر فرمود: “اى مردمى كه اگر امر كنم فرمان نمى‏ بريد و اگر بخوانمتان، پاسخ نمى ‏دهيد. اگر فرصت يابيد، فرو مى ‏مانيد و اگر با شما بستيزند، سست و ناتوانيد. اگر مردم بر امامى فراهم آيند، سرزنش مى‏ كنيد و اگر ناچار به كارى دشوار در آیید، پاى پس مى ‏نهيد. بى‏حميّت مردم! انتظار چه مى ‏بريد؟ چرا براى يارى بر نمى ‏خيزيد و براى گرفتن حقتان نمى‏ ستيزيد. مرگتان رسد، يا خوارى بر شما باد. به خدا اگر مرگ من بيايد و به سر وقتم خواهد آمد، ميان من و شما جدايى مى ‏اندازد، حالى كه همنشينى‏تان را خوش نمى‏ دارم و با شما بودن چنان است كه گويى ياورى ندارم. راستى شما چه مردمى هستيد؟ دينى نيست كه فراهمتان آرد؟ غيرتى نداريد تا بر كارتان وادارد؟ شگفت نيست كه معاويه، بى ‏سروپاهاى پست را مى‏ خواند و آنان پى او مى ‏روند، بى آن كه بديشان كمكى دهد، يا عطايى رساند و من شما را كه یادگار اسلامید و باقی مانده مردم- ديندار- مى‏ خوانم تا يارى‏تان دهم و بهره از عطا مقرر گردانم و شما از گرد من مى ‏پراكنيد و آتش مخالفت مرا دامن مى‏ زنيد ...آنچه بيشتر از هر چيز دوست دارم و مرا بايد، مرگ است كه به سر وقتم آيد”. . @revayat_ketab
. اين سخنان، نمونه ‏اى از سخنان فراوان امام علیه‌السلام است كه در طى سالهای 39 و 40 هجرى خطاب به مردم ايراد كرده‏ اند. جملات مزبور نشان عزم راسخ امام علیه‌السلام در برابر قاسطين است. معاويه كه به طور قطع از اوضاع عراق آگاهى داشته و ناظر سستى مردم آن ناحيه بود، مصمم شد تا با تجاوز به نواحى مختلف تحت سلطه امام در جزيرة العرب و حتى عراق، قدرت امام را تضعيف كرده و راه را براى گشودن عراق فراهم كند. معاويه هدف خود را از اين حملات چنين بيان كرد: اين قتل و تاراجها، مردم عراق را مى ‏ترساند و كسانى را كه در زمره مخالفانند، يا تصميم به جدايى دارند، در كار خود دلیر مى ‏گرداند. و آنان را كه از كشاكشها بيمناكند به نزد ما فرا مى‏خواند. اين حملات كه اصطلاحا “غارات” ناميده مى ‏شده، هر از چندى انجام مى‏يافته و در هر منطقه، شيعيان خالص آن حضرت به شهادت مى ‏رسيده ‏اند . سستی سپاهیان کوفی زمینه را برای تاخت و تازهای سرداران معاویه فراهم کرد. در این اوضاع بسیاری از پیروان امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام تنها به جرم دوستی وی، در هجوم های ویرانگر سپاه معاویه یا به دست خوارج به قتل رسیدند . . @revayat_ketab
. اعتراض اشعث و حمایت ابوایوب انصاری جندب بن عبد اللّه ازدى نقل می کند: امیرالمؤمنین على علیه‌السلام چند روز مردم را فراخواند كه براى رفتن به جنگ حرکت کنند ولى آنان از جاى نجنبيدند. پس بر خاست و براى مردم چنين سخن راند: “اما بعد، اى مردم، من از شما خواستم كه براى نبرد بسيج شويد و حرکت کنید و شما از جاى خود نجنبيديد. اندرزتان دادم، نپذيرفتيد. شما به تن حاضريد و به دل غايب. گوش هايى داريد ولى سخن نمى ‏شنويد. برايتان سخنان حكمت ‏آميز خواندم و به اندرزهاى نيكو اندرزتان دادم و به جهاد دشمنان ستم‏ پيشه‏ تان فراخواندم، هنوز سخن به پايان نياورده ‏ام كه مى‏بينم چنان به اطراف پراكنده مى‏شويد كه قوم سبا پراكنده شدند. و چون از شما دست بازمى ‏دارم باز به جایهاى خويش بازمى‏ گرديد و حلقه ‏هاى دوستانه تشكيل مى ‏دهيد و براى يكديگر مثلها مى‏ آوريد و شعرها مى‏ خوانيد و از اينجا و آنجا خبر مى‏ گيريد و خبر مى ‏دهيد. آن سان كه مهيا شدن براى جنگ را از ياد مى‏بريد و دل به اباطيل مى‏ سپاريد. خاكتان بر دست. پيش از اينكه اين قوم به عزایتان آيند و به عزايشان رويد. به خدا سوگند هيچ قومى بر آستان خانه ‏هايشان جنگ نكردند جز اينكه به خوارى افتادند. و اللّه اين شما هستيد كه دست به كارى نمى‏ زنيد تا دشمن هر كار كه خواهد بكند. دوست دارم كه به مقتضاى نيت و بصيرت خويش با آنان روياروى شوم و از رنجى كه به من مى‏دهيد آسوده گردم. شما همانند آن رمه اشترانيد كه ساربان خويش گم كرده‏ اند و هرگاه از یکسو به هم پيوندند از ديگر سو پراكنده شوند. سوگند به خدا گويى شما را مى‏ بينم كه چون آتش جنگ افروخته شود و تنور پيكار گداخته آيد از گرد پسر ابیطالب پراكنده مى ‏شويد.” اشعث بن قيس بر خاست و سخن آغاز كرد كه يا امیرالمؤمنین چرا چنان نكردى كه عثمان بن‏ عفان كرد. امیرالمؤمنین على علیه‌السلام فرمود: “اى سرور دوزخيان واى بر تو، آنچه عثمان بن عفان كرد، رسوايى بود و آن در حق كسى بود كه نه او را دين بود و نه حجتى در دست. من چگونه چنان توانم كرد و حال آنكه به مقتضاى بينه اى از سوى پروردگارم عمل مى ‏كنم و حق در دست من است. به خدا سوگند كسى كه دشمن را واگذارد تا بر او چيره شود، همان دشمن گوشتش را تكه ‏تكه كند و استخوانش را خرد نمايد و پوستش را بدرد و خونش را بريزد. چنين كسى را دلى است سست و ضعيف. تو اگر دوست دارى چنان باش، اما من نه چنانم. مرا شمشيرى است برّان كه از ضربت آن كاسه‏ هاى سر به اطراف پرانده شوند و دست ها و ساعدها بريزند و خدا هر چه خواهد چنان كند.” . @revayat_ketab
. ابو ايوب خالد بن زيد انصارى كه صاحبخانه رسول اللّه صلی الله علیه وآله بود گفت: “اى مردم، امیرالمؤمنین سخن خويش به گوش كسانى كه گوش هاى شنوايشان باشد و دلهای نگهدار سخن، رسانيد. به راستی خداوند به شما کرامتی عطا فرموده که شما چنان که باید، پذیرای آن نیستید و قدر آن را نمی شناسید، راستی که خدا پسر عموی پیغمبر شما و آقای مسلمانان را پس از پیغمبرش صلی الله علیه وآله میان شما وانهاده است. او شما را در دین فقیه و بینا می سازد و حقیقت دین را بر شما می فهماند و به جهاد قومى كه حرام خداى حلال كرده ‏اند گسيل دارد ولى شما چون كران نمى ‏شنويد و دلهايتان در حجاب است و فرو بسته و مهر بر نهاده. اى مردم، توان اندیشیدن ندارید؛ آيا شرم و حيا را نيز از دست داده‏ ايد؟ اى مردم، ديروز با ستم و تجاوز پيمان بستيد و سبب شديد كه بلا همه ‏گير شود و در بلاد شايع گردد و صاحبان حق محروم گردند و بر صورتشان زنند و پاى بر شكمشان كوبند و پيكرشان در بيابان افتد و بادهاى وزنده بر آنها ريگ روان ريزد و هيچ چيز آنها را از گرما و سرما و پرتو سوزان خورشيد پناه ندهد جز جامه ‏هاى مندرس و خيمه ‏هاى مويين كهنه و فرسوده تا آنگاه که خداوند امیرالمؤمنین علیه‌السلام را به شما عطا كرد و او كارها را از روى حق فيصله داد و رسوم عدل بپراكند و به آنچه در كتاب خدا آمده است عمل نمود اى قوم سپاس نعمتى كه خدا به شما ارزانى داشته است به جاى آوريد و رخ برمتابيد، “و چون كسانى مباشيد كه گفتند: شنيديم درحالیکه نمى ‏شنوند” شمشيرها آخته داريد و مهياى جهاد دشمن خود شويد. چون شما را ندا در مى‏ دهند پاسخ گوييد و چون فرمانتان مى ‏دهند بشنويد و فرمان بريد. وقتى كه چيزى بر زبان مى ‏آوريد بايد كه در دلتان نيز همان باشد تا در شمار راستگويان باشيد.” . جندب بن عبد اللّه وائلى نقل می کند: امیرالمؤمنین على علیه‌السلام می فرمود: بدانيد كه بعد از من به سه بلا گرفتار خواهيد آمد. خوارى و ذلتى همه‏ گير، شمشيرى كشنده و استبداد و خودكامگى ستمكاران. در آن حالات مرا ياد خواهيد كرد و آرزو كنيد كه كاش مرا مى‏ ديديد و ياري ام مى‏ كرديد و خونهای خود براى دفاع از من بر خاك مى‏ ريختيد. و خدا جز ستمكار را از رحمت خود دور ندارد . . @revayat_ketab
. نهج البلاغه و مسئله نفاق کارشناس سوره: “مَا هِيَ الا الْكُوفَةُ أَقْبِضُهَا وَ أَبْسُطُهَا “: جز کوفه برایم نمانده! این خطبه کلام امام علیه‌السلام در رنجش از یاران است. همچنانکه شناخت توحید و شرک مکمل هم اند، شناخت تقوا و نفاق هم مکمل اند. همچنان که بایستی متقین را شناخت منافقان را هم باید شناخت. . @revayat_ketab
. نفاق یعنی دورویی که بیشترین ضربه را زده است. منافق همان کافر است که ظاهر مسلمان و مدعی به خودش میگیرد که نفوذ کند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام خطاب به محمد بن ابی بکر مینویسد: “لَا سَوَاءَ إِمَامُ الْهُدَى وَ إِمَامُ الرَّدَى ولِيُّ النَّبِيِّ وَ عَدُوُّ النَّبِيِّ وَ لَقَدْ قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله إِنِّي لَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي مُؤْمِناً وَ لَا مُشْرِكاً اما الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِيمَانِهِ وَ اما الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْكِهِ وَ لَكِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللِّسَانِ يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ يَفْعَلُ مَا تُنْكِرُون‏ .” حضرت علیه‌السلام دوتیپ رهبر را معرفی می فرماید: امام هدایت و امام سقوط، دوست و دشمن پیامبر. رسول خدا صلی الله علیه وآله به من فرمود: من بر امتم از مؤمن و مشرک نمی ترسم. ایمان مؤمن نگهش می دارد و مشرک شرکش از بین می بردش. ولی بر شما می ترسم از هر کسی که نفاق بر دلش میپروراند. عالم به ادبیات حزب الهی است. ادبیات مؤمنین را بلدند. مطابق معروف شما (آنچه شما می پسندید) حرف می زنند. . @revayat_ketab
. ویژگی منافق این است که یقول ما تعرفون، مطابق معروفهای شما حرف می زنند، مثل شما شعار می دهند. و یفعل ما تنکرون، ولی کاری میکنند که شما نمی پسندید. اهمیت ضربه منافقین آنقدر زیاد است که در قرآن در ابتدای سوره بقره خداوند سه تیپ –متقین-کفار-منافقین را معرفی می فرماید. ماهیت نفاق همان کفر است. کفر پنهان است که در لفافه ایمان خودش را پنهان کرده است. چند نوع نفاق داریم: کسی که عامدا دنبال خیانت و ضربه زدن است و عمله شیطان است. درجات پایین تر که لایه نفاق در وجود افراد هست. نفاق خود آگاه و ناخودآگاه: مبتلا به نفاق است ولی خودش نمی داند. نفاق سیاسی ضربه میزند؛ مشکل حضرت رسول صلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه‌السلام پیچیده است. می دانند منافق است اما به رو نمی آورند و حجت را بر او تمام می کنند و به او اجازه ورود به اردوگاه می دهند و کار تربیتی رویش انجام می دهند تا روز قیامت نگوید روی من کار نشد. مشکل امیرالمؤمنین علیه‌السلام: توده مردم ساده اندیش اند و فریب میخورند و کار منافق فریب دادن است. در مسائل مهم نباید حسن ظن داشت. گفتار و سخن منافق دم از ارزشها زدن است. قشنگ حرف می زند و از خوبی ها حرف میزند. قرآن میفرماید: “إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ “، بعضی از گمانها گناه است (نه همه اش)، یعنی در معاملات و عروس کردن دختر و مسائل مهم کشوری نباید حسن ظن داشت. جامعه که ایده آل نیست، حضرت امیر علیه‌السلام می فرمایند: اگر در جامعه ای فساد چیده شده باشد اگر حسن ظن داشته باشی، سرت کلاه می رود. اگر جامعه ای غلبه بر خوبیهاست در روابط فردی اگر بدگمان باشی مرتکب گناه شدی. جامعه ای که دشمن دارد حتما نفوذ و منافق هم هست. حضرت امیر علیه‌السلام حال خودشان را در پاسخ سؤال فردی اینگونه بیان فرمودند: چطور است حال کسی که از جایی که احساس امنیت دارد (مأمن) از همان جا میخورد. کمترین کار منافق این است که تصمیمگیری ها را کند میکند، فرصت سوزی ایجاد میکند، نظر مسئولین را عوض میکند، بهانه می آورد، دلهره و ترس ایجاد میکند. . @revayat_ketab
. ❌📌🛎🛎🛎🛎🛎🛎🔑 سلام جهت اعتراض به محتوای سطحی آموزش و پرورش ابتدا وارد سایت زیر بشوید این سایت دولت هست https://sso.my.gov.ir/login شماره موبایل میخواد بعد کد ورود میده میزنید وارد میشید منوی بالا سمت راست رو باز میکنید نوشته ثبت مورد میزنید بعد به پایین تر میایید و قسمت مطالبات شخصی رو میزنید بعد انتقاد رو میزنید حالا مشخصاتتون هست ادامه میدهید در مرحله بعد نام وزارت آموزش و پرورش رو انتخاب میکنید با موضوع کیفیت آموزشی. حالا در قسمت متن نسبت به معارف دینی انتقاد کنید . شما هر چی به نظرتون می رسه رو بنویسید و هر چی بیشتر انتقاد بشه بیشتر باعث میشه که رسیدگی کنند. پیشنهاد میکنیم حتما در مورد اینکه فهم نوجوونها الان زیاد هست ولی سیره اهل بیت و معارف امام با اونها کار نمیشه بگید . در مورد ضعف اصول عقاید بچه ها بعد از گرفتن دیپلم و کمک نگرفتن از منابع حوزه علمیه در مدرسه بگید. منابع عقیدتی درسی بچه ها خیلی سطح پایین تنظیم شده و برای این نسل خیلی کم هست. بچه های الان خیلی بیشتر از این حرفها میفهمند. چطور در ریاضیات باید اندازه انیشتین فرمول به درد نخور حفظ باشند اما از دین شون و قرآن و امام هاشون هیچی سرشون نشه!!!! اینم تصاویر مسیر انتقاد👇👇👇👇
. لطفا تا جایی که براتون امکان داره از تمام دوستانتون بخواهید که وقت بگذارند و این مسیر انتقاد رو بخاطر نسل آینده حتما انجام بدهند. 🙏🙏🙏🌹🌹🌹🌹
. سید رضی بعد از خطبه متقین خطبه منافقین را میآورد. حضرت امیر علیه‌السلام میفرمایند: کفر و نفاق بزرگترین درد روحی بشر است. نفاق از کفر بدتر است. شما را از اهل نفاق بر حذر میدارم. “أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أُحَذِّرُكُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّونَ يَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً وَ يَفْتَنُّونَ افْتِنَاناً وَ يَعْمِدُونَكُمْ بِكُلِّ عِمَادٍ وَ يَرْصُدُونَكُمْ بِكُلِّ مِرْصَادٍ قُلُوبُهُمْ دَوِيَّةٌ وَ صِفَاحُهُمْ نَقِيَّةٌ يَمْشُونَ الْخَفَاءَ وَ يَدِبُّونَ الضَّرَاءَ وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ وَ قَوْلُهُمْ شِفَاءٌ وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَيَاءُ حَسَدَةُ الرَّخَاءِ وَ مُؤَكِّدُو الْبَلَاءِ وَ مُقْنِطُو الرَّجَاءِ لَهُمْ بِكُلِّ طَرِيقٍ صَرِيعٌ وَ إِلَى كُلِّ قَلْبٍ شَفِيعٌ وَ لِكُلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ يَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ وَ يَتو راقَبُونَ الْجَزَاءَ إِنْ سَأَلُوا أَلْحَفُوا وَ إِنْ عَذَلُوا كَشَفُوا وَ إِنْ حَكَمُوا أَسْرَفُوا قَدْ أَعَدُّوا لِكُلِّ حق بَاطِلًا وَ لِكُلِّ قَائِمٍ مَائِلًا وَ لِكُلِّ حَيٍّ قَاتِلًا وَ لِكُلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَ لِكُلِّ لَيْلٍ مِصْبَاحاً يَتَوَصَّلُونَ إِلَى الطَّمَعِ بِالْيَأْسِ لِيُقِيمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُمْ وَ يُنْفِقُوا بِهِ أَعْلَاقَهُمْ يَقُولُونَ فَيُشَبِّهُونَ وَ يَصِفُونَ فَيُمَوِّهُونَ قَدْ هَوَّنُوا الطَّرِيقَ وَ أَضْلَعُوا الْمَضِيقَ فَهُمْ لُمَةُ الشَّيْطَانِ وَ حُمَةُ النِّيرَانِ- أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطآنهم الْخاسِرُون‏ “ منافقین ضال و مضل است. ضال به معنای گمراه (مقدمه گمراهی گمگشتگی گمشدگی یعنی هر کسی خودش گم است راهش هم گم است). هدف آرمانی درستی ندارد یا هدفی دارد که وقتی به آن میرسد احساس پوچی میکند. هیچ انسانی بیهوده آفریده نشده است. اگر هدفی نداشته باشد پوچ میشود. اگر پوچ شد سرگردان میشود بعد گمراه میشود. نظام ارزشی ذهن باید اصلاح شود. مرز انتقال از این گمگشتگی به نفاق چیست؟! رگه های خفیف نفاق چیست و چگونه میتوان مقابله کرد؟! منافق گمراهی است که مضل هم هست یعنی بنا دارد دیگران را نیز گمراه کند. منافق ضال و مضل نیز هست. منافق لغزیده و میخواهد دیگران را هم بلغزاند. سختی برخورد با منافق این است که هر روزی به یک رنگی در میآید، قدرت سازگاری اش با محیط فراوان است، خودش را هم رنگ میکند، نگاه میکند ببیند باد از کدام طرف می وزد، سریع رنگ عوض میکند و معمولا حافظه تاریخی مردم ضعیف است. (این آدم یک روزی چیز دیگری میگفت) چون می خواهد نفوذ بکند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام به کمیل فرمود: “النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ ‏...” حزب باد است، انعطاف و سازگاری دارد و مردم خوششان میآید. منافق میخواهد محبوب شود و نفوذ کند و منفعت خودش را به دست آورد منافق مبنا دارد و راهش را نفاق میبیند. فقط به فکر دنیا و منفعت خودش است و منفعتش در ضربه زدن است. فرد غیر منافق دارای خصوصیت صداقت و عدم فریب مردم است. اگر جو جدید ایجاد شده به نفع مردم و به نفع منافع ملی نیست. همراه نمیشوند ولو منافعشان را از دست بدهند و یا از سیستم حذف شوند. در چهره هایی که تغییر موضع و فضا داشته اند، معیار تشخیص تغییر منافقانه چیست؟ مبنا خیلی مهم است. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: هر کسی توبه کند تغییر ندهد توبه نکرده، تغییر باید به کجا به کدام طرف باشد؟! توبه و تغییرات منافع ابدی را باید تأمین کند. باید از خودمان بپرسیم آیا تغییرات من همیشه منافع مادی مرا تأمین میکرده یا معنوی را؟ آیا تغییرات فرد زودگذر است؟ بازی درآوردن، دکان درست کردن، یکدفعه این شعار یکدفعه آن شعار. منافق، زیرکی منافقانه و کیاست منافقانه دارد، یعنی بلد است چطور صحبت کند و اگر جا و قدرتی در این حوزه نداشته باشد، تغییر منافقانه میدهد تا خودش را جا کند. “يَفْتَنُّونَ افْتِنَاناً” گفتارشان زیباست و در گفتارشان ارزشها و بیانهای گوناگون استفاده میکنند، یک روش ندارند، مخاطب شناسند. میفهمند مخاطب روی چه مواردی حساس است و چه مسائلی برایش مهم است متدین نماست. قدرت بیان دارد (انقلابی نماست). زیرک اند حرف های خوب را خوب میزنند. با هر وسیله شکننده ای به شما ضربه میزنند. تفاوتش با مخلص در این است که این ها قراره ضربه بزنند. ولی فعلاً برای اینکه نفوذ کنند از زبان زیبا استفاده میکنند. “يَرْصُدُونَكُمْ بِكُلِّ مِرْصَاد” در کمین شما هستند نه در یک جا. در امنیت هستند در اقتصاد هستند در محیط زیست در خانواده در فرهنگ در جمعیت و در حفظ نیروی انسانی جامعه، منافق همه جا حضور دارد.