اصحاب که پیامبر رو میبینن تعجب میکنن از این عملشون ،
سر میچرخونن و میفهمن که اها!!!
به خاطر اینکه حسین(ع) افتاده زمین پیامبر هم خودشو پرت کرده پایین کرده...
اما پیامبر تو قتلگاه که نبود ،،،،
خیمه هارو اتیش زدن که نبود...
چادر نوه اش سوخت که نبود...
سر حسین اش رو که بریدن نبود برا نوه اش کاری کنه اخه...
زینت دوش نبی
روی زمین جای تو نیست
خار و خاشاک زمین
منزل و ماوای تو نیست...😭😭😭
10-Roze Payani-Nariman Panahi-Badraghe Karbala 950821.mp3
3.21M
زینت دوش نبی
روی زمین جای تو نیست
خار و خاشاک زمین
منزل و ماوای تو نیست
|| @reyhane_nabi ||
||اَلسّلامُ عَلَی الشَّیبِ الخَضیبِ||
سلام بر محاسن به خون خضاب شده
#اینجا کربلاست...
کمی آنطرف تر، عده ای به تازگی حاجی شده اند؛ اما #آنان که ندای "هل من ناصر" امامشان را شنیدند، کربلایی شدند.
و #امروز "کل الارض کربلا"...
کربلایی شو...
◾️ دومِ #محرم
@reyhane_nabi
آیتالله احدی:
شهید بزرگوار حججی ذکری
از علامه حسنزاده آملی گرفته بود
که مرتب آن را تکرار میکرد
و آن ذکر این است:
«اللهم انّی اسئلک لذة نظر الی وجهک و شوق الی لقاءک»
@reyhane_nabi
بسم الله
#نامیرا
#قسمت_اول
بیابان تفتیده و نور لرزان خورشید ظهر، بر دشت ترک خورده و هرم سوزان باد که خاک داغ و رمل های دور دست را بر سر و صورت عبدالله می پاشید و حرکت اسب خسته اش را کند می کرد.
ام وهب که در کجاوه ای روی شتر نشسته بود، پارچه رنگ باخته را کنار زد.
نگاهی به اطراف و نگاهی به عبدالله انداخت که جلوتر از او در حرکت بود.
خواست بگوید؛ آب! اما نگفت.
حتی به مشک عبدالله هم امیدی نداشت. با ناامیدی صبورانه دوباره پرده را انداخت.
عبدالله یک باره ایستاد و رو به کجاوه بازگشت. صدای بر نیامده ام وهب را شنیده بود؟
شتر ام وهب گویی آموخته اسب عبدالله بود که ایستاد و در پی او، هشت سوار زره پوشیده شمشیر و سنان و سپر آویخته در هلالی شکسته منتظر ماندند.
عبدالله به شتر نزدیک شد و پرده ی کجاوه را کنار زد و گفت: «مرا صدا زدی؟»
ام وهب که میدانست از آب خبری نیست، گفت: «نه!»
عبدالله تشنگی جاری در نگاه ام وهب را میدید. شرمنده گفت: «راهی تا فرات نمانده؛ به زودی همگی سیراب می شویم.»
ام وهب با لبخندی ترک خورده، به عبدالله نگریست تا نگرانی اش را بکاهد؛ تا او پرده را بیاندازد و به سواران اشاره کند که؛ حرکت میکنیم! و دوباره به راه افتادند.
#ادامه_دارد
@reyhane_nabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موضوع: روضه و گریه...!
آیت الله #مجتهدی_تهرانی
|| @reyhane_nabi ||
4_6010467149162743347.mp3
6.18M
#هر_روز_یک_مداحی
نوحه خوانی حاج میثم مطیعی شب دوم محرم ۹۸
◼️فَلَأَنْدُبَنَّکَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً
@reyhane_nabi
#محرم_مهدوی
"دعای فرج"
بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم
اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.
@reyhane_nabi
ترجمه ی دعای فرج
خدایا گرفتارى بزرگ شد، و پوشیده بر ملا گشت، و پرده کنار رفت، و امید بریده گشت، و زمین تنگ شد، و خیرات آسمان دریغ شد، و پشتیبان تویى، و شکایت تنها به جانب تو است، در سختى و آسانی تنها بر تو اعتماد است، خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، آن صاحبان فرمانى که اطاعتشان را بر ما فرض نمودى، و به این سبب مقامشان را به ما شناساندى، پس به حق ایشان به ما گشایش ده، گشایشى زود و نزدیک همچون چشم بر هم نهادن یا زودتر، اى محمّد و اى على، اى على و اى محمّد، مرا کفایت کنید، که تنها شما کفایت کنندگان من هستید، و یارى ام دهید که تنها شما یارى کنندگان من هستید، اى مولاى ما اى صاحب زمان، فریادرس، فریادرس، فریادرس، مرا دریاب، مرا دریاب، مرا دریاب، اکنون، اکنون، اکنون، با شتاب، با شتاب، با شتاب، اى مهربان ترین مهربانان به حق محمّد و خاندان پاک او
@reyhane_nabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| یڪدقیقهخݪوت
| یهدقیقهباحسینعݪیهالسلام
| یهدقیقهدݪدادگی
#هواۍحسین
@reyhane_nabi
ز خانه ی همه عطر طعام می آمد ؛
ولی به جان تو بابا ، گرسنه خوابیدم من...
#یا_رقیه_بنت_الحسین
یه عمویی دارم...
بازوهاش انقدر بزرگه...
همیشه منو میزاره رو پاهاش موهامو ناز میکنه...
بابا حسینم انقدر قویِ...
شکایت همتونو به بابا حسین و عمو عباسم میکنم....
+عمه !
+پس چرا بابا حسین و عمو عباس نمیان!!!
_عمه : میان عزیزم ، میان.....
+اخه این اقاعه هنوز عمو عباس و بابا حسینمو ندیده!!!!
میخوام بازوهای عمو عباسم رو بهش نشون بدم