جدی جدی #شبقدر🌙 رسید
و ما(خودم) هنوز همون آدمای بدردنخور
درگاه باری تعالی هستیم.😭
#امشبتماماستفادهروبکنیم♥️
@reyhaneh_khelghat
#کُنجِدنجےخواٖهمو..
دَر مـیـزَنــَمْ دَرِ عَـرْشِــ کِـبْـریٰـایـیـ تـو را، مـیدانـمـ دُرُسْتــ آمَـدِه اَم🌈🖤
@reyhaneh_khelghat
8.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ربنا الهی العفو
نماهنگ مناجات خوانی با صدای سید مجید بنی فاطمه
#مناجات_خوانی
#نشر_خوبیها
@reyhaneh_khelghat
#ضيافتانه 🌱
دم افطـار که بی تاب تر و تشنـه ترم..
میشوم غرق علمـدار...😭
عمـو...😭
آب...😭
حـرم... 💔
@reyhaneh_khelghat 🦋
🖼#دعــای_فرج
در وقـت افــطار
بخـوان دعـای فرج را
کـــــه یـار بـرگــردد...:]🙏💚
#پروفایل
#نشر_حداکثرے #فراموش_نکنیم
، «مسیح در شب قدر»، روایت حضور مقام معظم رهبری در جمع خانواده شهدای ارامنه و آشوری است که سال گذشته همزمان با سال نو میلادی از سوی انتشارات صهبا روانه بازار کتاب شده است. این اثر دومین کتاب از مجموعه «خورشید در مهبط ملائکة الله» است.
رهبر معظم انقلاب با توجه به اهمیت و ارزش بالای خانوادههای شهدا و لزوم احترام و توجه ویژه نسبت به آنها، از همان ابتدای جنگ، عنایت خاصی به این خانوادهها داشتند و از سال شصتوسه، برنامه مرتب خودشان را برای حضور در منازل شهدا و ابراز محبت و توجه و گفتوگوی رو در رو و صمیمانه با خانوادههای شهدا، شروع میکنند. برنامهای که هنوز هم ادامه دارد و جزء سنتهای حسنهای است که توسط معظمله ایجاد شده است.
از جذابترین دیدارهای معظمٌله با خانوادههای شهدا، موارد مربوط به شهدای مسیحی است. رهبر معظم انقلاب از همان سال 63، در ایام عید مسیحیان و میلاد حضرت مسیح(ع)، مهمان خانوادههای شهدای مسیحی میشوند.
خبرگزاری تسنیم، در سال گذشته بخشهایی از این کتاب را بازخوانی کرده بود که اینک نیز همزمان با میلاد حضرت عیسی(ع) و در آستانه سال نو میلادی بخشهایی از آن را بازتکرار میکند:
روایت اوّل، شهید گالوست بایومی:
... صبح پنجشنبه به من خبر دادند امشب اگر خانه هستید، یکی از مسئولین کشور، چند دقیقهای مهمانتان باشند. گفتم بفرمایید، خواهش میکنم. واروژان و تالین هیچکدام از خبر مهمان خوشحال نشدند، چون ایام امتحاناتشان بود و حسابی درس داشتند. تالین دبیرستانی است و واروژان، دانشجوی پزشکی. میدانند که من روی درسشان حساسم و به جز علاقه خودشان، برای شاد کردن دل من هم که شده، خوب درس میخوانند.
روزی که واروژان پزشکی قبول شد، تمام خستگی چند سال کار و زندگی بدون همسرم، از تنم بیرون رفت. اول هم رفتم سر مزار او، سرم را بالا گرفتم و تبریک گفتم. واروژان با سهمیه فرزندان شهداء در رشته پزشکی قبول شد؛ اصرار هم دارد که این را همهجا بگوید؛ با غرور میگوید که پدرم شهید شده و جمهوری اسلامی، فرقی بین من و یک فرزند شهید مسلمان نگذاشته است!
تالین از همان ظهر رفت خانه دوستش تا با هم درس بخوانند، واروژان هم تا کمی بعد از غروب ماند که در مهمانی باشد، اما بعدش رفت خوابگاه، فردا امتحان میکروبیولوژی دارند، میگوید خیلی سخت است.
سه ساعتی از غروب گذشته که مهمانمان از راه میرسد. من و برادر شوهر و شوهر خواهرم، همینطور مبهوت ماندهایم و توان هیچ کاری را نداریم.
شنیده بودیم که سالهای قبل، رئیسجمهور به منزل چند شهید مسیحی سر زدهاند؛ در انتهای ذهنم، حدس کوچکی هم میزدم که شاید امشب هم این رئیسجمهور جدید مهمانمان باشد. اما مهمان، همان رئیسجمهور قبلی هستند که چند ماهی است بعد از رحلت آیتالله خمینی، رهبر شدهاند!
از غصه نبودن بچهها در خانه، خیلی ناراحت میشوم. اگر درصدی احتمال میدادند که چه کسی قرار است مهمانشان باشد، محال بود بروند. حالا چه غصهای میخورند، وقتی برمیگردند خانه.
حاجآقا خامنهای با ما سلام و احوالپرسی میکنند و همراه برادرِ شوهر و شوهر خواهرم و چند نفر از همراهانشان روی مبل مینشینند.
ما هیچ کداممان توان صحبت کردن نداریم. ایشان بعد از سلام و احوالپرسی، خودشان صحبت را شروع میکنند:
ـ پدر شهید این آقا هستند؟
اشاره میکنند به عکسی از همسرِ شهیدم بر روی دیوار. احتمالاً چون اکثر شهداء ارمنی، سربازان جوان هستند، حاجآقا فکر کردهاند این عکس از همسرم، عکس پدر شهید است.
آرام میگویم: حاجآقا! این آقا خودش شهید شده.
ـ عجب! آقا شهید شدند؟
ـ بله.
ـ شما همسرشان هستید؟
ـ بله.
دارم از خجالت آب میشوم. تا حالا با یک روحانی معمولی مسلمان هم صحبت نکردهام، حالا بزرگترین مقام روحانی کشور مقابلم نشستهاند و با من حرف میزنند. ایستادهام و میخواهم به بهانه آماده کردن پذیرایی، بروم آشپزخانه، اما حاجآقا اجازه نمیدهند.
_ بفرمایید بنشینید اینجا.
ـ مرسی.
و بر مبل یکنفره سمت راست ایشان مینشینم. احساس عجیبی دارم؛ هم ذوق است و هم خجالت و هم افتخار. کاش گالوست این صحنه را میدید. حتماً میبیند.