eitaa logo
جشنواره روایت جهاد
393 دنبال‌کننده
136 عکس
80 ویدیو
0 فایل
جشنواره هنری، ادبی و خبری روایت جهاد استان قم ادمین: @jahaad_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد ✍ بخش ادبی | (بخش دوم) ساعت هم که ندارند، یا اگر هست در زاویه نگاهم نیست. گوشی را درمیآورم و جلویم میگذارم. آب دهانم را هم قورت میدهم، بسم اللهی میگویم و شروع میکنم. دارم حرف میزنم و سرم پایین است اینجوری نمیشود. باید جمع را هم نگاه کنم. چشم در چشم بشوم. سرم را بالا میآورم و چشم میدوزم به صورت دوستم. ولی باز هم نمیشود فقط یک نفر را نگاه کنم. سعی میکنم با نگاه، از روی بقیه هم عبور کنم. دوستم به هوای فسقلی اش میرود توی اتاق. انگار یک سطل آب یخ رویم خالی کرده اند. دستانم هم یخ کرده و خیس است. یک دستم هم که به بلندگوست و با دست دیگر، دفترم را گرفته ام. ساعت نگاه کردن هم معضل شدهاست. یکی هم این وسط زنگ میزند و قطع میکنم. مداح میرسد و مجلس را تحویلش میدهم. روی زمین نازل می شوم. بعد مداحی، قصد خروج دارم که دوستم هم خداحافظی میکند و با من میآید و مرا تا حوالی خانه می رساند. * ۳۰/۹/۱۴۰۱ ماشین میگیرم و سر ساعت میرسم. این یکسال، با میزبان، دوست شده ام. پای ثابت روضه های خانه دوستم بود. اتفاقاً دوستم سفر رفته و نمیآید. همانجای سال قبل مینشینم. ساعت دیواری دقیقا روبرویم است و به من چشمک میزند. بعید میدانم تازه امسال نصب شده باشد. اگر سالش را قمری حساب کنم، دقیقاً یکسال است که جایم در بعضی جلسات روضه تغییر کرده است. قبلا مستمع بودم و نهایتاً کمک حال در پذیرایی؛ عشقم ایستادن پای ظرف شویی بود و پذیرایی. حال بعضی اوقات، اسمم هم در پوستر و توضیحات برنامه میرود و جلوی عنوان ناآشنای سخنران، اسم حقیر را مینویسند. سخنران؟ همینقدر غریب، ناآشنا، گنگ و دووووووور... * ۵/۱۰/۱۴۰۱ به سوی مشهد میرویم/ تا به امام دعا کنیم/نگاه پرمحبتی/به گنبد طلا کنیم... توی قطارم. یک جلسه ماهانه را کنسل کردم و سه دعوت را هم نپذیرفتم. تازه دوزاری ام افتاده ایام مهم روضه ها یکی دهه محرم است و دیگری دهه دوم فاطمیه و امسال هر دو را نبوده و نیستم. سبک زندگی ام باید تغییر کند و این ایام اگر سفری هست، باید تبلیغی باشد. یکسال زمان زیادی برای شروع یک کار نیست . اما وقتی امتداد یک کار در طول زمان به سال برسد، یعنی درصدی موفقیت تازه کارم کم هم میآورم. نمیدانم ارحمالراحمین، با حقیر چه میکند. دو جلسه ثابت دارم، هر ماه میخواهم زیرش بزنم و میترسم. می ترسم از زکاتی که واجب است و ندهم: زکات علم. دلم حرم می خواهد و مجلس روضه. دنیا دار نعمت است، نه نعیم. نعیم یعنی نعمت بدون حسرت .حرم رزقم میشود و روضه، نه. این یکسال سعی کردم از شبهات بگویم. از گرههای ذهنی. از آنچه از دین فهمیدم. توی شلوغیهای امسال به سمت شبهات رفتم و در حد وسعم جواب دادم. به بهانه والدت و شهادت حضرت مادر از جایگاه زن در ایران و غرب گفتم . شاید اینها تبیین بشود، اما هنوز به مجاهده نرسیده ام. جهاد سختی دارد، بی خوابی، تالش مضاعف... یکی شدن روز و شب. کمبود وقت و کیلومتری خوابیدن. اگر مجاهد امثال آیت الله مصباح، حاج آقا پناهیان و حجت الاسلام راجی باشند، امثال حقیر ول معطلیم. عزیز اول که عمرش را به تبیین گذراند، گرامی دوم را چندباری شنیده ام به خاطر حجم سخنرانی و برنامه ها زیر سرم رفته زنگ میزند: فضل هللا المجاهدین علی القاعدین اجراًعظیماًاست و بزرگوار سوم چند وقتی به خاطر حجم برنامه ها، دچار خونریزی حنجره شده بودند. و این آیه در گوشم امید است به مقام مجاهد برسیم. انشاءالله   🏅اثر سرکار خانم مهدیه مظفری ▫️شماره پنجاه و پنجم▫️ 💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔘 جشنواره استان قم 🆔 @revayatejahadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد 🎥 بخش خبری | 🏅سرکار خانم زهره بیادی ▫️شماره پنجاه و ششم▫️ 💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔘 جشنواره استان قم 🆔 @revayatejahadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد 🎥 بخش خبری | 🏅سرکار خانم زهره بیادی ▫️شماره پنجاه و هفتم▫️ 💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔘 جشنواره استان قم 🆔 @revayatejahadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد 🎥 بخش خبری | 🏅سرکار خانم زهره بیادی ▫️شماره پنجاه و هشتم▫️ 💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔘 جشنواره استان قم 🆔 @revayatejahadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد ✍ بخش ادبی | سیاه و سفید (بخش اول) در این دنیای سیاه و سفید در کجا هستیم؟ در کدام جبهه می جنگیم ؟ سنگر کدام جبهه را مقاوم میکنیم؟ دوشادوش حق میجنگیم یا باطل را به سمت قله هدایت میکنیم ؟ ندای «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی» حق از گوشه کنار این سرزمین خاکی شنیده می شود ولی آیا گوش شنوایی هست؟ اگر هست دست عاملی وجود دارد؟ اگر دست عاملی وجود دارد آیا درست عمل میکند ؟ این ندای حق است که می رسد و این ما هستیم که پشت گوش می اندازیم؟ این ندا خطاب یک نفر یا یک گروه نیست خطاب همه افراد و ملت ها و من هاست... همان طور که در قرآن آمده است که خداوند حق را رحمتی برای همه جهانیان فرستاده است.( انبیا ۱۰۷) حق فرا می‌خواند اما به چه؟ این را باید قبل از لبیک گفتن دانست تا به جای یاری رساندن مبادا مصداق سخن حضرت امیر شویم که می فرمایند: «از دوستی با احمق بپرهیز چرا که می خواهد به تو نفعی برساند اما دچار زیانت می کند.» تبیین یعنی نور تبیین یعنی روشنایی نور و روشنگری که ما بر نقاط پوشیده شده توسط دشمنان یا شاید دوستان نادان باید بیندازیم و تاریکی ها را را روشنایی آشنا بکنیم و این مه ساخته شده توسط آن هارا را بادی از آبادی خود دور سازیم. تبیین یعنی انجام دادن کار پیامبران ، زیر پیامبران جز برای تبیین من و پیرامون من و علت حضور من در این جهان و هر چه که مربوط به من است، نیامده اند. تبیین یعنی همچون قرآن شدن ، زیرا قرآن تبیین و بیانی برای مردم است (۱۳۸ آل عمران) پس منطقی است که از فرصت هم رده شدن با پیامبران و قرآن استفاده نکنیم ؟ پس تبیین یعنی ادامه دادن، ادامه دادن مسیری که از هزاران سال قبل توسط قرآن و پیامبران آغاز گشت و به این قرن و امام خمینی رسید و الان ، وظیفه ای خطیریست که بر دوش ما سنگینی که نه، بلکه وظیفه ای سنگینی را یادآوری میکند . با مصداق های بالا دیگر جای تعجبی ندارد که مردم را اگر با نور تبیین همراه کنیم تحول هارا رقم خواهند زد و انقلاب ما نمونه ایست که ما در آن زندگی میکنیم و باید برای ادامه و پیشرفت آن بکوشیم. تبیین مقدمه کتاب است ، تبیین آغاز کار است ، با تبیین ما در ابتدای کار هستیم و تازه اجازه ورود به مرحله بعد را به دست می آوریم؛ مرحله تحول و اصلاح . مرحله ای که اگر نباشد نور و هستی بخش تبیین به خطای دید تبدیل خواهد شد... تبیین یک راهکار است ، راهکاری که در برابر مشی بعضی افراد به کار می‌بریم. افرادی که با اولین اختلاف نظر حکم ارتداد دسته ای دیگر را صادر می‌کنند که در وضعیت قرمز امروز جهان ما بدتر از کشتن آنها می باشد...   🏅اثر جناب آقای محمد امین عباسی ندامانی ▫️شماره پنجاه و نهم▫️ 💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔘 جشنواره استان قم 🆔 @revayatejahadi
اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد ✍ بخش ادبی | سیاه و سفید (بخش دوم) اما از تبیین گفتیم و با سختی هایش آشنا هستیم پس تبیین در کنار یک کلمه دیگر معنای اصیل خود را خواهد یافت و آن تلاش است ، آن کوشش است؛ آن جهاد است. جهاد وقتی در کنار تبیین قرار می گیرد یعنی یک وظیفه. یعنی یک وظیفه مهم از وظایف پیامبران در کنار یک وظیفه ی مهم خدایی دو شادوش هم بر شانه های ما ، که جهت آینده ما و نوادگان ما در این سرزمین و این کره خاکی مشخص می کند. این دو برادر قسم خورده نه تنها می توانند به منزل برسند و نه من تنها می توانم آن هارا به منزل برسانم ، آن دو در کنار هم و ما در کنار هم می توانیم دست در دست هم آن دو را به مقصد برسانیم. البته نه تنها در شرایط بحرانی بلکه در شرایط عادی نیز این دو برادر را باید کمک حال باشیم زیرا نیاز به تفکر نیست که در شرایط بحرانی آن دو تا چه اندازه ضروری می شوند... اگر در ۸۸ فلان فرد به میدان تبیین می آمد... اگر در ۹۶ فلان فرد به میدان عمل می آمد... اگر در ۱۴۰۱ فلان فرد در بوق دشمن نمی دمید... اگر و چندین اگر دیگر که می‌توانست حتی در بی ارزش ترین حالت خود یک شیشه یا یک هزار تومن از یک بازاری یک در بهترین حالت جان یک انسان را نجات دهد... از تبیین گفتیم از حق گفتیم از جهاد گفتیم اما باید از شجاعت هم بگوییم، شجاعتی که اگر نباشد با اولین مانع مسیر را کج خواهیم کرد با اولین نگرانی خواهیم نشست... گفتن حق و مبارزه با حق شجاعت می خواهد و چشم بینا می خواهد که ببیند ضربه های دشمن را ، دست عامل می‌خواهد که دفع کند حملات دشمن را، که از ریزش هواداران یا کلماتی همچون عقب ماندگی تحجر و... مانع حضور من و ما و «آنهایی که باید»، در جبهه حق نشود. از همه چیز گفتیم اما یک چیز جا ماند؛ تبیین مهم است اما به چه شکل؟ تبیین پهلوی یا تبیین امام؟ تبیین برنامه می خواهد ، تبیین دانش می خواهد، تبیین بی برنامه تبیین پخته و خام ضرر های به مراتب بیشتری می تواند از بی تبیینی بر پیکره جبهه حق وارد سازد. تبیین یک مسیر است ، مسیری که گفت و گو را وارد جبهه انقلاب می سازد ، دوستی که به ما در مصداق سخن آقا یاری می سازد که:« انقلاب باید بماند اما چگونه ماندن آن هم مهم است» گفت و گو است که تمام اقشار جامعه را وارد جبهه حق می سازد وگرنه که با باتوم و چماق تنها کاری که ما میتوانیم انجام دهیم افزایش افراد یک چشم و چلاق در جبهه باطل است و این تکلیفی است که بر دوش ما قرار داده شده است و تکلیف قرآنی و الهی که به ما در مسیر قطع دست تبلیغات دشمنان و پروپاگاندا های آنان کمک خواهد ساخت. تکلیفی که بر مغز ها ما را مسلط می‌کند تسلطی که برتر از تسلط بر سرزمین هاست زیرا در چنین مواقعی است که افراد خودشان با میل خود به سمت ما حرکت خواهند کرد. تکلیفی که نه با زبان زور بلکه با زبان هنر و مهربانی من و ما را به سمت جبهه حق و جبهه حق را به سمت جایگاهی که باید برساند، هدایت می کند. ان شاء الله   🏅اثر جناب آقای محمد امین عباسی ندامانی ▫️شماره شصتم▫️ 💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔘 جشنواره استان قم 🆔 @revayatejahadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد ✍ بخش ادبی | سه خط(بخش اول) بر اساس خاطره ای از شهید مدافع حرم محمد حسین مؤمنی وقتی از درز پرده ضخیم پنجره، شاهد سنگینی برف نشسته روی شانه درخت های حیاط باشی و سوز سرما آنقدر باشد که حتی از همهمه پرنده های سحرخیز که هر روز انگار فقط خودشان میفهمند صبح شده! خبری نباشد؛ خواب عمیق، زیر خزهای نرم پتو، در اتاقی گرم، تاریک و ساکت، دلچسب ترین موهبتی است که میتواند نصیب انسان شود. بی دلیل نبود که غیر از محمدحسین، هیچکدام از ما تا جایی که راه داشت کالس ۷ صبح برنمیداشتیم و بعد از نماز صبح با حرص بیشتری توی پتو میلولیدیم. دو ساعتی طول میکشید تا روشنی آفتاب به تاریکی حجره غلبه کند و اهل حجره با نور لطیف آن از خواب بیدار شوند؛ اما از وقتی محمدحسین به حجره آمده بود، اوضاع فرق میکرد و انتظار هر اتفاق غیرمترقب های وجود داشت! آنروز هم، یکدفعه چراغ زرد و بزرگ وسط اتاق اشعه های زمخت خود را در چشم همه فرو برد؛ سپر کردن دستها روی چشم یا کشیدن پتو روی سر هم از تلخی نابود شدن لذت آن خواب ناز کم نمیکرد. »بیدار شید نفله ها، براتون صبحونه گرفتم!« بعد از اعالم بیدار باش محمدحسین، نچ نچ ها و لعن و نفرین ها از گوشه و کنار حجره به گوش میرسید. ولی محمدحسین پوست کلفت تر از این حرفها بود که با نق و نوق ما دست از کارش بردارد؛ قبل از همه پتو را از پای من کنار زد و کف پایم را قلقلک داد؛ بی اختیار سمتش لگد پرت کردم، اما محمدحسین رفته بود سراغ میثم و لگد من هم خورد به لبه آهنی تخت؛ یک آن از شَست پا تا فرق سرم تیر کشید! درد و خشمم را در یک کلمه خالصه کردم و بعضی حروفش را کش دادم: «الاامصصصب!»   🏅اثر جناب آقای مهدی کمیلی فر ▫️شماره شصت یکم▫️ 💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔘 جشنواره استان قم 🆔 @revayatejahadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد 🎥 بخش خبری | 🏅سرکار خانم زهره بیادی ▫️شماره پنجاه و دوم▫️ 💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔘 جشنواره استان قم 🆔 @revayatejahadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد 🎥 بخش خبری | 🏅سرکار خانم شیما کرمیانی ▫️شماره پنجاه و سوم▫️ 💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔘 جشنواره استان قم 🆔 @revayatejahadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد 🎥 بخش خبری | 🏅سرکار خانم شیما کرمیانی ▫️شماره پنجاه و چهارم▫️ 💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔘 جشنواره استان قم 🆔 @revayatejahadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد ✍ بخش ادبی | سه خط(بخش دوم) بعدی تو را انداختم روی پایم تا باز هم بخوابم که این بار فریاد میثم بلند شد: »ولم کن روانی! صبحونه نمیخوام، بذار ب کپَم!« چند لحظه بعد صدای لیچارهای صالح هم با غیژغیژ تخت آهنی یکی شد! در همین حیص و بیص، بوی لذیذی بینیمان را قلقک داد و ته مانده خواب را از سرمان پراند؛ ردص بو رساندمان به سفره وسط حجره که در آن بدون هر آرایش و تشریفاتی، یک نان سنگک برشته و یک سطل حلیم به ما چشمک میزد. میثم و صالح در لحظه صدای اعتراضشان قطع شد و با یک جَ ست، خودشان را به سفره رساندند! من هم تا دم سفره خزیدم و بعد چهارزانو و مؤدب نشستم. از آنجا که هر سهمان قبال بابت پیشدستی در خوردن غذا، طعم کبودی دستها را با چنگال و ته قاشق های محمدحسین چشیده بودیم، لذا هیچکس جرئت دست درازی سمت ظرف حلیم را نداشت و هر سه با چشمهای پف کرده، گردنی کج و کُرنشی محترمانه دور سفره منتظر ماندیم تا محمدحسین سهم مان را بدهد. بعد از اینکه محمدحسین سر حوصله و با دقت برای همه حلیم کشید و خوردنمان شروع شد، یادمان آمد مناسبت این صبحانه کریمانه را از او سؤال کنیم. مثل همیشه کوتاه و بی مقدمه جواب داد: »دارم میرم سوریه! یه ساعت دیگه حرکته!« آنقدر از این تصمیم های یکدفع های و قاطع از او سراغ داشتیم که دیگر کسی به جدی بودنش شک نمیکرد؛ مثال، یکبار چندتا از دوستانش را برده بود ک رم ج گان1 آنقدر بهشان خوش گذشت و آنجا ماندند که متوجه تمام شدن پولشان نشدند؛ البته محمدحسین میگفت، چندبار تذکر دادم اما کسی جدی نگرفت، موقع برگشتن محمدحسین گفت: »پیاده میریم قم!« همه زدند زیر خنده؛ اما حدود 11 ساعت بعد، وقتی توی خانه هایشان، پاهای ورم کرده و تاول زدهشان را از کفش بیرون میآوردند، فهمیدندکه حرف محمدحسین، خیلی هم خنده دار نبود! یا در ۱۱ سالگی وقتی خانه شان رفته بود پردیسان2 تصمیم گرفت تابستان را با یکی از دوستانش که در پردیسان با او آشنا شده بود، بیاید کلاس تابستانی مسجد محمودیه محله آذر-پیش دوستان قدیمیاش- خانوادهاش از این تصمیم استقبال نکردند و برای منصرف کردنش پول توجیبی او را قطع کردند. محمدحسین دو ماه تمام، در آن گرمای ذلصه کننده قم، هر روز با دوچرخه چین۲۲ دو تَرک، این مسیر که هر کورسش حدود 50 دقیقه زمان میبرد را رکاب میزد، میآمد کلاس تابستانی و قبل از غروب دوباره برمیگشت! ماجرای قلک هایش هم که نوبر بود؛ وقتی آن قلک سفالی نیم متری را جلوی نگاه مبهوت ما آورد و گذاشت روی میز کنج حجره، میثم گفت: »یعنی واقعا بدون اینکه از سیبیالت خجالت بکشی، میخوای توی این قلک پول جمع کنی؟!« محمدحسین با خنده جواب داد: »دیروز رفتم برای داداشام قلک بگیرم؛ یه دفعه این بزرگه چشمم رو گرفت!« همین! یک قلک سفالی بزرگ چشمش را گرفته بود و به همین خاطر، در آستانه 2۱ سالگی تصمیم گرفت برای خودش قلک بخرد! 🏅اثر جناب آقای مهدی کمیلی فر ▫️شماره شصت دوم▫️ 💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔘 جشنواره استان قم 🆔 @revayatejahadi
اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد ✍ بخش ادبی | سه خط(بخش آخر) عاقبت پول های توی آن قلک که روز به روز سنگین تر میشد هم جالب بود؛ مانده بود وقتی قلک را که شکست با پولش دوچرخه بگیرد یا یک راکت پینگ پنگ حرفهای بخرد. اما وقتی برای اردوی جهادی اسم نوشت و قرار شد از بین ثبت نام کنندگان قرعه کشی شود، گفت: «اگه اسمم دربیاد، قلکم رو هم میدم خرج اردوجهادی کنن!» عجیب اینکه، اسمش برای اردوی جهادی در نیامد اما او قلکش را از گوشه حجره برداشت و هدیه کرد به اردوی جهادی! عجیب تر اینکه دو روز بعد، معلوم نبود با چه نیتی، یک قلک سفالی بزرگتر گذاشت روی میز کنج حجره و دوباره روز از نو، روزی از نو! حال چنین شخصیتی اگر وسط بحبوحه جنگ سوریه و جوالن داعش و النصره بگوید، یک ساعت دیگر قصد رفتن به سوریه دارد، آن هم با سابقه یکبار بیخبر رفتن و شش ماه غیب شدن، برای ما تعجبی نداشت. صالح یک لقمه بزرگ گرفت و قبل از اینکه ببرد توی دهانش گفت:«سالم برسون؛ از سایه برو، نامه هم فراموش نشه!» واکنش من و میثم هم فرق زیادی با صالح نداشت فقط میثم اضافه کرد:«الاقل تا عید برگرد، امسال با هم بریم اردوجهادی، گفتن اونایی که پارسال اسمشون در نیومده رو تو اولویت میذارن.» این تنها حرفی بود که باعث شد چند لحظه لبخند از لب محمدحسین پاک شود؛ خیلی دلش میخواست توی کارنامه بلند و بالای سفرها و چالش هایش، حداقل یک اردوی جهادی هم ثبت شود و لذتی را که اردوجهادی رفته ها از آن میگویند را بچشد، اما هیچوقت چنین فرصتی نصیبش نشده بود. گفت: «دوست داشتم بیام، ولی شاید نرسم...» دوباره لبخندش برگشت و گفت: «حاال یه کاریش میکنم!» نوروز از راه رسید؛ محمد حسین هنوز سوریه بود؛ من و میثم و صالح رفتیم اردوی جهادی؛ موقع دیوارچینی یکی از فرغون های مالت چپ کرد و مالت پخش زمین شد، صالح از بالای داربست به راننده فرغون گفت: «عیب نداره برادر، پول این مالت از ته مانده قلک رفیق ما بوده، حتما خدا ازش قبول نکرده!» مقابل نگاه هاج و واج و پر از سؤال بقیه، سه تایی زدیم زیر خنده. از دیوارچینی و رنگ آمیزی مسجد و مدرسه گرفته تا فوتبال و دورهمی با بچه های روستا، جای محمدحسین و شیطنت هایش همه جا خالی بود؛ عکس و فیلمهای اردو را نگه داشتیم تا وقتی برگشت نشانش بدهیم و دلش را آب کنیم. قرار بود تا چهاردهم بیاید، اما نیامد. پانزدهم و شانزدهم هم نیامد؛ تا اینکه هفدهم خبرش آمد... تا چند روز، اول صبح وقتی هنوز آفتاب نزده بود، از زیر پتو به چراغ بزرگ وسط اتاق نگاه میکردم و آرزو میکردم، کاش الان چراغ روشن میشد و نور کور کننده اش به چشم مان میخورد و بعد صدای محمدحسین به گوش میرسید که: «پاشید دیگه نفله ها، صبح شده!» چند روز بعد، یکی از دوستان محمدحسین آمد حجره و گفت، کاغذی از محمدحسین پیشش هست که سپرده بود اگر شهید شد به شما هم حجرهای ها برسانم. تای کاغذ را باز کردم؛ بعد از مقدمهای کوتاه، توی سه خط تکلیف وسایل باقیماندهاش در حجره را روشن کرده بود: لباسها، هدیه به فقرا کتابها، هدیه به کتابخانه قلک: هدیه به اردوی جهادی... یاد خنده آخرش افتادم و جملهای که پشت آن خنده لطیف، طنینانداخت توی گوشم: «حاال یه کاریش میکنم!» 🏅اثر جناب آقای مهدی کمیلی فر ▫️شماره شصت سوم▫️ 💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔘 جشنواره استان قم 🆔 @revayatejahadi
اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد ✍ بخش ادبی | الهی به امید تو... مولای من ما درس عشق را از مکتب حسین آموخته ایم و و الفبای جهاد را از شهدایمان به ارث برده ایم... در مکتب حسین، تشنه هم تشنه آب نیست... و در الفبای جهاد، خسته هم خسته خدمت نیست... پایِ قرارِ خادمی را که در دلت امضا کنی نه سختی را میبینی نه خستگیهایش را... دست میدهی به دست امثال حسن باقری که میگفت کار برای خدا خستگی ندارد... مولا جان ما خسته خدمت در راهت نمیشویم... برای آمدنت همه پای کاریم... و تا آمدنت صبورانه میجنگیم... اللهم عجل لولیک الفرج 🏅اثر سرکار خانم فاطمه والی زاده ▫️شماره شصت چهارم▫️ 💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔘 جشنواره استان قم 🆔 @revayatejahadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
32.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد 🎥 بخش خبری | 🏅سرکار خانم شیما کرمیانی ▫️شماره شصت و پنجم▫️ 💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔘 جشنواره استان قم 🆔 @revayatejahadi
49.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد 🎥 بخش خبری | 🏅جناب آقای حسین نبی گل ▫️شماره شصت و ششم▫️ 💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔘 جشنواره استان قم 🆔 @revayatejahadi
31.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد 🎥 بخش خبری | 🏅سرکار خانم معصومه سعادتی فردویی ▫️شماره شصت و هفتم▫️ 💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔘 جشنواره استان قم 🆔 @revayatejahadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا