#دعایسلامتیامامزمان🌹
#قرارهرشبمون🧡
#روایت_عشق 🌸
بسمالله....🌼
اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ
فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ
وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً، حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِيهَا طَوِيلا🤲🏻🌺
@Revayateeshg
به دخترش میگفت: وقتی گرههاے
بزرگ به کارتون افتاد، از
خانمفاطِمهزهرا(س) کمک بخواهید !!!
گرههاے کوچیک رو هم از شهدا بخواید براتون باز کنند ....
#شهید_حسین_همدانی
#روایت_عشق
#کلام_شهدا
@Revayateeshg
#روایت_عشق🌺
#خاطرات_شهدا 🌼
#شهید_ابراهیم_هادی 🌸
از بزرگان محل و مسجد ماست.
ڪنارش نشستم و گفتم از ابراهیم برایم بگو.
سڪوت ڪرد.
چشمانش خیس شد و گفت:
جوان بودم.
محیط فاسد قبل از انقلاب.
مےخواستم ڪار را رها ڪنم.
میخواستم به دنبال هرزگے بروم و...
آن روز سرڪار نرفتم.
ابراهیم هم سر ڪار نرفت.
چون تا ظهر با من در خیابان راه رفت و حرف زد تا مرا هدایت ڪند. صاحب ڪار من ڪه از بستگانم بود، دنبالم آمده بود.
یڪباره مرا دید.
جلو آمد و یڪ ڪشیده محڪم در صورت ابراهیم زد!
فڪر ڪرده بود او باعث گمراهے من است!
اما ...
ابراهیم ... براے خدا صبر ڪرد.
صبر ڪرد تا توانست مرا آدم ڪند.
مرد صورتش خیس خیس شده بود و با سڪوتش این آیه را فریاد مے زد:
وَلِرَبِّڪَ فَاصْبِرْ
و بخاطر پروردگارت صبر ڪن (مدثر/7)
@Revayateeshg
╰─┅─🍃🌼🍃─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدآرمانعلیوردی 💔
#روایت_عشق 🕊
شادی روح شهدا #صلوات
ٱللَّٰهُمَّصَلِّعَلَىٰمُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلفَرَجَهُم🌺
@Revayateeshg
#شهیدمحمداتابه
#خاطراتشهدا
#روایت_عشق
💐چسبیده به دیوار خانه ما،درخت پرتقالی بود که شاخههایش ازخانه همسایه به داخل خانه ما آمده بود؛وقتی میوه میداد شاخههای داخل حیاط ما هم پر از پرتقال میشد.بعضی شاخهها آنقدر سنگین میشد که تا دسترس ما پایین میآمد و آماده چیدن میشد منظرهای بسیار دیدنی و چشمنواز!
محمد خیلی کوچک بود و شاید ده سال هم نداشت؛میدیدم بعضی از وقتها محمد به سمت همان گوشه #حیاط میرود اما من هرگز ندیدم حتی یک پرتقال از شاخه آندرخت چیده باشد!
🌷یک روز دقت کردم که ببینم آن گوشهی حیاط،کنار شاخههای درخت پرتقال چه میکند!دیدم پرتقالهایی که از شاخه جدا شده و داخل حیاط ما برزمین افتاده را جمع کرد و بُرد انداخت آن طرف دیوار سمت زمین صاحب درخت.
محمد را صدا کردم و گفتم:چرا این کار رو کردی؟چرا از پرتقال ها را نخوردی؟
محمد با لحن کودکیاش جواب داد:از کجا معلوم که صاحبش راضی باشد!اگه راضی نباشه این پرتقالها #حلال نیست داداشی!
✍راوی:برادر شهید
@Revayateeshg
ازدوستدردیبهیادگاردارم
کاندردبهصدهزاردرمانندهم
#حاج_قاسم
#روایت_عشق
#شبتون_شهدایی
⊱┈──╌♥️╌──┈⊰
@Revayateeshg
#قرارصبحگاهی ✨🏴
#روایت_عشق 🖤🌷
#امام_زمان 🦋
#دعایفرج 🤲🏻🍃
🌼بسم الله الرحمن الرحيم🌼
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ،
وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ،
اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً
كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ
اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ،
وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني
السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ،بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ.
⊰@Revayateeshg⊱
#زیارتنامهشهدا🌷
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم.
@Revayateeshg
و شهید ...
چه زیباست این نام
و چه گوشنواز
یعنے ڪسے ڪه شهادت مے دهد با خویش
به درستے راهے ڪه رفته است.🌼
#شهید_محسن_ماندنی
#روایت_عشق
#شهیدانه
@Revayateeshg