eitaa logo
🌱دختـــــ ریحانه ـــــران🌱
670 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1هزار ویدیو
14 فایل
※  بِسْــمِ اللهِ الرَّحْــمٰنِ الرَّحیـــمْ ※ ـ قصــــ ـه، دقیقا از همونجایی شــــ ـروع شد؛ که پشت قــــ ـلب‌هامون بــــ ـارون خورد و ما جــــ ـوونه زدیم🌿! • سوالی داشتی من اینجام @VSSMOSHI ارسال نقاشی و شرکت در مسابقه @anti_sourati
مشاهده در ایتا
دانلود
شادی روح آن بزرگمرد تاریخ ایران عزیز، صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمایید🤍
🌹 خدایی بودن ، آدمها رو از یادها نمیبره یاد میرزا همیشه زنده ست و عبرت آموز🌱
شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته. اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود… پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن.. حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره… تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده! پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید… عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه… اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه… مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین. یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟ گفتند: مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد… شادی روح پاک  شهدا صلوات:اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹 🌟😔فقط بدونیم کیا رفتن وجان دادن غریبانه تا با آرامش ما نفس بکشیم وامنیت داشته باشیم🌟😔 ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @reyhane_hmd
ــــ ـ و رزق معنویش 🌿. ایام شهادت جانسوز حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها تسلیت باد .💔
ــــ ـ رهرو فاطــــ ـمه در راه علــــ ـی می‌ماند ... :')🥀 ֶָ֢ غرفه های فرهنگی اجتماعی ریحانه☁️
ــــ ـ امسال ، همچی رو حضرت‌مادر چید برامون و ما نشستیم به تماشای عشق مادری ❤️! -
پشت در، یا دل بغداد چه فرقی دارد؟ هرکسی ذوب علی شد تنش میسوزد... _شادی روح شهدا صلوات🌹 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
˼میخواهم دوام بیاورم! به امید روز های سبز تر🌱˹
ای عهده دار مردم بی دست و پا آغوش تو پناه دل خسته ها صلی الله علیک یا ابا عبدالله... 🕊
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا گاهی غبار جاده ی لیلا کنی مرا کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست قطره شدم که راهی دریا کنی مرا پیش طبیب آمده ام درد می کشم شاید قرار نیست،مداوا کنی مرا حالا که فکر آخرتم را نمی کنم حق میدهم که بنده ی دنیا کنی مرا آقا برای تو نه ،برای خودم بد است هر هفته در گناه تماشا کنی مرا من گم شدم،تو آئینه ای،گم نمی شوی وقتش شده بیایی و پیدا کنی مرا این بار با نگاه کریمانه ات ببین شاید غلام خانه ی زهرا کنی مرا اللهم عجل لولیک الفرج🤍
به قول صائب در فیلم مختار: جان چه می دانست از دنیا چه خواهد کشید راه سخت است و دشوار ولی راهی جز ادامه دادن نیست...
نگرانم!! دلشوره دارم... نگران حرم عمه جان زینب کبری ام.... نگران حرم غریب حضرت رقیه ام....