۳۱ شهریور ۱۳۹۹
عصای بی حوصلگی ات را دور بینداز
بازکن پنجره را
و به امیدهای مانده در پشت در
سلام کن...
🌸
@javane🌱
۳۱ شهریور ۱۳۹۹
۱ مهر ۱۳۹۹
وقتی که از خواب بیدار می شوی؛
در نظر بیاور چه سعادتیست
زنده بودن...
نفس کشیدن...
محبت کردن و عشق ورزیدن...
شکر کن خدایت را برای بیداری دوباره...
الحمد لله رب العالمین...
🌸
@javane🌱
۱ مهر ۱۳۹۹
۱ مهر ۱۳۹۹
✅گاهی اگر آهسته بری زودتر می رسی!
📝تاجری در روستایی، مقدار زیادی محصول کشاورزی خرید و میخواست با آنها را با ماشین به انبار منتقل کند. در راه از پسری پرسید: «تا جاده چقدر راه است؟»
پسر جواب داد: «اگر آرام بروید حدود ده دقیقه کافی است. اما اگر با سرعت بروید نیم ساعت و یا شاید بیشتر.»
تاجر از این تضاد در جواب پسر ناراحت شد و در دل به او بد و بیراه گفت و به سرعت خودرو را به جلو راند. اما پنجاه متر بیشتر نرفته بود که چرخ ماشین به سنگی برخورد کرد و با تکان خوردن ماشین، همه محصولها به زمین ریخت. تاجر وقت زیادی برای جمع کردن محصول ریخته شده صرف کرد و هنگامی که خسته و کوفته به سمت خودرواش بر میگشت یاد حرفهای پسر افتاد و وقتی منظور او را فهمید بقیه راه را آرام و بااحتیاط طی کرد.
✅ شاید گاهی باید آرام تر قدم برداریم تا به مقصد برسیم.
@HAPcom💫
@javane🌱
۱ مهر ۱۳۹۹
۱ مهر ۱۳۹۹
هر وقت احساس تنهایی ، بی حوصلگی یا ناامیدی کردی
به اين فک كن كه ميليون ها سلول
تو بدنت وجود داره که مثل بنز کار میکنن
و تنها چيزی كه بهش اهميت ميدن تویی ...
🌸
@javane🌱
۱ مهر ۱۳۹۹
۱ مهر ۱۳۹۹
۱ مهر ۱۳۹۹
#رمان_از_کدام_سو
#قسمت_چهلم
و مهدی که آخر هفته گفت:
- اول لـذت رو تعریـف کنیـد تـا بعـد سـر اینکـه جلـوی لذت مـا گرفته شده یا نه بحث کنیم.
- لذته دیگه. حال میده.
چشمان آرشام برق می زند تا حرفی بزند که وحید می پرد وسط:
- یه جور کیف و سرخوشی و از این حرفا!
جمع میترکد از خنده و مهدی هم همراهی می کند:
- نه اینا که تعریف لذت نیست، اینا حس خودتونه. فکر می کنید که خوشتون اومده، پس لذیذه.
- اووم چقدر هم لذیذه.
پسرخاله شده ایم و مهدوی هم راه می آید و می خندد.
- فقـط کاش تمـوم نمی شـد. آق معلـم، شـما کـه با خدا خوبـی، یه راه حـل نـداری کـه ایـن لذت هـا دایمی باشـه و ما عشـق و حالمـون تموم نشه؟
- بعدش هم حالمون تو قوطی نره!
خجالت می کشـم از رک گویی بچه ها. از پسر خالگی رد کرده اند، اما او تازه انرژی گرفته است.
- اینکه خیلی خوبه دنبال لذت دایمی و بی ضرر و عمیق و اصیل باشید. من دیگه حرفی ندارم. خودتون ببینید لذت هایی که می گید اینطوری هست یا نه؟
از اینکـه مـا را کیش و مـات کـرده، خوشحـال نیسـت؛ امـا بـا خوشحالـی تکیـه می دهـد بـه درخـت پشـت سـرش و نگاهـش را می دوزد به انگشترش و با نوک انگشت، نگین آن را لمس می کند. آرشام چشمانش را تنگ می کند و با عصبانیت می پرسد:
- شما اصلا لذت رو قبول داری که براش ویژگی تعریف می کنی؟ خلاصه ی تمام حرف های شـما تو رسـاله هاتون اینه که هر چی لذت داره حرامه!
دوسه نفر می خندند و من خجالت می کشم. مهدوی خودش هم می خندد و می گوید:
- آره این جوکه رو شنیدم. منم قبولش دارم.
حالا این ابروی همه ی ماست که بالا رفته است. می گویم:
- قبول داری؟
- آره دیگه، فقط یه کلمه بهش اضافه کنید که هر چی لذتش کم باشه حرامه. عقلتون هم همین رو می خواد دیگه: لذت بیشتر.
آرشـام دارد می ترکد از عصبانیت و انگار که بهترین جمله را شـنیده تا کار را تمام کند. رو می کند به من و می گوید:
- بیا! خدا پر.
- خره عقل رو هم خدا آفریده. یعنی انقدر عقلت نمی رسه؟
گفت: بایـد از زندگی تـون کیفـور بشید، اما این لذت های شما که به روح و روان و جسمتون آسیب می زنه که لذت نیست. یه خوشـی کوتاه مدته که اگه بی حساب و کتاب باشه، خرابی هم به بار می آره.
نگاه او به همه چیز خیلی عجیب بود. پیـاده برمی گردیـم و حـرف خیلی داریم که سرش بحث کنیم و دعوا کنیم.
🌸
@javane🌱
۱ مهر ۱۳۹۹
۲ مهر ۱۳۹۹