eitaa logo
روایتِ «یک ایران جهش»
208 دنبال‌کننده
23 عکس
3 ویدیو
0 فایل
آیا خاطره‌ای از زمان دعوت مردم به انتخابات و معرفی #دکتر_سعید_جلیلی به عنوان کاندیدای اصلح دارید؟ برای مثال هنگام صحبت با اطرافیان، وقت چت‌های مجازی و هر نوع کنش‌گری که در این زمینه داشته و دارید. 📲 روایت‌های‌تان را برای ما بفرستید @zfarhadisadr
مشاهده در ایتا
دانلود
📌چند گفتگو با مردم 1️⃣ رفتم پمپ گاز. ساعت ده صبح بود. توی صف، جوانی چشمش به عکس های روی ماشین افتاد. پرسید: از انتخابات چه خبر؟ گفتم: پزشکیان و جلیلی میروند دور دوم. با تعجب گفت: پزشکیان؟ گفتم: بله. دست گذاشت روی سرش و گفت: اوه اوه. بهتش را که دیدم، گفتم: شما به کی رأی دادی؟ گفت: هیچکدوم و ادامه داد: اگر پزشکیان بیاد که بدبختیم. گفتم: سه سال پیش به کی رأی دادی؟ گفت: رئیسی و ادامه داد: دور دوم حتما میرم سر صندوق تا پزشکیان رأی نیاره. 2️⃣ دو روزی از اعلام نتایج گذشته بود. رفتم داخل مغازه ابزار فروشی. فروشنده چپه تراش بود و موهایش را رنگ سیاه زده بود. چند روز پیش برای خرید تسمه کولر رفته بودم مغازه اش. تسمه کوچک بود و پسش دادم اما پولش را نگرفتم. بهانه خوبی بود تا دوباره بهش سربزنم. گفتم: پول تسمه را نمیخواهم به جایش چسب برق و نوار تفلون بده. گفت: به روی چشم. داخل قفسه ها دنبال چسب می گشت. پرسیدم: از انتخابات چه خبر؟ گفت: رفته دور دوم. گفتم: شما به کی رأی دادی؟ گفت: پزشکیان. اما خانمم می گوید نباید رأی می‌دادی. گفتم: چرا به پزشکیان رأی دادی؟ گفت: توی یکی از مناظرات گفت: باید هر چیزی سر جای خودش باشد. با خودم گفتم همین آدم درست کار می کند. گفتم: بقیه مناظرات را هم دیدی؟ گفت: نه. من فقط چند دقیقه از همین مناظره را دیدم. گفتم: می شناختی از قبل آقای پزشکیان را؟ گفت: نه. من علاقه ام پزشکی است. کتابی اگر در این فضا باشد می‌خوانم و یادداشت برداری می کنم. از سیاست سر در نمی آورم. با خنده ادامه داد: خانمم سیاسی است. او گفته این بار به آقای جلیلی رأی بده. چند دقیقه ای از ویژگی های دو کاندیدا و تیم همراهشان گفتم. وسط توضیحات پرسید: این اطلاعات را از کجا باید پیدا کرد؟ گفتم: همین برنامه های کاندیداها و فضای مجازی فرصت خوبی است برای شناخت. قصه کم کردن بودجه ده میلیاردی شورای عالی امنیت ملی به دو و نیم میلیارد را که برایش توضیح دادم گل از گلش شکفت. خداحافظی کردم و آمدم بیرون. 3️⃣ نگاهی به میوه ها کردم و از پسرم پرسیدم: چی بگیریم؟ آلو یا شلیل؟ علی گفت: شلیل. شلیل که گرفتم. پلاستیک را دادم تا شاگرد مغازه خیار هم پر کند. با آقا کاظم صاحب مغازه چاق سلامتی کردم و همان سوال تکراری را پرسیدم؟ «از انتخابات چه خبر؟» من منی کرد و با لبخند گفت: دوتاشان آمدند بالا. یکی میگوید این بهتر است و یکی میگوید آن. گفتم: شما رأی دادی؟ گفت: توی این شلوغی کی وقت میکنم بروم؟ همکارش که خستگی از سر و رویش می بارید و لباسش از جابجایی میوه ها کثیف شده بود دو دستش را برد بالا و گفت: این مملکت هیچ وقت درست نمی شود. هیچ وقت. گفتم: چرا درست نشود؟ دور اول احمدی نژاد بد بود اسم احمدی نژاد که آمد نطق آقا کاظم وا شد. - نگاه کن. اگر احمدی نژاد میومد، چهل میلیون رأی میدادن. احمدی نژاد خیلی کار کرد برای روستاها. من خودم نامه نوشتم بهش. پنج روزه جوابم رو داد. گفتم: قصه نامه چی بود؟ گفت: من سرباز بودم. فرمانده اومد و گفت حمیدی ادامه خدمت رو میخوای بری شهر خودتون، مشهد؟ گفتم: چطور؟ گفت: مگه تو به احمدی نژاد نامه ننوشته بودی؟ گفتم: جلیلی از همون جنس احمدی نژاد دور اوله. مغازه شلوغ شد و مدام ترازو پر و خالی می شد. نمی شد بیشتر صحبت کرد. فعلا بذر گفتگوی انتخاباتی را کاشته بودیم. برای برداشتش هنوز فرصت بود! از مغازه زدم بیرون. 4️⃣ میوه هایی که خریده بودم را گذاشتم داخل ماشین و رفتم میوه فروشی روبرو. زنجیر طلای جوان مغازه دار روی لباسش افتاده بود و روی مچش تتو داشت. پرسیدم: انگورها چنده؟ گفت: چهل و پنج. گفتم: چرا چهل و پنج؟ خندید. نایلون یک کیلویی را که پر کردم وارد مغازه شدم. انگور را گذاشت روی ترازو. پشتش، عکس شهدای خدمت بود. سوال تکراری را دوباره پرسیدم. گفت: دو نفر رفتند دور دوم. گفتم: شما به کی رأی دادی؟ گفت: نرسیدم رأی بدم. گفتم: سه سال پیش به کی رأی دادی؟ انگار که خجالت بکشد، گفت: از ۹۲ که به روحانی رأی دادم شناسنامه ام سفید مانده. اما این جمعه رأی میدم. بچه ها میگن جلیلی خوبه. منظورش از بچها همان «رفقا»یش بود. گفتم: فرصت داری چند دقیقه ای در مورد جلیلی صحبت کنیم؟ گفت بفرما: قصه شناسایی فساد سه هزار میلیاردی و مخالفت با ریخت و پاش دوره حضورش در شورای امنیت را توضیح دادم. تعجب کرد. از فروش دویست هزار بشکه ای نفت دوره روحانی گفتم و فروش یک و نیم میلیونی دوره شهید رئیسی و جلسات مشترک شان و طرح هایی که جلیلی به رئیسی و حتی روحانی داده. تشکر کرد. از مغازه آمدم بیرون. به این فکر می کردم جهان تحلیلی ما در رأی دادن و ندادن مردم به کاندیداها چه قدر از واقعیت دور است که علی با خنده گفت: بابا، کاش همیشه انتخابات باشد اول نفهمیدم. گفتم: چطور بابا؟ جواب نداده فهمیدم تیکه انداخته. دستم رو شده بود و فهمیده بود خرید کردن یک ساعته ام انتخاباتی بوده! علیرضا اشرفی نسب ➕ @revayatejalili
عمو زنبودار چقدر راننده سرم داد زد. گفت تا دم انتخابات میشه یه عده مثل تو پیدا میشن تو همه‌چی صاحب‌نظرن. میدونی من تو دوراهیِ مرگِ فکه راننده‌ سوخت بودم؟‌ میدونی یه دختر دارم یه پسر که پسره رو به زور ایران نگه داشتم؟ هی میگه می‌خوام برم فرانسه هی میگم دوسال دیگه صبر کن مملکت درست میشه. پسرم نخبه‌ این مملکته. رتبه‌ ۶ کنکور بوده. اون‌وقت پول این مملکت باید تو شش‌تا جبهه خرج بشه. یمن لبنان فلسطین کجا کجا. معلومه به بچه‌ من نمیرسه. تا اومدم از دوران خاتمی بگم گفت برو خانم! مردم دوران خاتمی رو مگه دیگه به خواب ببینن. چرت و پرت نگو. هی داد زد سرم. گفت مردم گوشت کیلویی ۳۰۰تومن رو دیگه به خواب ببینن. من زنبوردارم، کشاورزم، راننده آژانسم اما دخل و خرجم نمیخونه. گفتم عه! عمو منم زنبوردارم. یه لبخند زد گفت دیدی چقدر تجهیزات کندو گرون شده؟ زنبورداری چیزی که توش نیست فقط عشقه. گفتم عمو کجا کندوداری بیام ازت کار یاد بگیرم؟ آدرس روستای بارونق رو داد. گفت: راوند میری چکار؟ گفتم بابام کارگر کارخونه ریسندگی راوند بود. گفت عه عه عه راست میگی؟ کدوم قسمت؟ گفتم ترانسپورت. اصغر ماه‌پری. اوس اصغر باطری‌ساز. نمیدونی چه ذوقی کرد. گفت از اول بگو. کلی شرمنده شد. هی گفت ببخش بی‌ادبی کردم. منم کارگر همینجا بودم. یه روزی به کارخونه ریسندگی میگفتن عروس خاورمیانه. من:(🧐) بابات مرد بزرگیه. گفتم به جلیلی رای میده. گفت منم به خدا دور اول بهش رای دادم. با این که میدونم همه سر و ته یه کرباسن. اما گفتم شاید مملکت عوض بشه این یه‌دونه پسر من از دستم نره. من نوکر آقای خامنه‌ای‌ام. عاشق امام‌حسینم. الهی به حق امام زمان خود امام زمان به جلیلی کمک کنه. شماره‌ام رو یادداشت کن هروقت اومدی روستا قدمت روی چشم. 🔺به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕@revayatejalili
دوستان من دیشب دست بچه‌ام رو گرفتم رفتیم توی شهر، با یک گروهی آشنا شدیم. داشتن وسط میدان برای دکتر تبلیغ با پلاکار و پخش آهنگ‌های ملی انجام میدادند. بچه‌ام خیلی خوشش اومد، بهم گفت بابا امشب زودتر بریم. انشاالله امشب زودتر میریم توی خیابون. با رفتن توی فروشگاه‌های بزرگ مردم رو اولا دعوت می‌کنیم به شرکت توی انتخابات و دوما رأی به اصلح دکتر جلیلی. 🔺به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕@revayatejalili
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید گفتگوی چهره به چهره فاز دو شهرك توحيد 🔺به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕@revayatejalili
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید تبیین خادمین شهدا در محله شهرک ابوذر 🔺به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕@revayatejalili
بروید پیش اهل بصیرت! اینجا مسجدی است در حاشیه شهر عزیزم سبزوار. دیوارهایش کاهگلی است و فرش ها و گلیم‌هایش تماما دست چندم و کهنه!‌ اولین باری که وارد این مسجد شدم،حس کردم از در و دیوار این مسجد نور می‌بارد و آرامش.‌ دوست داشتم بنشینم وسط مسجد ساعت ها لذت ببرم از این همه سادگی! کمی بعد از اینکه وارد مسجد شدم، یکی یکی سر و کله اهالی محل پیدا شد. آمده بودند که با هم در مورد انتخابات صحبت کنیم. هر چه بیشتر صحبت میکردند بیشتر به بصیرتشان پی میبردم،طوری مسائل کشور را تحلیل میکردند که صد تا کارشناس هم نمیتوانستند به آن خوبی تحلیل کنند... وقتی صحبتمان حول مشارکت تمام شد.دوستانه پرسیدم:خوب خانوم های کارشناس حالا به کی میخواین رای بدین: همه یکصدا گفتند:معلومه دیگه.دکتر جلیلی! لبخند آمد روی لبم و گفتم خدا رو شکر.حالا چرا؟ گفتند چون فهمیدیم با دکتر جلیلی هم دنیامان آباد میشود.هم آخرتمان! در و‌ دیوار این مسجد پر از نور بود و آن هم بخاطر همین آدم های ساده اما بصیری بود که با تمام توان پای کار انقلاب بودند! 🔺به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕@revayatejalili
مردم میفهمند! با رفقا رفته بودیم یکی از محله های حاشیه شهر برای دعوت به مشارکت در انتخابات. تک تک آدم‌های این محله با تعصب میگفتند: رای ما آقای جلیلیه پرسیدیم چرا؟ یکی یکی جوابها می‌رسید: _چون برای مردم ارزش قائله و وقتی تو تلوزیون صحبت میکنه اخلاقو رعایت میکنه _چون اون فقط درد ما محروم ها رو میفهمه. _چون اهل دروغ و دغل نیست _چون باج نمیده به کسی از هر گوشه یک صدایی میرسید، به تک تک صداها دقت کردم. با خودم گفتم این مردم چقدر خوب شاخصه های اصلح را برایم لیست کردند. دمشان گرم! 🔺به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕@revayatejalili
کادوی تولد تولدش بود... این را وقتی فهمیدم که وسط هیاهوی روشنگری و تبلیغات و‌معرفی اصلح,یک جعبه شیرینی یزدی گرفته بود دستش و به بچه ها تعارف میکرد. جعبه را گرفت جلویم، خندیدم و گفتم تولد که بدون هدیه صفا نداره،حالا چی دوست داری برات بخرم؟؟ لبخند زد و گفت: بهترین کادوی تولدم پیروزی آقای جلیلیه! دعا کنید همچین آدم بزرگی پیروزی این میدان باشه! 🔺به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕@revayatejalili
💠 «خیزش مردم سبزوار» ▪️امروز؛ چهارشنبه ساعت ۲۰:۰۰ ▪️ مکان: ستاد دکتر سعید جلیلی؛ خیابان بیهق؛ روبروی خیابان شریعتمداری 🔰 # عضو _ شوید گروه‌«هواداران دکترجلیلی_غرب‌خراسان کانال«هواداران دکترجلیلی_غرب‌خراسان
حلالت باشه مرد! ساعت یازده شب بود و داشتم تعدادی پوستر و تراکت برای مبلغین آماده میکردم. همسر و دختر کوچکم منتظر بودند! چشمانم از فرط خستگی باز نمیشد و حس میکردم توی این سه هفته انرژی ام تحلیل رفته... با خودم گفتم فردا را میمانم توی خانه و استراحت میکنم. تلوزیون روشن بود و مناظره دکتر جلیلی و اقای پزشکیان پخش میشد... همینطور که کارم را انجام میدادم مناظرات را با دقت گوش میدادم. چیزهایی میشنیدم که باورم نمیشد،خونم به جوش آمده بود،بی اخلاقی رقیب آقای جلیلی تمامی نداشت... به آقای جلیلی نگاه کردم که با سعه صدر تمام،مثل شهید رئیسی اخلاق را رعایت میکرد و بی اخلاقی را با بی ادبی جواب نمیداد... یکی از عکس های آقای جلیلی را گرفتم روبرویم و گفتم:حلالت باشه مرد! سه هفته تلاش کردم تا حرف انقلاب و نگاه شما رو به مردم برسونم،کاش زمان بود و روزها این کار رو ادامه میدادم.کاش شب ها نمیخوابیدم و بیشتر برای راه شما تلاش میکردم. شما ارزش این همه فداکاری رو دارین آقای جلیلی! بی اخلاقی رقیب شما بیشتر از همه به من انرژی داد که تا آخرین لحظه تلاش کنم و خسته نشوم. 🔺به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕@revayatejalili
پاشو پاشو همسایه رفتم حسینیه شهرک رای بدهم، دیدم حسابی خلوت است. با خودم گفتم نکند مردم خبر ندارند، صندوق آورده‌اند اینجا‌. تندی دست به کار شدم و اولین چیزی که ذهنم رسید، ریختم روی کاغذ. بعد هم تا جایی که پایم کشید، انداختم توی خانه همسایه‌ها. یک‌جا تا می‌خواستم کاغذ را هل بدهم از شکاف، در باز شد. همزمان داشتم با یک رای اولی پشت خط سر و کله می‌زدم. برگه را توی مشتم نگه داشتم و اشاره کردم به خانومی جلوی در که چند لحظه صبر کند. بعد از پایان تماس، برگه را بهش دادم و گفتم می خواستم خبرتان کنم صندوق آورده اند حسینیه. لبخند زد و تشکر کرد. داشتم می رفتم که صدایم زد. _راستی داشتین با کی حرف می‌زدین؟ مکالمه‌تون جالب بود. گفتم:« با یک رای اولی!» _جوری که حرف می‌زدین انگار نمی شناختینش. گفتم:« آره شماره یک سری رای اولی هست که می‌خوایم بهشون یادآوری کنیم چه قد حضورشون مهمه. شاید یادشون نباشه.» کمی مکث کرد. _ببخشید میشه بقیه هم کمک کنن؟ منظورم خودم. زیاد بلد نیستم ولی دوست دارم کاری بکنم. همان جا جلوی در چند خط از مکالمه ها را بهش دادم با چند شماره. گفت اولی را جلوی خودت زنگ می‌زنم. سر و زبانش خوب بود و شانسش چند رای اولی بی حاشیه خورد به تورش‌. خوشش آمد و چند شماره دیگر هم طلب کرد. 🔺به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕@revayatejalili
روی دریافت شماره کلیک کردم. شماره را گرفتم. آخر این وقت روز باید چه می گفتم؟ گوشی را جواب داد. - سلام علیکم... نمی دانستم باید چه بگویم! یک آدم معمولی در اتاق خودم با یک نفر دیگر که معلوم نبود کجای ایران است؛ در اداره است یا سر زمین کشاورزی، تماس گرفته بودم... - از ستاد آقای جلیلی تماس می گیرم. خوب هستین شما حاج آقا؟ از صحبتش می شد تشخیص داد که احتمالا یک کشاورز روستایی است. از اینکه به کی رای می دهد صحبتی نکرد. اما داشت درد و دل می کرد که انشالله به حق صاحب زمان کسی باشد که راه شهدا را ادامه دهد و درد مردم را دوا کند... در تجمع مصلی، پایین در هجدهم، بچه های ستاد، غرفه ی پویش را به پا کرده بودند. مردم هم پیر و جوان آمده بودند تا شرکت کنند. در روز های آخر تماس ها به روزانه 140000 تماس رسیده بود.در این چند روز، هم خودم شخصا و هم نقش مدیریتی اعضا را در اجرای پویش بیستکال دیدم. این چند هفته یکی از نقاط مهمی بود که می شد در آن (تجلی نقش مردم) را در یک حرکت مجاهدانه پیدا کرد. انشالله که اتفاقاتی که افتاده به صلاح بوده و این حرکات خالص مردمی و پای کار بودن، از جانب خداوند بی پاسخ نمی ماند. 🔺به کانال روایتِ «یک ایران جهش» بپیوندید: ➕@revayatejalili