هدایت شده از زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🔖 سفرنامه سفر نور:
🔹 پرده پنجم. شب جمعه کربلا
از باب الکرامه که وارد شدیم تا چشمم افتاد به حرم ارباب ...
زیر لب زمزمه کردم ...
سلام آقا که الان روبروتونم،
من اینجام و زیارت نامه میخونم،
بذار سایه ت همیشه رو سرم باشه،
قرار ما شب جمعه حرم باشه،
حسین جانم،
و حالا آن شب جمعه ای بود که هر شب جمعه تو کرج آرزوش را داشتم 😭😭
زیارتی مختصر و هنوز عطش بود که برگشتیم
استراحت مختصر و آماده برای حضور در حرم
آن هم شب جمعه!
جایی که همه عمر آرزومون بود
حزن عجیبی تمام وجودم را گرفته بود
گویی تمام مدت از هتل تا بین الحرمین
مادری خمیده درحال خوش آمدگویی بود
مادر "ناآرامی" که تمام آرامش قلب علی علیه السلام بود...
تو بین الحرمین برنامه مدح امام رضا علیه السلام بود
و همه جا پُر از اسم امام رضا علیه السلام😍😍
چقدر به ایرانی بودنم افتخار میکردم
به همسایه امام رضا بودن😌
به مراسم مداحی
سید مجید بنی فاطمه و سید رضا نریمانی و امیر عباسی رسیدیم.
جاتون خالی بود خیلی زیاد...
اما نمیشه شب جمعه باشه و بین الحرمین روضه برپا نشه 😭😭😭
من فکر میکنم شبهای جمعه تو حرم امام حسین علیه السلام این حضرت زهراست که روضه خوان است...
روضه خوان می گفت فکر نکن فقط شما دلت برای امام حسین علیه السلام تنگ شده که الآن اینجایی!
بلکه امام خیلی دلش برات تنگ شده که دعوتت کرده☺️☺️
راست میگفت...
تمام مدت گنبد طلایی ارباب هم همین را نشان میداد😍😍
مادامی که روضه خوان،
روضه میخواند صدایی در فضا می پیچید
صدای ضعیف مادری که می گفت
بُنَیَّ بُنَیَّ... 😭😭
بعد نماز صبح که تو حرم حضرت عباس خوندیم اومدیم تو هتل.
تقریبا دو روز بود که درست نخوابیده بودیم...
همه بیهوش شدن ...
ساعت ۱۶/۳۰ رفتیم به سمت حرم ...
کنار ضریح زیر قبه دست به دعا برداشتیم 🤲
هر چی اومدم دعا کنم اول فرج امام زمان می اومد
امیدوارم امسال به حق امام حسین سال ظهور باشه
برای همه دعا کردم و رفتم سمت علی اکبر ...
سرم که رو پنجره قرار گرفت.
فقط گفتم اقا جوانت فدای امام زمانش شد
لطفا دعا کن جوانهای منم فدای امام زمانشون بشن
سمت اصحاب که رفتیم در گوششون گفتم خوش به حالتون که امامتون شما رو خرید...
کاش منم خریدنی بشم 😭😭
الحمدلله تو حرم جای دنجی پیداشد که بشینیم و نماز و زیارت ...
عادتم هست هر وقت دعاهای صحیفه سجادیه در حق پدر و مادرم و فرزندانم رو میخونم به نیت پدر و مادر و فرزندان خادمین زینبیه هم میخونم.
نماز جماعت مغرب و عشا که تمام شد بلند شدیم به قصد خروج از حرم.
ولی آیا وقتی جسم از حرم خارج میشه یعنی روح هم خارج میشه؟
من که روحم حتی تو هتل غرق امام هست...
پس همه جای کربلا حرم هست
تو برگشت حرم همش تو فکر بودم که اقا ....
بگذریم ....
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
| رِیحٰانَةُ الْزِینَبْ |
✍🏻چند کلام درد و دل
چند وقتیه که با هر کسی که از اهدافم صحبت میکنم، با شنیدن حرفام فقط سعی میکنه قانعم کنه که دارم اشتباه فکر میکنم و به فکر یه مسیر و کار دیگهایی باشم💔
شاید تا حالا برای شما هم پیش اومده باشه که با کلی شوق به هدفتتون و اتفاقاتی که قراره رقم بزنید فکر کنید🙃
و در فضای اطراف کلی آدم باشن که بگن: "این کار به درد نمیخوره" 💔
من هم توی این موقعیت بودم و شاید هستم!
وقتی کسی به توانایی هات شک داشته باشه تو با ثابت کردن خودت میتونی بهش نشون بدی که اشتباه فکر میکرده👊
اما....
کسی که بزرگی و ارزش یک هدف رو دست کم میگیره، ممکنه هیچ وقت متوجه باور غلطش نشه! چون افکار و ارزش های آدما متفاوتن و به همین راحتی ها نمیشه عوضشون کرد😢
.
.
.
توی همین شرایطی که مدام از دنیای بیرون بی ارزش بودن افکار و هدفم بهم القا میشد، با "دکتر مجید شهریاری" آشنا شدم😊
البته، "شهید" دکتر مجیدشهریاری
کسی که بهم نشون داد اهدافی که برای راه خدا هستن، نیاز به تایید مردم ندارن!
کسی که توی همهی این شلوغی ها تصمیم خودش رو گرفته بود.✨
تصمیم گرفته بود بمونه و آباد کنه! همونجا که شاگردشون میگه:
"دکتر و همکارانش، برای عزت مردم و مملکتشان از خدا کمک خواستند؛ بدون حتی یک ریال برای خودشان...."
کسی که همهی عشق و ارادتش رو به دین و مملکت نشون داد؛ با وجود تمام آزار و اذیت ها!
کسی که میشه ازش کلی درس گرفت.... درس وطن دوستی و خدمت کردن به مردم با وجود تمام محدودیت ها!
سر زمین ما پر هست از این الگوها....
[🌸]@reyhanatozeynab
#نوجوان_موفق_ایرانی
ناهید کیانی قهرمان جهان شد😍
در روز پایانی رقابتهای تکواندوی قهرمانی جهان ۲۰۲۳ در باکو، ناهید کیانی در وزن ۵۳- کیلوگرم، با برتری مقابل رقبای خود راهی فینال شد🤩
و با برد دو بر صفر در برابر حریف چینی خود توانست طلسم نرسیدن تکواندوکاران ایران به فینال این رقابت ها پس از ۹ سال بشکند😎
و قهرمان این مسابقات شود💪
#نوجوان_موفق_ایرانی
#ریحانه_الزینب
[🌸]@reyhanatozeynab
#به_توان_دو
امروز قرعه به نیت شهید قربانی افتاد..
موفق باشین😉
#یا_مهدی
#درس_خوندن_با_شهدا
🌸|@reyhanatozeynab|
توطبیبِدلِغمدیدهیمایی،آقا❤️
تاکههستیم، بیا، پستوکجاییآقا؟!
مابرایِدلِخود،اینهمهگفتیم«بیا»
نذرکردیم،بهپایِتوبیافتیم، بیا...
مگراینکه،توبیاییوحیاتیبدَهی...
مگراینکه،توازاینوضع،نجاتیبدَهی😔
ایکهازقِصّهیِحالِبدِما،باخبری،
ماکجاجانبِفرُوشیم،کهازما،بخری؟!...
"الّلهُــــــمَّعَجِّــــــللِوَلِیِّکَـــــ الْفَـــــــــرَجْ"
#امام_زمان
[🌸]@reyhanatozeynab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با عشق اوست هر که به جایی رسیده است:)❤️
#شب_جمعه
[🌸]@reyhanatozeynab
هدایت شده از زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🔖 سفرنامه سفر نور:
🔹 پرده ششم. زیارت کربلا
دومین شبی بود که تو کربلا بودیم و ساعت یک بیدار شدیم بریم حرم ...
حال مناسبی نداشتم بنابراین خودم رو سپردم به امام زمان عج الله...
با ذکر توسلی که دارم مشغول شدم.
گفتم اقا امشب شما برامون برنامه ریزی کنید
این بار اول خدمت حضرت عباس رسیدیم.
زیارت و نماز و دعا ...
و بعد تو بین الحرمین به سمت جاذبه عشق ...
ذکر رو قطع نمیکردم ...
و تو دلم مشغول بودم.
زیارتی کردیم و رفتیم تو صف نماز جماعت که همان جا بقیه کارها و نماز شب رو انجام بدیم
یکی از خانمهای زینبیه رو دیدم و حال و احوال ...
نماز جماعت که تمام شد حالم بدتر شده بود
بزور خودم رو رسوندم به قتلگاه ...اخه نماز جماعت کنار قتلگاه بود
بغصم ترکید و جرات نزدیک شدن نداشتم😭😭
اخر سر هم یک زیارت کوتاه کردیم.
خوب نیست توقف زیاد تو قتلگاه ...
قساوت قلب میاره
سر که رو ضریح حبیب گذاشتم ازش خواستم "رفاقت من و رفیقم مثل رفاقت حبیب و مسلم عوسجه باشه ..."
رفاقت به سبک حبیب!😌
ازش خواستم برام دعا کنه مثل خودش که برای امام زمانش مفید بود منم مقید باشم
بعد از اون رفتیم سمت ابراهیم مجاب
کسی که امام حسین جواب سلامش رو میداد
اومدیم که برگردیم سرم گیج رفت دوباره ...
رفتم یک گوشه حرم نشستم و کمی قران خوندم و ...
پیرزنی کنارم بود و موقع بلند شدن گفت من مادر سه شهیدم و نام پسرانش رو گفت و تعریف کرد که در عرض ۴۰ روز تو کربلا ۴ سه دسته گلش رو تقدیم خدا کرده ...
شهیدان محمدعلی و قاسم و حجت الله عبوری ...
ازش خواستم به پسرانش بگوید شفاعت من رو بکنند
و ثواب زیارت امروزم رو هدیه به اون شهدا کردم...
گویا امروز که برنامه رو دست امام سپرده بودم
میخواستند تکمیل کنند لطف رو..☺️
داشتیم برای نماز مغرب میرفتیمحرم که جلوی ورودی حرم حضرت عباس سلام الله علیه ایستادم عرض ادب کنم
یهو لبخندی روی لبهام اومد ..
و با دیدن کتیبه السلام علیک یا علی بن موسی الرضا منم زیر لب همین رو گفتم...
این سفر خیلی جالبه برام ..
حضور پررنگ امام رضا جانم😍
انگار هر لحظه میخواد اتصال ما رو به خودش حفظ کند این ولی نعمت سرزمینم ایران...
من ایام میلادهای اهل بیت ع زیادی توفیق تشرف داشتم ولی هیچ سالی اینطوری نبود که انقدر همه جا زیر سایه امام رئوفم بشینم و ...
خدا رو شکر گردم و پا در بین الحرمین گذاشتم...
وارد بین الحرمین که میشی انگار دیگه دلت نمیخواد ببینی و بشنوی و فقط حسین است و بس
امشب تصمیم خاصی داشتم که نمیدونستم موفق بشم یا نه ؟
بعد از سلام و دعا نشستم و ذهنم رو متمرکز کردم روی تمام کسانی که به من بد کرده بودند و دانه دانه اسم بردم و دعا کردم ...
بعد افرادی که در حقم کوتاهی کرده بودند به همین ترتیب ....
بعد افرادی که در حقم لطف کرده بودند و من مدیونشون بودم ....
و همینطور .....
من در سکوت به حرم امامم نگاه میکردم که تا اخرین لحظه برای نجات دشمنانش تلاش کرد و من بار سبک میکردم از این همه اضافات سالها.....
با صدای اذان به خودم امدم و سجده شکر و نماز جماعت ...
شب رحلت امام بود و ثواب زیارت رو به ایشون هدیه کردم و از حرم خارج شدم.
پسر یکی از بچه ها تو بین الحرمین امد و دستهایش رو به من داد ...
و من چقدر اون لحظه آرزو کردم کاش دستهای کودکانه مرا هم امام زمانم سفت بگیرد و دیگر رها نکند ....
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f